پاورپوینت کامل فراتر از جنگ جهانی اول و دوم ج ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فراتر از جنگ جهانی اول و دوم ج ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فراتر از جنگ جهانی اول و دوم ج ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فراتر از جنگ جهانی اول و دوم ج ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۵
گفتگو با آقایان واعظی و قشقاوی پیرامون چالش های فکری و عملی آمریکا در بحران عراق و مسائل منطقه
(قسمت اول)
توضیح
رخدادهای اخیر در منطقه و عراق، هنوز کانون مباحثات جدی در جهان است . برای ایران، حوادث اخیر از جوانب گوناگون مهم
و حیاتی است . از یکسو پیامدهایی است که در منطقه و کشور همسایه مان بر جای گذاشته است، از سوی دیگر آثاری که در آینده
شیعیان عراق برجای خواهد نهاد و دیگر سوی تهدیدها و شرایطی که در انتظار کشورمان است .
بسیج دانشجویی دانشگاه باقرالعلوم (ع) [وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم] در میزگردی با حضور آقایان دکتر
قشقاوی و حسن واعظی و عبدالقیوم سجادی این موضوع را از زوایای گوناگون مورد کاوش قرار داده اند .
با تشکر از دانشگاه باقرالعلوم (ع) و اساتید جلسه، متن گفت وگو را ملاحظه می کنید .
«پگاه »
سجادی: مسئله تحولات منطقه و تهاجم آمریکا به کشور عراق، از منظرها و ابعاد مختلف قابل توجه، تحلیل و ارزیابی است .
بی تردید این مسئله بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان، یکی از مهم ترین مسائلی است که در منطقه اتفاق افتاد و
تاثیرات شگرف و جدی بر مسائل منطقه ای و مسائل امنیتی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران از خود به جای گذاشت .
حمله آمریکا به عراق از ابعاد جهانی، منطقه ای و ملی قابل بررسی و مطالعه است و در هر سه بعد، پیامدها و تاثیرات جدی از خود
به جای می گذارد .
مسئله حمله آمریکا به عراق قطع نظر از مسائل خاص مربوط به جمهوری اسلامی ایران، یک پیامد جدی در عرصه جهانی و
بین المللی دارد که به نظر بیشتر تحلیل گران سیاست بین الملل و مسائل سیاست جهانی، هرمنوتیک گفتمان یک جانبه گرایی
آمریکا در برابر نظریه چند جانبه گرایی نئولیبرال ها در غرب بود .
آمریکا یکبار دیگر با این اقدام نشان داد که علی رغم مخالفت های جهانی، به سمت سیاست یک جانبه گرایی می رود که برای
یاست خارجی خویش پایه ریزی نموده است .
از نظر منطقه ای هم مسئله عراق با مسئله فلسطین و صلح خاورمیانه و مسئله رژیم های کشورهای عربی خلیج فارس و
شرکت های نفتی عرب، قابل تحلیل و مطالعه است . از نظر ملی نیز چالش های امنیتی و سیاسی این حادثه بر مسائل امنیتی و
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تاثیرگذار است .
جا دارد در این نشست، چند پرسش کلیدی را به عنوان محور بحث طرح کنم که تبعا با بازکردن این سؤالات، ما با پرسش های
دیگری نیز روبه رو خواهیم شد . یکی از پرسش های جدی که وجود دارد و همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد، نحوه حمله آمریکا
به عراق و نحوه سقوط رژیم صدام حسین بود که تا امروز هم تحلیل روشنی از آن ارائه نشده است . علی رغم پیش بینی تحلیل گران
مسائل سیاست بین الملل، جنگ عراق به سرعت پایان پذیرفت و مقاومت طولانی صورت نگرفت .
مسئله آینده عراق و اجلاسی که امروزه در سطح کشور عراق و در سطح جهانی در ارتباط با عراق برگزار می شود، و در این میان
جایگاه و نقش جمهوری اسلامی ایران در ساختار سیاسی آینده کشور عراق و مهم تر از همه سیاست یک جانبه گرایی آمریکا تهدید
سوریه و احیانا جمهوری اسلامی ایران از اهم مسائل پیرامونی جنگ عراق است .
واعظی: سقوط رژیم صدام به نظر من بر اساس یک تبانی و یک توافق از پیش تعیین شده اتفاق افتاد . اگر ما به عملکرد حزب بعث
نگاه کنیم، از ابتدایی که حزب بعث در عراق روی کار آمد، جریانی بود شرق گرا و وابسته به بلوک شرق، از همان ابتدا آمریکایی ها
دو خط مشی علیه حزب بعث به کار گرفتند: اولین خط مشی این بود که رژیم شاه را ماموریت دادند که با تجهیز کردهای عراق،
حزب بعث را از داخل با بحران مواجه کند و دوم اینکه به (CIA) سیا ماموریت دادند که جریان خط گرایش به غرب را در درون
حزب بعث به وجود بیاورد و رشد بدهد; چرا که آمریکایی ها نمی خواستند که عراق در کمپ بلوک شرق باقی بماند .
هر دو ماموریت انجام شد . رژیم شاه روی کردهای عراق کار کرد، و آنها را تجهیز کرد . حزب بعث در درون با شورش های مفصل
روبه رو شد . از سوی دیگر صدام که در آغاز کودتا از مهره های درجه سه و چهار حزب بعث بود، با کمک های آمریکا، رهبری خط
گرایش به غرب را در درون حزب بعث شروع کرد . هر دو جریان رشد کرد تا اینکه خط گرایش به غرب توانست در درون حزب
عث حاکمیت را در اختیار بگیرد . در این زمان آمریکایی ها به شاه ماموریت دادند که مسئله کردها را «کان لم یکن » بگذارد .
قرارداد ۱۹۷۵ بین ایران و عراق، معلول این پیامد بود و صدام حسین هم به نیروی درجه اول در درون حزب بعث تبدیل شد . این
روند ادامه پیدا کرد تا پیروزی انقلاب اسلامی در ایران . بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، آمریکایی ها حسن البکر را کنار گذاشتند و
صدام رهبر عراق شد . از زمانی که صدام رهبر عراق شد، او همگام با استراتژی نظام سلطه جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران و
علیه انقلاب، شروع به تجهیز نیروهای تجزیه طلب و تروریست در داخل ایران کرد . این روند که شکست خورد، جنگ تحمیلی را
علیه ایران به راه انداخت و در طول جنگ هم شاهد کمک های بی شائبه بلوک غرب و شرق به صدام هستیم . سلاح های کشتار
جمعی و انواع کمک ها در اختیار صدام قرار گرفت تا مقطع پایان جنگ .
هر گاه صدام در جریان جنگ در معرض خطر قرار می گرفت، آمریکایی ها به نفع صدام وارد عمل می شدند . حتی به نفع صدام،
آمریکایی ها شاید ۳/۲ نیروی دریایی ما را از بین بردند . کشتی های عراقی توسط نیروهای آمریکا اسکورد می شد; در حالی که
کشتی های نفتی، در خلیج فارس بی پناه منفجر می شدند .
بعد از پایان جنگ، حمله به کویت اتفاق افتاد . آمریکایی ها از حمله عراق به کویت بیشترین بهره را بردند . نیروهای نظامی خود را
در خلیج فارس تثبیت کردند: در تمام کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس، پایگاه های نظامی ایجاد کردند; تمام هزینه های
جنگ را از کشورهای عربی گرفتند و به مدت ۱۰ سال شمشیر صدام و ترس از حکومت حزب بعث را بالای سر کشورهای عرب
حاشیه جنوبی خلیج فارس و خاورمیانه نگه داشتند . به بهانه وجود صدام به تحکیم مواضع خودشان در خاورمیانه و خلیج فارس
پرداختند . به اعتقاد من حمله عراق به کویت بیشترین دستاورد را برای سیاست خارجی آمریکا و سیاست خاورمیانه ای آمریکا
داشت .
صدام با حمله به ایران پایگاهش را از دست داد و در بین آزادیخواهان دنیا بی اعتبار شد; با دست زدن به سلاح های کشتار جمعی و
حملات شیمیایی و موشکی به شهرهای ایران، بی پایه و بدون هر گونه پایگاه مردمی در افکار عمومی جهانیان شد . با حمله به
کویت، صدام کلیه پایگاه های خودش را در میان اعراب از دست داد; نوعی تنفر نسبت به حزب بعث در میان اعراب به وجود آمد . با
خفقان و دیکتاتوری و استبدادی هم که در داخل عراق به وجود آمده بود، هیچ پایگاهی در میان مردم عراق نداشت . بر این اساس،
چنین عنصری عملا تاریخ مصرفش گذشته بود . در این جنگ هم، صدام حسین عملا عراق را به اشغال آمریکا در آورد و خود از
صحنه سیاسی خارج شد .
به اعتقاد من یک تبانی کاملا روشن در جنگ اتفاق افتاد . مقاومت و در واقع جنگی صورت نگرفت و از طرفی دیگر هیچ گونه
لطمه ای به مراکز حساس نفتی عراق در این جنگ وارد نشد . از حدود ۱۱۰۰ چاه نفت که عراق دارد، چیزی حدود ۸۵۸ حلقه چاه
نفت بدون هیچ گونه آسیبی باقی ماند و مراکز مهم پتروشیمی و . . . هیچ نوع آسیبی ندیدند; در صورتی که اگر جنگ به معنی
واقعی کلمه بود، حداقل صدام باید کاری می کرد که آمریکایی ها حتی اگر عراق را اشغال می کردند، سال ها طول می کشید که از
نفت عراق به میزان وسیع استفاده کنند .
این تبانی صورت گرفته بود . نمونه بارز آن عدم مقاومت است . نوع چیدن نیروها هم این را نشان می داد . صدام تمام نیروهایش را
به داخل شهرها برد تا تظاهرات و قیامی صورت نگیرد . جاده ها را بازگذاشت و یک خلایی را ما در بین جنگ داشتیم، بعد از روز
هشتم که کاملا نشان می داد این تبانی صورت گرفته و صدام در موقع رفتنش هم به آمریکایی ها کمک کرده است .
قشقاوی: من نقطه عطف را همان فروپاشی شوروی می گیرم . بعد از جنگ جهانی دوم، جهان متحول شد . ساختاری در غرب به
وجود آمد که وظیفه اش مهار کمونیسم و جلوگیری از خطر کمونیسم بود و همه چیز در همین راستا مطرح می شد . ناتو در مقابل
ورشو بود; بازار مشترک اروپا در مقابل ساختار اقتصاد سوسیالیستی بود; (CIA) سیا و هم پیمانانش در مقابل ک . گ . ب قرار
گرفته بودند .
بعد از فروپاشی شوروی و در پایان جنگ سرد، این خلا ایجاد شد . آن سیستم دو گانه به هم ریخت و نظام بین الملل در یک خلا به
سر می برد . معلوم نیست کدخدای این جهان کیست و جهانی که بر اساس دوگانگی بین غرب و شرق شکل گرفته، حالا تکلیفش
چیست . خوب به طور طبیعی معلوم بود که استراتژیست های آمریکایی که احساس قدرت بیشتری می کردند; مخصوصا
استراتژی های جمهوری خواه که همیشه فکر می کردند فروپاشی شوروی حاصل اقدامات آنهاست . آمریکایی ها با تحریک و کارهای
روانی – تبلیغی و در واقع بهره وری از شرایط داخلی شوروی و اقمارش و وضعیت اقتصادی آنها، خود را بیش از پیش مطرح کردند .
نئولیبرالها، که عمدتا در حزب دموکرات جا خوش کرده اند، صف آرایی جدیدی را شکل دادند . نئومحافظه کاران هم که در حزب
جمهوری خواه هستند، چالش های فکری را به راه انداختند . ولی هر دو معتقد به هژمونی و سلطه آمریکا بودند; حتی به نوعی
یک جانبه گرایی را هم دنبال می کردند; ولی قطعا با دو متد .
نئولیبرال ها بیشتر به جهانی شدن و مشارکت بین المللی فکر می کردند . استفاده نرم افزاری و کار فکری روی ملت ها، تبلیغ
تدریجی ارزش های دموکراتیک و ارزش های امریکایی و غربی در جهان سوم و جهان غیر آمریکا در دستور کارشان قرار گرفت . در
مقابلش، استراتژیست های جمهوری خواه یا محافظه کاران نو بودند که بیشتر بر قدرت نظامی و تحمیل ارزش های دموکراتیک از
طریق کار نظامی گری، سخت افزاری و یک جانبه گرایی تکیه داشتند . معتقد بودند نباید منتظر مشارکت بین المللی بود; ما
یک جانبه کارمان را پیش می بریم; زیرا ما قدرت داریم، تکنولوژی داریم، ۵۶% تکنولوژی جهان منحصرا در اختیار ماست و گردش
مالی امریکا اصلا قابل مقایسه با هیچ جای دنیا نیست، تا ۵۰% هزینه نظامی کل جهان منحصرا در اختیار امریکاست . . . بنابراین
هیچ نیازی به مشارکت بین المللی نیست . ما باید به صورت یک جانبه کارمان را پیش ببریم .
این چالش فکری بین جمهوری خواهان و دموکرات ها بود . جمهوری خواهان بعد از جنگ ۱۹۹۱ و آزادسازی کویت از عراق، توجه
به آن بخش را بیشتر کردند و چندان به داخل خود نپرداختند . جرج بوش پدر شکست خورد . دموکرات ها آمدند و از این ضعف
استفاده کردند . کادر اقتصادی آقای کلینتون، ۲۲ میلیون فرصت شغلی ایجاد کرد، ۲۵۰ میلیارد دلار کاهش مالیاتی داشت و تولید
ناخالص آمریکا و سطح تکنولوژی رشد کرد و نهایتا ۸ سال دموکرات ها با شعار رفاه بیشتر برای آمریکا، حاکم بودند .
جمهوری خواهان گفتند کلینتون، بیش از اندازه به داخل پرداخته است . سفارتخانه های ما در کنیا و جاهای دیگر منفجر شد و
ایشان هیچ کاری نکرد; پایگاه ما در الخور عربستان منفجر شد، او هیچ کاری نکرد . کلینتون فقط به مسائل اقتصادی داخلی
پرداخته است . بعد هم که ۱۱ سپتامبر پیش آمد – حالا به هر دلیل – این تحقیر همه امریکا است . با این مسئله، گمشده ما پیدا شد
. اگر کمونیزم از بین رفت، حالا می گوییم اسلام افراطی یا تروریسم خطر ماست . بهانه هم پیدا شد . وقت آن رسیده است که ما
هژمونی یک جانبه گرایی را شکل بدهیم و لذا تشویق کردند افرادی مثل بولفوتیس یا ریچارد، دو تا از معاونین ذی نفوذ وزارت دفاع،
در کنار خانم رایس، و رامسفلد و پاول آن هژمونی به وجود بیاید . حمایت مجتمع های نظامی بی تاثیر نبود .
جمهوری خواهان می گفتند که این کار نظامی، فقط نظامی صرف نیست . ما سه کار می کنیم: اول اینکه اسلحه هایمان را
می فروشیم . ما صاحبان مجتمع های نظامی هستیم . در بودجه ۲۰۰۳ امریکا ۳۵۰ میلیارد دلار هزینه نظامی امریکا است; در
حالی که کل اتحادیه اروپا فقط ۱۳۰ میلیارد دلار هزینه نظامی دارد; یعنی نزدیک به دو سه برابر کل اروپا، بودجه نظامی امسال
امریکا است . گفتند ما این را باید به نوعی بچرخانیم; ضمن اینکه تکنولوژی برتر هم که دموکراتها می گویند، از این راه حاصل
می شود . چون همیشه علم آمریکا در دل ارتش بوده است; هیچ موقعی علم در بخش خصوصی رشد نکرد . اینترنت هم در ارتش
امریکا متولد شد; ایمیل در ارتش امریکا اختراع شد و بعد به بخش خصوصی راه یافت; بیوتکنولوژی، صنعت هوا فضا و الکترونیک
در حین کار نظامی ایجاد می شود .
پس اگر تجارت می خواهیم بکنیم، باید بجنگیم، و کار نظامی بکنیم; هم اگر تکنولوژی بالا می خواهیم باید کار نظامی بکنیم .
جنگ افغانستان و پیروزی در عراق، آنها را به اهدافشان نزدیک کرد . آمریکا دنبال این بود که بگوید ما کدخدا هستیم و از این به
بعد، حرف، حرف ما است; ما هستیم که حرف اول را می زنیم . حتی در این جنگ امریکایی ها دنبال به رخ کشیدن تکنولوژی
برترشان بودند . سربازی را وسط جنگ گیر می آوردند، زنده هم پخش می کردند که مثلا می خواهم با دوست دخترم صحبت کنم .
آنجا تلفن دختر را توی فلوریدا می گرفتند، همان جا وسط جنگ با دوست پسر سربازش صحبت می کرد! می خواستند به دنیا
بگویند ما این هستیم .
این جنگ کمتر از جنگ جهانی اول و یا حتی جنگ جهانی دوم، در تغییر نظام بین الملل و ساختار نظام بین الملل مؤثر نیست .
آمریکا یک جانبه گرایی خودش را تثبیت کرد . متاسفانه قدرتش را هم تثبیت کرد و دیگر روسیه و آلمان و فرانسه قدرت درجه دوم
شدند و لذا حتی بحث ساختار سازمان ملل هم الان مطرح است . همان طوری که بعد از جنگ جهانی اول، جامعه ملل به وجود
آمد، بی عرضگی جامعه ملل، جنگ جهانی دوم را به وجود آورد . بعد سازمان ملل به وجود آمد الان هم بحث بی عرضگی سازمان
ملل مطرح است .
سجادی: آقای دکتر قشقاوی اشاره کردند که آمریکا بحث جهانی سازی را با استفاده از ابزار نظامی پیش می برد و این با یک بحث
تئوریک دیگری که امروزه مطرح است، قدری متفاوت است . به هر حال جهانی شدن اقتصاد و جهانی شدن فرهنگ کم
هزینه ترین و کم خطرترین شیوه ای است که با مقاومت های اندکی هم روبه روست; در حالی که اقدامات نظامی به هر حال
خواه ناخواه با یک سری مقاومت ها و واکنش هایی از سوی ملل دیگر همراه خواهد بود . شعار آمریکایی ها این است که حمله به عراق
در راستای دموکراتیک سازی و آزادی سازی ملل در بند جهان سوم صورت می گیرد . اگر ما این پرسش را بخواهیم به صورت
جدی تر به بحث بگذاریم، با این مسئله روبه رو می شویم که آیا واقعا امریکا از طریق اقدامات نظامی، تا چه اندازه می تواند سلطه
خود را در منطقه و سایر کشورها تثبیت کند؟ مسئله دیگر این است که کشورهایی که جناب استاد قشقاوی نام بردند، مثل فرانسه،
آلمان و روسیه، اینها طبعا به عنوان یک رقیب در برابر آمریکا نقش خواهند داشت . اینها چه امتیازی را از وضعیت جدید به دست
می آورند که به هر حال تن به استراتژی یک جانبه گرایانه امریکا می دهند؟
واعظی: تا ما خود موضوع را نشناسیم، نمی توانیم به حواشی قضیه بپردازیم . امریکا به مدت ۵۰ سال، یعنی از سال ۱۹۴۷ (بعد از
جنگ جهانی دوم) بر اساس یک استراتژی تدوین شد . استراتژی آنها، حول محور مبارزه با بلوک شرق و دفاع از جهان آزاد بود . ۵۰
سال تمام رؤسای جمهور امریکا اعم از حزب دموکرات و جمهوری خواه این استراتژی را دنبال کردند; اما در دهه ۹۰ تحولات بسیار
جزئی رخ داد که ضرورت تغییر استراتژی گذشته و تبیین استراتژی جدید را پایه ریزی کرد . این تحولات عبارت بود از:
۱ . فروپاشی بلوک شرق و اضمحلال کمونیزم که مسئله جهان دو قطبی با فروپاشی شوروی، سالبه به انتفای موضوع شد .
۲ . رشد تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات، حضور تکنولوژی در عرصه تحولات جهانی، تسریع تجارت جهانی و تبدیل جهان به
دهکده .
۳ . ایجاد و تشکیل کانون های قدرت اقتصادی رقیب، مثل تشکیل اتحادیه اروپا، ظهور چین، ظهور ژاپن، آ . سه . آن . اینها
قدرت های اقتصادی بودند که آمریکایی ها را به چالش می طلبیدند . در عرصه فرهنگی، ظهور موج بیداری در جهان و موج
بیداری اسلامی در جهان اسلام، ظهور مردم سالاری دینی و به چالش طلبیدن تفکر لیبرال دموکراسی به راه افتاد . چون شما
وقتی که به قبل از تحولات دهه ۸۰ و ۹۰ نگاه بکنید، دو تا ایدئولوژی در دنیا بود: یک ایدئولوژی بر آمده از ماتریالیسم، یعنی
ایدئولوژی کمونیسم و یک ایدئولوژی برآمده از اومانیسم مبتنی بر سکولاریسم که لیبرال دموکراسی غرب بود; اما ادیان، از عرصه
تحولات جهانی و سیاسی کنار گذاشته شده بودند . مسیحیت واتیکانیزه شده بود . روحانیت مسیحی واتیکانیزه شده بود و مسئله
جدایی دین از سیاست، در دنیای مسیحیت تثبیت شد . یهودیت که باید بر اساس تعالیم حضرت موسی (ع) علیه فرعون های زمان
قیام کند و طاغوت های زمان را بشکند، عملا با استحاله ای که سازمان جهانی صهیونیزم در دل دین یهودیت به وجود آورد، تبدیل
به دینی شد که توجیه گر فرعون ها و طاغوت های زمان بود، و حتی یهودیت و صهیونیزم بخشی از سلطه جهانی شد . اسلام را هم تا
قبل از ظهور جمهوری اسلامی، عملا از صحنه سیاسی کنار گذاشته بودند . آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولوا الامر
منکم » را طوری تعریف می کردند که اولواالامر، یعنی حاکمان! کاری هم نداریم که این حاکمان ظالم باشند، یا عادل! هر کسی
حاکم است، باید از او اطاعت کرد . این در کل جهان اسلام جا افتاده بود . با ظهور انقلاب اسلامی، موج بیداری در جهان اسلام به
وجود آمد .
بحث جهانی سازی و فراهم شدن امکانات لازم برای دستیابی ملت ها به تکنولوژی های پیشرفته و «های تکنولوژی » (hightecnoliogy) موضوع بسیار مهمی بود; یعنی رشد تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات و بحث جهانی شدن، شرایطی را به
وجود آورد که انحصار تکنولوژی را در دست کشورهای شمال و سلطه گر شکست و این امکان را برای کشورهای جنوب و جهان در
حال توسعه و جهان سوم به وجود آورد که آنها هم
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 