پاورپوینت کامل من خدای عشق و پرستشم ۳۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من خدای عشق و پرستشم ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من خدای عشق و پرستشم ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من خدای عشق و پرستشم ۳۲ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

قرار است از او بنویسم؛ او که شاید آشنای خیلی ها باشد و همین آشنایی، کار را سخت می کند. باید گشت و گشت تا فهمید؛ فهمید که واقعا چطور
او که «ممکن است نتواند تاریکی را از بین ببرد، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان می دهد»، آن قدر اوج بگیرد
که نه تنها هنرمند، که استاد هنر شود؛ زیرا «هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنمایی های شیطانی، برای خدا به جهاد برخیزد و خود را
فدای هدف کند؛ نه هوا و این، هنر مردان خداست».

این سردار پرافتخار اسلام هر از چند گاهی، یک وقت با دل سپید کاغذ، درد دل می کرد و تکه های وجودش را کف دست آن می گذاشت و همین

می تواند الهام بخش باشد. آن چه از این پس داخل گیومه می آید، از زبان یا قلم شهید است.

«ماه رمضان بود؛ روزی یک تومان به من می دادند تا نان برای افطار بخرم. بعد از ظهر، در مسجد، فقیری به من مراجعه کرد؛
از فقر خود گفت و من تنها سکه ام را به او دادم و موقع افطار، بدون نان به خانه برگشتم. کتک مفصلی خوردم و نگفتم که پول
را به فقیر داده ام؛ نمی خواستم حتی در غیاب او، منتی بر سرش بگذارم».

***

«شبی تاریک، هنگام بازگشت، در میان برف زمستان، فقیری را دیدم که در سرما می لرزید؛ نمی توانستم برای او جای گرمی
تهیه کنم. تصمیم گرفتم که همه شب را مثل آن فقیر در سرما بلرزم و از رخت خواب محروم باشم. این چنین کردم و تا صبح از
سرما لرزیدم و به سختی مریض شدم؛ چه مریضی لذت بخشی بود»!

***

نمی دانم می دانید یا نه؟ دیده اید یا نه؟ کارنامه یک شاگرد اول را می گویم که همه نمره هایش ۱۹ و ۲۰ باشد؟ مطمئنم این نمره
را دیگر ندیده اید؛ ۲۱! درست خواندید؛ بیست و یک! اصلاً چه ربطی به این مقاله دارد؟ این نمره دکتر است؛ از درس
ترمودینامیک از یک استاد سخت گیر. عجایب کارنامه مصطفی به همین جا ختم نمی شد. او یک نمره ۱۸ هم دارد. لابد می گویید
۱۸ که جزء عجایب نیست. درست است؛ به شرطی که جریان مصطفی را نداشته باشد. آن دو نمره کسری به خاطر آن بود که
با وجود تأکید استاد، حاضر نشد در جلسه امتحان، کروات بزند!

***

با مخاطبان دانشجو، از اصطلاحات دانشگاهی حرف زدن، خیلی سخت نیست. «درجه استادی»، واژه آشنایی است. تا کسی
استاد شود، باید خیلی مراحل را طی کند؛ تدریس، تحقیق، کتاب، مقاله و… .

دانشگاه تگزاس، به سختی کسی را می پذیرفت؛ اما به او پذیرش دادند و جالب این که همان دانشگاه، حاضر شد مصطفی را به
عنوان استاد استخدام کند؛ یعنی از همان اول، مصطفی بشود استاد! جالب آن که در همان دانشگاه، پیرمردهایی بودند که پس
از سال ها تدریس، هنوز استاد نشده بودند.

***

این چند جمله را همکلاسی مصطفی گفته است: از نظر علمی، آن قدر بالا بود که می توانست در لابراتور بل بماند و ارتقا پیدا
کند. او می توانست به بالاترین مقامی که هر ایرانی آرزو داشت، دست یابد؛ اما هدف زندگی او خدمت بود. می گفت: چه فایده
که حقوق زیاد بگیرم، ولی در دنیا بی عدالتی وجود داشته باشد!

مصطفی می توانست در بهترین نقطه آمریکا زندگی کند و کشتی و هواپیمای شخصی داشته باشد؛ ولی همه چیز را رها کرد
و… .

***

«پس از این که مبارزه ما به شکل مسلحانه در آمد، دو سال در اردوگاه های نظامی کشور مصر، دوره های سخت کماندویی را
طی کردم. از بین صدها مرد انقلابی که از نقاط مختلف دنیا در آن جا جمع بودند، شاگرد اول شدم؛ سپس مسئولیت اردوگاه
کماندویی را برای آموزش دوستان ایرانی ام بر عهده گرفتم».

***

اصلاً زیر و رو کرد! دیگر خجالت نمی کشیدیم؛ بلکه افتخار هم می کردیم؛ مصطفی که آمده بود، به ماها می گفت: شیعیان
حسین و دخترها را هم شیعیان زهرا صدا می زد.

***

«بزرگ ترین مدرسه ای که امام موسی صدر در جنوب لبنان و شهر صور بنا کرد، مدرسه ای است به نام صنعتی جبل عامل؛
من هشت سال مدیر این مدرسه بودم. مدرسه به یتیمان و محرومان شیعه متعلق بود که اکثر آنها خانواده هایشان در هجوم
اسراییلی ها کشته شده بودند. شاگردان مدرسه آن قدر توانا بودند که من شرط کردم، اگر استاد خارجی پیش این شاگردان
امتحان بدهد و موفق شود، او را به معلمی مدرسه می پذیرم».

***

«بعد از امام موسی صدر، اسم من در صدر لیست سیاه آنان نوشته شده بود. دوستانم خبر می آوردند که در هر نقطه ای برای
اسارت من کمین کرده اند. زندگی در شهرهای لبنان، برای من امن نبود؛ زیر ۷۵ سازمان وجود داشت که هیچ کس نمی دانست
کی و کجا یکی از آنها به من ضربه خواهد زد».

***

«ای مادر! هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می کردم، هنگام خداحافظی گفتی: ای مصطفی! من تو را بزرگ کرده ام و با شیره
جانم پرورش داده ام؛ اکنون که می روی، از تو هیچ انتظاری ندارم؛ فقط یک وصیت می کنم که خدای بزرگ را فراموش نکن. ای
مادر! پس از ۲۰ سال به میهن عزیز خود باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز، حتی یک لحظه هم خدا را
فراموش نکرده ام».

***

یکی می گفت که وقتی خودم را رساندم آن جا و سراغ مصطفی را گرفتم، دیدم وسط ن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.