پاورپوینت کامل هم حسینی بود هم بهشتی ۵۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل هم حسینی بود هم بهشتی ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هم حسینی بود هم بهشتی ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل هم حسینی بود هم بهشتی ۵۶ اسلاید در PowerPoint :
۲۴
خیلی ها فقط پشیمانند و افسوس می خورند. خیلی ها هم دوست دارند باز هم برایشان تکرار شود؛ می خواهند باز هم آن چهره آسمانی، با نگاهی
که در آن دوردست ها به آسمان گره خورده است و کمتر زمینی است و به آنها نگاه کند.
اگر گوش شنوایی باشد، هنوز هم آوایش به گوش می رسد؛ هنوز هم از ما می خواهد تا «عاشق شویم» و دلیل می آورد که: «زندگی به عشق است؛
مسلمان، عاشق است؛ عاشق خداست». صدای محکم و پرصلابت مردی که راست قامت، جاودانه تاریخ خواهد ماند، چه روح نواز است؛ صدای
مردی که از خدمت می گفت؛ مردی که شیفته خدمت بود؛ نه تشنه قدرت.
هنوز بعضی ها دنبال آن اقتدار می گردند و دوست دارند دوباره او بگوید: «به آمریکا بگویید از ایران عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»؛ اما
چه سود که او بهای بهشت را پرداخت؛ زیرا او خود بر این مرام بود که: بهشت را به بها می دهند و نه به بهانه. او اکنون در آن سوی آسمان ها، ما را
می نگرد.
محله لنبان اصفهان، زادگاه فرزندی شد که هم «حسینی» بود و هم «بهشتی». سیدمحمد، چهار بهار از عمرش گذشته بود که
به مکتب خانه رفت؛ اما خیلی سریع رشد کرد و فقط ۱۲ سال داشت که دانش آموز دبیرستان سعدی شد. کم کم شوق و اشتیاق
مدرسه علمیه صدر، وجودش را گرفت. سیدمحمد در حالی که فقط ۱۴ سالش بود، شده بود طلبه علوم دینی. چهار سال که
گذشت، سید تشنه علم، به دریای حوزه قم پا نهاد؛ اما درس کلاسیکش را هم از یاد نبرد. سال ۱۳۲۷ش. دیپلم ادبی گرفت و در
سال ۳۰ هم در رشته فلسفه از دانشگاه تهران، لیسانس گرفت.
خودش را برای اعزام به خارج آماده می کرد؛ یعنی می خواست از بورس اعزام استفاده کند. که یک حادثه نظرش را عوض
کرد. از این رو، ماند همین جا و رفت سراغ آموزش و پرورش. حالا دیگر سید، دبیر شده بود؛ یک روحانی که زبان انگلیسی
تدریس می کرد! مدرسه دین و دانش به سبک جدید، برای دانش آموزان قمی و مدرسه علمیه حقانی برای طلاب، از طرح هایی
بودند که سید را به هدفش نزدیک می کردند. تدریس و تأسیس مدرسه، مانع تحصیلات وی نبود. سال ۳۹، سید از پایان نامه
دکترای خود (خدا در قرآن)، در رشته فلسفه دفاع کرد.
شروع مبارزات برای خیلی از شاگردان امام، فصل جدیدی در زندگی بود. سید هم که از مهره های اصلی به حساب می آمد، به
فعالیت پرداخت؛ اما از سال ۴۴ تا ۴۹ در ایران نبود. مرکز اسلامی هامبورگ، مدیریت سید را در این سال ها تجربه می کرد. بعد
از بازگشت، دوباره رفت سراغ آموزش و پرورش؛ اما این دفعه به تألیف کتاب های دینی پرداخت، مبارزات که اوج گرفت و امام
به فرانسه رفت، سید هم به پاریس رفت و فرمان تشکیل شورای انقلاب را از امام گرفت.
انقلاب که پیروز شد، مجلس خبرگان قانون اساسی را با چه درایتی اداره کرد؛ دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود و به فرمان
امام، رئیس دیوان عالی کشور شد. آخرین برگ دفتر زندگانی اش، این بود که: «بهشتی مظلوم زیست؛ مظلوم مرد و خار چشم
دشمنان بود».
***
«یک بار در سن ۱۶ سالگی به روستایی رفتم؛ آن جا در دهه محرم و صفر، منبر می رفتم. در یکی از سفرها، از ظلم کدخدا
صحبت شد که هم کدخدا بود و هم ارباب. به جوان های روستا گفتم: چرا باید این بر شما حکومت کند و زور بگوید؟ گفتند:
سرنیزه ژاندارم از او حمایت می کند. گفتم: این کدخدا را باید برداریم؛ حالا اگر او را برداریم کدخدای خوب دارید؟ گفتند: بله؛
آقا سید جعفر، آدم خوبی است و ما همه او را قبول داریم. ما دست به کار شدیم تا کدخدا را از ده بتارانیم؛ ولی مگر دست
تنهایی می شد؟ جوانان روستا را بر ضد او بسیج کردیم؛ ولی کافی نبود؛ پشت او در شهر، به فرمانداری محکم بود. در شهر
تلاش کردیم یک وسیله ای پیدا کنیم که فرماندار از کدخدا حمایت نکند. آن وقت کدخدا را جاکن کردیم و سیدجعفر را کدخدا
نمودیم».
***
«من این کار (تألیف کتاب های دینی) را به عنوان یک وظیفه، یک رزم، بر استادی دانشگاه ترجیح دادم. ما این کار را کردیم و
تاکتیکی هم [که] به کار بردیم، این بود که چون معمول بود کتاب ها را برای مرحله نهایی، لااقل به شورای عالی آموزش و
پرورش می دهند، ما برای آن که به آن جا نرسد، قرار گذاشتیم که کتاب را دیر چاپ بدهیم که دیگر فرصت دادن به دیگران،
برای اظهار نظر، نمانده باشد… درست پس از این که آخرین کتاب را برای چاپ داده بودیم، دستگاه جهنمی ساواک، باخبر شد
که ما چه کار کرده ایم… کارشناسانشان این کتاب ها را نگاه کردند. کتاب تعلیمات دینی اول راهنمایی را، زیر قسمت اعظمش
خط قرمز کشیدند که اینها ضد ملی و ضد میهنی است و باید حذف شود».
***
برای جشن ۱۷ ربیع الاول، اعلامیه را چاپ کردیم و چنین نوشتیم: سخنران: سیدمحمد بهشتی. مدرسه چهارباغ، پر از جمعیت
بود. استاندار و مسئولان ساواک هم آمده بودن. ما هم بی سر و صدا و بدون این که کسی متوجه شود، از در کوچه مدرسه،
وی را آوردیم برای سخنرانی؛ نمی دانید چه سخنرانی بود!
او در این سخنرانی، چنین گفت: «شما مسئولان که معتقدین روحانی نباید توی سیاست دخالت بکنه و بره سراغ جوون ها که
به فساد کشیده شدن، یادتون هست وقتی مالاریا شایع شد، همه بسیج شدند مالاریا را از بین بردند؛ اما یه عده گفتند، باید
ریشه رو خشکوند؛ ریشه، باتلاق های آلوده س. منم الان می خواهم بگم باید ریشه فساد جوون ها رو خوشکوند. باتلاق ها را
شما درست می کنین؛ کاباره می سازین؛ اجازه می دین مستشاران آمریکایی بیان توی این مملکت؛ هر کاری دوست دارن،
بکنن».
بعد از ظهر از طرف ساواک رفته بودن در خونه آقا و در که زده بودن و گفتن که از ساواک اومدیم. آقا گفته بود: «من الان کار
دارم؛ قرار ملاقات دارم؛ اگر کاری دارن، اول باید وعده بذارن؛ بعد بیان»! همین طور ۵/۱ ساعت معطل شدند و بعد هم آقا
خودشون تشریف بردن ساواک … .
***
روز را خیلی مرتب تقسیم کرده بود؛ سه ساعت کتاب می خواند و یک ساعت و نیم زبان آلمانی – تا توی هامبورگ مشکلی
نداشته باشد – و تحقیقاتش را ادامه می داد و کتاب ها و مقاله های فلسفی جدیدی منتشر می کرد. چهار ساعت و نیم با کسانی
که می آمدند و کار داشتند، دیدار می کرد. پرونده های قبلی را می خواند. نامه ها را جواب می داد و یک ساعت هم در شهر
می گشت؛ تا همه جا را یاد بگیرد. زمانی هم آزاد گذاشته بود که فکر کند؛ فقط فکر کند که چه کار تازه ای می تواند بکند.
***
داشتیم سر رفتن به مسجد بحث می کردیم که آقا رسید؛ خیلی شاد و پرنشاط. وقتی سلام و احوال پرسی کردند، جریان
نیامدن دوستم به مسجد را به وی گفتم؛ می گه مگه دیوونه ام بیام مسجد! آقا بهش گفت: پس با این حساب، تکلیف ما روشن
شد! رفیقم ادامه داد: اصلاً من بهایی ام!
ما خیلی جا خوردیم و منتظر بودیم ببینیم آقا چکار می کنه که رو کرد به دوستم و گفت: به به! چقدر خوبه آدم صریح و صادق،
عقیده شو بگه. بعد هم چنین ادامه داد: ما اگر بمیریم، ازمون نمی پرسند چقدر تعصب داشتی؛ بلکه ازمون می پرسند چقدر
تحقیق کرده بودی و بعد گفت: بهاییت چه جور دینیه؟ یه وقت دیدی ما هم متوجه اشتباهمون شدیم و اومدیم بهایی شدیم!
دوستم گفت: ببینید تو دین بهایی، تک همسریه؛ ولی مسلمونا چند تا زن می گیرن.
این جا بود که آقا مشکل رفیقم را فهمید و مسئله را حل کرد و ربع ساعت بعد، اونم شده بود یه مسجدی پر و پا قرص.
***
دود سیگار هوا را پر کرده بود. پنجره ها را که باز می کردند، سرد می شد. وقتی هم که آن ها می بستند، دود اذیت می کرد.
دخترها و پسرها، دور میزهای گردی کنار هم نشسته بودند و مشروب می خوردند؛ آمده بودند برای مناظره. وقت مغرب بود.
سید که آمد، گفت: اول باید نمازم را بخوانم. حصیرش را انداخت و اللّه اکبر گفت و بعد بحث شروع شد. سؤال ها زیاد بود.
بعضی سؤالات، فقط برای مسخره بازی بود. یک نفر بلند شد و همین جور مسلسل وار سوال می کرد و اصلاً دنبال جواب نبود.
سؤالاتش هم که ته کشید، رفت. یکی دیگه بلند شد و گفت: شنیده ام توی بهشت جوی عسل هست؛ تکلیف من که عسل دوست
ندارم چیه؟ سید هم خندید و گفت: اول باید ببینم شمارو تو بهشت راه می دن یا نه و بعد هم منظم و مرتب، جوابش رو داد.
جلسه که تمام شد، سید پایین آمد تا سوار ماشین شود. اما دورش را گرفته بودند و سؤال می پرسیدند. بچه ها سوار ماشین
شده بودند؛ اما او بین جمعیت ایستاده بود که یکی با چاقو به او حمله کرد. دانشجوها او را گرفتند. بچه ها هم می خواستند از
ماشین پیاده شوند، اما او اشاره کرد که آرام باشند و بمانند. دانشجوها دنبال تلفن می گشتند تا به پلیس خبر دهند؛ نگذاشت و
گفت: او حالش خوب نیست، ولش کنید و بگذارید برود.
***
نماز اول وقت، برنامه همیشگی اش شده بود؛ حتی توی مسافرت. یک بار توی سفر، وقت نماز ظهر که شد، ماشین رو کنار یک
پارکینگ نگه داشت و پیاده شد تا نماز بخواند. مردم هم هاج و واج دورش جمع شدند. آن ها ت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 