پاورپوینت کامل شرایط ازدواج;کیومرث صابری فومنی (گل آقا) ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شرایط ازدواج;کیومرث صابری فومنی (گل آقا) ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شرایط ازدواج;کیومرث صابری فومنی (گل آقا) ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شرایط ازدواج;کیومرث صابری فومنی (گل آقا) ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
کیومرث صابری فومنی معروف به گل آقا، در هفتم شهریور سال ۱۳۲۰، در صومعه سرا به
دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی خود را در شهر فومن گذراند. در شانزده سالگی، در امتحان
ورودی دانشسرای کشاورزی ساری قبول شد و در بیست سالگی، در رشته ادبی امتحان داد و
دیپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد
و همزمان با تدریس، به تحصیل پرداخت.
صابری در اولین سال تحصیل در دانشکده، در تظاهرات دانشجویی شرکت کرد و مضروب و
دستگیر شد. گردن او از ضربات باتوم به شدت آسیب دیده بود. او شعری به طنز و سیاسی
سرود و با امضای «گردن شکسته فومنی»، برای توفیق ارسال کرد. پس از چاپ این شعر، در
چند شماره بعد توفیق، صابری به طنزنویسی کشیده شد و پس از مدت کوتاهی، به معاونت
حسین توفیق، سردبیر توفیق، منصوب شد و خود او نیز ستون ثابتی را با عنوان «هشت روز
هفته» می نوشت. امضاهای او در توفیق، عبارت بودند از: میرزاگل، عبدالفانوس، ریش
سفید، لوده، گردن شکسته فومنی و… .
صابری پس از انقلاب، مدت ها طرح ایجاد یک ستون طنز سیاسی را در خاطر داشت. او مدتی
روی طرح ستون طنز خود کار کرد و عنوان «دو کلمه حرف حساب» را برگزید و با توجه به
یکی از اسامی مستعار خود در توفیق (میرزا گل)، اسم مستعار «گل آقا» را برای خود
انتخاب کرد. اولین دو کلمه حرف حساب گل آقا، بیست و سوم دی ماه ۱۳۶۳ در روزنامه
اطلاعات به چاپ رسید.
پس از گذشت نزدیک به شش سال از انتشار اولین «دو کلمه حرف حساب»، صابری تقاضای
امتیاز یک هفته نامه طنز با نام «گل آقا» را کرد و توانست در آبان ماه ۱۳۶۹ اولین
شماره هفته نامه گل آقا را منتشر کند. استقبال مردم از این مجله، غیرقابل تصور بود
و تمامی نسخه های اولین شماره هفته نامه گل آقا، در سراسر تهران، ظرف کمتر از نیم
ساعت، به فروش رفت.
صابری در آبان ماه ۱۳۸۱ و همزمان با آغاز سیزدهمین سال انتشار هفته نامه گل آقا،
انتشار آن را متوقف ساخت. وی که علت این توقف ناگهانی را دلایل شخصی ذکر کرد، تا
آخرین لحظه، روزه سکوت خود را در این باره نگشود.
گل آقای ملت ایران سرانجام در صبح روز جمعه یازدهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ پس از طی یک
دوره بیماری به ملکوت اعلی پیوست. در ادامه، یکی از داستان های طنز وی را که در سال
۱۳۴۸ در ماهنامه توفیق به چاپ رسید، با هم می خوانیم.
از اداره که خارج شدم، برف، دانه دانه شروع به باریدن کرد. به پیاده رو که رسیدم،
زمین، درست و حسابی سفید شده بود. یقه پالتویم را بالا زدم و راست دماغم را گرفتم
و رفتم. هنوز خیلی از زمستان باقی بود. با خود فکر کردم که اگر سرما همین طوری
ادامه داشته باشد، تا آخر زمستان، حسابم پاک پاک است.
وارد خانه که شدم، مادرم توی حیاط داشت رخت ها را از روی طناب جمع می کرد. از چندین
سال پیش، هر وقت برف می بارید، با مادر شوخی می کردم؛
ننه! سرمای پیرزن کش اومد!
امروز هم تا دهان باز کردم همین جمله را بگویم، ننه پیش دستی کرد و گفت:
انگار این سرما، سرمای عزب کشه؛ نیس ننه؟
در خانه ما، غیر از من، عزب اوقلی دیگری وجود نداشت؛ پس ننه بعد از چند سال،
بالاخره متلکش را گفت! گفت و یکراست به اطاق خودم رفتم. چراغ والور را روشن کردم و
از پشت شیشه، به برف چشم دوختم. از نگاه کردن برف که خسته شدم، در عالم خیال، رفتم
توی نخ دخترهای فامیل؛
زری؟ سیمین؟ عذرا؟ مهوش؟ پروین؟… راستی نکنه ننه کسی را در نظر گرفته که اون حرفو
زد! از دخترهای فامیل، آبی گرم نشد؛ باز در عالم خیال، زاغ سیاه دخترهای محله را
چوب زدم؛
سوسن؟ مهری؟ مرضیه؟ دختر کبلا تقی؟ دختر جم پناه؟ دختر…؟
اگر مادرم وارد اتاق نمی شد، خدا می داند تا کی توی این فکر و خیال ها می ماندم؛
ولی ورود او، رشته افکارم را پاره کرد. همان طور که دستش را روی چراغ گرم می کرد،
گفت:
ببینم زینت چطوره، هان؛ دختر آقا بالاخان؟
می گویند دل به دل راه دارد؛ ولی آن روز برایم ثابت شد که ممکن است مغز به مغز هم
راه داشته باشد.
پس از قرار، ننه فهمیده بود که من دارم راجع به اینها فکر می کنم.
گفتم: ببین ننه! تا حالا من هیچی نگفتم؛ ولی از حالا هر چی خواستی بکن….. ولی
بالاغیرتاً منو تو هچل نندازی ها؟
گفت:
هچل کجا بود ننه… یعنی من که توی این محله گیس هامو سفید کرده ام، دخترهای محله
رو نمی شناسم؟ دختر آقا بالاخان، جون میده واسه تو. هر وقت تو کوچه می بینمش، خیال
می کنم دست هاش تو دست توئه. اصلاً واسه همدیگه ساخته شدین!
من، حرفی ندارم؛ ولی باباش چی؟ آقا بالاخان دخترشو به آدم کارمند یه لا قبایی مثل
من می ده؟
– چرا نده ننه؟ دختر آقا بالاخان، دیگه دختر اتول خان رشتی که نیست!
– ولی هر چی باشه، آقا بالاخان هم کم کسی نیست؛ آقا نیست که هست؛ بالا نیست که هست؛
خان نیست که هست؛ پول نداره که داره… پس می خواستی چی باشه؟
– حالا نمی خواد فکر این چیزها را بکنی اون با من… برم؟
– آره… برو ناهار حاضر کن که خیل گشنمه!
– برم ناهار حاضر کنم؟
– آره پس می خواستی چه کار کنی؟
– می خواستم برم خونه آقا بالاخان با زنش، زرین خانوم، صحبت بکنم!
– به همین زودی؟
– به همین زودی که نه… عصری می خواستم برم.
کمی مکث کردم و گفتم:
خوب، باشه!
مادرم با خوشحالی رفت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 