پاورپوینت کامل زندگی، چاپ دوم نداره!بازتاب ۳۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زندگی، چاپ دوم نداره!بازتاب ۳۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زندگی، چاپ دوم نداره!بازتاب ۳۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل زندگی، چاپ دوم نداره!بازتاب ۳۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۰

ف. صائب (دانشگاه شهید رجایی)

پرسمان عزیز! سلام

امروز صبح که شال و کلاه کرده، خمیازهکشان داشتم میرفتم دانشگاه، دم در خوابگاه،
پشت شیشه نگهبانی، جمال دلربای تو را دیدم؛ عنان اختیار از کف بدادم و با سرعت هرچه
تمامتر، رفتم توی نگهبانی و برت داشتم و همان جا، شروع کردم به باز کردن در
پلاستیک؛ با شوق و ذوقی تمام و حظّی وافر که ناگهان صدای نگهبان محترم بلند شد که
«در و ببند یخ زدم سر صبحی به مولا»! بعله، در آن هوای برفی و بارانی؛ در را طاقباز
واگذاشته بودم. القصه عذرخواهان و پرسمان به دست، از نگهبانی بیرون آمده، پا به
خیابان گذاشتم. خداییاش بود که سرویس دانشگاه هنوز نرفته بود وگرنه با آن حال و
اوضاع، اگر پیاده میرفتم، سرتیر تصادفه را کرده بودم! چه کار کنم؟ باید اول به تو
گفتن که چنین خوب چرایی؟ از شوخی و پاچهخواری که بگذریم، این شماره (شماره دیماه)
کمی سنگینتر بود و همهاش مقالههای جدی با موضوعات سفت و چغر. میدانید که منظورم
چیست؛ یعنی از آن مطالب سبک، با لحن و زبان ساده و خودمانی، وسط مطالب دیگر نیاورده
بودید؛ به جز مطلب «تفاوت اعلیحضرت با فیلم چاپلین». راستی صفحه بازتاب را چرا رها
کردید؛ اظهارنظرها و نامههای خوانندگان پرسمان؟ یادمه در قرون و اعصار گذشته، پشت
جلد مجله، یک صفحه طنز هم داشتید. آقا این مطلب بامزهها را حذف نکنید. یک پیشنهاد
هم دارم؛ نقد فیلم زیاد بنویسید و یک چیز دیگر، کمی به مجله حال و هوای دانشجویی
بیشتری بدهید و جوانانهترش کنید.

پرسمان: جوانانهتر کردن مجله، بستگی به این داره که پاچهخوارهای مجله زیادتره بشن و
به خاطر همین هم صفحه نامههای خوانندگان را با نامه پاچهخواری آغاز کردیم و اگر خدا
بخواد، صفحه طنز را باز میکنیم و کلی نقد فیلم در آن چاپ میکنیم؛ از نقد آن قاصدکی
که در سریال «حلقه سبز» هی این طرف و آن طرف میرفت و شده بود مقدمه مرگ تا…. .

م. ج خواجهپور

با عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت ولی عصر «عج» و همچنین عرض سلام و ادب و عرض
خسته نباشید خدمت دستاندرکاران عزیز ماهنامه خوب و ارزنده پرسمان؛

عزیزان پرسمان! از این که با کار فرهنگی خود، گل امید را بر چهره جوانان این مرز و
بوم میکارید و خلأ فرهنگی آنان را پر میکنید و دل رهبر فرزانه انقلاب را شاد
مینمایید، از شما سپاسگزارم و بنا به وعده الهی «ان الله لا یضیع اجر المحسنین».

قابل تأمل!

وقتی خدا داشت بدرقهام میکرد، به من گفت: جایی که میری، مردمی داره که تو را
میشکنند. نکنه غصّه بخوری. همه جا باهاتم و تنها نیستی. توی کولهبارت، عشق میگذارم
که بگذری؛ قلب میگذارم که جا بدی؛ اشک میگذارم که همراهیات کنه و مرگ که بدونی
برمیگردی پیشم.

پرسمان: دوست عزیز! وقتی خدا داشت تو و مرا بدرقه میکرد، به من و تو هم گفت: یه
عدهای تو زمینند که درست مث تواند؛ از جنس اونایی که مبداء و معاد رو میشناسند؛
خودت بری زمین، پیدایشون میکنی. اونا اونقدر به تو نزدیکند که حتی اگر نبینی،
بویشان مشام جانت را صفا میده؛ مگه نه اینکه وقتی پیراهن حضرت یوسف علیهالسلام دست
حضرت یعقوب علیهالسلام رسید، بوی یوسف علیهالسلام را از آن استشمام کرد! مگه نه
اینکه وقتی اویس اومد خونه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و رفت، پیامبر صلی الله
علیه و آله فرمود: بوی برادرم اویس به مشامم میرسه!

دوست عزیز! بعضی نامهها یه بویی میدن؛ درست بوی اونایی که وقتی خدا داشت من و تو را
بدرقه میکرد، گفت: من هستم؛ اما بندگان من هم هستند و همدیگه رو پیدا کنید.

ز. راستی تادوانی

به نام خالق خاک …

سرآغاز سخنم را اینگونه شروع کردم تا همیشه یادآور خویش باشم که عبدی بیش نیستم در
برابر آفریدگار و به خدای خویش بگویم که بر ناچیزیام رحم کند.

یادآور باشم که در پیدایشم هیچ گونه دخالتی نداشتم و تو خواستی که باشم و حالا که
هستم، هستم و حمد میگویم او را از اینکه به من اجازه این بودن را داد.

حال که خواستی باشم، پس بخواه آنگونه باشم که تو میخواهی و هدایت کن مرا؛ گرچه
هدایت کردی و نفهمیدم و با خود میاندیشم و به خود میگویم که کاش آن زمان که نعمت
زندگی را بر من ارزانی داشتی، آن را به رایگان نداده بودی! شاید قدرش را میدانستم و
میفهمیدم که کتاب زندگی، چاپ دومی ندارد که غلطهایش را اصلاح کنم و کاش متن آن را
درست نوشته بودم؛ بدون نقطهای بالا و پایین!

اما هر چه مینگرم، جز کوتاهی و تباهی، چیزی نمیبینم و نمیدانم این خط سیاه پررنگ را
با چه پاک کنم از بین ببرم که حتی اثری از آن نماند و میدانم که در رحمت توبه را بر
من گشودی؛ امّا میخواهم پس از توبهام دیگر معصیتی را مرتکب نشوم؛ نه این که مصداق
این بیت شعر باشم:

توبه بر لب، سبحه بر کف، دل پر از شوق گناه

معصیت را خنده میآید ز استغفار ما

میخواهم بر شیطان پیروز باشم؛ آیا من که از او برترم، قدرت ایستادن در برابر او را
ندارم؟

خدایا! از تو میخواهم کاری

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.