پاورپوینت کامل تپش بال فرشته… ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تپش بال فرشته… ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تپش بال فرشته… ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تپش بال فرشته… ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
۱۵ شعبان، میلاد امام زمان (ع)
مترجم: حسین سیدی
موضع دستگاه خلافت با امام حسن عسکری علیه السلام که به «خاموش» شهرت دارد،۱ پیچیده است. امام زیر نظر است و باید هفته ای دو بار (دوشنبه و پنج شنبه) ناگزیر در کاخ خلافت، حضور یابد.۲ در مجموع، روابط کاخ و امام، آرام است؛ اما همراه با احتیاط از سوی دولت است. چه بسا انگیزه این امر، به نخست وزیر برگردد. او کهنه کاری سیاسی است که شاهد سرنگونی متوکل بوده است. در آن زمان، او وزیر دربار بوده و دیده است که چگونه پیشگویی امام هادی درباره متوکل، به حقیقت پیوسته است. اینک نیز بسیاری مردم از پیشگویی امام حسن عسکری علیه السلام درباره مهتدی آگاهند. مردم به دشواری می توانند به امام دسترسی داشته باشند. از سوی دیگر، رابطه امام با مردم، به تدریج از طریق نامه ها و گفت وگو با نمایندگان مورد اعتمادش، شکل می گیرد.
رفتار امام، مهیا ساختن جامعه برای پذیرفتن امامی است که در سال های آینده از دیدگان، پنهان خواهد شد. خانه امام در محله درب الحصا، به دژی محاصره شده می ماند. در خانه، اکثر اوقات بسته است؛ مگر دوشنبه و پنج شنبه که امام به همراه برخی دولت مردان، به کاخ خلیفه می رود. مردم، در میان راه، صف می کشند؛ تا از دور، نظاره گر امام و مولای خویش باشند. تنها حکیمه (عمه امام) با او و در خدمت اوست. به سبب هراس از نیروهای امنیتی، کسی را جرأت دیدار با امام نمانده است. عمه نیز در حقیقت، چشم انتظار میلاد پسر موعود است؛ پسری که طبق فرموده برادرش، زمان به دنیا آمدنش به درازا کشیده است.
خورشید غروب مردادماه، با پرتو زرین خود، خانه ها را فرا گرفته است. نسیم مرطوبی از دجله می وزد. نوبتی گلدسته پیچ در پیچ سامراء، مهیای سردادن آوای ملکوتی تکبیر است. درِ خانه امام، باز می شود, تا خدمتکاری سیاه پوست که بوی مشک می پراکند، از آن خارج شود و به خانه ای نزدیک رود. خادم، در می زند و حکیمه، در را می گشاید. فرمانبر می گوید:
– سرورم می فرماید: [روزه مستحبی خود را] در منزل ما افطار کن.
دل بانو از این دعوت می تپد و حس می کند که در ورای این دعوت، باید کار مهمی باشد. خورشید در دریاچه غروب، تن می شوید. حکیمه وارد خانه برادر می شود. بوی گل های بهارین، در جای جای منزل امام، پیچیده است. شب جمعه است. مدتی است که نرگس را ندیده است. امام با لبخندی که سیمای گندم گونش را تابناک کرده، به استقبال عمه می شتابد. حکیمه نیز از دیدن او شادمان است؛ اما این شادی، چندان نمی پاید؛ زیرا می بیند با این که برادرزاده اش هنوز به بیست سالگی نرسیده است، تارهای سپید در محاسن سیاهش آشکار شده است. آن که علم کتاب در اختیار دارد، می گوید:
– امشب نیمه شعبان است.
و به آسمان می نگرد و ادامه می دهد:
و خداوند بلند پایه، در این شب، پیشوایش را در زمین آشکار خواهد کرد.
پس رو به حکیمه می کند و با صدایی که در آن پژواک پیامبران نهفته است، می گوید:
امشب فرزندی که نزد خداوند عزوجل، بزرگوار است، متولد می شود؛ کسی که پروردگار، زمین مرده را به یمن قدوم وی، زنده می کند.
مدت ها بود که حکیمه چشم انتظار آن بود؛ اما اعلام زمان آن از سوی امام، او را حیرت زده کرده؛ زیرا وی احتمال می داد که نسیم و یا ماریا، دو کنیز امام حسن عسکری علیه السلام مادر آن مولود باشند؛ ناگاه نرگس را به خاطر آورد و با لحنی پرسش گر، اما آمیخته با سرگردانی می پرسد:
مادرش کیست؟
نرگس.
نرگس؟ برادر زاده! آثار بارداری را در وی نمی بینم.
آن که با آسمان پیوند دارد، می گوید:
مطلب همان است که می گویم.
نرگس به پیشواز بانویی می آید که اسلام را از او آموخته است؛
بانویم و بانوی خاندانم! چگونه روز را به پایان رسانده ای؟
چشم حکیمه به نرگس می افتد، با شوق به سویش می شتابد و در آغوشش می گیرد. می گوید:
بلکه شما بانوی من و خاندان من هستی!
حیرت، بر سیمای معصومانه نرگس نقش می بندد؛
این چه کاری است عمه؟
حکیمه خم شده است تا کفش های نرگس را از پایش بیرون آورد.
– سرورم! اجازه بده تا من کفش های شما را از پایتان بگیرم.
شادی از چشمان عمه می تراود و می گوید:
بلکه تو سرور منی. به خدا سوگند که نه می گذارم کفشم را درآوری و نه به من خدمت کنی؛ بلکه من خادم توام و تو باید قدم بر چشم من نهی!
سوال های بی شماری در ذهن نرگس نقش می بندد و به چشمان عسلی اش رخنه می کند. با احترام به همسرش می نگرد؛ همسری که به حکیمه می گوید: خدایت پاداش نیک دهد عمه!
حکیمه، نرگس را به سوی حصیری می برد. برادرزاده، بیرون به انتظار می نشیند. حکیمه با شادمانی نرگس را می بوسد و می گوید:
دخترم! خداوند به زودی (امشب) پسری به تو خواهد داد که سرور و سالار هر دو جهان است.
نرگس، سر فرو می افکند و گونه هایش از شرم، گلگون می شود.
آسمان، در شط مهتاب، تن می شوید. بانو حکیمه، پس از نماز عشا، افطار می کند و برای خفتن، مهیا می شود. نرگس، نزدیک او آرمیده است. امام، بسترش را در ایوان حیاط افکنده است. چشمان امام، در آسمان، سیر می کند. سامرا در آرامش شبانه، غوطه ور است. برج مرتفع تکبیر، برای راهنمایی کاروان های مسافر، نور می پراکند. شب، آخرین نفس هایش را می کشد. ماه همچنان می درخشد. گرگ های دوردست، دیگر زوزه نمی کشند. در این هنگام، حکیمه بر اساس عادت همیشگی، برای نماز شب برمیخیزد. وضو می گیرد. نگاهی به نرگس می افکند؛ آرام خفته است. نفس هایی شمرده شمرده و سیمایی فرشته گون، آیینه پاکی و آرامش درون وی هستند. امام نیز بیدار شده و وضو گرفته است. دلش، آسمان های دوردست را طواف می کند. جز لحظه هایی اندک، شب پیشین را نخفته است. چگونه می تواند آرام بخوابد؛ در حالی که چشم انتظار میلاد مژده ای آسمانی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 