پاورپوینت کامل بخت النصر قرن بیستم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بخت النصر قرن بیستم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخت النصر قرن بیستم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بخت النصر قرن بیستم ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :

۶

تاملی در تیپولوژی و روان شناسی شخصیت صدام حسین

به دنبال برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در عراق که بنا بر اعلام رسمی دولت این کشور، طی آن ۱۰۰ درصد مردم با رای «آری »
یک بار دیگر صدام حسین را به ریاست جمهوری برگزیدند، او امیدوار شد که بتواند در صورت کنار آمدن با مشکل آمریکا و بوش،
تا اکتبر سال ۲۰۰۹ ریاست جمهوری کشورش را عهده دار باشد; اما ظاهرا این مشکل به صورتی نیست که به راحتی بتواند با آن
کنار بیاید .

درست در زمانی که صدام حسین مشعوف از نتیجه انتخابات و در عین حال نگران از آنچه در کاخ سفید می گذرد، در مراسم ادای
سوگند ریاست جمهوری حاضر شده بود، دشمنان غربی اش اظهارات تندی علیه او ایراد کردند . سفیر دوستی بریتانیا که چندی
پیش به ایران آمده بود تا درباره اوضاع منطقه با مسئولان ایران مذاکره کند، در گفت و گو با بی . بی . سی مدعی شد که حق عمل
و توسل به زور بر ضد عراق را در چارچوب قوانین بین المللی، حتی بدون قطعنامه جدید سازمان ملل متحد برای خود محفوظ
می دارند .

از سوی دیگر چهره میانه رو کابینه بوش که از سوی محافل تندرو واشنگتن و رسانه های وابسته به آنان به استعفا از مسئولیت خود
تهدید شده است، در یک اعلام نظر بی سابقه گفت که کشورش دیگر فرصتی به عراق نمی دهد و این معضل را یک بار و برای
همیشه حل می کند . او تصریح و تاکید کرد که آمریکا حتی اگر در جلب حمایت سازمان ملل موفق نشود، باز هم به عراق حمله
می کند .

اگر چه پاول به فاصله یک هفته در مواضع خود نسبت به صدام دوباره نرمش نشان داد، اما در همان حال و مقارن با خط نشان او
بود که صدام در مراسم ادای سوگند، که به صورت مستقیم از تلویزیون عراق پخش می شد، خطاب به مردم کشورش گفت که
احتمال جنگ و کشتار در این کشور زیاد است . او در سخنان خود مردم عراق را به توجه و تامل در مسئله خونریزی، به عنوان
ساده ترین راهی که آمریکایی ها آن را یافته و برگزیده اند، فراخواند و با لحنی تهدیدآمیز، آمریکایی ها را مورد خطاب قرار داد که:
«انتخاب راه خونریزی شما را وادار می کند خون بیشتری بریزند و کسی که تلاش می کند خون دیگران را بریزد، باید انتظار این را
داشته باشد که کس دیگری نیز خون او را بریزد .»

احتمالا تاکید بر مسئله خونریزی و تامل صدام روی عقوبت این رویکرد که لامحاله اجتناب ناپذیر هم خواهد بود، خاطرات
بسیاری را در همان مدت محدود سخنرانی، در ذهن صدام حسین زنده کرد و صحنه های مختلفی از گذشته را از مقابل چشمان
وی عبور داد که در ادامه مراسم در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، سوگند را آغاز و در حالی که از چشمانش اشک
می ریخت، سوگند خود را به پایان برد .

اما این خاطرات و صحنه ها کدام اند و مربوط به چه دوره هایی از زندگی او هستند؟ خطر خونریزی که اکنون صدام خود را با آن
روبرو دیده، چه خاطراتی را می تواند در ذهن او بیدار کند؟ آیا صدام خود از خون ریزی و بازی های خونین چیزی به یاد می آورد؟

این آن سؤالی است که بیوگرافی و تیپولوژی و روانشاسی شخصیت او به آن پاسخ خواهد داد:

۶۵ سال پیش در حالی که «صجه » از «حسین المجید» جدا شده بود و در منزل برادر خود «حاج خیرالله طلفاح » زندگی می کرد،
فرزندی در این خانه به دنیا آورد که او را «صدام » نامیدند . ۲۸ آوریل ۱۹۳۷ اولین روزی بود که او پا در خانه حاج خیرالله گذاشت;
بی آن که بداند چه آینده پرپیچ و خمی را در پیش خواهد داشت و بی آن که تکریتی هایی که در العوجه، آن روستای دورافتاده و
متروک زندگی می کردند، بتوانند تصور کنند که وقتی این طفل نوپا به سن ۲۶ سالگی برسد آنها خواهند توانست به عنوان
نافذترین چهره های حزب بعث مطرح و با کودتاهای نظامی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بتوانند تمامی مجاری قدرت از بدنه اصلی
حزب تا شورای فرماندهی انقلابی حزب را در دست بگیرند; اگر چه از زمان امپراطوری عثمانی به این سو مقامات ارشد ارتش را در
دست خود داشته اند و بی آن که تصویری از تکریت امروزی داشته باشند که هر لحظه منتظر فرود آمدن بمب های آمریکایی
هستند و نمی دانند که جشن پیروزی مرد محبوب خود، صدام حسین تا کی ادامه خواهد داشت؟ تکریتی که امروزش با ۶۵ سال
پیش آن اصلا قابل مقایسه نیست، ناحیه ای بود در قلب منطقه سنی نشین با کمترین امکانات; حتی روستای العوجه از داشتن برق
و آب لوله کشی هم محروم بود . خانواده صدام هم در همین ناحیه مثل دیگر تکریتی ها و العوجه یی ها در کپرهایی زندگی
می کردند که از گل و بوته های بیابان ساخته شده بود . تکریت اخیرا به مرکز بخش جدیدی به نام صلاح الدین متشکل از
منطقه ای که عمدتا از ناحیه کرکوک به وجود آمده تغییر شکل داده است و مدرسه عالی نیروی هوایی و نیز یک پایگاه نظامی، از
جمله اماکنی هستند که در آن قرار دارند . این منطقه بعدها صرفا به دلیل این که زادگاه رئیس جمهور بوده است، در اوج ترقی و
توسعه بوده است .

نویسنده ای در این باره چنین نوشته است: «جهان سوم پر از دهکده های زادگاه رؤسای جمهوری است که خیلی زود و به قیمت
میلیون ها دلار وام به شهرهای نمایشی تبدیل شده اند و غم انگیزتر از همه این است که این مبالغ در راه احداث کارخانه های عظیم
تشریفاتی، فرودگاه ها و جاده های بزرگ، هتل های شیک . . . به کار رفته است و انعکاس آن در اقتصاد ملی، خونریزی های شدید
داخلی بر اثر جذب مداوم در آمد ناچیز مملکت جهت پرداخت بهره بانکی است و نه خود وام . امروزه دادن خود وام نیز به علت
فساد حاکم از تجملاتی است که دیگر در دسترس غالب رژیم های جهان سوم قرار ندارد .»

به هر حال تولد صدام اگر چه در حال حاضر و در طول سالیان گذشته که با قدرت وی همراه بوده است، به دستور وی به صورت
روز ملی و تعطیل در آمده و با جشن و شادی برگزار می شود، اما در آن زمان شادی چندانی به همراه نداشت و در واقع آغاز یک
دوران بسیار سخت و تلخ برای او بود; به طوری که کودکی بسیار تاریکی را برای او رقم زد . پدر صدام – آن گونه که یکی از
منشی های سابق و مغضوب وی می گوید – به علت اختلافات خانوادگی، همسر و فرزندان خود را رها کرده، به گوشه نامعلومی پناه
می برد و به این ترتیب صدام از سرپرستی پدر محروم می شود و در ادامه محبت مادر را هم به درستی احساس نمی کند; چون
مادرش نیز بلافاصله دلباخته مردی متاهل به نام «ابراهیم حسین » می شود و عشق ابراهیم چنان در دلش شعله می کشد که او را
تشویق به جدایی همسرش می کند تا راه ازدواج بااو فراهم شود . ابراهیم کشاورزی بی سواد و خشن بود و صدام مجبور بود او و
رفتارهای خشن او را تحمل کند . صدام خود را به خاطر می آورد که چگونه ناپدری اش، سحرگاهان او را با فریاد از خواب بیدار
کرده و با ناسزا وی را به دنبال گوسفندان در صحرا می فرستاد و چگونه او را به دزیدن مرغ و خروس ها و گوسفندان همسایه ها وادار
می کرده است: «ابراهیم با من رفتار خوبی نداشت; صبح زود با کلماتی زشت و رکیک و با توهین به پدرم، مرا از خواب بیدا می کرد
و از من می خواست تا گوسفندان را به چرا ببرم . او مرد بدزبانی بود و دائما ضمن فحاشی به من، به مادرم نسبت های بد می داد و
مرا پدرسگ می نامید و گاهی از اوقات نیز مرا وادار می کرد که مخفیانه به خانه همسایگان رفته، مرغ و دیگر حیوانات آنها را بدزدم
تا او به بازار برده و بفروشد .» صدام تا سن ۱۰ سالگی با مدرسه آشنایی نداشت . پیشتر هنگامی که پسر دایی اش به مدرسه رفت، او
اظهار علاقه کرد که به مدرسه برود، اما ناپدری اش با این موضوع مخالفت کرد . تا این که صدام در سن ۱۰ سالگی به طور اتفاقی با
پسر بچه ای برمی خورد که هم سن و سال خودش بوده و خواندن و نوشتن هم نمی دانست . در همین سن بود که او برای نخستین
بار به یک فرار شبانه اقدام کرد و با پای پیاده تا صبح، کیلومترها راه پیمود و به خانه اقوام خویش واقع در منطقه الفتحه پناه برد .
اما اقوامش او را مجددا با تاکسی به تکریت باز گرداندند و به عنوان هدیه نیز رولوری در اختیارش نهادند .

مطمئنا این رولور یک اسباب بازی بود که اقوامش به او هدیه کردند; ولی قطعا اولین اسلحه ای بود که او در زندگی اش صاحب
شده بود و شاید بتوان گفت که از همین مقطع کودکی اش کاملا دگرگون شده، مسیر زندگی اش به سوی خشونت و استفاده از
ابزارهای خشن و کشنده عوض می شود . احتمالا صدام در آن موقع دیگر با هیچ گونه اسباب بازی دیگری سر و کار نداشته و
رولورش را بی نهایت دوست داشته است . زیرا بعدها نیز به عنوان یک عاشق بزرگ اسلحه معرفی می شود . امیر اسکندر نویسنده
کتاب «صدام حسین در نقش یک مبارز، یک متفکر و یک منزوی » با اشاره به برخی ماجراها در زندگی صدام حسین نتیجه گیری
می کند که وی به عنوان یک عاشق بزرگ اسلحه، در صحنه همیشه پیش قدم و جلوتر از دیگران ایستاده و برای خونین ترین
مبارزات آماده است . ممکن است چنین تصور شود که قضاوت این نویسنده هرگز مورد تایید صدام نباشد، اما در یکی از صفحات
کتاب، عکس صدام را در حالی نشان می دهد که دست این نویسنده را می فشارد و این خود می تواند گویای این باشد که اولا صدام
قلم و نظر امیراسکندر را قبول داشته است و دیگر این که صدام از پذیرفتن چنین واقعیت هایی طفره نمی رود و معمولا با این
قضاوت ها به راحتی کنار می آید . اما در این جا به یک واقعیت دیگر نیز می توان اشاره کرد و آن این است که در آن زمان که وی با
رولور آشنا شد، تا سال ها بعد که به انبارهای بسیار بزرگ اسلحه دست یافت و تا همین چندی پیش که به تلاش برای دستیابی به
سلاح های هسته ای و کشتار جمعی از نوع شیمیایی و میکروبی متهم و تحت تعقیب نظامی آمریکا قرار گرفت، به این فهم یا درک
نرسیده بود که «کسی که تلاش می کند خون دیگران را بریزد، باید انتظار این را داشته باشد که کس دیگری نیز خون او را بریزد» یا
این که بفهمد «خونریزی ساده ترین راهی است » که می توان انتخاب کرد . چرا که او در طی سالیانی که یاد شد، همواره خود
ساده ترین راه را برگزیده و با آن زندگی کرده است . عشق به اسلحه نه تنها در او که در فرزندانش هم موج می زند و آن گونه که
نیوزویک می نویسد، «آن ها (عدی و قصی ۳۸ ساله و ۳۶ ساله) به شکلی مشابه رشد یافته و با دنیای خشونت آشنا شدند . گمان
می رود که در دوران کودکی به جای عروسک، نارنجک های خنثی شده در اختیار آنان قرار می گرفته است .» این روحیه صدام و
فرزندانش البته بی قرابت و ناسازگار با روحیه عرب های جاهلی پیش از اسلام نمی باشد که در آن عشق به اسلحه و ماجراجویی با
شهامت و شجاعت هم قافیه بوده است و جالب آن که بنیان گذاران حزب بعث نیز ریشه های خود را دراین دوران یعنی پیش از
اسلام جستجو می کنند .

به هر حال صدام حسین در سن ۱۰ سالگی با واژه مدرسه و مکان مدرسه آشنا شد و به آن راه یافت و در سن ۱۶ سالگی سیکل اول
دبیرستان راتمام کرد (۱۹۵۳ – ۱۹۵۲). در این سال سرهنگ دوم «جمال عبدالناصر» با کودتایی رژیم سلطنتی مصر را سرنگون کرد
. صدام چنان تحت تاثیر حوادث مزبور قرار گرفت که شوق شرکت در اجراهای سیاسی او را نسبت به تحصیل بی علاقه و بی
مت ساخته بود . در سال ۱۹۵۸ او در سال چهارم دبیرستان الکرخ به تحصیل اشتغال داشت . او پیش از آن مانند دایی اش «حاج
خیرالله » علاقه مند خدمت در ارتش بود، ولی نمرات ضعیفش مانع ورود او به آکادمی نظامی بغداد شد . حاج خیرالله که در بغداد
به معلمی مشغول بود، سال ها پیش از آن در ارتش خدمت می کرد که بنا به عللی از آن اخراج شده بود «او در سال ۱۹۸۱ جزوه ای را
در سطح گسترده منتشر کرد که عنوان آن این بود: موجوداتی که بهتر بود خدایشان نمی آفرید: ایرانیان، یهود و مگس ها»

بالاخره صدام در تعطیلات تابستانی به سر می برد که نخستین استفاده کاربردی از اسباب بازی کودکانه خود را بروز داد . او
ست به یک انتقام خونین به جانبداری از دایی اش خیرالله طلفاح زد که بعدها دیگر از شغل معلمی و حتی این اواخر از ریاست
آموزش و پرورش بغداد هم برکنار شده بود . قربانی این انتقام کسی نبود جز دایی دیگرش حاج سعدون التکریتی که از جمله
شخصیت های سیاسی به شمار می آمد . چرا که حاج خیرالله توسط حاج حمدون در زمان رژیم عبدالکریم قاسم از کار برکنار شده
بود . بنابراین صدام حسین در سن ۲۰ سالگی به استفاده کاربردی از اسلحه روی آورد و به منظور گرفتن انتقام دایی اول، دایی دوم
خود را کشت و به دنبال آن بازداشت شد; ولی ۶ ماه بعد آزاد شد . البته در مدت بازداشت، نقشه فراری هم طرح کرد که
ی بایست به کمک اسلحه ای که شخصی به نام «عونی رفاعی » در اختیارش قرار می داد، عملی شود، اما او یا نخواست یا نتوانست این
نقشه را عملی سازد، لذا از فکر فرار منصرف شد . صدام پس از آن دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد . به دنبال آن جذب حزب
بعث شده و به عضویت آن در آمد . در آن زمان حزب بعث، گروهی ضعیف و بی قدرت مرکب از ۳۰۰ نفر بود . عضو جدید حزب بعث
که ۲۱ ساله بود، به منظور قتل رییس مملکت عراق، عبدالکریم قاسم، برگزیده شد . عبدالکریم قاسم ژنرالی بود که یک سال قبل
از آن یک کودتای خونین را که گروهی از افسران ناسیونالیست در آن شرکت داشتند، رهبری کرده و خاندان سلطنتی عراق را
برانداخته بود وحالا نوبت خود وی بود که به دست بعثی ها از میان برداشته شود . دبیر منطقه ای حزب بعث در عراق – فؤاد رکابی –
به همراه سه تن دیگر از اعضای حزب، عبدالله رکابی، ایاد سعید ثابت، و خالد علی صالح الدیمی در ماه مارس ۱۹۵۹ یک کمیته
سازماندهی عملیات تشکیل دادند . سپس در آخرین لحظات هنگامی که همه چیز مهیا شد، مابقی اعضای کماندو را بدون آن که
نظر عمومی سایر اعضای حزب را بخواهند، برگزیدند . بدین ترتیب بود که صدام حسین به همراه ۴ تن دیگر جهت اجرای عملیات
انتخاب شدند . این ماموریت که هفتم اکتبر ۱۹۵۹ انجام شد، در فضایی از وحشت و نگرانی عمومی جریان یافت . ابتدا شخصی که
مسئولیت بستن جاده بر روی اتومبیل رییس جمهور و ملتزمین وی را به عهده داشت، در لحظه عمل به علت جا گذاشتن
کلیدهای اتومبیل در درون آن نتوانست وظیفه خود را به انجام برساند . ناچار با اتومبیل خود به راه افتاد، لیکن موفق نشد به
موقع خود را به محل انجام ماموریت برساند . شخص سومی که ماموریت پرتاب نارنجک را بر عهده داشت، نتوانست به موقع
نارنجک را از جیب خود خارج سازد . صدام نیز که ماموریت داشت از تیراندازان به سوی قاسم به صورت مسلح پشتیبانی کند،
کلیه دستورات را به فراموشی سپرده، کنترل خود را از دست داد و به صورتی غیر ارادی با مسلسلی که در دست داشت به تیراندازی
پرداخت . در نتیجه ماموریت با شکست روبرو شد و رییس مملکت از سوء قصد جان سالم به در برد .

این سوء قصد منجر به گروگانگیری شد . صدام برای «تسهیل فرار دوستانش » سرعت عمل به خرج داد و با تهدید راننده اتومبیل و
متوقف کردن او، زمینه فرار دوستانش را فراهم کرد . چند روز پس از واقعه، صدام در دمشق دیده شد و از آن هنگام به بعد ردپای
وی عملا ناپید است و زندگی صدام در فاصله ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۳ به سان یک معمای واقعی باقی مانده است . در حالی که او کشور را به
مقصد سوریه ترک کرد، دوستان او در همان روز دستگیر شدند . سه ماه بعد در ژانویه ۱۹۶۰ وی خود را از دمشق به قاهره رسانید .
این سفر صدام، طولانی ترین اقامت او در یک کشور خارجی به حساب می آید . این طور به نظر می رسد که وی در حالی که در یک
ویلا زندگی می کرد، تحصیلات خود را در سن ۲۴ سالگی در یک دبیرستان خصوصی به نام «قصر النیل » در قاهره به اتمام رساند .
یکی از سوالاتی که تحلیل گران مطرح می کنند این است که چه کسی مخارج تحصیل او و اجاره ویلای او را بر عهده داشته است;
زیرا او کار نمی کرده و مابقی ساعات خود را پس از تحصیل به گردش در پارک های شهر، دیدار از اماکن تاریخی و بازی شطرنج
می گذرانده است . اگرچه برخی گفته اند از کمک های مالی دایی خود بهره مند بوده، اما حاج خیرالله هم وضع مالی خوبی نداشته
است .

در مورد دوران مجهول زندگی صدام در فاصله این چهار سال، دو نظریه عمده وجود دارد: نظریه قاهره و نظریه بیروت .
نویسنده ای معتقد است که اولین نظر به کمترین حقیقت نزدیک است; در حالی که دومین آنها معتقد است که صدام موفق گردید
تحصیلات خود را به کمک دایی خود در موسسه «چملن » انگلیسی به پایان رساند . به هر حال صدام در سال ۱۹۶۱ وارد دانشکده
حقوق شد; ولی نتوانست مدرک لیسانس خود را در قاهره بگیرد; بلکه او لیسانس حقوق خود را نه سال بعد، یعنی در سال ۱۹۷۰
در حالی که به مرد شماره دو رژیم بعثی تبدیل شده بود، گرفت . البته این تنها یک لیسانس افتخاری بود . صدام در آخرین سال
اقامت خود در قاهره (۱۹۶۳) با دختر دایی اش ساجده ازدواج کرد و در فوریه همان سال تحصیلاتش را نیمه تمام رها کرد و به
کشورش بازگشت; زیرا گروهی از افسران بعثی در هشتمین روز فوریه، طی کودتایی خونین موفق شدند «عبدالکریم قاسم » را به
قتل برسانند . قاسم رهبری بود که در میان مستضعفین عراق محبوبیت فراوانی داشت و بارها توسط بعثی ها مورد سوء قصد قرار
گرفت و هربار جان سالم به در برد . تا آن که بالاخره بعثی ها به شیوه مخوفی او را کشته و هر شب پشت سر هم بدن پاره پاره او را در
تلویزیون نشان می دادند . بنابراین صدام ۲۶ ساله بلافاصله به بغداد بازگشت تا سهم خود را از کودتاگران دریافت کند و در همان
زمان مامور بازجویی قصر «النهایه » شد که در واقع ستاد عملیاتی گارد ملی (حرس القومی) هم بود .

هنگامی که در سال ۱۹۶۳ میلادی، ارتش برای مدت کوتاهی بعثی ها را از بغداد راند، سلول های وحشتی کشف شد که صدام در
آنها به عنوان افسر ارشد مشغول کار بوده است . در سرداب های قصر النهایه – جایی که ملک فیصل دوم در سال ۱۹۵۸ به قتل
رسید و رژیم پادشاهی در عراق برچیده شد – ارتش سیم خاردارهای الکتریکی و میله های آهنی قطور و نوک تیزی را کشف کرد
که بعثی ها زندانیان را وادار می کردند روی آنها بنشیند . آنها همچنین در آن جا دستگاهی را یافتند که هنوز آثاری از قطع
انگشتان زندانیان بر روی آنان مانده بود و توده ای از لباس های خون آلود و نیز آثار خون که بر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.