پاورپوینت کامل چرا حمدی فیله خود را معرفی نمی کند؟ ۱۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چرا حمدی فیله خود را معرفی نمی کند؟ ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا حمدی فیله خود را معرفی نمی کند؟ ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا حمدی فیله خود را معرفی نمی کند؟ ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

شاید داستان کوتاه «حمدی فیل» را خوانده باشید؛ داستان دزد سابقه داری که از زندان
فرار کرده بود و اداره هویت، مشخصات او را به همه شهربانی ها بدین صورت اعلام کرده
بود:

«۱. قد: بلند

۲. وزن: ۲۰۰ کیلوگرم

۳. سن: ۳۵ سال

۴. مو: بلوطی و کم پشت

۵. لباس: قهوه ای راه راه

۶. صورت: گرد

۷. چشم: زاغ.

۸. سه دندان آسیایش افتاده است.

۹. در فک بالا، یکی از دندان هایش پر شده است.

۱۰. در فک پایین، یکی از دندان هایش روکش طلایی دارد».۱

تمام مأموران، شهرها، روستاها، تمام محله ها، خیابان ها، هتل ها، کافه ها و… را
زیر و رو کرده، با استفاده از این مشخصات، در زمانی کوتاه، تمام زندان ها و حتی
راهروها و آشپزخانه ها را جست وجو می کنند و شهربانی ها را پر می کنند از حمدی
فیله. مأمورانی که شمّ پلیسی شان به قدری قوی بود که دست شرلوک هلمز و پوارو و خانم
مارپل و… را از پشت بسته و نگذاشته بودند حتی یک حمدی فیله از دستشان فرار کند.
برای کسب تجربه هم که شده، از پشت عینک ریزبین این مأموران، چگونگی دستگیری حمدی
فیله را مرور می کنیم:

«در یکی از کافه های یکی از شهرها، دو مأمور آگاهی با هم:

– دیروز سه «حمدی فیله» گرفتیم؛ اما رئیسمون از هیچ کدوم خوشش نیومد.

– این رئیس هم یه آدم نخاله س؛ دائم پی بهانه می گرده و می خواد ایراد بگیره.

– یواش! اون یارو را باش! اون گوشه تنها نشسته.

– آره، مث این که خودشه.

– آره، خودشه!

– اما حمدی فیله که می گن چاقه؛ این یارو خیلی لاغره، همه اش استخونه.

– برادر! مگه از دست پلیس فرار کردن و مخفی شدن، کار آسونیه؛ هر چی گوشت به تن آدم
باشه، آب می شه!

– راس می گی؛ اما رنگ موی یارو که سیاهه؛ ولی موی حمدی فیله بلوطیه.

– عجب! مگه نمی دونی اون قدر یارو تو بیابونا پرسه زده که موهاش سیاه شده؛ تازه از
کجا معلوم که موهاشو رنگ نکرده باشه.

– درسته، اما موهای این یارو که پرپشته؛ در صورتی که موهای حمدی فیله، ریخته و کم
پشته.

– داداش جون! ما چل ساله تو این کاریم؛ یه آدم فراری، واسه این که رد گم کنه، کلاه
گیس هم می ذاره.

– پس چرا معطلیم؟ پاشو یارو را بگیریم!

مأموران آگاهی، سر میز مردی که تنها نشسته بود، می روند:

– اسم سرکار چیه؟

– حمدی.

– مأموران آگاهی نگاه پیروزمندانه ای به همدیگر می کنند:

– نگفتم خودشه؟

– مواظب باش! ممکنه اسلحه داشته باشه.

– دست ها بالا؛ تکون نخور!

– جیب هاشو بگرد.

– آقایون! مگه چه اتفاقی افتاده، از من چی می خواین؟

– یاالله راه بیفت!

– کجا؟

– شهربانی!

– آخه من چیکار کرده ام؟

– زیاد حرف نزن؛ اون جا همه چیز رو خواهی فهمید.

در یکی از خیابان های یکی از شهرهای دیگر، دو نفر مأمور آگاهی، جلوی عابری را
می گیرند:

– دهنتو وا کن ببینم!

– والله تو دهنم هیچ چی نیس.

– می گم بدون دردسر دهنتو وا کن.

مرد عابر، دهانش را باز می کند. مأمور آگاهی، دندان هایش را به دقت نگاه می کند و
بعد از رفیقش می پرسد:

تو اون کاغذ ببین چند تا از دندونای حمدی فیله افتاده؟ مأمور آگ