پاورپوینت کامل چرا رهایم نمی کنی؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چرا رهایم نمی کنی؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چرا رهایم نمی کنی؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چرا رهایم نمی کنی؟ ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

قفسم را می گذاری در بهشت،۱ تا بوی عطر مبهم دوردستی مستم کند؛ تا تنم را به دیواره ها بکوبم؛ تا تن کبودم درد بگیرد و درد، نردبانی است که آن سویش تو ایستاده ای برای در آغوش کشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و بیش از آن چه باید، خودم را درگیر نمی کنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم حسرتم را فقط آه می کشم. تن نمی کوبم به دیواره ها که درد، مرا به تو برساند.

قفسم را می گذاری در بهشت تا تاب خوردن برگ ها، تا سایه های بی نقص درختان انبوه، دیوانه ام کند؛ تا دست از لای میله ها بیرون کنم؛ تا دستم لای میله ها زخم شود و زخم، دالانی است که در پایانش تو ایستاده ای برای در آغوش کشیدنم؛ اما من آدم متوسطی هستم و خود را درگیر نمی کنم؛ با هیچ چیز. در بهشت هم هوسم را فقط نگاه می کنم و دستم را زخمی هیچ آرزویی نمی کنم.

با من چه باید بکنی که به میله هایم، به فضای تنگم، به دیواره ها، آن چنان مأنوسم که اگر در بگشایی پر نخواهم زد؟۲ بال هایم چیده نیست؛ پایم به چیزی بسته نیست که نیازی به این همه نیست. در من خاطره درخت مرده است. آبی، رنگ امسال نیست و واژه آسمان، مرا یاد هیچ چیز نمی اندازد. من صحنه را سال هاست ترک کرده ام.

صحنه آماده بود. گفتی تماشاگران بنشینند. ردیف ردیف؛ صف به صف؛ تماشاگران نشستند. رقبای من که پیش از من برای نقش اول، انتخابشان کرده بودی و نتوانسته بودند و نکشیده بودند، نشستند. چشم دوختند به صحنه و من پشت پرده چه حالی داشتم.

کوه ها سر در هم، پچ پچ کنان؛ دریاها دامن در دامن، غرّش کنان؛ فرشته ها بال در بال و آسمان آن بالا… نخوت از چشم هایشان می بارید و هیچ کدام باور نداشتند که کسی بتواند؛ که کسی نقش اول باشد. وقتی که آنها باخته اند؛ وقتی که آنها کنار رفته اند.

گفتی: «وقتش نزدیک است؛ آماده باش»! گفتم: «نه تنها من؛ نه فقط آنها که آن سویند؛ تو حتی خودت هم می دانی که می افتم؛ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».۳ گفتی: «می دانم آن چه نمی دانند؛۴ آماده باش»! یادم هست گریه می کردم. شاید برای اولین بار. گفتی: «پرده بالا رفته است» و من هنوز گریه می کردم.

کوه گفت: «این کوچک»؟ آسمان گفت: «این فرودست»؟ فرشته ها گفتند: «خون می ریزد»!۵ و تو حتی خودت گفتی: «این ستمکار نادان»!۶ و رقبای من همه خندیدند. من ایستاده بودم آن وسط. روبه روی همه ذراتی که برای من آفریده شده بودند و کنجکاوانه سرک می کشیدند تا بدانند چرا برترم. ایستاده بودم آن وسط و خیلی ترسیده بودم. خودم حتی نمی دانستم ظالم و خونریزم؛ فراموشکار و عجول یا آن چیز دیگری که فقط او می داند. ایستاده بودم تا روح دمیده در من را تماشا کنند و شرم، روی پیشانی ام عرق می کرد. شرم نقشی که می دانستم توانش در من نیست؛ نمایشی که می دانستم کار من نیست. لم نجد له عزماً در من تکرار می شد. هزاران بار! و نمی فهمیدم چرا با من چنین می کند اگر دوستم می دارد. تماشای حقارت من و فرو افتادنم آیا لذتی دارد؟ و نیشخندهای تمسخر بود که از لب های ذرات می بارید. حتی فکر کردم این یک بازی است.۷ فکر کردم من مهره بازی شده ام، برای این که بخندند؛ برای این که… و نبود و صدایت آمد که گفت: «بار را بگذا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.