پاورپوینت کامل اسب ها هم گریه می کردند ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اسب ها هم گریه می کردند ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسب ها هم گریه می کردند ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اسب ها هم گریه می کردند ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
پاهای زینب می لرزید. نمی توانست به خوبی قدم بردارد. آرام آرام به قتلگاه نزدیک شد. قتلگاه، دریای خون بود. بوی زخم و
فریاد، بوی چکاچک شمشیرها و بوی شیهه های ذوالجناح از آن به مشام می رسید.
زینب زانو زد؛ نه این که خودش بخواهد؛ زانوانش دیگر توان نداشتند که او را سر پا نگه دارند. سر حسین از پشت گردن بریده
شده بود و در گوشه ای از قتلگاه افتاده بود. دل زینب چندین هزار تکه بود. تمام خاطرات گذشته، مثل یک نوار از جلو چشمش
گذشتند؛ کودکی ها، جوانی ها، خنده های حسین، حرف ها و رازهای حسین، مهربانی ها و دوستی ها. سفر آنها از مدینه به
عراق، سختی ها، تشنگی ها، همه و همه در یک لحظه مقابل چشم زینب بودند. دشمن از دور زینب را نگاه می کرد. بانوان حرم و
بچه ها در طرف دیگر ایستاده بودند و چشم به زینب داشتند. زینب سربلند کرد و با صدای لرزان گفت: خدایا! این اندک قربانی
را از ما قبول کن.
جمله در گلویش شکست و دیگر نتوانست. حسین را در آغوش گرفت. سیل اشک، سد نگاهش را شکست و جاری شد. فریادش
آسمان را شکافت؛
«ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد. این حسین توست که در خون غوطه ور است. اعضای بدنش بریده شده و دختران
تو اسیر شده اند. وای… ای پیامبر! این حسین توست که سرش را از پشت گردن بریده اند. ای محمد…».
صدایش در فضا موج بر می داشت و فضا از خون و گریه پر می شد. مردان دشمن دیگر نتوانستند تحمل کنند؛ صدای هق هق
گریه شان بلند شد. صحرای کربلا، صحرای اشک شد. غصه، صحرا را سیراب می کرد.
بانوان حرم، با تعجب به مردان دشمن خیره شده بودند. از گوشه چشمشان، اشک سرازیر بود.
زینب خم شد، لبانش را بر گلوی حسین گذاشت و بوسید. فریاد زد: برادرم! اگر اختیار با خودم بود، همین جا کنارت می ماندم؛
هر چند درندگان بیابان بدنم را تکه تکه می کردند. باز هم گلوی بریده برادر را بوسید و باز فریاد زد: حسین جان! از نگه داری
این بچه ها و زن ها خسته شده ام. ببین این کمر من است؛ آن قدر ضربه خورده که سیاه شده است و باز گلوی حسین را بوسید
باز هم… .
***
هنوز درد دل ها تمام نشده بود؛ هنوز دل ها شعله ور بود که صدایی وحشی صحرا را لرزاند. همه سر برگرداندند. دشمنان
سوار بر اسب می تاختند؛ عمر سعد، جلوتر از همه. زینب همه را به خیمه برد و خودش هم به خیمه رفت. دل ها می تپید. بچه ها
گریه می کردند. خیمه در اشک و تشنگی غوطه ور بود. اسب ها به در خیمه رسیدند. عمر سعد از اسب پایین آمد؛ نفس نفس
می زد و اخم هایش در هم بود. فریاد زد: ای اهل بیت حسین! از خیمه ها بیرون بیایید. زینب آرام گفت: عمر! دست از سر ما
بردار. عمر سعد خشمگین تر فریاد زد: دختر علی! بیرون بیا. ما باید تو را با همه زن ها و بچه ها به شام ببریم. شما اسیر ما
هستید.
زینب گفت: از خدا بترس! این ق
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 