پاورپوینت کامل معنویت زمینی ۵۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل معنویت زمینی ۵۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معنویت زمینی ۵۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل معنویت زمینی ۵۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

کتاب «ماجرای معنویت در دوران جدید از گالیله تا فروید» ، فرایند حذف معنویت در جوامع غربی را از دیرباز بررسی کرده است .
شهریار زمانی، در این کتاب، مرحله به مرحله دلیل بی ارتباطی غرب امروزه با خدا را توضیح می دهد و از هر مقطع زمانی بعد از
قرون وسطی، نتیجه گیری خاص به عمل می آورد . روند این بررسی در ضربه کیهانی – ضربه فلسفی – ضربه زیست شناسی، ضربه
روان شناسی خلاصه شده است . گزارشی از این کتاب را ملاحظه می کنید .

«پگاه »

در قرون وسطی عقاید مذهبی تحت تعالیم کلیسا در کلیشه های خاصی گرفتار بود . این سخت گیری ها منجر به تجمع انرژی
سرخورده ای در اروپاییان شد و آنها را روز به روز به رنسانس نزدیک تر کرد .

ویلیام رابرت، شرایط قرون وسطی را این گونه توصیف کرده است: «دین برای انسان قرون وسطی بیش از آنکه الهیات باشد، قالب
مستحکم روان شناختی بود که زندگی فردی از تولد تا مرگ را در برمی گرفت و بر اساس آداب و شعایر آن می شد به رخدادهای
عادی و غیر عادی جلوه ای مقدس و مطهر داد .» (۱) پس از رنسانس انسان از قیود کلیسا رهایی یافت و دل از آسمان ملکوتی رهانید
و با دستانش شروع به ساختن بهشتی بر روی زمین کرد .

۱ . فرایند معنویت زدایی از طبیعت (ضربه کیهانی)

اخترشناسان در دوران جدید، محرک اصلی تحولات علمی و معرفتی بوده اند . به همین دلیل داریوش زمانی، نام این فصل را ضربه
کیهانی نهاده است . در دنباله با ذکر نام چند تن از اخترشناسان و بیان نظریاتشان، به جا بودن انتخاب این نام، بیشتر مشخص
می شود .

در اواخر قرون وسطی، طبیعیات ارسطویی که همراه با الهیات، پاسخگوی مسایل علمی بود، ناگهان با نواقص عمده ای مواجه
گردید . با ظهور راجر بیکن و نظریه پردازان نوافلاطونی که علاقه ای شگفت به ریاضیات داشتند، علم ارسطویی کم رنگ و
کم رنگ تر شد . از نظر نوافلاطونی ها، جهان جوهر هندسی دارد و برای فهم جهان هندسی، به زبان ریاضی نیاز است . یکی از
دانشمندان آن دوران گالیله (۲) بود . او در روزگاری می زیست که ریاضیات هنوز در حد یک مشغولیت ذهنی به شمار می رفت . در
این دوران اروپاییان می خواستند دنیای جدید بی نیاز از کمک دیگران بسازند .

گالیله نیز جهان را چون دانشمندان آن دوران، مجموعه ای از علایم ریاضی می دانستند و با تعریفی که گالیله از جهان و روابط آن
ارائه داد، جهان بینی جدیدی که بعدها با نظریه نیوتن (۳) کامل گشت، ارائه گردید . این جهان بینی منجر به تردید در اصل
لیت شد . گالیله در توضیح حرکت اجسام می گوید: «هر گاه جسمی را به حرکت درآوریم، آن جسم جهت حرکتش را حفظ خواهد
کرد و اگر به مانعی برخورد نکند، تا بی نهایت پیش می رود .» فیزیک دانان پس از گالیله با استفاده از اصل چگالی موفق شدند نیاز
دائمی معلول به محرک را نفی کنند . البته گالیله هیچ گاه بحثی از انکار خداوند نکرده است، ولی در فلسفه او خداوند خالق اتم ها و
سرسلسله علل فاعلی بود، نه علت غایی . گالیله بنیان گذار تئوری حقیقت در مکانیک است و نیوتن پس از آن موفق شد این تئوری
را بر پایه سه قانون نیوتنی استوار سازد . نیوتن با وجود اینکه خدا را آفریدگار جهان می دانست، جهان را بعد از خلقت بی نیاز و
مستقل از خدا فرض کرد . طبق نظر نیوتن، خداوند موظف است تا از عالم محافظت نماید .

نکته مهم دیگر آن است که عالمان پس از گالیله همین قدر و ارزش را هم از خداوند دریغ کردند . به طور مثال فیلسوفی چون
کانت، فهم ذات خداوند را بیرون از دایره معرفت بشر می دانست . هیوم حتی احکام ضروری علت اولی را انکار می کرد و لاپلاس
اراده خداوند را دخالتی بیهوده در نظام عالم می دانست .

در دوران جدید، هر چه علم پیشرفت می کرد، رازهای پنهانی طبیعت بیشتر آشکار می شد و انسان متفکر تسلط خود را بر
بیعت بیشتر ثابت می نمود . در این دوران، مبانی دوران میانی، رفته رفته ارزش خود را از دست دادند و جهان روز به روز به
مادی گرایی نزدیک تر شد . با حذف ارزش های معنوی، ارتباط انسان با خدا نیز زنجیری در حال گسستن بود تا جایی که آرتوربرت
می گوید: «پس از آمدن نیوتن، خدا تبدیل به سرمهندس عالم گردید .»

با پیشرفت و تمدن در غرب، بشر به جای اینکه با شناخت بیشتر بر معرفت خویش بیفزاید و به خدا نزدیک تر شود، هدف خود را از
این تمدن کشف نظام حاکم بر طبیعت قرار داد . همان طور که در قبل اشاره کردیم، کشفیات دانشمندانی چون گالیله و نیوتن
منجر به تزلزل قانون علیت شد و این تزلزل سهم به سزایی در جریان حذف معنویت داشته است . گالیله معتقد بود علت تامه در
تحقق علت، طبق تعریف پیشینیان، همیشه خدا نیست . به طور مثال او نیرو را علت تامه برای حرکت می دانست و اراده خدا را در
این بین کاملا بی تاثیر حساب کرده، می گفت: حوادث و معلول ها ناشی از علت غایی نیست، بلکه متاثر از تغییرات کمی یا ریاضی
است . او خداوند را خالق و منشا عالم که از نظر او اتم بود می دانست و عقیده داشت خدا علت پیدایش جهان به صورت کنونی
نیست .»

نیوتن خدا را در خلق جزئیات قبول داشت که این جزئیات، از نظر او نیرو و ذرات بنیادین بود . نیوتن می گفت: «تکوین جهان بر
اساس اتفاق بوده است . در جهان نیرو سرآغاز همه چیز است و ذرات اتمی با اصل بقای انرژی در حرکت هستند .» در مجموع،
نظرات این دو دانشمند که بسیار مفصل تر و پیچیده تر از چند سطر فوق است، باعث شد تا نیاز علت به معلول در بقا کاملا از بین
برود .

۲ . فرایند معنویت زدایی از عقل (ضربه فلسفی)

با از بین رفتن تقدس و مقبولیت احکام و قواعد قرون وسطی، مردم در ابتدای دوران جدید، به هر چه که پیش تر قانون محسوب
می شد، با شک می نگریستند: در این بین نهادهای دینی و سیاسی به خاطر مقاصد سیاسی شان، سعی در متقاعد کردن متفکرین
آن دوران داشتند که این موضع گیری منجر به پافشاری بیشتر متفکران بر درستی عقایدشان شد . در این زمان رنه دکارت با طرح
این مسئله که «من شک می کنم پس هستم » فصل جدیدی را بر روی دنیای در حال تغییر و تحول آن زمان اروپا گشود . از نظر رنه
دکارت، جوهر اصلی جهان مادی و روح آن ماشینی بود . البته دکارت در کنار این، جهان مادی دیگری را قبول داشت که این جهان
شامل ادراک، احساس، تخیل و مسایل ماورای مادی می شد . چون دکارت علت غایی را قبول نداشت، به صراحت می گفت: خداوند
دیگر نمی تواند قوانین حرکت را ملغی سازد یا امتداد را از ماده بگیرد . وی مطالعات بسیار زیادی روی طبیعت انجام داد و
نتیجه ای که به دست آورد این بود که هیچ کدام از پدیده ها از حوزه تجربی و عقل انسان بیرون نیست . او اعتقاد داشت که خدا
زمانی که جهان را خلق می کرده است، مقدار کلی حرکت را تعیین کرده و جهان را به صورت ماده ای بعددار آفریده است که بعدها
این جهان خود به اجزای دیگری تقسیم شده است و این اجزا رفته رفته به صورت امروزی درآمده . دکارت با ارائه فلسفه مدرن که
ترکیبی از عقل گرایی و شک بود، جای پای خود را محکم نمود .

دریدا درباره دکارت می گوید: «دکارت ایده ای را که سرچشمه نداشته باشد، از دایره حقیقت بیرون می داند و در نتیجه امور معنوی
از قلمرو علم حذف شدند .» دکارت آن بخش از وجود انسان را که با ریاضی هم خوانی داشت و مادی بود، ارزشمند می دانست و بعد
دیگر انسان، یعنی بعد روحی او را بی ارزش تلقی می کرد و این بعد را در جهان دوم که علم با آن سر و کار نداشت، قرار می داد .
دکارت در مورد اثبات خدا می گوید: مثل این است که آدمی فکر کند چند میلیون دلار پول در بانک دارد، بدون اینکه بتواند این
ادعا را ثابت کند .

فیلسوف دیگری که با نظریاتش، فصل جدیدی را در این مقوله رقم زد، کانت بود . وی با نظریه نقد عقل محض، دنیا را تکان داد .
وی را برانگیزاننده فلسفه مدرن می دانند . کانت نه تئوری پروتستان را درباره فساد کامل طبیعت پذیرفت و نه این نظر را که
انسان مخلوقی کامل در طبیعت است . او به رغم آنکه تصورات تجربی را مبدا تصورات نخستین در نظر گرفته بود، تصورات
شهودی و فطری را هم منکر نشد و تصورات انسان را خالق تصورات فطری می دانست . نکته قابل توجه در واژگونی رابطه انسان با
خدا در نظریات کانت، همین نکته بود . او حتی نظریات خداشناسی را نقد کرده، درباره برهان نظم می گوید: «این برهان حداکثر
برای اثبات ناظم دنیا کفایت می کند و دلیلی برای اثبات خالق هستی نیست .» نظریات کانت، منجر به تجزیه جهان به دو بعد
مجزا گردید: بخشی که در محدوده فهم و تجربه بود و دارای اعتبار خاص خود و بخش دیگر که به علت گنگ و پیچیده بودن،
مطرود شده بود . تقسیم دنیا به دو بخش ماورای طبیعی و طبیعی، باعث شد:

۱ . ارتباط انسان با تعالیم الهی قطع شود و امور معنوی، اموری غیر واقعی و خارج از ذهن معرفی شوند;

۲ . ارتباط انسان با بخش روحانی وجود خود نیز قطع شد;