پاورپوینت کامل گفت وگو با حسین سروقامت، نویسنده ستون »جوانه» پرسمان و کتاب «می شکنم در شکن زلف یار» ۶۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفت وگو با حسین سروقامت، نویسنده ستون »جوانه» پرسمان و کتاب «می شکنم در شکن زلف یار» ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت وگو با حسین سروقامت، نویسنده ستون »جوانه» پرسمان و کتاب «می شکنم در شکن زلف یار» ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت وگو با حسین سروقامت، نویسنده ستون »جوانه» پرسمان و کتاب «می شکنم در شکن زلف یار» ۶۷ اسلاید در PowerPoint :
۸
انجام مصاحبه با کسی که هیچ گونه راه دسترسی به او وجود ندارد، به جز ایمیل، کار سختی به نظر می رسد؛ مخصوصاً اگر آن شخص در خارج از کشور ساکن باشد؛ اما به هر حال مصاحبه با آقای سروقامت، باید برای شماره بهمن انجام می شد. بالاخره بعد از چندین بار رد و بدل شدن ایمیل بین ما و ایشان، قرار گذاشته شد و مصاحبه به روش اینترنتی انجام شد و حاصل آن، چیزی شد که در ادامه می خوانید.
خوانندگان قدیمی تر پرسمان، آقای سروقامت را به عنوان نویسنده ستون «جوانه» نشریه می شناسند و قدیمی ترها، نوشته های ایشان در ستونی با همین نام در نشریه «ایران جوان» را به خاطر می آورند؛ مطالبی که همواره برچسب «این ماجرا واقعی است» را بر خود داشتند و در نهایت در کتابی با عنوان «می شکنم در شکن زلف یار»، جمع آوری و چاپ شد و مورد استقبال گسترده ای نیز قرار گرفت. آقای سروقامت، چند سالی است که برای انجام یک مأموریت کاری در کشور امارات زندگی می کنند و به قول خودشان، فعلاً نوشتن را کنار گذاشته اند. به هر حال، حرف های ایشان در این گفت وگو، همچون نوشته هایشان، دارای نکات خواندنی و جالبی است که شما را به خواندن آنها دعوت می کنیم.
پرسمان: در ابتدا و به عنوان نخستین سؤال، کمی از خودتان، تحصیلاتتان و سابقه کاری تان بفرمایید.
متولد ۱۳۴۳ در خانواده ای متوسط در جنوب شهر تهران، حدود میدان خراسان هستم؛ با حال و هوایی که لابد از این منطقه سراغ دارید. سال های نوجوانی، مقارن با انقلاب اسلامی و پیروزی آن و سال های جوانی در بحبوحه دفاع مقدس و شرایطی بود که فکر نمی کنم برای جوانان و نوجوانان ما تکرار شود.
نه نوجوانی ما مثل بقیه بود و نه جوانی مان و من از این که در چنین زمانی پا به عرصه وجود گذاشتم، خیلی خوشحالم. دوران تحصیلات ما هم در شرایطی حساس رقم خورد؛ دیپلم که گرفتم، بلافاصله وارد کار اجرایی شدم؛ با معلمی در مدرسه ای در منطقه ۳ تهران و الان حدود ۲۵ سال است که در عرصه های مختلف تلاش می کنم.
حدود ۲۰ سال در حوزه علمیه تهران تحصیل کرده ام؛ لیسانس علوم سیاسی هم مزید بر آن و آموزش های جسته و گریخته دیگر و از کار و تلاش هم هیچ وقت گریزان نبوده ام؛ از معلمی تا کار اجرایی تا تدریس در دانشگاه و نوشتن که البته یکی از مهم ترین دغدغه هایم بوده است.
پرسمان: از چه زمانی دغدغه های فکری نسل جوان، برای شما اهمیت پیدا کرد و وارد حوزه کار برای جوانان شدید؟
فکر می کنم دغدغه نسل جوان از همان دورانی که خودم دوران جوانی را پشت سر می گذاشتم، شروع شد و تا حال ادامه پیدا کرده است. امروز من از سن و سال جوانی قدری فاصله گرفته ام؛ اما حقیقتاً این دغدغه همچنان با من هست؛ البته وقتی به تدریس رو آوردم، به ویژه از سال ۷۶ که تدریس در دانشگاه را آغاز کردم، بیشتر با جوان ها در ارتباط قرار گرفتم. حضور در جمع جوانان، شنیدن مشکلات و حرف های شوخی و جدی آنان، سفرهای و اردوهای دانشجویی، همراه شدن با آنان در عمره دانشجویی، تدریس و نوشتن برای آنان و نیز داشتن یک جوان و نوجوان در دل خانه، همه و همه عواملی هستند که امثال مرا از دغدغه های جوانان جدا نمی کنند.
اگر باورش بر شما سخت نیست، من هنوز حال و هوای جوانی را به طور کامل در خودم احساس می کنم و هرگز فکر نمی کنم بین من و جوان های جامعه، یک نسل فاصله افتاده است؛ حتی گاهی که به خودم که نگاه می کنم، می بینم تلاش و تحرک و کوشش و امیدی که برای دست یابی به آینده ای بهتر دارم، کمتر از جوانان نیست.
پرسمان: نوشتن را از چه زمانی آغاز کردید؟
نوشتن برای من، همراهی شگفت آوری با مقوله خط و خطاطی دارد. من از کودکی خط خوبی داشتم و از هر فرصتی برای خطاطی و نوشتن استفاده می کردم و کسی که خط تمرین می کند، نیاز به موضوعاتی دارد که بپسندد و راضی اش کنند و این جاست که پای محتوا به میدان کشیده می شود. شعر خوب، جملات ادبی و عرفانی و مطالب زیبا موضوعاتی هستند که برای خوشنویسی دست مایه اساسی به شمار می آیند. عشق به خط و خطاطی از یک سو و ادبیات و شعر و نثر از سوی دیگر، مرا عاشق زبانی ساخت که از آن با عنوان «شِکّرستان زبان و ادب فارسی» یاد می کنم؛ البته این عشق بعدها جلوه های تازه تری پیدا کرد و فکر می کنم تا حدودی به خوانندگان نوشته های من نیز سرایت کرد.
پرسمان: خوانندگان پرسمان، شما را به عنوان نویسنده صفحه جوانه و کتاب «می شکنم در شکن زلف یار» می شناسند. گویا مطالب صفحه جوانه را از نشریه ایران جوان آغاز کردید و بعد در پرسمان ادامه دادید؛ ایده این کار، چگونه در ذهن شما شکل گرفت؟
ببینید در دور و بر ما همیشه اتفاقاتی می افتند که بخشی از اهمیت آنها به من و شمایی بستگی دارد که آنها را می بینیم؛ جریان سیب و نیوتن است. هزاران سیب پیش از نیوتن بر زمین افتاده بود؛ اما او توانست از چنین امر ساده ای، جاذبه زمین را کشف کند. این موضوع غیر از دیدن و نگاه کردن که همه ما از عهده آن برمی آییم، محتاج نظر کردن و دقت کردن نیز هست؛ چیزی که متأسفانه در تعلیم و تربیت ما جایگاه چندانی ندارد؛ یعنی روش تعلیم و تربیت، نوجوانان و جوانانمان را به سمتی سوق نمی دهد که علاوه بر نگاه، اندکی تأمل هم داشته باشد. روش فکری ای که در مدارس و دانشگاه های ما ارائه می شود، باید به افراد بیاموزد که از هر چیز، ساده نگذرند و یک علامت سؤال کوچک در مقابل بعضی چیزها قرار دهند که فلان اتفاق که افتاد، چرا؟ فراموش نکنید پاسخی که شما به این چراها می دهید، بخشی از شخصیت شما را می سازد.
یادم نیست که در آن صفحه جوانه که خیلی ها آن را به عنوان «این ماجرا واقعی است»، می شناسند، نوشتم یا نه، اما این جا می گویم که وقتی تصویری در یکی از این جشنواره های تصاویر و عکس، برنده رتبه اول شده بود، از هر کس علت آن را می پرسیدند، متوجه نمی شد؛ تصویری معمولی از دختری که در زمین کشاورزی بذر می پاشد و بعد توضیح می دادند که به رنگ روی این دختر نگاه کنید؛ چقدر چهره اش زرد و رنگ پریده است؛ به لباس هایش نگاه کنید که چقدر مندرس و وصله خورده است؛ به حالت دست هایش نگاه کنید؛ خوب نگاه کنید؛ کمی خوب تر؛ او بذر نمی پاشد، او دارد دانه های اندکی از گندم را که لابلای کاه های روی زمین افتاده، برمی چیند؛ تا شکم گرسنه خودش را سیر کند. چند نفر از دیدن این تصویر، این مطلب را می فهمند؟ من دلم می خواست این را بفهمم و در معرض چشم تیزبین خواننده ام نیز قرار دهم و اندک اندک تلاش کنم تا او نیز در مواجهه با قضایا، اندکی به این چیزها توجه کند و با این تصور، شروع کردم نوشتن.
ایران جوان مجله ای بود که به جهات گوناگون، مورد استقبال جوانان قرار می گرفت؛ حتی تیراژ ۰۰۰/۸۰ نسخه ای آن در بین همه مجلات، منحصر به فرد بود. بعضی از دوستان به من گفتند: اگر ایران جوانی ها حاضر شوند نوشته های تو را چاپ کنند، خیلی خوب است. من بعضی از همین نوشته ها را برداشتم و رفتم تحریریه ایران جوان و با کارم، خودم را معرفی کردم؛ خیلی تعجب کردم وقتی آنها به سرعت نوشته های مرا تحویل گرفتند و بدون کمترین ویرایش، چاپ کردند. از طرفی چون این مجله هفتگی بود، من مجبور بودم هر هفته یک جوانه بنویسم و این کار، دغدغه مرا بیشتر می کرد که هم موضوعاتی مناسب پیدا کنم و هم فرصتی که آنها را روی کاغذ بیاورم؛ آن هم با کیفیتی که حداقل خودم بدم نیاید.
گاهی مطلبی را کامل می نوشتم؛ بعد آن را می خواندم و می دیدم خودم دوستش ندارم؛ فوری با خودم می گفتم: وقتی تو خودت کارت را نمی پسندی، از دیگران انتظار داری آن را بپسندند؟
با این فکر، نوشته خود را پاره می کردم و دور می ریختم. این اتفاق، بارها روی داد و من پخته تر و معقول تر می شدم. بگذریم؛ ایران جوان تعطیل شد؛ درست در همان وقت که من علاوه بر جوانه، دو مطلب هفتگی دیگر هم برای آنان می نوشتم و درست در همان وقتی که نوشته من، مقاله سال مجله شد.
و پرسمان متولد شد. ارتباط با آقای پورامینی و سابقه دوستی و آشنایی قبلی باعث شد که من دفتر و دستک خود را بیاورم و پاتوق خود را این طرف بزنم. چه فرقی می کند؟ «همه خاک ایران، سرای من است»؛ چه ایران جوان و چه پرسمان؛ مهم این است که جوانان این مرز و بوم، مخاطب من باشند.
پرسمان: موضوعات و این مطالب، بسیار روزمحور و نزدیک به دغدغه های جوانان هستند. این موضوعات را چگونه انتخاب می کردید؛ آیا فکر خودتان بود یا در ارتباط با جوانان به آنها می رسیدید؟
من موضوعات جوانه را در ارتباط با جوانان می یافتم. شاید شما باور نکنید؛ اما یک موضوع هم از این جوانه ها ذهنی نیست و همه آنها، وقایع عینی هستند که در اطراف ما رخ می دهند. من از سر کلاس تا توی اتوبوس و تاکسی و حتی در بازار و محیط کسب و کار و …، به دنبال این موضوعات بودم؛ البته پرورش دادن موضوع و ریختن در قالبی که جوان بپسندد و خوشایند او جلوه کند، حرف دیگری است که امیدوارم در آن بخش هم موفق بوده باشم.
پرسمان: به نظر شما، بهترین راه برای این که یک نویسنده به دغدغه های ذهنی مخاطبان جوان خود پی ببرد، چیست؟
بهترین راه به اعتقاد من، این است که نویسندگان ما اولاً همواره بر آگاهی و اطلاعات خود بیفزایند. ثانیاً در جریان آخرین ایده ها و خبرها و جریاناتی باشند که در جهان اطراف آنها می گذرد. ثالثاً از مردم به ویژه جوانان، فاصله نگیرند. نویسنده خوب، کسی نیست که در کنج خلوت خود بنشیند و بخواهد با ذهنیات خود، مطالبی را برای خواننده اش جمع و جور کند و بر روی کاغذ بیاورد. نویسنده خوب کسی است که بتواند از کوچک ترین و کم اهمیت ترین اتفاقاتی که دور و بر او روی می دهند، الهام بگیرد و آثار شگفتی را خلق کند.
پرسمان: نکته بارز درباره نوشته های شما، این است که خواننده، به سرعت با آنها ارتباط برقرار می کند؛ یعنی اگر ابتدای مطلب را بخواند، یک سر تا آخر مطلب ادامه می دهد. به نظر خودتان، چه ویژگی هایی باعث شده که این حالت در نوشته های شما به وجود بیاید؟
وقتی کسی گرسنه است و شما به او آب تعارف می کنید، از ارزش آب کاسته نمی شود؛ اما در این لحظه، نیاز او چیز دیگری است. من همیشه معتقد بوده ام اگر نویسنده درد مردم را بفهمد، مشکلات آنان را درک کند، لایه های درونی زندگی آنان را بکاود و منطبق با شرایط او، نسخه ای برایش بپیچد، حرفش خریدار پیدا می کند. من نمی دانم آیا واقعاً در این قسمت خوب عمل کرده ام یا نه؛ اما می دانم که پشت درهای بسته، برا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 