پاورپوینت کامل زمانی که همه ما دانشجو بودیم ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل زمانی که همه ما دانشجو بودیم ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل زمانی که همه ما دانشجو بودیم ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل زمانی که همه ما دانشجو بودیم ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

یک عصر تابستانی داغ

عصر یک روز تابستانی، قرار همه ما با هم بود؛ جمع دوستانی که سال ها را با هم گذرانده بودیم و حالا می خواستیم دوباره به مناسبت تولد سعیده، دور هم جمع بشویم. از آن جا که به خوبی، سلیقه سعیده را می دانستیم، منتظر بودیم که با لازانیا و سالاد ماکارونی، به همراه دسرهای خوشمزه اش، از ما پذیرایی کند؛ اما به همان خوبی می دانستیم که سلیقه مشکل پسند سعیده، کار ما را برای خرید هدیه، سخت تر خواهد کرد. سرانجام به این نتیجه رسیدیم که بهتر است کارت هدیه تهیه کنیم؛ تا هم خودش هر چه خواست بخرد و هم به ترافیک شهری کمک کرده باشیم.

ساعت شش به وقت تهران، جشن تولد سعیده با حضور من، نگار، فاطمه، زهرا و بهاره، شروع شد و همان طور که انتظار می رفت، بسیار هم خوش گذشت. بعد خوردن کیک و رد و بدل کردن کارت هدیه ها، نوبت به گفت وگو (لطفاً نخوانید غیبت) درباره خاطرات گذشته رسید. نقطه مشترک همه ما – جز آن که دوستان قدیمی هستیم – دانشجو بودن ماست. صحبت به مشکلاتی رسید که هر کدام از ما در دانشگاه داشتیم. هر شش نفرمان به یک دبیرستان می رفتیم؛ اما در دانشگاه های مختلفی، تحصیلمان را ادامه دادیم. شنیدن خاطرات و مشکلات هر کدام از ما در دوران دانشگاه، بسیار جالب و شیرین بود.

وقتی که حجابت با همه فرق می کند

فاطمه در دانشگاه علمی – کاربردی، زبان می خواند. وقتی که فاطمه از دانشگاهش می گفت، هنوز هم می شد هیجان و علاقه به تحصیل را در چشم هایش دید. نکته جالب توجه در مورد فاطمه این بود که او از دختران چادری آن دانشگاه به حساب می آمد. به همین دلیل، پدر فاطمه تردید داشت که آیا فاطمه می تواند در محیطی که با همه فرق دارد، دوام آورد یا نه؛ اما فاطمه در مدت کوتاهی، کاری کرد که به شخصیت محبوب همه دختران آن دانشگاه تبدیل شد؛ به طوری که بعضی از دختران امروزی دانشگاه، پیش او می آمدند و از او می خواستند که برایشان دعا کند.

فاطمه دیگر در آن دانشگاه درس نمی خواند. او همین که فوق دیپلم خود را گرفت، خواستگار خوبی پیدا کرد؛ اما فقط یک اشکال داشت. و آن این که دوست نداشت همسرش به دانشگاه برود و خصوصا این که یک زبان بیگانه بخواند و به همین خاطر، فاطمه دیگر تحصیل را ادامه نداد و به جای کتاب و دفتر و مداد، در حال حاضر، یک کوچولوی بسیار خوشگل و مامانی به نام زینب در آغوش دارد.

مسافت طولانی تا خانه

بهاره به دانشگاه غیر انتقاعی رفت تا مدیریت بخواند. فکر می کنم از همان ابتدای آشنایی ما شش نفر، همین بهاره بود که همه قرارهای ما را مدیریت می کرد. وقتی قرار بود به جایی برویم، این بهاره بود که انتخاب می کرد به کجا برویم و حتی ایده خرید کارت هدیه برای تولد هم ایده بهاره بود که به سادگی ایده خودش را به همه ما تحمیل کرد؛ اما بهاره یک مشکل بزرگ داشت و آن این که پدرش به هیج وجه اجازه نمی داد که او به خوابگاه برود و یا یک سوئیت اجاره کند. بنابراین، بهاره با بزرگ ترین چالش زندگی خود روبه رو شد. او هر روز صبح، از شنبه تا چهار شنبه، بعد از نماز صبح به راه می افتاد و خودش را به ترمینال غرب می رساند و با اتوبوس های بین راهی، راه دو ساعته را پشت سر می گذاشت تا به دانشگاه برسد و بعد از ظهر همان روز هم تقریبا بین ساعت پنج یا شش، دوباره با اتوبوس، به خانه باز می گشت. این فقط گوشه ای از مشکلات عجیب و غریبی بود که بهاره با آن دست به گریبان بود. یکی دیگر از مشکلات ترسناکش این بود که وقتی به دانشگاهشان می رسید و از اتوبوس پیاده می شد، باید به طرف دیگر اتوبان می رفت که یک زیر گذر وحشتاک داشت.

مشکلاتی که هم اتاقی ها دارند

نگار، به دانشگاه صنعتی رفت. پدر نگ