پاورپوینت کامل کافکا و چهره درونی آمریکا ۴۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کافکا و چهره درونی آمریکا ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کافکا و چهره درونی آمریکا ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کافکا و چهره درونی آمریکا ۴۵ اسلاید در PowerPoint :
۲۷
فرانتس کافکا نویسنده بزرگ چک، یکی از برجسته ترین رمان نویسان مدرن اروپاست که تاثیر جهانی بر داستان نویسی نهاده است
. آثار او در قالبی سور رئالیستی، کابوس ها و هراس های انسان معاصر را تصویر می کند . مهم ترین اثر داستانی او که به همه
زبان های جهان ترجمه شده و در همه کشورها بر قصه نویسی مدرن تاثیر نهاده است، مسخ نام دارد . تاثیر کافکا در ایران بر صادق
هدایت و بهرام صادقی کاملا مشهود است و نادر ابراهیمی در داستان هایی از او الهام گرفته است .
او با دیدگاهی انتقادی به روابط اجتماعی جهان سرمایه داری و بوروکراسی آن چشم دوخته و نظمی را نشان داده است که انسان
را مسخ می کند و به صورت یک حیوان در می آورد . گریگوری سامسا قهرمان فراموش ناپذیر داستان مسخ، نماد همه رنج های از
خودبیگانگی انسانی تنها شده در جامعه امروزی است .
فرانتس کافکا در اوج شهرت، رمانی نوشته است به نام «آمریکا» . او در این رمان کوشیده است دو تصویر از جامعه آمریکا را در کنار
هم بگذارد: نخست تصویری از دور، خیالی و وهمی که آن کشور را کشور صلح و خوشبختی نشان می دهد و از سراسر دنیا مردمی
را به سوی خود می کشاند و دیگر تصویری حقیقی و از درون که زندگی در این جامعه ناآرام را افشا می کند که چون کابوسی پر از
تیره روزی و تاریکی و هول و هراس پایان ناپذیر است .
داستان «آمریکا» که حسین آل طه آن را ترجمه کرده، از لحظه ای شروع می شود که در می یابیم کارل روسمان، جوان بینوای
شانزده ساله در پی فریفته شدن به دختری که پدر و مادرش او را راهی آمریکا کرده بودند، با یک کشتی تجاری وارد بندر نیویورک
می شود . اولین تماس ما با جامعه آمریکا دلفریب است . مجسمه آزادی در انفجار نور خورشید جلوه دیگری دارد و کارل روسمان با
اشتیاق به آن می نگرد . دست حامل شمشیر، چنان افراشته است که انگار بر تمام جهان سایه افکنده است . نسیم ملایمی در
اطراف مجسمه می وزد . کارل روسمان با دیدن مجسمه به خود می گوید: آزادی چه بلندایی در این جا دارد .
کارل، در برخورد اولیه چنان شیفته فضا و نمادهای آمریکا است که پیاده شدن از کشتی از یاد می برد . تصویری که کافکا می سازد،
بیانگر از خودبیخودی اوست . حمال ها از اطراف او می گذرند و هجوم آنها او را به کنار نرده ها می کشاند . کارل روسمان متوجه
هجوم حمال ها نیست، اما تا بخواهی شیدای بلندی مجسمه آزادی است . در همین حال مرد جوانی که در طول سفر با او معاشرت
مختصری پیدا کرده بود، هنگام عبور از کنارش با صدای بلند می گوید: انگار خیال پیاده شدن نداری! و تازه در این زمان است که
کارل به خود می آید و پیاده می شود .
فصل نخست رمان «آمریکا» حاوی تصاویری است که در خود، نطفه سیمای واقعی آمریکا را نهفته دارد . کارل در حال پیاده شدن،
ناگهان به یادش می آید که چترش را جا گذاشته است . به عجله برمی گردد . و ضمنا همه وسایلش را که در یخدانی جا داده بود، به
مردی در عرشه می سپرد که برای او نگاه داری کند تا برگردد . ولی کارل در پیچ و خم راهروهای کشتی گم می شود و از اتاق موتور
خانه کشتی سر در می آورد . برخورد کارل و «تون تاب » در موتور خانه چهره آینده جامعه ای را که کارل با هزار امید به آنجا گام
نهاده، فاش می سازد . کارل گرفتار حیرانی و سرگشتگی و گیجسری شده است . کافکا آگاهانه در همین لحظه ورود کارل به آمریکا،
فضایی پرتشویش برای او پدید می آورد . او در جستجویش به در کوچکی می رسد . صدایی از داخل می گوید، وارد شو . و او به
جستجوی چترش گام در اتاق مرد تنومندی می گذارد و می گوید راه را گم کرده است . کارل احساس ناامنی می کند، ولی متوجه
می شود که مرد تنومند «تون تاب » کشتی و یک آلمانی است . تون تاب از سادگی کارل خنده اش می گیرد و به او می گوید چرا
وسایلش را به غریبه سپرده و حال دیگر نه چتر و نه یخدانش را دوباره نخواهد دید . حالا یخدانش رفته پیش چترش!
توان تاب، به او خبر می دهد که در این بندر (نیویورک) نمی توان به کسی اعتماد کرد و امانت و امانتدار با هم غیب می شوند .
مرد به کارل پیشنهاد می کندکه کمی منتظر باشد تا با هم بروند و در این فاصله او موقعیت ترحم انگیز خود را برای کارل شرح
می دهد . می گوید علی رغم زحمت فراوان در کشتی، کارفرمایش که نامش شوبال است، پول او را به جیب زده، او را با تیپا از کشتی
بیرون خواهد انداخت، ولی حالا می خواهد نزد کاپیتان برود و شکایت کند و «تون تاب » می خواهد که کارل با او بیاید . امروز قرار
است حقوقشان را بدهند و تون تاب قصد دارد از این کشتی برود . کارل هنوز از آمریکا تصویری رؤیایی دارد و می گوید: من یک
جایی خواندم که شخصی روزها را در مغازه کار می کرده و شب ها درس می خوانده تا دکتر شده و فکر می کنم حتی شهردار هم
شده است; اما این پشتکار زیادی می خواهد و من می ترسم اینقدر همت نداشته باشم . به هر حال کارل با تون تاب به دفتر کشتی
می رود تا تون تاب حق خود را بگیرد . وقتی به آنجا می رسند، تون تاب مؤدبانه در می زند و داخل می شود . کارل هم با او وارد
می شود . در پشت یک میزگرد سه مرد نشسته بودند . یکی از آنها افسر کشتی بود که یونیفورم آبی پوشیده بود; دو نفر دیگر
ماموران بندر بودند که یونیفورم مشکی آمریکایی به تن داشتند . مستخدمی سراغ آنها می آید و می پرسد چه کار دارند . تون تاب
پاسخ می دهد که می خواهد رئیس حسابداری کشتی را ببیند . مستخدم به او می فهماند که امکان ندارد; ولی بالاخره کارل پیش
می افتد و از این پس ما با شعبده ای روبرو هستیم که چهره واقعی روابط را در این جامعه بر ملا می سازد; روابطی که تنها در آن
سرمایه داران، قدرتمندان دولتی و کارگزاران آنها حق حیات دارند و حقوق افراد زیر پا گذاشته می شود . تون تاب سواد کافی ندارد
و کارل اول می پندارد عدم موفقیت او در احقاق حق به سبب ناتوانی در توضیح درست خواست خود است . او سعی می کند مسایل را
روشن کند:
«کارل دیگر نمی توانست در این وضعیت بیکار بماند . بنابراین به آرامی به طرف جمع پیش رفت و در همین ضمن با سرعت هر چه
بیشتر تمام راه هایی را که می توانست از آن طریق با زیرکی مسئله را فیصله دهد، سریعا در فکر مرور می کند . لحظه حساسی فرا
رسیده بود . هیچ بعید نبود که یک لحظه دیگر هر دو نفرشان را با لگد از اتاق بیرون بیندازند . ممکن بود کاپیتان انسان خوبی
باشد . همین طور ممکن بود یا حداقل این طور به نظر کارل می رسید که به دلیل خاصی در این لحظه بخواهد خود را ارباب
باانصافی نشان دهد . اما هر چه بود کسی نبود که بتوان با بی پروایی او را به بازی گرفت و اتفاقا تون تاب با خشم و رنجش قلبی
بی حدی که داشت، دقیقا به این گونه با او رفتار می کرد .
تصاویر اولیه ورود کارل به امریکا مغایر آن رؤیاهایی است که این مدینه فاضله برای خود ساخته بود . در اینجا با بی عدالتی نسبت به
زحمتکش ترین افراد روبرو می شود . همان وسیله ای که اولین امکان ورود او به خاک آمریکا بوده، صحنه این نادادگری است .
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 