پاورپوینت کامل مادر! از تشنگی مُردم ۲۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مادر! از تشنگی مُردم ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مادر! از تشنگی مُردم ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مادر! از تشنگی مُردم ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

می گویند جبهه های ایران، تکرار دوباره کربلاست و لحظه لحظه آن، صحنه های عاشورا را در ذهن انسان، زنده می کند؛ سرهای جدا شده از بدن،
دست های قطع شده، چشمان تیرخورده، شهیدان ۱۳ ساله و… عطش. آری، چیزی که در جبهه زیاد یافت می شد، لب های خشکی بود که آب را در
حسرت خود گذاشتند و از دست مولایشان سیراب شدند.

ما نبودیم و ندیدیم؛ اما می خوانیم از قول کسانی که بوده اند و دیده اند:

سوار بلم بودیم و از شناسایی برمی گشتیم.

رضا دشتی، زخمی شده بود؛ خون ریزی اش شدید بود؛ آب می خواست که نداشتیم و از آب شط هم که نمی شد بهش داد.

رضا بین آن همه آب، وسط رودخانه، تشنه شهید شد.

****

دیگر داشت باورش می شد که دستش انداخته اند؛ دو سه دوری می شد که به هر کی تعارف می کرد، می گفت: «بده به اون های
دیگه؛ من هنوز خیلی تشنه ام نشده».

حالا هر کدامشان را که نگاه می کردی، داشت از حال می رفت.

***

قمقمه اش را چپه می کرد توی دهن عراقی ها. می گفت: «مسلمون باید هوای اسیرها رو داشته باشه».

پا شد برود طرف اسرای دیگه، که آرپی جی سرش را پراند؛ تشنه بود و قمقمه هم دستش.

***

دستمان رو شده بود؛ فهمیده بودند که آب و غذامان تمام شده. دو سه تا منبع آب آوردند و پنجاه شصت متری کانال گذاشتند.
شیرهای تانکر را بازگذاشته بودند و آب بازی می کردند.

شده بود کار هر روزشان؛ هی پُر می کردند؛ هی خالی می کردند.

***

باد، ماسه ها را می پاشید به سر و روی بچه ها.

آنها که زخمی شده بودند، می دانستند که دیگر آبی در کار نیست.

دهنشان پر از شن و ماسه شده بود. به هر کدامشان که می رسیدی، می گفت: «تو رو خدا! حالا که آب نیست، لااقل این ماسه ها
رو از توی دهنم پاک کن».

***

وقتی بهم آب نرسید، آبش را داد بهم و گفت: «من زیاد تشنه ام نیست؛ نصفش رو خوردم؛ بقیه اش رو تو بخور».

من هم گرفتم و خوردم.

فرداش بچه ها گفتند که اصلاً لیوان ها نصفه بوده!

***

قمقه اش هنوز آب داشت و نمی خورد. از سر کانال تا تهش هی می رفت و می آمد و لب های بچه ها را با آب قمقمه اش تر می کرد.

ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد.

***

هر کاری می کردند، خوابشان نمی برد. نیمه های شب بود که یک شیلنگ انداختند توی آسایشگاه و چند لحظه بعد، آب با فشار
از شیلنگ راه افتاد؛ فقط چند ثانیه. بچه ها هول شده بودند. شیلنگ را دندان می گرفتند و سعی می کردند آب های روی زمین را
بخورند؛ صورتشان را می گذاشتند روی زمین خیس.

شاید دیگر حالا حالاها آب گیرشان نمی آمد.

***

آب آسایشگاه را قطع کردند و آب را جیره بندی کردیم. تمام آبمان توی یک سطل بود و به هر نفر، پنج قاشق آب می رسید.
سهم آن روز را خوردیم و خوابیدیم.

بیدار بودم و خودم را زده بودم به خواب که دیدم یکی بلند شد برود آب بخورد. به خودم گفتم: «بی خیال، شتر دیدی، ندیدی؛
شاید طفلکی خیلی تشنه اش شده».

تا دم سطل هم رفت؛ نخورد و برگشت توی جایش خوابید.

***

بچه که بود، توی هیئت، سقایی می کرد.

عراقی ها گرفتندش و بعدِ چند روز محاصره و بی آب و غذایی، زجرکشش کردند؛ به دست ها و پاهاش تیر زدند.

یک صبح تا ظهر، آب آب گفت تا شهید شد.

***

شلمچه، دور تا دورش آب است. خیلی از بچه ها همان جا، تشنه، شهید شدند.

***

یک شهید پیدا کردیم؛ طرف های سه راه شها

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.