پاورپوینت کامل زیر نور ماه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل زیر نور ماه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زیر نور ماه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل زیر نور ماه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
سال شمار مختصری از زندگی آقا روح الله
یک زندگی نامه شناسنامه ای
روزش را نمی دانم؛ یعنی پیدا نکردم؛ اما بیستم جمادی الثانی است؛ سال ۱۳۲۰ هجری قمری که مطابق می شود با ۳۰ شهریور ۱۲۸۱ هجری شمسی؛ میلادی اش را بخواهی می شود ۲۴ سپتامبر ۱۹۰۲.
هر چند اصلاً معتقد به زندگی نامه شناسنامه ای نیستم، اما حتماً درباره آقا روح الله، قضیه فرق می کند؛ یک جور دیگر می شوی وقتی بدانی شماره شناسنامه اش ۲۷۴۴ است؛ در خمین، از توابع استان مرکزی به دنیا آمده و شناسنامه اش در گلپایگان به وسیله شخصی به نام «صفری نژاد»، صادر شده است؛ نام خانوادگی اش، مصطفوی است؛ پدرش مصطفی و مادرش بانو هاجر است.
۵ ماهگی
روح الله پنج ماهه است. شهر کوچک خمین، مثل بیشتر شهرهای ایران به خاطر تزلزل پادشاهی قاجار، با آشوب و ناامنی دست و پنجه نرم می کند. کمر مردم از ستم خان ها و شاهزادگان، خمیده است و همه درها به روی مردم بسته است؛ اما در شهر کوچک خمین، فقط یک در به روی مردم زجر کشیده و محروم باز است و آن جا، جایی نیست؛ جز بیت حاج آقا مصطفی خمینی؛ خانه ای که درست شبیه یک قطعه است و در پس دروازه سادات و در شرق خمین، قرار گرفته است. آقا مصطفی، سیدی جلیل القدر و مجتهدی محبوب است. او برای دفاع از محرومان و ستم دیدگان سلاح به دوش دارد و برای حفظ حیثیت و آبرو، جان و مال مردم، جان خودش را در طبق اخلاص گرفته است و مردم، آنهایی که راه به جایی ندارند، همه به منزل آقا مصطفی پناه می آورند. آقا مصطفی، چاره ای می اندیشد و می خواهد شکایت خان ها را به حکومت منطقه ببرد؛ با اسب می تازد؛ قرار است به اراک برسد؛ اما… اما قبل از رسیدن به اراک، هدف تیر دشمن زخم خورده واقع می شود و خون سرخش روی زمین تب دار و تفتیده صحرا، جاری می شود. پدر، شهید می شود و روح الله حالا چهار ماه و ۲۲ روز بیشتر ندارد.
۹-۱۰ سالگی
در دفترچه یادداشت دوران جوانی اش هم شعر می بینی و می خوانی و هم نقاشی؛ اما نه از جنس شعر و نقاشی بروبچه های امروزی؛ شعرش خطاب به ملت ایران است با این عنوان:
«غیرت اسلام کو، جنبش ملی کجاست»؟
«هان ای ایرانیان! ایران اندر بلاست
مملکت داریوش، دستخوش نیکولاست»
نقاشی ها را هم که ببینی، عین سند تاریخ است؛ کوران حوادث و مسائل آن دوران؛ مثل بمباران مجلس!
می گویند: این دفترچه یادداشت نه و ده سالگی حاج آقا روح الله است. همه اهل خانه، حالا آقا روح الله صدایش می کنند.
۱۵ سالگی
تربیت آقا روح الله را بعد از شهادت پدر، مادرش (بانو هاجر) و عمه اش (صاحبه خانم) بر عهده گرفتند. آقا روح الله از طرف این دو بانو، هم حمایت عاطفی می شد و هم تربیت اسلامی؛ اما دست تقدیر در پانزده سالگی هر دو عزیز را از او گرفت.
۱۵ تا ۱۹ سالگی
برای نهضت جنگل سخنرانی می کند؛ برای میرزای جنگل، شعر می گوید و برای آنها از مردم، کمک های مالی جمع می کند و مصمم است که خودش هم به نهضت ملحق شود و در فرصتی به جنگل سفر می کند و پایگاه میرزا را از نزدیک می بیند.
۱۹ سالگی
«پیشنهاد شد منبر بروم… استقبال کردم و آن شب، کم خوابیدم؛ نه از ترس مواجهه شدن با مردم؛ بلکه به خود فکر می کردم که فردا باید روی منبری بنشینم که متعلق به رسول الله است. از خدا خواستم مدد کند که از اولین تا آخرین منبری که خواهم رفت، سخنی نگویم که جمله ای از آن را باور نداشته باشم و این خواستن، عهدی بود که با خدا بستم. این منبرم، طولانی شد؛ اما کسی را خسته نکرد و عده ای احسنت گفتند. وقتی به دلم مراجعه کردم، از احسنت گویی ها خوشم آمده بود و به همین خاطر، دعوت دوم و سوم را رد کردم و چهار سال هرگز به هیچ منبری پا نگذاشتم».
این ها را آقا روح الله می گوید؛ بعد از اولین منبرش. او حالا ۱۹ سال دارد.
نوروز ۱۳۰۰ ش. است. آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی تازه به قم هجرت کرده بود. آقا روح الله هم تصمیم می گیرد به قم برود. او استعداد فوق العاده ای دارد. از نردبان فقه و اصول و فلسفه به سرعت بالا می رود. عرفان را هم در عالی ترین سطح، پا به پای استادان برجسته آن زمان، پشت سر گذاشت. اسفار را هم که می گذراند، هنوز خیلی جوان است؛ اما از فضلا و برجستگان حوزه علمیه قم است.
۲۵ سالگی
عکس آن روزهای آقا روح الله را که می بینی، یک دفعه متوجه چیزی می شوی که انگار آن چشم ها زل زده اند به تو؛ خیره و آرام! اصلاً انگار می بینی تو عکسی و او دارد به تو نگاه می کند. چشم های توی عکس، آرامشی را به درونت هُل می دهند و تو، فقط می توانی لبخند بزنی؛ یک طلبه ۲۵ ساله، با عبا و عمامه مشکی، خوش تیپ، خوش قیافه، جذاب! آقا روح الله. ۲۵ سال دارد؛ خوب درس می خواند… خوب می شنود… خوب درک می کند… خوب هم عمل می کند. آقا روح الله، اجازه اجتهاد هم گرفته است. او حالا مجتهد است.
۲۶ سالگی
نمی دانم «سِحر» با «سَحَر» هم خانواده اند یا نه و نمی دانم از یک ریشه مشتق شده اند یا نه؛ اما راستش را بخواهی، اصلاً حوصله دانستنش را هم ندارم؛ ولی یک چیز را خوب می دانم… می دانم آقا روح الله، سَحَرهای مناجاتش ریشه در سِحری شیرین داشت؛ آن قدر که وجودش لبریز از این شیرینی ها شد و دلش نیامد از آنها نگوید و ننویسد. ۲۶ ساله است که اولین کتابش، شرح دعای سَحَر را نگاشت.
۲۷ تا ۳۰ سالگی
دستت را که بجنبانی، قلم را بگیری، ته دلت که حرف های ناگفته زیاد باشد، می شود آقا روح الله! که زنده می کند و خلق می کند آثار بزرگ عرفانی اش را؛ سرالصلاه و مصباح الهدایه را و خیلی چیزهای دیگر که ما می دانیم و نمی دانیم.
۲۸ سالگی: سال ۱۳۰۸ ش.
«تصدقت شوم. الهی قربانت بروم. در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آینه قلبم منقوش است. الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است؛ فقط برای تماشا. شهر و دریا، خیلی مناظر خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراهم نیست که این منظره عالی به دل بچسبد…»
«تصدقت، قربانت، روح الله»
قسمتی از نامه امام به همسرش
سال ۱۳۰۸ ش. است. تاریخ، پیوند آقا روح الله ۲۸ ساله را با بانو خدیجه ثقفی ثبت می کند.
۱۳۰۹ ه. ش
پدر می شود؛ هر چند خودش خاطره ای از پدر ندارد؛ اما به احترام پدر، نام پسر را مصطفی می گذارد و پسر، مصطفی خمینی می شود و پدر هم مصطفی خمینی!
از ۱۳۲۰ تا ۱۳۰۰ ش.
سیاست های دین زدایی رضاخان، رمق از کالبد ایرانیان کشیده است. آقا روح الله مشغول درس و تألیف و تحصیل است؛ ولی با دقت، شرایط سیاسی جامعه را زیر نظر دارد. تاریخ معاصر و مجله و روزنامه های وقت را می خواند و به تهران، زیاد رفت و آمد می کند؛ با علمای بزرگی مثل حاج آقا نورالله اصفهانی و آیه الله مدرس، آشنا می شود و رابطه برقرار می کند و این رابطه را تنگاتنگ نگه می دارد. آیه الله حائری یزدی، رحلت می کند و مهم ترین دغدغه آقا روح الله، حفظ حوزه علمیه قم است.
از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۲۰ ش.
آقا روح الله کم کم چهل ساله می شود و از چهل سالگی اش دو خاطره مهم به یاد دارد؛ جنگ جهانی دوم و اشغال ایران و خروج رضاخان از ایران و آغاز سلطنت محمدرضا!
آقا روح الله گفت؛ فریاد کشید؛ هشدار داد و بیانیه هم داد….
«امروز، روزی است که نسیم روحانی، وزیدن گرفته است و برای قیام اصلاحی، بهترین روز است. اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد و شهوت ران، بر شما چیره و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کند».
قسمتی از بیانیه امام در ۱۱ جمادی الثانی ۱۳۶۳ ق؛ مطابق با ۱۳۲۳ ش. درباره قیام اصلاحی.
۱۳۴۱ ش.
شاه که شاه است و اسدالله علم هم رئیس کابینه! می گویند: شرایط نمایندگان مجلس عوض می شود و لازم نیست حتماً مسلمان باشند و از طرفی هم نیاز نیست به قرآن کریم قسم بخورند و خیلی چیزهای دیگر که به لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی معروف شد.
آقا روح الله فهمید قضیه از چه قرار است. او همه دست های پشت پرده را می شناخت؛
«این جانب مجدداً به شما نصیحت می کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسی گردن نهید و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علمای ملت و زعمای مسلمین و تخلف از قانون اساسی، بترسید و عمداً و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید و الا علمای اسلام درباره شما از اظهار عقیده، خودداری نخواهند کرد».
همه تلگراف ها و نامه های سرگشاده آقا روح الله، تند و هشدار دهنده بودند، بدون ذره ای ترس و واهمه!
دی ماه ۱۳۴۱ ش.
شاه عملاً در طرح انجمن های ایالتی شکست می خورد؛ اما فشار آمریکا برای انجام اصلاحات مورد نظر، همچنان ادامه دارد. شاه اصول شش گانه اصلاحاتش را بیان می کند و خواستار رفراندوم می شود.
۱۳۴۲ ش.
آقا روح الله به خاطر اعتراض به اقدامات رژیم و شخص شاه، عید باستانی نوروز را تحریم می کند؛ اعتراض می کند؛ مبارزه می کند و بیانیه می دهد و انقلاب سفید شاه را انقلاب سیاه می خواند و فردای همان روز، اعلامیه معروف خود را منتشر می کند؛ اعلامیه ای با عنوان «شاه دوستی، یعنی غارت گری».
۲ فروردین ۱۳۴۲ش.
رژیم شاه به مدرسه فیضیه حمله می کند و تعدادی طلبه بی گناه را می کشد. مدرسه فیضیه، غرق در خون می شود.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۲ش.
چهلم شهدای فیضیه است. آقا روح الله سخنرانی می کند؛ ناراحت، کوبنده و معترض؛
«من مصمم هستم که از پای ننشینم؛ تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم».
۱۳ خرداد ۱۳۴۲ش.
«ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم دست بردار از این کارها. آقا اغفال می کنند تو را. من میل ندارم که اگر یک روز بخواهند تو بروی، همه شکر کنند…».
۱۳ خرداد ۱۳۴۲ شمسی بود؛ مطابق با عصر عاشورای ۱۳۸۳ ق.
۱۵ خرداد ۱۳۴۲ش.
سه ساعت از نیمه شب گذشته است. آقا روح الله ایستاده است به نماز شب. تعدادی از کماندوهای رژیم، خانه امام را محاصره کرده اند. اگر تاریکی شب اجازه بدهد تا آنها را بشماری، چیزی بیشتر از صد نفر می شوند. آمده اند آقا روح الله را ببرند؛ امام مردم را؛ وقتی که درست ایستاده است به نماز شب.
صبح همان روز، خبر دستگیری امام به شهرهای بزرگی مثل تهران، مشهد، شیراز و دیگر شهرها می رسد و قیام تاریخی ملت ایران در اعتراض به دستگیری امامشان در ۱۵ خرداد ۴۲ در همیشه تاریخ ملت ایران، ثبت می شود؛ با همه کشتارهایش؛ با همه جزئیاتش و با یک شعار: «یا مرگ یا خمینی»!
۱۸ فروردین ۱۳۴۳ش.
آقا روح الله، آزاد شده است و مردم بیشتر شهرها جشن گرفته اند.
۱۳ آبان ۱۳۴۳ش.
هر شب، نیمه های شب که به اتاق امام سرک می کشیدی، می دیدی که رو به قبله است؛ ایستاده و نماز شب می خواند؛ اما برای بعضی ها تعجب آور بود؛ مثل همین کماندوی رژیم؛ همان کماندوهایی که سال قبل همین ساعت آمده بودند تا آقا را ببرند؛ این بار هم با همان صحنه روبرو می شوند.
امام را در تاریکی نیمه های شب دستگیر می کنند و به همراه نیروهای امنیتی، او را به فرودگاه می برند و به آنکارا تبعید می کنند. عصر همان روز، ساواک در روزنامه ها، خبری را این گونه منتشر می کند: «تبعید امام خمینی به اتهام اقدام علیه امنیت کشور»!
امام را بردند؛ اما هیچ کس، شاید خود امام هم فکرش را نمی کرد که تا برگشتن دوباره اش، پانزده سال فاصله باشد.
امام عهد کرده بود از پای ننشیند؛ تا رژیم فاسد را بر جای خود بنشاند و مرد و مردانه بر سر پیمان خود ایستاد. او حتی در تبعید هم امام بود و رهبر. او آنقدر بر آرمان ها و اهداف خود پافشاری کرد که سرانجام، دنیا فریادهای پیروزی پانزده خرداد ۴۲ را در شب ۲۲ بهمن شنید.
۱۳ خرداد ۱۳۶۸ش.
روح الله ۸۷ سال دارد؛ امام، رهبر و پیشواست؛ اما هنوز، همان آقا روح الله سابق است. باید خسته شده باشد از این همه بیداری؛ این همه فشار؛ این همه زندان؛ این همه تبعید؛ این همه دوری و از این همه انقلاب؛ انقلابی با دست خالی و نگه داشتن همان انقلاب با همان دستان خالی!
دست اگر دستان من و تو باشد، خالی بودنش ترس و واهمه ای بیش نیست؛ اما اگر آقا روح الله باشی، دستت هم اگر خالی بود، کافی است پشتت به خدایی گرم باشد که همیشه همراهت بوده، آن وقت است که همان انقلاب با دست خالی، می تواند، دنیا را تکان بدهد؛ آن قدر محکم که آن را زیر و رو کند و آن وقت است که می توانی بگویی: «با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار…» می روی! تو نافله شب می خوانی و صورتت بیشتر از همیشه نورانی است. ساعت درست ۲۰ و ۲۲ دقیقه شنبه، سیزده خرداد ۶۸ است و من هر وقت، هر کجا، این ساعت و تاریخ را می بینم، صدای مجری تلویزیون توی گوشم می پیچد؛ خیلی دقیق و واضح با همه زیر و بم و مکث هایش؛
«روح بزرگ و ملکوتی امام امت، به ملکوت اعلی پیوست».
و همیشه زیر لب می خوانم عاشقانه زنده یاد سلمان هراتی را که برای تو گفته بود:
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود، در آن برزخ کبود
اما دریغ، زهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته آن خاک بی بهار
حتی علف، اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمیق زمین، شانه بهار
بی تو، ولی زمینه پیدا شدن نداشت…
امام خمینی در نگاه دانشجوی امروز
بررسی ابعاد مختلف شخصیت امام خمینی (ره) با حضور دانشجویان شرکت کننده در همایش تکمیلی طرح حکمت
وقتی به موضوع گفت وگوی این شماره با دانشجویان فکر می کردیم، بی درنگ، به ذهنمان رسید که بهتر است از نسلی که اگر نگوییم همه آنها، لااقل اکثریتشان پس از رحلت امام خمینی به دنیا آمده اند، درباره ابعاد مختلف شخصیت آن مرد بزرگ سوال کنیم. برای ما جالب بود که بدانیم نگاه دانشجوی امروز به امام – که نه او را دیده و نه زمان او را درک کرده – چگونه است؛ به همین دلیل، به میان دانشجویان شرکت کننده در همایش تکمیلی طرح حکمت رفتیم و پای صحبت آن عزیزان نشستیم. نتیجه این نشست و گفت وگوهای انجام گرفته در آن که در ادامه خواهید خواند، برای ما که بسیار جذاب و شنیدنی بود. امیدواریم که برای شما نیز خواندنی باشد. جا دارد که از حضور جناب حجت الاسلام والمسلمین رجبی که مدیریت جلسه را به عهده داشتند، کمال تشکر را به عمل بیاوریم.
حجت الاسلام رجبی: یکی از مباحثی که در دوران معاصر ما ضرورت دارد، شناخت شخصیت امام خمینی است که در سراسر جهان، یک انقلابی به این عظمت به واسطه ایشان و به رهبری ایشان ایجاد شده است و شناخت آن و فاکتورهای شخصیتی ایشان برای همه ما بسیار مهم است. ما در این جلسه بنایمان برای این است که در باره با ابعاد شخصیتی ایشان، به خصوص آن چیزهایی که در دوران معاصر ما کارآیی و کاربرد دارد صحبت کنیم. اولین مطلبی که به نظر می رسد و شاید در این جمع ما بیشتر مورد ابتلا باشد و بیشتر برای نسل سومی ها مطرح است، این که مایی که امام را ندیده ایم، به چه میزانی می توانیم نسبت به امام، شناخت داشته باشیم و از چه راهی می توانیم ایشان را بشناسیم. سوال این است که شما که امام را ندیده اید از چه راهی می توانید امام را بشناسید یا چه قدر شناخت دارید و با چه ابزاری امام را شناختید.
پرویزی: ابزار شناخت ما، همان آثار امام است که موجودند کتاب های امام و وصیت نامه امام. من فکر می کنم مهم ترین سندی که جوان امروز بتواند امام را بشناسد، وصیت نامه امام است و به نظر من، واجب است جزء دروس رسمی تمامی رشته ها باشد که یک واحدی باشد؛ نه به صورت اختیاری؛ بلکه به صورت اجباری که دانشجویان خط و فکر امام را بشناسند
مددی: متأسفانه شناخت امام هم مثل خیلی از چیزهایی که الان هم داریم، به صورت کورکورانه است. ما از زمانی که به دنیا آمدیم، می دانستیم که شخصیت امام، یک شخصیت دوست داشتنی است؛ ولی علت این را نمی دانستیم و تنها می دانستیم که او یک فرد کاریزما بوده است برای ما، تا این که وارد دانشگاه شدیم و متأسفانه مسئولان فرهنگی دانشگاه کاری نکردند که ما به شناخت امام برسیم و تنها یک مسابقه کتاب خوانی می گذارند؛ از یکی از کتاب های امام، مثل اندیشه های امام یا وصیت نامه امام و بچه ها این را مطالعه می کنند برای مسابقه؛ ولی متأسفانه این کارها به صورت دائمی نیست و واقعا بچه ها شناخت ندارند؛ مثلا یکی از شبهاتی که بین بچه ها مطرح است، این است که چرا برخی از کسانی که یک زمانی دور و بر امام بودند، الان بر ضد این نظام کار می کنند؟
حجت الاسلام رجبی: به نظر شما علت چیست و فکر می کنید چرا این فاصله ایجاد شده است؟
مددی: برخی از کسانی که زمانی معتمد امام بودند، بعد از فوت ایشان آمدند و تفکرات ایشان را به نظر خودشان، برای رسیدن به آرمان هایشان، تحول بخشیدند؛ مثلا یک سری از اصطلاحات امام عوض شد؛ مثلا ملت تبدیل به شهروند شد و برای رسیدن به اهداف خودشان، یک سری از افکار امام را عوض کردند؛ ولی متأسفانه نمی دانم چرا هیچ جا روشن گری نشد؟ چرا نیامدیم برای مردم شفاف سازی کنیم که شما دارید از مسیر خارج می شوید؟
ابوالقاسمی: در مورد سوال اولتان که فرمودید چگونه امام را بشناسیم، یکی همان آثارامام که ذکر کردند و یکی هم کسانی که امام را دیده اند، می توانند آن خصلت هایی را که امام داشته است، منتقل کنند؛ ولی این که آیا اینها معتمد هستند یا نه، فکر می کنم که این دیگر تشخیصش به عهده خودمان باشد و با عملکردهایی که خودمان می بینیم، شاید بتوانیم تشخیص بدهیم که آن طرفی که قبلا به عنوان شاگرد امام بوده و یا امام حداقل آن زمان از او حمایت کرده، هنوز هم مورد تأیید امام هست یا نه؟
در جواب سوال دوم هم باید گفت که انسان یک چیزهایی از دین را که بداند و در مورد آنها اطلاعات داشته باشد، می تواند هم خودش به یک جایی برسد و هم می تواند درباره عملکرد افراد به یک آگاهی برسد.
همه حوادثی که الان هست، در واقع، در تاریخ بوده که در حال حاضر هم می توان از آنها استفاده کرد. دلیل این که یاران پیامبرصلی الله علیه وآله پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله از امام علی علیه السلام پیروی نکردند، این بود که آنها پیرو شخصیت پیامبر نبودند. آنها شخص پیامبرصلی الله علیه وآله را پذیرفته بودند و پس از پیامبرصلی الله علیه وآله دیگر به شخصیت حضرت علی علیه السلام توجه نکردند که همان شخصیت پیامبرصلی الله علیه وآله است و فقط به شخص توجه می کردند و در پی منافعشان بودند. آنهایی که زمان امام از یاران امام بودند و همین حالا هم دم از امام می زنند، به نظر من خیلی از آنها شخصیت امام را نشناخته اند. حالا با توجه به جو آن زمان، یک جورهایی پیرو امام بودند؛ ولی در حال حاضر به شخصیت مقام معظم رهبری که همان شخصیت امام است، توجه نمی کنند.
حجت الاسلام رجبی: در دوران بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله یک بحثی بوجود آمد به نام بحث عدالت صحابه که اهل تسنن روی این بحث خیلی مانور می دهند؛ یعنی همان طور که ما روی عصمت ائمه علیهم السلام اعتقاد داریم و خیلی سفت و سخت روی آن ایستاده ایم، اهل سنت هم به عدالت همه صحابه اعتقاد دارند و می گویند: هر کسی که با پیامبرصلی الله علیه وآله بوده، گرچه به اندازه یک نگاه هم با پیامبرصلی الله علیه وآله همنشین بوده، این تا پیر هم که بشود، هر کاری که بکند و هر حرفی که بزند، در رابطه با عصمت است و به خاطر همین است که کسانی مثل معاویه، ولید و برخی شخصیت های منفی دیگر را تعظیم می کنند. حال در دوران معاصر، آیا ما هم می توانیم بگوییم که هر کسی که شاگرد امام بوده و در انقلاب سهیم بوده و در خط امام بوده و یا از طرف امام حکمی یا مسئولیتی داشته است، این می تواند به عنوان یار امام مطرح بشود؟ برای پاسخ، باید تعریف صحیحی از یار امام داشته باشیم. تعریف صحیح از یار امام، این است که هر کسی که از نظر عملی بیشتر به شخصیت امام نزدیک باشد، او یار امام است و برای همین است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی.
توکلی: در رابطه با سوال اول، نکته ای به ذهنم رسید و آن این که شناخت ما نسبت به حضرت امام، کم است و آن عطشی که در جوانان ما باید باشد، نیست تا بچه ها احساس نیاز کنند و به سوی امام بروند؛ چون آن عطش و احساس نیاز اگر باشد، بچه ها به سمت شناخت حضرت امام می روند. نمونه اش را در ایام انتخابات در دانشگاه دیدیم که بر روی امام خیلی مانور می دادند و هر کس که از راه می رسید، خودش را یار امام معرفی می کرد و آن عطش و احساس نیاز به وجود آمده بود که بچه ها بروند و امام را بشناسند؛ حالا نه آن قدر کامل؛ ولی حداقل اطلاعات خودشان را بالا ببرند تا بفهمند که واقعاً یار امام کیست.
غلامی: من فکر می کنم آن زمان نیاز بود که بشناسیم؛ اما این نیاز، خیلی سطحی بود و برای همان دوران انتخابات خوب بود. ما هیچ وقت ننشستیم فکر کنیم که چرا این نیاز، ادامه پیدا نکرد. نباید به این فکر کنیم که چرا ما این کار را نکردیم؟ ما باید این چالش را در خودمان و اطرافیانمان ایجاد کنیم که لازم است امام و خط امام را بشناسیم تا بتوانیم یاران امام را خیلی بهتر بشناسیم.
نوروزی: در مورد شناخت امام، من به این فکر می کردم که اگر خود امام الان این جا بود و ما می گفتیم که می خواهیم شما را بشناسیم، چه جوابی به ما می داد؟ به نظر من، امام هیچ وقت مردم را به سمت خودش سوق نمی داد و نمی گفت که من چه کردم؛ چه زمانی به دنیا آمدم و در زمان انقلاب، یاران من چه کسانی بودند. امام تنها مردم را به سوی خدا سوق می داد. من فکر می کنم که شناخت امام لازم نیست؛ بلکه شناخت شخصیت امام خیلی مهم است و برای شناختن شخصیت
امام، باید ببینیم که او چه راهی را انتخاب کرده بود.
حجت الاسلام رجبی: ما در زمان امام نبودیم و امام را درک نکردیم و شخصیت او را از نزدیک ندیدیم و الان هم یاران امام به هر صورت، شخصیت های مختلفی دارند؛ پس آیا بهتر نیست که در حال حاضر، از شناخت امام صرف نظر کنیم و به شناخت رهبری فعلی اکتفا کنیم که رهبر زمانه ما هستند؟ آیا اگر ما رهبر کنونی و راه او را بشناسیم، کافی است؟
نوروزی: حدیث خیلی زیبایی از پیامبر است که می فرماید: در آخرالزمان کسانی می آیند که بدون این که مرا بشناسند و فقط با خط هایی که در کتاب ها نوشته شده، به من ایمان می آورند. ما امام را ندیده ایم و دورانش را درک نکرده ایم؛ اما می توانیم با آثارش، او را بشناسیم. این که شما می گویید که آیا کافی است ما رهبری فعلی را بشناسیم، این مسئله، عوارضی را به وجود می آورد؛ مثلا بعضی ها می گویند: افرادی در زمان امام خمینی با ایشان همراه بودند که الان با رهبری همراه نیستند که البته جواب این شبهه، این است که ما به شخص امام که کاری نداریم؛ ما به شخصیت و حقیقت امام کار داریم. اگر کسی دنبال حق باشد، دیگر به شخص نگاه نمی کند؛ حق را تشخیص می دهد و روی معیار حق حرکت می کند. فکر می کنم اکثر کسانی که اشتباه کردند، به این دلیل بوده است که ملاک را شخص امام قرار می دادند.
رسول خانی: برای شناخت هر امام، باید از امام بعد از او کمک گرفت؛ یعنی ما برای شناخت امام، باید وی را از سخنان مقام معظم رهبری بشناسیم؛ اما این که فرمودید آیا ما باید امام را کنار بگذاریم یا نه، به نظر من شخصیت امام، شخصیتی بی نظیر است که در طول تاریخ، تکرار نمی شود و ما برای این که بتوانیم بهتر در مسیر ولایت و رهبری حرکت کنیم، باید با اندیشه های امام آشنا باشیم؛ ولی صرفاً نباید توجهمان فقط به گذشته معطوف باشد؛ چون ولی ما در حال حاضر، مقام معظم رهبری است و این دو شخصیت، از هم جدا نیستند در راستای هم قرار دارند.
پرویزی: به نظر من، مشکل اساسی جوانان امروز ما، عدم شناخت ولایت است. اگر ما می خواهیم امام را بشناسیم و اگر می خواهیم در خط رهبری باشیم، اول باید زیربنا را درست کنیم. «این خانه از پای بست ویران است». به نظر من، باید ریشه ای کار کنیم؛ یعنی اول بیاییم جا بیندازیم که آیا ولایت، لازمه حرکت و پویایی یک جامعه هست یا نه و آیا ما به عنوان یک مسلمان، نیازمند ولایت هستیم یا نه. اگر بحث ولایت را جا انداختیم و اگر جوان امروز، این نیاز را پیدا کرد که به ولی امر نیاز دارد، آن وقت دیگر مشکل حل می شود؛ یعنی وقتی من جوان، این درک را داشته باشم که حتماً نیاز به یک ولی امر دارم، آن وقت دیگر فرقی نمی کند که در زمان امام زندگی کرده باشم و یا در زمان مقام معظم رهبری. من نیاز دارم به ولی و آن وقت خودم به سراغ شناخت شخصیت امام می روم؛ پس مهم تر از شناخت شخصیت امام، شناخت ولایت و تثبیت ولایت در وجود جوان امروز است.
طباطبایی: من هم فکر می کنم که هر جوانی، باید ولایت مداری را در وجود خودش پررنگ کند و مهم، تبعیت از ولایت است و نه شخص. زمان امام، ایجاب می کرد که امام آن گونه برخورد و رفتار کند و امروز ایجاب می کند که رهبری، این گونه برخورد و رفتار کند. پس من با نظر دوستم موافق هستم که ولایت مداری، مهم ترین نکته است و این، واقعاً اصل است. پیروی از ولایت فقیه، این است که انسان، خودش را در خط ولایت فقیه قرار بدهد و تا وقتی که او بر اساس حق عمل می کند، در همان خط حرکت کند و از آن خط، خارج نشود.
حجت الاسلام رجبی: مسئله ای که فرمودند، نکته خوب و مناسبی است؛ ولی مسئله ای که مطرح است، این است که سرّ ولایت در چیست؟ چه شده که شخصیتی مثل امام خمینی و پس از او، مقام معظم رهبری، حامل این سر و ولایت شده اند؟ چه چیزی در شخصیت آنها بوده که شخصیت آنها را حامل این سر کرده است؟ سرّ شناخت حقیقی امام، این است که شخصیت ولایی او را بشناسیم. من فکر می کنم که جامع ترین تعریفی که از ما از امام می توانیم داشته باشیم، همان چیزهایی است که او در لابه لای آثار عرفانی اش دارد که می گوید: انسان، خلیفه الله است؛ ÷س او هم خلیفه الله بود. وقتی انسان خلیفه خدا بشود، آیینه تمام نمای تمام اوصاف خداوند متعال می شود. به نظر من، امام آیینه تمام نمای تمام اوصاف الهی بود؛ به اندازه ظرفیت وجودی خودش. حالا من فکر می کنم قبل از این که به شخصیت اجتماعی امام بپردازیم، در ادامه، درباره شخصیت خود امام صحبت کنیم.
کاظمی: به نظر من، امام، یک عارف، عالم و سیاست مدار باهوش بود و این، وجه تمایزش با دیگر علما بود. علمای دیگر گرچه یک کارهایی کرده بودند؛ اما شخصیت امام، آن قدر بزرگ بود که فقط خدا را می دید و جز خدا، کسی را نمی دید.
ابوالقاسمی: همان طور که مشخص است، قبل از امام هم کسانی بودند و فقهای جامع شرایطی بودند که زمینه علمی بالایی داشتند؛ ولی فرق امام با آنها این است که امام توانست این شرط را به فعلیت برساند؛ البته برای به این فعلیت رساندن، شرط هایی لازم است؛ مثلاً یکی این که مردم باید پشتیبان امام می بودند که در آن زمان بودند.
پرویزی: ما باید توجه کنیم که امام خمینی، یک انسان تک بعدی نبود. امام کسی بود که در ابعاد مختلف زندگی، انسان کاملی بود و به همین دلیل، باید بیاییم مخاطب سنجی کنیم که ما قرار است امام خمینی را از چه منظری بشناسیم. اگر قرار است کودکان ما امام خمینی را بشناسند باید بیاییم آن بخش از شخصیت امام خمینی را که در رابطه با کودکان است، بررسی و کنکاش کنیم و به کودک خودمان یاد بدهیم و اگر قرار است که نوجوانان ما در سن بلوغ، امام خمینی را بشناسند، من فکر می کنم جنبه عشقی زندگی امام خمینی می تواند خیلی مورد مناسبی باشد. نسل جوان ما، چرا باید امروز برای الگوگیری، برود دنبال الگوهای دیگر؛ وقتی که یک انسان کامل و یک رهبر کامل دارد؟ ما باید به ابعاد و زوایای خصوصی زندگی امام هم توجه ویژه ای داشته باشیم و همیشه نگوییم که او آمد انقلاب کرد. درست است که شخصیت امام به عنوان یک رهبر سیاسی و به عنوان یک شخصی که یک انقلاب را ایجاد کرد، خیلی مهم است، اما زوایای خصوصی زندگی امام هم خیلی مهم می باشند. این که امام یک پدر و همسر نمونه بود، این می تواند برای جوان ما شیرین و جذاب باشد.
حجت الاسلام رجبی: همه اینها مهم است که امام ابعاد مختلفی داشت؛ اما باید ببینیم چه چیزی در وجود امام بود. ما می خواهیم ببینیم که ریشه همه این ریشه ها و اصل همه این اصل ها چیست که باعث شد خمینی به یک شخصیت بی نظیر و یک انسان کامل، تبدیل شود؟
پرویزی: من فکر می کنم که اتصال امام به ذات حق و پیروی بی چون و چرا از خداوند، تنها نکته ای است که امام را برجسته می کند. امام چهره ای انسانی از پرتو خداوند بود که این قدر در دل ها نفوذ کرد و فکر نمی کنم که موضوعی غیر از این باشد.
نوروزی: من اجازه می خواهم که کمی این بحث ر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 