پاورپوینت کامل آن فاجعه که از سر گذشت ۲۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آن فاجعه که از سر گذشت ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن فاجعه که از سر گذشت ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آن فاجعه که از سر گذشت ۲۹ اسلاید در PowerPoint :

مقدمه

در روزهای سرنوشت ساز و بحرانی جنگ و در لحظاتی که رزمندگان، چشم امید به رهبر و پدر معنوی خویش داشتند، ناگهان قلب مهربان وی از کار افتاد؛ فاجعه ای که اگر لطف خداوند با دستان دکتر پور مقدس، به کمک امت عاشق امام نمی آمد، بیم آن می رفت که بسیاری از برکاتی که به یمن حضور حضرتش در همه جا جاری و ساری بود، یکسره از دست برود؛ اما دکتر پور مقدس که آن لحظات شگفت را به نظاره نشست و زایش حیاتی دیگر باره را به چشم خویش دید، هرگز این کرامت خداوندی را به خود نسبت نداد و با تواضعی اصیل از آن واقعه شگفت انگیز و احساس مسئولیت و دقت و هوشمندی یادگار امام، یاد می کند که بی تردید، بدون جانفشانی ها و پایمردی های وی در حراست از جان و سلامتی امام، بهره مندی از حضور پربرکت وی، تا بدین پایه، میسر نبود.

دکتر مسعود پورمقدس، متولد ۱۳۲۶ و اهل اصفهان است. وی در سال ۱۳۸۵، موفق به احراز رتبه استادی در رشته بیماری های قلب و عروق شد و از آن زمان مسئولیت های مختلفی را در بیمارستان های شهر اصفهان و در دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، بر عهده گرفت که از آن جمله می توان به ریاست دانشکده پزشکی، ریاست دانشکده داروسازی، معاونت پژوهشی دانشکده پزشکی و عضویت در هیئت امنای دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، اشاره کرد.

از نخستین آشنایی خود با مرحوم حاج احمد آقا، چه خاطره ای دارید؟

اگر اشتباه نکنم، بهمن ماه سال ۵۸ بود و برف سنگینی هم می آمد و من در بخش قلب بیمارستان امام خمینی، کشیک بودم. ساعت یازده شب بود که حاج احمد آقا برای اولین بار با بخش تماس گرفت. استاد ما، پرفسور معصومی که در حال حاضر در آمریکا اقامت دارد، با وی صحبت کرد. مرحوم حاج احمد به او گفته بود که امام ناراحتی پیدا کرده است. امام قم تشریف داشت و در آن دوران، دکتر منافی، وزیر بهداشت و درمان بود. او هم تماس گرفت و من هم تصمیم گرفته بودم به قم بروم. دکتر منافی گفت: «رفتن شما ضرورتی ندارد؛ امام را منتقل می کنیم تهران» و همین کار را هم کرد و امام را به بیمارستان قلب شهید رجایی انتقال داد.

از چه زمانی قرار شد شما در جماران، حضور مستمر داشته باشید و در این تصمیم گیری، نقش حاج احمد آقا چه بود؟

وی نقش بسیار مهمی در مراقبت از حضرت امام وتصمیم گیری درباره درمان ها و مراقبت های پزشکی او داشت. دکتر عارفی، پزشک مسئول اول امام بود؛ ولی من به علت علاقه خاصی که به امام داشتم، تصمیم گرفتم در خدمت وی در جماران باشم ودکتر عارفی هم از این پیشنهاد من استقبال کرد و قرار شد من پنجشنبه ها به تهران بیایم و آن جا باشم. اواخر سال ۵۹ و اوایل سال ۶۰ بود که به جماران رفتم و حدود ده سال آن جا بودم.

شما در میان پزشکان امام، به ویژگی خاصی شهرت دارید و آن هم نجات وی از یک مرگ حتمی است که در سال ۶۵ روی داد؛ جریان را تعریف کنید.

ششم فروردین سال ۶۵، حدود ساعت دو یا سه بعدازظهر بودکه حاج عیسی آمد و گفت، «حال امام، خوب نیست». آن روزها حاج حسن آقا، ده دوازده سال بیشتر نداشت. او و آقای فراهانی، راننده بیت، حضور داشتند که رفتم بالای سر حضرت امام و معاینات را انجام دادم و دیدم کار از کار گذشته است و پنج شش دقیقه ای از توقف کامل قلب گذشته است. در چنین فاصله ای، اگر خون به مغز نرسد، برگشت حیات، تقریباً غیر ممکن است. به هر حال، در کمال ناامیدی و فقط بر حسب وظیفه، اقدامات احیا را انجام دادم و با کمال حیرت مشاهده کردم که حیات امام برگشت! حاج حسن آقا در تمام این مدت، شاهد قضایا بود.

لحظه ای که بالای سر امام رسیدید و متوجه شدید کار از کار گذشته، چه احساسی داشتید؟

آرامش عجیبی بر من حاکم بود. موقع احیای او هم آرام بودم و در عین حال که مسئولیت سنگینی را روی دوشم احساس می کردم، وقتی حیات وی برگشت و ضربان قلب شروع شد، اضطراب عجیبی بر روح و دلم حاکم شد.

اقدام بعدی شما چه بود؟

امام را به بیمارستان منتقل کردیم و تصمیم داشتیم در قلب وی باتری بگذاریم که ضربان قلب، تنظیم شود و دیگر چنین وضعی پیش نیاید؛ اما هیچ یک از پزشکان حاضر نبودند این کار را بکنند.

چرا؟

ابهت امام به انسان اجازه نمی داد که چنین پیشنهادی بدهد. سرانجام، من پذیرفتم که این کار را بکنم و نکته حیرت آور این است که عمل با سرعت عجیبی و بدون کوچک ترین مشکلی، انجام شد. شاید کار گذاشتن باتری، دو سه دقیقه، بیشتر طول نکشید.

آن روز حاج احمد آقا نبود؟

خیر، او قم رفته بود. وقتی احمد آقا برگشت، اوضاع عادی شده بود و من جریان را برایش گفتم. آن روزها، اوج جنگ بود. من به حاج احمد آقا گفتم: هر وقت این جا بوده

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.