پاورپوینت کامل حلقه چهارم;گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد علم الهدی درباره عوام و خواص ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حلقه چهارم;گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد علم الهدی درباره عوام و خواص ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حلقه چهارم;گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد علم الهدی درباره عوام و خواص ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حلقه چهارم;گفتاری از حجت الاسلام و المسلمین سیداحمد علم الهدی درباره عوام و خواص ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

در قضیه عوام و خواص، وقتی به سراغ منابع می رویم، می بینیم که در سیره معصومان علیهم السلام این یک مسئله کاملاً رایج و جاری بوده است؛ یعنی ائمه علیهم السلام، رفتارشان با اصحاب و شیعیان- صرف از نظر از سایر مسلمان ها- یک جور نبود؛ با یک عده از اصحاب، یک جور رفتار می کردند و با عده دیگری، جور دیگر. در رفتار با یک طبقه از شیعیان، یک جور تعامل داشتند و با طبقه دیگر، جور دیگری تعامل می کردند. نوع تعاملات ائمه علیهم السلام که گاهی در بعضی از روایات آن را به زبان هم آورده اند، دلالت می کند بر این که از نظر ائمه علیهم السلام مسئله عوام و خواص، مسئله ای جدی بوده است.

جابر بن عبدالله انصاری جزء اصحاب خاص اهل بیت علیهم السلام است؛ از زمان پیغمبرصلی الله علیه وآله تا زمان امام باقر علیه السلام زندگی کرده و جزء اصحاب ویژه رسول الله صلی الله علیه وآله است. پیغمبر صلی الله علیه وآله به جابر که در آن زمان جوان بود، خیلی توجه داشت و حشر و نشر جابر و انس او در بین مسلمانان زمان پیغمبر صلی الله علیه وآله با امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ بعد هم از خواص اهل بیت علیهم السلام شد. امام باقر علیه السلام هم برای جابر که در زمان او مرد کهن سالی بود، به اعتبار این که یادگار پیامبر صلی الله علیه وآله است، احترام فوق العاده ای قائل بود.

در زندگانی بسیاری از ائمه علیهم السلام این خصوصیات را می بینیم. در مورد احادیثی که اصحاب از ائمه علیه السلام نقل می کنند، یک طبقه بندی داریم؛ صحیحه و موثقه داریم. این گونه نیست که اگر حدیثی را یک نفر نقل کرد، با آن نفر دیگر، یک جور و هم ارزش باشد. باید بدانیم که موقعیت شخصی که حدیث را نقل می کند، در نظر امام چیست؟ آیا جزء خواص است یا نه جزء عوام؟ اگر از خواص است، جزء خواصِ خواص هست یا نه؟

جابر هم در واقعه کربلا نبود و بعد از واقعه آمد و در روز اربعین، به سر قبر سیدالشهداء علیه السلام رسید. این گونه نیست که هرکسی که در واقعه کربلا نبود، جزء خواص نباشد. بعضی ها مثل سلیمان بن صُرد خزاعی در زندان بودند. امام زین العابدین علیه السلام می فرماید: ابن زیاد وقتی به کوفه آمد، تمام افرادی را که وابستگی قوی به اهل بیت علیهم السلام داشتند، را زندانی کرد و هانی و مسلم را هم کشت و علاوه بر این، تعدادی از اصحاب خاص در مدینه بودند و تا خبر حرکت سیدالشهداء از مکه به مدینه رسید و اصحاب فهمیدند که سیدالشهدا برای قیام به سمت کوفه و کربلا رفته ، عده ای از آنان، مثل جابر از مدینه به راه افتادند؛ اما به موقع نرسیدند. نمی شود گفت که هرکسی در واقعه کربلا حضور نداشته، از خواص نبوده است.

در قیام سیدالشهدا هم طبقات گوناگونی از خواص را می بینیم. باید بدانیم که در جریان های آن روز، محبت اهل بیت علیهم السلام، در تمام قلمرو اسلام، یک جریان عام و فراگیر بود. غیر از بنی امیه- که در زیارت عاشورا درباره شان میگوییم: «اللهم العن بنی امیه قاطبه؛ لعنت بر همه بنی امیه» – امام حسین علیه السلام را همه دوست داشتند. سیدالشهدا، نوه پیغمبرصلی الله علیه وآله بود؛ در آغوش پیغمبر صلی الله علیه وآله پرورش یافته بود و مورد علاقه همه مسلمان ها بود.

در بین مردمی که امام حسین علیه السلام را دوست داشتند، یک دسته بودند که تابع سیاست و حکومت وقت بودند و مشغول زندگی خود بودند و کاری به سیاست و حکومت نداشتند و هرکسی حاکم می شد، برایشان فرق نمی کرد.

از سوی دیگر، گروهی بودند که با حکومت بنی امیه، بد بودند و مخالف بنی امیه به شمار می رفتند و ضمن این که علاقه به سیدالشهدا علیه السلام داشتند، سیاست های بنی امیه و معاویه را نمی توانستند تحمل کنند و بدتر از معاویه، یزید را تحمل نمی کردند و با اصل نظام اموی، بد بودند و اصلاً ناهنجاری یزید، برایشان قابل تحمل نبود. این جا محدوده، خاص تر می شود؛ یعنی آن عوام، به خواص مبدل می شوند؛ البته یک عده هم به خاطر این که موقعیتی در دستگاه بنی امیه نداشتند، با نظام اموی مخالف بودند؛ چون بنی امیه حالت انحصارگرایی داشتند.

در مرحله بعد، خواص در محدوده تنگ تری قرار گرفتند؛ یعنی آنهایی که سیدالشهدا را به عنوان یک رهبر سیاسی قبول

داشتند و عدالت امیرالمؤمنین علیه السلام را دیده بودند و حساب می کردند که اگر قدرت در دست حضرت سیدالشهدا قرار بگیرد، همان نمونه عدل امیرالمؤمنین علیه السلام در کشور، پیاده خواهد شد. از این رو نه تنها اعتقاد به امام حسین علیه السلام داشتند و از دستگاه بنی امیه بدشان می آمد، بلکه امام حسین علیه السلام را لایق زعامت و مدیریت مسلمانان هم می دانستند. اینها هم بخشی از خواص بودند و باز قضیه خاص و خاص تر می شود؛ ولی به این معنا نیست که خواص قطعی، همین ها هستند.

بستر اجتماعی

از اولی که سیدالشهدا علیه السلام حرکت کرد، قیام او زمینه و بستر بسیار کاملی در جامعه آن روز داشت که در زمان امام حسن علیه السلام، این بستر، هیچ گاه آماده نبود و علت این که سیدالشهدا علیه السلام قیام کرد و امام حسن علیه السلام قیام نکرد، همین بود که بستر اجتماعی لازم در زمان امام حسن علیه السلام فراهم نبود. در زمان امام حسن علیه السلام هم مردم قبول داشتند که معاویه، پسر هند جگرخوار و فاسد است؛ اما می گفتند: اگر در رأس قدرت قرار بگیرد، یک مدیریت قوی دارد که همه را اداره می کند؛ پس از معاویه، وضع فرق می کرد؛ یعنی مردم، ناهنجاری های یزید را می دیدند و مظالم بیست ساله معاویه هم مردم را در تنگنا قرار داده بود. آنان می دیدند که بنی امیه همچون سگان درنده ای هستند که به جان مردم افتاده اند و کسانی نیستند که بشود با آنها همزیستی مسالمت آمیزی داشت. از این رو زمینه قیام که باعث شد این نظام واژگون شود، در همه بود.

اگر بنا بود، دگرگون ساز و واژگون کننده این نظام، سیدالشهدا علیه السلام باشد- یعنی کسی که در آغوش پیغمبر بزرگ شده است- این زمینه در نزد عده ای بسیار قوی تر می شد و این عده، غیر از دوست داشتن امام حسین علیه السلام، از بنی امیه هم بدشان می آمد و خودشان دو طبقه از جامعه را شکل می دادند که زمینه قیام عدل را فراهم می کردند.

دایره سوم، کسانی بودند که امام حسین علیه السلام را برای حکومت، اصلح می دانستند. اینها مردمان عدالت خواهی بودند و سیدالشهدا علیه السلام را هم در همان جریان عدالت می دیدند. دایره سوم، همان کسانی بودند که وقتی امام حسین علیه السلام حرکت کرد، با او حرکت کردند؛ اما بعدها می بینیم که سیدالشهدا علیه السلام از همین دایره هم افرادی را دفع کرد. کسانی که به وسیله امام حسین علیه السلام دفع شدند، نه از دایره اول و دایره دوم؛ بلکه از دایره سوم اصحاب بودند.

شبی که سیدالشهدا علیه السلام می خواست از منا به سمت کربلا حرکت کند- معلوم بود که قرار است حضرت فردا احرام را به هم بزند و قصد عمره کند و بعد از آن هم از حرم خارج بشود- عبدالله بن مطیع خدمت وی آمد. عبدالله بن مطیع، در دایره سوم بود؛ یعنی از کسانی که با یزید بد بودند؛ با بنی امیه، خیلی مخالف بودند و امام حسین علیه السلام را دوست داشتند و اعتقاد داشتند که رهبری جامعه، باید دست او باشد. او، سیاست مدار خاصی هم بود و در آن زمان، تقریباً جزء نخبه های سیاسی به شمار می رفت و بعد هم همه کاره عبدالله بن زبیر شد… آمد خدمت حضرت و با وی گفت وگو کرد. او یک مغز برجسته و نخبه سیاسی کارآمد بود که در قبایل هم نفوذ زیادی داشت و با سران عشایر هم آشنا بود؛ به حضرت عرض کرد: اگر شما تصمیم قیام برضد یزید دارید، جایش فردا و پس فردا در عرفات است؛ آن جا شما قیام را شروع کنید و اعلام بفرمایید تا ما هم رؤسای قبایل را ببینیم و همه را همراه کنیم؛ تا با شما بیعت کنند و از مراسم حج که رفتیم، قیام برضد یزید را شروع کنید.

از سر شب تا نیمه شب، این آقا نشسته بود و با امام حسین علیه السلام حرف می زد. سیدالشهدا علیه السلام هیچ پاسخی به او نداد. عبدالله بن مطیع هم خسته برگشت به خیمه اش و خوابید. توی خواب بود که صدایش زدند و گفتند: سیدالشهدا علیه السلام خیمه اش را جمع کرده، زن و بچه اش را سوار کرده، دارد از مکه خارج می شود. سراسیمه آمد خدمت حضرت و عرض کرد: آقا! من دیشب تا نصف شب با شما حرف می زدم؛ اما شما هیچ نگفتید. حضرت باز هم جوابی ندادند و فقط فرمودند: هرکسی حرفی دارد بیاید انتهای حرم تا جوابش را بدهم. حضرت اعمال مفرده را با عزیزان و همراهانشان انجام داد و تقصیر کرد. و در پایان، خطبه ای خواند؛ «خُطّ الموت علی الادم…». همراه سیدالشهدا علیه السلام عده زیادی آمدند و از همین حلقه سوم که عبدالله مطیع جزءشان بود، عده ای همراه امام حسین علیه السلام آمدند و آنها هم همین کار را کردند و نیتشان را برگرداندند به عمره و با حضرت، از حرم خارج شدند و عده ای هم که همراه حضرت حرکت کردند، جمعیتشان زیاد بود.

یکی از افرادی که حتی آن جا هم خدمت حضرت نبود و وسط راه خودش را رساند، أباهِرَم، رئیس یک قبیله از قبایل بزرگ عرب بود که با یزید، مخالف بود و امام حسین علیه السلام را دوست داشت و از طرف داران سرسخت امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او به امام علیه السلام گفت: یابن رسول ال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.