پاورپوینت کامل همه زمان ها زمانه توست ۳۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل همه زمان ها زمانه توست ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل همه زمان ها زمانه توست ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل همه زمان ها زمانه توست ۳۶ اسلاید در PowerPoint :
میدانستی چه به روزت خواهند آورد! خواهرت زینب هم خبر داشت و احتمالاً به افرادی هم گفته بود که او از جدت حدیث نقل می کرد. برادرت حسن نیز سرنوشتت را از خود پیامبر شنید و برادران دیگرت از او یا از پدرتان.
همیشه در سفری و در ذهنت، همه راهِ مدینه تا کربلا را مرور می کنی. راه را به گودی قتلگاه می رسانی؛ به شهادت می رسی و باز می گردی. پر از سفری؛ سفر از خود به خدا و از مدینه به کربلا. هر روز در عاشورایی و هر لحظه در کربلا.
کوتاه ترین راه رسیدن به خدا را انتخاب کردی. اگر باز هم به دنیا برگردی و اوضاع چنان باشد که بود، باز همان راه را انتخاب می کنی. کسی شب هنگام، تو را به خانه حاکم مدینه می خواند. این خبر را با برادران و عموزاده ها در میان می گذاری و به آنها می گویی که سلاح بردارند و با تو به خانه ولید بن عُتبه، حاکم مدینه بیایند؛ تا اگر صدای تو در خلوت با ولید اوج گرفت، وارد شوند.
مروان بن حکم و ولید، کنار هم نشسته اند. خبر مرگ معاویه را از ولید می شنوی و نامه یزید را می بینی که تو را به بیعت خوانده است و تو می گویی: اگر با یزید بیعت کنم، باید از اسلام جدا شوم؛ زیرا اسلام به رهبری چون یزید، مبتلا شده است و می گویی: از رسول خدا شنیدم که می گفت: خلافت بر آل ابی سفیان، حرام است.
در مکه منزل کرده ای؛ با مردان و زنان خاندانت. آخرین روزی که در مدینه بودی، مردان بنی هاشم را به شهادت و زن ها را نسبت به اسارت، آگاه کردی و آنها هم زلال سفر کردن را غنیمت شمردند و همراهت شدند.مردم از اطراف، به دیدارت می آیند؛ پسر زبیرهم؛ اما در نهان خویش، قدومت را ناخوش می دارد. نامه های مردم کوفه در مکه به تو می رسند؛ هر چند در زمان معاویه هم نامه داده بودند و تو گفته بودی که عهدی بین شما و معاویه است و چه قدر این سخن برای کوفیان، هشدار دهنده بود. شکستن عهد، مذموم است؛ اما آنها به این پیمان، وفا نکردند. آن قدر نامه از کوفه می آید که تصمیم می گیری مسلم، پسر عمویت را با قیس بن مُسَهّر صیداوی و دو تن دیگر، با نامه ای در جواب نامه های بسیار کوفیان، به کوفه بفرستی و به او سفارش می کنی تقوا پیشه کند و کار خود از اغیار، مخفی بدارد و اگر مردم را مورد اعتماد یافت، به تو خبر دهد.۱ اهل کوفه، مسلم را گرامی می دارند و با او بیعت می کنند. هجده هزار مرد جنگی اگر کنار کسی باشند، سپاهش به پیروزی می رسد. هجده هزار مرد، اگر میدان را خالی کنند، آه از نهاد سپه سالار برمی آید.
نیمه شب نهم ذی الحجه، بار سفر می بندی. برادرت محمد حنفیه، وقتی خبرحرکت کاروانت را می شنود، با شتاب به دیدارت می آید؛ مهار ناقه ات را می گیرد؛ تا تو را از حرکت باز دارد. به حرمتش می ایستی. می پرسد: مگر به من وعده نداده بودی در رفتن به عراق، تأمل کنی؟ می گویی: پس از رفتن تو، رسول خدا به دیدارم آمد و گفت: به سوی عراق برو که خدا مایل است تو را کشته ببیند. محمد می پرسد: چرا زن ها را همراه می بری؟ باز از قول رسول خدا می گویی: خدا دوست دارد آنها را اسیر ببیند. محمد حنفیه با اندوهی بسیار از تو خداحافظی می کند.
به تنعیم می رسی؛ دو فرسخی مکه. قافله ای هدیه های بحیر بن ریسان، حاکم یمن را برای یزید می برند؛ تو که خود را حاکم امور مسلمین می دانی، هدیه ها را می گیری و به شترداران می گویی: هر کس مایل است، با ما به عراق بیاید و کرایه بگیرد و هر کس مایل نیست، کرایه تا این جا را بگیرد و یه سرزمین خود بازگردد. گروهی با تو می آیند و گروهی باز می گردند.
در منزل صفاح، فرزدق شاعر به دیدارت می آید. وقتی از او احوال مردم کوفه را می پرسی، می گوید: قلبشان با تو و شمشیرشان با بنی امیه است. فرزدق با این جمله کوتاه، از تردید و بزدلی مردم کوفه با تو سخن می گوید.
کاروانت از منزل صفاح و عقیق گذشته و به ذات عرق رسیده است. بشر بن غالب از عراق می آید. وقتی از او حال اهل عراق را می پرسی، او هم جمله فرزدق را به زبان می آورد. می گویی:خداوند هرچه بخواهد، انجام می دهد و به هرچه اراده دارد، حکم می کند.
سفر زلال تو، مثل رود، زمین های مختلف را سیراب می کند؛ تا به حاجِز می رسد. در حاجز، نامه ای با قیس بن مُسَهّر به کوفه می فرستی. فرستاده ات نزدیک کوفه، به چنگ مأموران ابن زیاد می افتد و نامه ات را از ترس آشکار شدن رازت، پاره می کند. او را نزد عبیدالله می برند. او در معرفی خود می گوید: از شیعیان علی است و در جواب ابن زیاد که دلیل پاره کردن نامه را پرسیده، می گوید: تا تو از مضمون نامه آگاه نشوی. عبیدالله از او می خواهد یکی از دو کار را انجام دهد؛ یا به منبر برود و بر تو و برادر و پدرت ناسزا بگوید و یا نام افراد قید شده در نامه را فاش کند. قیس، راه اول را برمی گزیند و بر بالای منبر می رود و پس از ستایش خداوند، بر جد و پدرو برادرت و تو درود می فرستد و ابن زیاد و سرکشان بنی امیه را لعن می کند و به مردم ابلاغ می کند که فرستاده توست و تو در منزل حاجز هستی. هر کس می خواهد به یاری ات بیاید، به آن سو رهسپار شود. او را به بام دارالاماره می برند و به زمین می افکنند و او به درجه رفیع شهادت می رسد.
قافله ات چند منزل بعد، به خزیمیه رسیده، یک روز و یک شب در آن جا می مانید. خواهرت زینب نزد تو می آید و می گوید: دیشب از هاتفی شنیده که این شعر را می خواند.
«ای چشم! با کوشش تمام، اشک فراوان ببار. کیست بعد از من که بگرید بر گروهی که مرگ، آنها را به سوی وفای به عهد می برد».
به خواهرت می گویی: آن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 