پاورپوینت کامل کبوتر حرم خواهم بود ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کبوتر حرم خواهم بود ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کبوتر حرم خواهم بود ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کبوتر حرم خواهم بود ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

من خودم به اندازه کافی پریشانم؛ تو بیش از این مضطربم نکن. همه داستانم را برایت خواهم گفت؛ اما قول بده سؤال های بی ربط هم نپرسی. ما کبوترها در شهری مذهبی زندگی می کردیم. اما پای بندی به شرعیات، چندان در میان ما مرسوم نیست. می پرسی چرا؟ قرار شد سؤال های بی ربط نپرسی. از حق نگذریم بزرگ ترهای طایفه ما، اهل ذکر و یاد خدا بودند؛ اما ما یک گروه هفت هشت تایی می شدیم که اصلاً در بند این حرف ها نبودیم و بیشتر به خوشگذرانی فکر می کردیم. از بین اعضای گروه، من و حمیرا بیشتر با هم رفیق بودیم. نمی دانی وقتی حمیرا برایم غزلی با آواز می خواند، چقدر کیفور می شدم. می پرسی چه رابطه ای داشتیم؟ باز هم سؤال های بی ربط؛ یک روز یکی از اعضای گروه خبر آورد که در نزدیکی محل سکونت ما، یک کارگاه قلمزنی راه افتاده است. ما دسته جمعی به آن جا رفتیم. از کارشان خوشم آمد. هنر ظریفی بود. از آن به بعد، هر چند روز یک بار سری به آن جا می زدم و کارشان را تماشا می کردم. گاهی وقت ها تنها می رفتم. بعضی وقت ها هم حمیرا با من می آمد. گاهی اوقات ناهار هم ما را میهمان می کردند. نمی خواهی بپرسی که غذا به ما چه می دادند؟ کم کم کارشان شتاب گرفت. از حرف هایی که با هم می زدند، دستگیرم شد که در حال ساخت یک خانه برای مردی مقدس می باشند. یواش یواش آن جا شلوغ تر شد. مردم می آمدند و تماشا می کردند. بعضی هایشان اشک در چشمانشان حلقه می زد و بعضی ها هم بلند بلند گریه می کردند. یواش یواش فهمیدم اسم مردی که این خانه را برای او می سازند، حسین است که مردمانی بی رحم او را سال ها پیش در جایی دوردست، پیش چشم خانواده اش کشته بودند و حالا این مردم داشتند برای بالای سر تربتش، زیارتگاه جدیدی می ساختند که نامش ضریح بود. آن مرد مقدس را در حالی که تشنه بود، سر بریده بودند. من تشنگی را تجربه کرده ام؛ خیلی درد ناجوری است. یک روز یک نفر آن جا داشت مردم را موعظه می کرد و می گفت: «آی مردم! همه داش مشتی ها به یاری حسین رفتند و شهید شدند. مقدس ها ماندند و استخاره کردند که استخاره شان بد آمد». معنی استخاره را نمی دانستم؛ اما معنی داش مشتی را تا حدودی می فهمیدم. بعد از آن، مردم شروع کردند به کوبیدن روی سینه هایشان و در همان حال، شعری با خود تکرار می کردند که معنی آن این بود: «هر روز عاشورا و هر زمین کربلاست». معنی عاشورا را نفهمیده ام و هنوز هم درست نفهمیده ام؛ اما فکر می کنم نام سرزمین آن مرد مقدس، کربلاست. دلم بدجور هوایی این سرزمین شده، با خودم تصمیم گرفتم هرطور شده به آن جا بروم.

دنبال راهی بودم که به آن جا بروم؛ تا آن که فهمیدم قرار است ضریح آن مرد مقدس را تا چند روز دیگر به کربلا ببرند. تصمیم گرفتم با آنها همسفر شوم. نیتم را به حمیرا گفتم و ازش خواستم که او هم با من بیاید. او قبول نکرد و گفت: باید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.