پاورپوینت کامل چند اپیزود از فتنه جمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چند اپیزود از فتنه جمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چند اپیزود از فتنه جمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چند اپیزود از فتنه جمل ۱۱۶ اسلاید در PowerPoint :

فتنه­ای در سال ۳۶ هجری برپا شد که به دلیل ترکیب خاص سران، ادعای بی اساس، نوع رویارویی آنان با امیرمؤمنان (ع) و همچنین حوادث پیشینی و پسینی آن، بی نظیر و اسفبار بود.

حضور سه چهره شاخص طلحه، زبیر و عایشه که همدستی امویان را در پی داشت، فتنه ای را سامان داد، در حالی که تنها چند ماه از خلافت امیرمؤمنان(ع) میگذشت. این سخن از زبیر نقل شده است که میگفت:

ما مدتها آیه «وَ اتَّقُوا فِتْنَه لا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکمْ خَاصَّه»[۱] را قرائت می کردیم، و نمی دانستیم که مقصود از آن خود ماییم.[۲]

روایت فتنه جمل، در متون مستقل و متون عمومی تاریخ اسلام به تفصیل مندرج است؛ مهمترین اثر مستقل در این باره، اثر فاخر «الجمل یا کتاب النصره لسید العتره فی حرب البصره»، نوشته شیخ مفید (۴۱۱ ه.ق.) است که در نوع خود از بهترینها شمرده میشود.

پیکار جمل، رویدادهای متعددی دارد که درنگ در آن میتواند عبرتی برای جامعه کنونی و آیندگان باشد. چهارده رویداد زیر، برشی از تاریخ جنگ جمل است.

رویداد اول؛ خونخواه خونی که خود ریخته بودند

عملکرد منفی خلیفه سوم و ستم کارگزاران اموی، اعتراض بسیاری از مسلمانان را به همراه داشت و

زمینه شورش عمومی را فراهم آورد. در آغاز، اعتراض از سوی گروهی از مصریان بود؛ اما به دلیل توجه نکردن به خواست آنان، بحران تشدید شد. با پیوستن شماری از اصحاب پیامبر(ص) و همچنین برخی از مردم کوفه و بصره به معترضان، خانه عثمان به محاصره در آمد. معترضان از امام علی علیه السلام خواستند از سوی آنان با عثمان گفت وگو کند. اما میانجیگری امام به نتیجه ای نینجامید[۳] و ناسازگاری عثمان و معترضان ادامه یافت. پیشگامی بیش از هشتصد نفر از صحابه [۴] از جمل افرادی مانند طلحه و زبیر و تشویق شخصیت هایی چون عایشه اوضاع را پیچیده تر کرد.

۱.طلحه برای به چنگ آوردن خلافت که سخت بدان علاقه داشت، [۵]نامه هایی به بصره، کوفه و شهرهای مختلف فرستاد و مردم آن سامان را به کشتن عثمان ترغیب کرد.[۶] طلحه، هنگام محاصره خانه عثمان، رییس محافظان خانه بود و اجازه ورود اشخاص، آذوقه و آب نمی داد.[۷] وقتی آب را بر عثمان بستند، امام طلحه را دید و درباره اجازه ورود آب به خانه عثمان با وی سخن گفت اما طلحه نپذیرفت.[۸]

زبیر بن عوام نیز یکی از راهبران شورش علیه عثمان بود؛ او زمانی که امیرمؤمنان(ع) در برابر قدرت طلبی اش ایستاد، قبل از رفتن به مکه، در مجمع عمومی قریش چنین گلایه کرد:

آیا این است سزای ما؟ ما بر ضدّ عثمان قیام کردیم و وسیله قتل او را فراهم ساختیم، درحالی که علی در خانه نشسته بود. وقتی زمام کار را به دست گرفت، کار را به دیگران واگذار کرد.[۹]

نقش عایشه در تحریک مردم بسیار برجسته بود؛ او عثمان را فاجر و خیانتکار خطاب می کرد. عثمان نیز در برابر او، آیه مربوط به همسر حضرت نوح[۱۰] را با وی تطبیق کرد.[۱۱] به گفته تاریخ نویسان، عایشه به شدت از عثمان رنجیده بود؛ او را دشنام می داد و با عبارت «بکشید این پیر کفتار را».[۱۲]مردم را بر کشتن عثمان ترغیب می کرد. هنگام محاصره خانه خلیفه، عایشه به سوی مکه رفت. بدین سبب، سعد وقاص عثمان را کشته شمشیر عایشه می دانست [۱۳]و محمد فرزند طلحه می گفت یک سوم خون عثمان بر عهده عایشه است.[۱۴]

امیرمؤمنان (ع ) در توصیف آن فضا می فرمود:

«مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یکی از مهاجران بودم بیش تر خشنودی وی را می خواستم و کم تر سرزنشش می نمودم؛ و طلحه و زبیر آسان ترین کارشان آن بود که بر او بتازند و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر برآورد و خشمی را که از او داشت، آشکار کرد و مردمی فرصت یافتند و کار او ساختند».[۱۵]

سرانجام عثمان پس از چهل و نه روز محاصره، در ذی حجه سال ۳۵ کشته شد.[۱۶]

پس از قتل عثمان، نگاه همگان به علی علیه السلام بود. ستمدیدگان، حاکمیت عدالت را تنها در حضور او می دیدند. در نگاه آنان تنها علی علیه السلام می توانست دین و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را احیا کند، کالبد زخم خورده اسلام را التیام بخشد و سیمای واقعی حاکمیت عدالت گستر دین را آشکار سازد. امام از پذیرش خلافت سرباز زد؛ اما اقبال و فشار عمومی، امام را به پذیرش وادشت. در بیعت با امام طلحه پیشدستی کرد و به عنوان نخستین نفر؛ برخاست ودست بیمار و ناتوانش را پیش آورد و با امام بیعت کرد.[۱۷] سپس زبیر و آنگاه مهاجران و انصار و همه ساکنان مدینه با حضرت علی علیه السلام بیعت کردند.[۱۸] به گفته مورخان، همه شرکت کنندگان در بدر که تا آن زمان زنده بودند، با علی علیه السلام پیمان وفاداری بستند.[۱۹]

رویداد دوم؛ شکل گیری جریان حرکت از مکه

عایشه، در مکه خبر قتل عثمان و خلافت طلحه را شنید و با خشنودی به سوی مدینه حرکت کرد؛ ولی به زودی از نادرستی خبر و بیعت مردم با علی علیه السلام آگاه شد. پس به مکه بازگشت و از مظلومیت عثمان سخن گفت:

«کاش آسمان بر زمین می افتاد و این روز را نمی دیدم واللّه که یک روز از عمر عثمان از جمله عمر علی علیه السلام بهتر بود. از پای ننشینم تا خون عثمان را طلب نکنم».[۲۰]

طلحه و زبیر،که در خلافت بهحق علی علیه السّلام به آرزوی دیرینه خویش نرسیدند، مترصد بودند تا در فرصتی مناسب غائله ای را بر پا کنند و شورشی را به راه بیاندازند؛ امّا این غائله سازی، نیاز به نوعی تشکیلات بنیادی داشت تا با طرح نظریات مختلف و اخذ تصمیمات لازم آن هم در جمع گروهی منسجم، پرچم مخالفت را برافراشته و علیه حکومت نوپای علوی قیام کنند. در این میان اطلاع یافتند که عایشه برای انتقام خلیفه- به قول خودش مظلوم- مکه را مرکز فعالیت قرار داده و مردم ناآگاه را علیه علی علیه السّلام تحریک می کند، لا جرم این دو برای وصول به هدف، از احترام مردم نسبت به عایشه همسر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم استفاده کرده و به بهانه انجام عمره آهنگ مکه نمودند؛ آن دو وقتی از امیرمومنان (ع) برای رفتن به مکه اجازه خواستند! علی علیه السّلام آنها را به هدف و منویاتشان آگاه نموده و فرمود:

«به خدا سوگند، شما به قصد عمره در این راه گام بر نمی دارید، چرا که عمره را وسیله اغراض خویش

قرار داده اید، مقصد اصلی و اساسی شما دو تن غدر و مخالفت با حکومت نو پای من می باشد».[۲۱]

به هر حال طلحه و زبیر راهی مکه شدند و پس از ورود به مکه و ملاقات با عایشه در معیت وی و بسیاری از ناراضیان به سوی بصره حرکت کردند.در این جمع، بسیاری از خاندان امیه همچون مروان بن حکم و ولید بن عقیه حضور داشتند.

رویداد سوم؛ نامه های متفاوت و بیانیههای زنجیرهای

با پا گرفتن فتنه، تلاش زیادی بر انحراف و جلب افکار عمومی صورت گرفت. موفقیت در این عرصه، جلب اعتماد چهرههای مؤثر بود. سران فتنه برای نیل به این هدف، صدور نامهها و بیانیههای متعدد و زنجیرهای را آغاز کردند. در این داستان، واکنش ها متفاوت بود و عبرت آموز.

عایشه در بیانیه کوتاهی که در پنجم ربیع الاوّل سال سی و شش نوشت، مردم مدینه را به همراهی با خود فرا خواند:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. از امّ المؤمنین عایشه همسر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم و دختر ابو بکر صدیق به مردم مدینه. امّا بعد: خداوند حق را آشکار کرد و طالبان آن را یاری داد و فرمود: «بلکه ما همیشه حق را بر باطل پیروز می گردانیم تا باطل را محو و نابود سازد و بدین گونه، باطل نابود شدنی است». ای بندگان خدا تقوا پیشه کنید و گوش فرا دهید و اطاعت کنید و به ریسمان الهی و دامان حق دست بیاویزید و خودتان را به هلاکت نیافکنید. خداوند مردم بصره را همصدا و متحد ساخته و آنها زبیر بن عوام را که امیر لشکر است امیر خود قرار داده اند و همگی بر شنوایی و فرمانبرداری از او گرد آمده اند و هر گاه مؤمنان با مشورت و حضور گروهی از ایشان درباره امراءشان اتفاق نظر پیدا کنند ما نیز در کار پسندیده ای که آنها داخل شده اند داخل می شویم. پس وقتی این نامه من به شما رسید گوش فرا دهید و فرمانبردار باشید و در امور الهی همکاری کنید».[۲۲]

همچنین عایشه به شخصیتهای شاخص متعددی نامه نوشت. از جمله زمانی که وارد بصره شد به زید بن صوحان عبدی چنین مرقوم کرد:

«از عایشه دختر ابو بکر ام المؤمنین، محبوب رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلم به پسر مخلصش زید بن صوحان سلام بر تو، پدرت در جاهلیت بزرگ قبیله و در اسلام سرور بود و موقعیت تو نسبت به پدرت همانند نفر بعد از برنده است (همانند اسب پس از اسب برنده است) که گفته می شود: بسیار نزدیک اوست و یا به او رسیده است. خبر مصیبتی که در اسلام به عثمان بن عفان وارد شده به تو رسید و ما به سوی تو می آییم و دیدن از شنیدن کامل تر و بهتر است. وقتی نامه ام به دست تو رسید حرکت کن و ما را در این کار یاری بده و مردم را از علی بن ابی طالب بازدار و در جای خود بمان تا فرمان من به تو برسد. و السّلام».

زید، نامه عایشه را بی پاسخ نگذاشت و چنین جواب داد:

«از زید بن صوحان به ام المؤمنین عایشه:سلام بر تو، امّا بعد: خدا تو را به کاری فرمان داده و ما را به کاری فرمان داده است. به تو فرمان داده که در خانه ات بمانی و به ما فرمان داده که با مردمان بجنگیم تا که فتنه ای در جهان نباشد. تو آن چه را خداوند به تو فرمان داده ترک کرده ای و نامه نوشته ای و ما را از آن چه بدان امر شده ایم نهی می کنی پس فرمان تو برای ما قابل اطاعت نیست و نامه ات بدون جواب است. و السّلام».[۲۳]

همچنین تاریخ از ارسال نامه از سوی طلحه و زبیر برای چهره های شاخص بصره نیز گزارش می دهد.[۲۴]

رویداد چهارم؛ هجرتی که بازگشت نداشت

تنها چهار ماه از خلافت امیرمؤمنان(ع) نمیگذشت که امام مجبور شد برای رفع این فتنه، از مدینه به سمت بصره کوچ کند، هجرتی که بازگشتی نداشت!

امیرمؤمنان (ع) با هفتصد سوار که چهار صد تن از مهاجرین و انصار و هفتاد تن از حاضران در جنگ بدر و بقیه از اصحاب رسول خدا بودند، به سوی بصره حرکت کردند. در مسیر نیز سواران بسیاری به سپاه امام پیوستند.

به درخواست ابن عباس، حضرت در جمع برخی از مسلمانان سخن گفت و فرمود:

«ای مردم خدای عز و جل پیامبرش محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم را بر انگیخت وقتی که در میان عرب کسی نبود که [بتواند] کتابی بخواند و دعوی نبوت کند و او مردم را به سوی راههای نجاتشان پیش برد. به خدا سوگند در این راه پایم نلغزید و آن را تغییر ندادم و عوض نکردم و خیانت نکردم تا آن که عرب دو پهلوی آن را به دست گرفت. مرا با قریش چه کار است؟! به خدا سوگند وقتی کافر بودند با آنها جنگیدم و اینک که فریفته و مغرورند نیز باید با آنان بجنگم و این کار من بنا به وصیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم است. به خدا سوگند باطل را خواهم درید تا حق از درون شکمش خارج شود..».

رویداد پنجم؛ اتمام حجت!

زمانی که امیر المؤمنین علیه السّلام به بصره رسید به سران فتنه پیام فرستاد و آنان را به خدای تعالی سوگند داد و سخنان رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را به آنها یاد آور شد تا از تصمیمی که بر آن پافشاری می کردند، دورشان سازد اما آنها نپذیرفتند و بر جنگ و نبرد اصرار ورزیدند. در این هنگام امام رو به یارانش کرد و آنان را به جهاد تشویق نمود:

«ای بندگان خدا، به جهاد با این جماعت بشتابید در حالی که سینه هایتان برای جنگ با آنان فراخ گشته… بر آنان سخت بگیرید و با شکیبایی سنجیده با آنان رو برو شوید تا به ایشان بفهمانید که بر سرشان فرود می آیید و با آنها خواهید جنگید… ای مردم، چون آنان را به هزیمت راندید بر کشته ها و زخمی ها یورش نبرید و اسیران را نکشید به دنبال گریختگان نگردید و فراریان را تعقیب نکنید».

«مروان بن حکم» که خود یکی از سران فتنه بود، بعدها به امام سجاد (ع) گفته بود که در کرامت و بزرگواری کسی را مانند پدرت علی بن ابیطالب علیه السّلام ندیده ام! به خاطر دارم در جنگ جمل به همراهان خود، فرمود: هر کس از مخالفان فرار کند دنبالش نکنید و هیچ مجروحی را نکشید.[۲۵]

این نکته قابل توجه است وقتی تفاوت دو رویکرد امیرمؤمنان(ع) در جمل و صفین را از امام رضا(ع) جویا شدند، حضرت فرمود:

«امّا این که گفتی: علی علیه السّلام اهل صفّین را چه در حال هجوم و چه در گریزشان می کشت و اجازه داد زخمیانشان را هم بکشند، ولی در جنگ جمل سر در پی گریخته نمی نهاد و اجازه کشتن زخمی را نمی داد و هر کس سلاحش را می افکند ایمن بود و هر کس درون خانه خود می رفت در امان بود؛ از آن رو بود که پیشوا و فرمانده اهل جمل کشته شده بود و ستاد متشکلی نداشتند که بدان باز گردند (و جنگ را از سر گیرند) و مردم به راستی در حالی که سر جنگ نداشتند و مخالفتی نمی ورزیدند و قصد تفرقه افکنی هم نداشتند به خانه هایشان بازگشتند، (و همین قدر) راضی بودند که شمشیر از آنها برداشته شود، آنجا حکم در مورد آنان برداشتن تیغه شمشیر (از گردنشان) و خود داری از آزارشان بود زیرا کمکهایی (برای ادامه جنگ) هم نخواستند. ولی اهل صفّین به یک ستاد آماده و پیشوا (و فرماندهی) که برای آنها سلاحها و زره ها و نیزه ها و شمشیرها فراهم می کرد».[۲۶]

رویداد ششم؛ چهره گشایی از جریان فتنه

کوفیان در ذی قار نزد امیرمؤمنان(ع) آمدند و امام پس از گرفتن بیعت از ایشان، پرده از سیمای جریان فتنه گشود و فرمود:

«… ای مردم کوفه، آن دو(طلحه و زبیر) حیله گرانه برای به تباهی کشیدن بندگان خدا و نابودی شهرها خروج کردند. آگاه باشید که آنها با میل و رغبت و اختیار خودشان بیعت کردند سپس برای رفتن به عمره از من اجازه خواستند و من اجازه دارم. امّا آنقدر در گوش عایشه خواندند تا او را از خانه اش در آوردند و همانند کنیزکانی که برای فروش می برند او را به دنبال خود بردند تا به بصره رسیدند. زنانشان را در خانه هاشان محبوس کردند ولی پرده نشین رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم را در میان لشکر در برابر چشم های خودشان و دیگران ظاهر ساختند. پس از آن، کارگزار من در بصره را زدند و اسیرش کردند و بر خزانه داران بیت المال مسلمین که در دست من بود و بر مردم شهر که همگی در طاعت و بیعت من بودند هجوم بردند و اتحادشان را گسستند و میانشان تفرقه افکندند و جماعتشان را به تباهی کشیدند و بر شیعیان من یورش بردند [تاختند] و عده ای را کشتند و عده ای شمشیرهایشان را محکم گرفتند و نبرد کردند تا با ایمانی راستین به دیدار خدا شتافتند. اگر چنین گزندی فقط به یکی از مسلمانان بی گناه رسیده بود و در کشتن او تعمد داشتند کشتن تمام این سپاه جایز بود، زیرا در این واقعه حضور داشتند؛ اما با زبان یا دستشان از آن جلوگیری نکردند و باز نداشته بودند چه رسد به این که آنها شماری از مسلمانان را کشتند که در شهر به دیدارشان آمده بودند.. خدایا، آنها از من بریدند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را علیه من بر انگیختند. پس آن چه بهم بسته اند از هم بگشا و آن چه را محکم کرده اند تو سست گردان و به سبب اعمالشان سرنوشت بدی نصیبشان کن»[۲۷].

رویداد هفتم؛ رایزنیهای ناکام

فتنه پیمان شکنان،آرامش را از جامعه اسلامی سلب کرد و تهدیدی برای امنیت و زندگی مردم شد. بدان حد که این خطر، کیان و اساس جهان اسلام را دستخوش التهاب و فروپاشی قرار داده بود و امیرمؤمنان (ع) برای دفع این فتنه، با تمام وجود تلاش کرد. یکی از تلاش های امام، فرستادن نامه و نماینده برای بیداری سران فتنه بود.

امیرمؤمنان (ع)، نخست نامه مشترکی توسط صعصعه به زبیر و طلحه فرستاد و در پایا آن نامه چنین مرقوم فرمود:

«پس ای دو پیرمرد، از آنچه اندیشیده اید باز گردید که اکنون بزرگ تر چیز ـ که دامنتان را گیرد ـ عار است؛ و از این پس شما را هم عار است و هم آتش خشم کردگار».[۲۸]

آن حضرت در مرحله بعد، نامه ای به ابن عباس داد تا به زبیر رساند. امام به فرزند عباس فرمود:

«به سر وقت زبیر رو، که خویی نرم تر دارد؛ و بدو بگو دایی زاده ات گوید: در حجاز مرا شناختی و در عراق نرد بیگانگی باختی، چه شد که بر من تاختی؟».[۲۹]

ابن عباس از ملاقات خود با زبیر چنین یاد می کند:

علی علیه السلام به من سفارش کرده بود با زبیر نیز گفت و گو کنم، در صورت امکان تنها به دیدارش بروم و فرزند وی عبداللّه در آن جا نباشد. بدین منظور دوباره مراجعه کردم، ولی او را تنها نیافتم. بار سوم او را تنها دیدم. او از خادم خود «شرحش» خواست به هیچ کس اجازه ورود ندهد. من رشته سخن را به دست گرفتم. ابتدا او را خشمگین یافتم، ولی به تدریج رام کردم. وقتی خادمش از تأثیر سخنان من آگاه شد، بی درنگ فرزندش را خبر کرد. چون او وارد مجلس شد، من سخن خود را قطع کردم. فرزند زبیر، برای اثبات حقانیت قیام پدرش، خون خلیفه و موافقت امّ المؤمنین (عایشه) را عنوان کرد. من در پاسخ گفتم خون خلیفه بر گردن پدر تو است؛ یا او را کشته یا دست کم یاری اش نکرده است. موافقت امّ المؤمنین هم دلیل بر استواری راهش نیست. سرانجام به زبیر گفتم: سوگند به خدا، ما تو را از بنی هاشم می شمردیم. تو فرزند صفیه خواهر ابوطالب و پسر عمّه علی هستی. چون فرزندت عبداللّه بزرگ شد پیوند خویشاوندی را قطع کردی.[۳۰] تلاش های ابن عباس ها ناکام ماند و زبیر از میدان کناره نگرفت.

همچنین پیش از آغاز جنگ، صعصعه نامه ای از سوی امام به طلحه داد. ابن عباس نیز مأموریت یافت با وی گفت و گو کند. البته امام این اقدام ها را بی نتیجه می دانست و درباره طلحه می فرمود:

«گاوی را مانَد شاخ ها راست کرده، به کارِ دشوار پا گذارَد و آن را آسان پندارد.»[۳۱]

ابن عباس در دیدارش، از واقعیات گذشته پرده برداشت و در پایان چنین گفت:

شگفتا، تو در خلافت سه خلیفه پیشین ساکت و آرام بودی، اما نوبت به علی علیه السلام که رسید از جای کنده شدی! به خدا سوگند، علی علیه السلام کم تر از شماها نیست.[۳۲]

رویداد هشتم؛ دیداری که زبیر را بازگرداند

درست در همان روز نبرد بود که امیر ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.