پاورپوینت کامل خواستم تو را نصیحت کنم، اما… ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خواستم تو را نصیحت کنم، اما… ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خواستم تو را نصیحت کنم، اما… ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل خواستم تو را نصیحت کنم، اما… ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

آموزه­های امام باقر علیه­السلام برای دانشجوی امروز

این برای او، بدترین خبر زندگی اش به شمار می رفت. دوستانش دور هم جمع شده بودند و در سکوتی سرد، یکی یکی اعتراف کردند که نمی دانند چگونه این خبر را به او برسانند. برای او رد شدن در مصاحبه آزمون دکتری، یعنی یک فاجعه بزرگ؛ فاجعه ای است که همه حساب و کتاب های زندگی اش به هم می ریخت. از حمایت های مالی پدر و تغییر شرایط سربازی گرفته، تا احتمال جواب منفی دختری که برای ازدواج در نظر گرفته بود.

سال گذشته در اردوی دانشجویی مشهد شرکت کرده بود و درست روز شهادت امام باقر علیه السلام بود که در حرم به دوست صمیمی اش گفته بود که ارادت عجیبی به امام باقر علیه السلام دارد و خود را به ایشان نزدیک احساس می کند.

ناگهان دوستش در میان جمع همکلاسی ها با خوشحالی گفت: فهمیدم. من این خبر را به او می دهم.

قبل از آن که فرصتی پیدا کند تا برنامه اش را برای جمع توضیح دهد، او وارد کلاش شد. تازه از شهرستان رسیده بود و فکرش به شدت درگیر تصادف برادرش بود.

دوست صمیمی، کنارش بر صندلی نشست و گفت: دیشب کتابی را که پارسال به من هدیه داده بودی، خواندم؛ خیلی جالب بود؛ درس هایی از زندگی بزرگان.

او آهی کشید و گفت: کار خوبی کردی؛ اما کدام زندگی؟ درست روزی که بیمه ماشین تمام شده بود، برادرم تصادف کرد و دیه کامل طرف به عهده اش افتاد. اگر همه زندگی مان را بفروشیم، نمی توانیم چنین پولی را فراهم کنیم.

همه در سکوتی سنگین سربه زیر افکنده بودند.

بغض گلوی او را می فشرد. دوستش ادامه داد: یکی از درس هایش درباره امام پنجم بود؛ حالش را داری برایت تعریف کنم.

با صدای لرزان جواب داد: مگر حرف بهتری هم برای زدن داری؟

دوست صمیمی گفت: عده ای به محضر امام باقر علیه السلام رفتند. یکی از فرزندان امام علیه السلام بیمار بود و امام علیه السلام غرق در اندوه و پریشانی. یاران با خود گفتند: وقتی امام برای بیماری طفل خود این قدر بی تاب است، اگر کودک از دنیا برود، بر سر امام چه خواهد آمد؟

چیزی نگذشت که صدای شیون اهل خانه بلند شد. یاران فهمیدند که فرزند امام علیه السلام، از دنیا رفته است.

مدتی بعد، حضرت نزد آنها آمد؛ در حالی که چهره اش آرام و شاد بود.

یاران حیرت زده به امام علیه السلام عرض کردند: ای پسر رسول خدا! فدایت شویم! ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند، حالتی پیدا کنید که ما هم به خاطر اندوه شما، غمگین شویم.

آن گاه امام فرمود: ما می خواهیم کسی را که دوست داریم، سالم باشد، اما وقتی امر الهی فرا رسد، تسلیم اراده خداوند هستیم.

اشک در چشمانش حلقه زد. نفس عمیقی کشید و گفت: من هم تسلیم می شوم. دیگر هرچه خدا بخواهد، من هم راضی هستم.

دوستش گفت: حتی اگر در مصاحبه دکتری رد شده باشی؟

پلک بر هم نهاد و در حالی که شانه اش می لرزید، جواب داد: حتی اگر این باشد.

×××

سال آخر دانشگاه بود؛ آخرین سالی که می توانست از سهمیه دانشجویی برای سفر حج، استفاده کند. قرعه کشی انجام شد. او حتی جزء اسامی ذخیره هم نبود. همه امیدش ناامید شد. به زحمت در این سال ها پس انداز کرده بود؛ تا بتواند قبل از فارغ التحصیلی، به سفر حج عمره برود.

با قلبی شکسته، به مسجد دانشگاه وارد شد. به سوی قفسه کتاب ها رفت؛ تا چیزی برای مطالعه بردارد. مطالعه حالات عرفا، همواره به او آرامش می داد. چند کتاب را ورق زد؛ اما میلی برای انتخاب نداشت. رویش را برگرداند؛ تا جایی برای نشستن پیدا کند که ناگاه کتابی از قفسه افتاد. وقتی خم شد آن را بردارد، به عنوانش نگاه کرد؛ سیره حیات شکافنده دانش ها. کتاب را که ورق زد، موضوع «حاجیان اندکند»، توجهش را جلب کرد.

کنار قفسه نشست و مشغول مطالعه شد؛

ابوبصیر به همراه حضرت باقرالعلوم علیه السلام به مراسم حجّ مشرف شده بود. او در میان ازدحام حاجیان، به امام علیه السلام گفت: یا بن رسول اللّه! امسال چقدر تعداد حاجیان زیاد است و ضجّه و شیونشان عظیم!

حضرت فرمود: آری، ضجّه و شیون بسیار است؛ ولی حاجی بسیار اندک.

سپس دست مبارک خود ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.