پاورپوینت کامل نگرشی بر چارچوب نظری وآسیب های دانشگاه از منظر تولید دانش (×) ۸۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگرشی بر چارچوب نظری وآسیب های دانشگاه از منظر تولید دانش (×) ۸۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگرشی بر چارچوب نظری وآسیب های دانشگاه از منظر تولید دانش (×) ۸۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگرشی بر چارچوب نظری وآسیب های دانشگاه از منظر تولید دانش (×) ۸۵ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

قبل از ورود به آسیب شناسی دانشگاه و ذکر آسیب ها و کاستی های دانشگاه و نظام آموزش عالی، ارائه یک چارچوب نظری به
منظور تعیین جایگاه مطلوب دانشگاه در نظام اجتماعی یا به تعبیر دقیق تر تالکوت پارسونز، نظام عمومی کنش، خالی از فایده
نخواهد بود . هر چند ارائه جایگاه مطلوب در قالب یک چارچوب نظری خاص، ممکن است ما را از ملاحظه برخی آسیب ها دور
نماید، اما علاوه بر اجتناب ناپذیر بودن آن، حداقل این فایده را دارد که با نگریستن به آسیب ها یا حداقل برخی از آسیب ها از
منظری خاص، فاصله گیری وضع موجود از یک الگوی پیشنهادی را بهتر تشخیص دهیم . امیدوارم پس از ارائه این چارچوب
نظری و آسیب شناسی وضع موجود نظام آموزش عالی و دانشگاه ها با استفاده از نقادی به چارچوب نظری دقیق تری برای
مشاهده کلیت آسیب ها و ارائه سیاست های کاربردی، برای مواجهه با این آسیب ها نایل آید .

اگر قرار باشد، از بین خرده نظام های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جایگاهی برای دانشگاه تعیین کنیم، این جایگاه را
باید به طور عمده در خرده نظام فرهنگی جست وجو کرد; یعنی جایگاهی که از طریق نظام ارزشی و هنجاری و تولید دانش و
اطلاعات بر سایر خرده نظام ها، نظارت و کنترل دارد . البته باید توجه داشت که تمام جایگاه خرده نظام فرهنگی در نظام عمومی
کنش، منحصر به دانشگاه نیست . می توانیم علاوه بر دانشگاه به حوزه و سایر مراکزی که فکرساز و فرهنگ ساز هستند، نیز اشاره
کنیم . اما به هر حال، جایگاه دانشگاه یک جایگاه فرهنگی است .

حال باید دید وظایف یک نظام فرهنگی در جامعه چیست؟ تالکوت پارسونز که می تواند دیدگاهش حداقل منشا الهام و نقطه
عزیمتی برای دستیابی به یک چارچوب نظری مناسب باشد، یک نظام سلسله مراتبی سیبرنتیک را ذکر می کند و معتقد است که
کارویژه نظام فرهنگی، کنترل و نظارت از طریق تولید دانش و اطلاعات است و بدین وسیله نقش یک ترموستات را ایفا می کند .
اگر خرده نظام های اقتصادی و سیاسی، انرژی یک نظام را تامین می کنند، ترموستات فرهنگی یک نظام، میزان انرژی را معلوم
می کند و اگر دانشگاه بتواند نقش فرهنگی خود را به خوبی ایفا کند، آن وقت است که به نظام سیاسی نیز خط می دهد . باید برای
نظام اجتماعی نیز الگو و راهنمای عمل باشد و برای نظام اقتصادی نیز قابلیت های لازم را تامین و نیروی انسانی مورد لزوم را
تربیت کند و ظرفیت انطباق نظام را با محیط افزایش دهد . اگر در مجموع – ولو فهرست وار – کارکردهای خرده نظام های دیگر را
در نظر گیریم، سخن بالا روشن تر می شود . ما در نظام اجتماعی به دنبال انسجام و ثبات یک جامعه هستیم; در نظام سیاسی به
دنبال تحقق اهداف تعهدآور یک نظام هستیم; در نظام اقتصادی به دنبال انطباق نظام با محیط اطراف هستیم . کجاست
آن جایی که ظرفیت انطباق با – محیط اعم از فیزیکی و اجتماعی – را افزایش دهد؟ انطباق نیز تنها به معنای هماهنگی با طبیعت
نیست; البته در یک معنا باید با طبیعت و هستی شناسی آن هماهنگ بود، اما در اینجا به معنای احاطه و تسلط و کنترل بر آن، به
منظور رفع نیازهای انسانی است . افزایش قابلیت های طبیعت نیز مورد نظر است . کجا باید این قابلیت ها را افزایش داد؟ دهد
کجا باید سامان بخش این سازگاری باشد؟ به طور قطع دانشگاه است . کجاست که اهداف سیاسی و استراتژی نظام سیاسی را
تعیین می کند؟ دانشگاه کجاست که الگوی ثبات اجتماعی را تامین می کند؟ دانشگاه .

در کل اگر فهرست وار بخواهم از این چارچوب نظری استفاده کنم، به نظر بنده دانشگاه بایستی اهداف و جهت های نظام را
تعیین کند . اما آیا دانشگاهیان این کار را کرده اند؟ آیا اهداف بلندمدت نظام سیاسی ما معلوم است؟ استراتژی آن معلوم است؟ ما
می دانیم در بیست سال آینده به لحاظ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، کجا خواهیم رفت؟ نوعی روزمرگی مفرط بر جامعه ما
حکفرماست . مسئولیت اساسی این روزمرگی نیز – به نظر من – در وهله اول متوجه دانشگاه است . ممکن است بگویید که شما
فردگرایید یا عامل گرایید; باید به ساخت ها هم توجه داشت، بله، بنده توجه به ساخت ها هم دارم . بخشی از این روزمرگی از بیرون
به شما تحمیل می شود، اما اینجا دانشگاه است . دانشگاه در نگاه کلان به ساختارش تعریف نمی شود، به عاملیت آن تعریف می شود .
یعنی دانشگاه باید با تربیت انسان های خلاق، بسیاری از ساخت های تهدیدکننده را بشکند . اما نه تنها نمی شکند، بلکه خود در
این ساختار ایفای نقش می کند .

از اهداف دیگر دانشگاه این است که وسایل رسیدن به اهداف را نیز معلوم کند که از جنس استراتژی و تاکتیک های تحقق اهداف
است . محدوده کنش های مجاز را معلوم کند; چون نظام فرهنگی است و نظام فرهنگی نیز به ارزش ها، الگوهای رفتاری و نمادها
تعریف می شود . البته این تنها دانشگاه نیست که ارزش ساز و هنجارساز است، اما به هر حال بخشی از نظام ارزشی ما باید توسط
دانشگاه تولید و یا بازتولید شود . اما چه دانشگاهی؟ دانشگاهی که ریشه در زیست جهان ما داشته باشد; دانشگاهی که در خدمت
جامعه پذیری افراد باشد; همان نقش فرهنگی دانشگاه که در سطح کلان مطرح می کند، در سطح جامعه تبدیل به نقش
جامعه پذیری می شود . به عبارت دیگر، دانشگاه یکی از محمل هایی است که توسط آن افراد، با ارزش ها و فرهنگ های نسل پیشین
آشنا می شوند . بنابراین دانشگاه نمی تواند عامل اساسی گسست با هویت فرهنگی و تاریخی باشد; یعنی نباید مدعی شود که
نوگرایی من، منفصل از هویت تاریخی و زیست – جهان جامعه است; زیرا کارکردش، جامعه پذیری است و جامعه پذیری، یعنی
انتقال فرهنگ گذشته به نسل جدید . بنابراین نمی تواند به ارزش های گذشتگان، پشت کند . به علاوه، باید اولویت ها را مشخص
کرده، به صورت های ممکن کنش افراد هویت یگانه ببخشد . بایستی جامعه به رغم وجود تفاوت هایی بین افراد و گروه ها و توسعه
سیاسی نیز یعنی ایجاد زمینه برای تفکیک، شاهد اتصال و پیوست بین افراد و گروه ها نیز باشد . متاسفانه جامعه ما یا شاهد افتراق
است و یا شاهد یک وفاق سیاسی و ثباتی است که جلو هرگونه افتراق و تفکیک را می گیرد; چون نتوانسته ایم بین ثبات و تفکیک،
پیوند برقرار کنیم . دانشگاه باید توصیه کننده انتخاب ها و بدیل های ممکن برای کنشگران باشد; یک الگوی راهنما و سرمشق
برای کنش بدهد که بر پایه آن کنشگر بتواند مواضع خود را در قبال دیگری مشخص کند; به نظام کنش و اعمال معنادار ما بتواند
ساخت، نظام و هماهنگی بدهد; بتواند به کنشگران مختلف الگوی قضاوت و داوری بدهد و در نهایت برای کنش ایجاد انگیزه و
آمادگی ذهنی بکند . در کل این نقش هایی است که دانشگاه در کنار سایر نهادهای فرهنگ ساز ما باید ایفا کند .

البته ایفای این نقش منوط به یک سری عوامل و زمینه هاست . اما آیا واقعا دانشگاه، ما امروزه عهده دار این نقش هست؟ آیا واقعا
کارکرد دانشگاه کارکرد فرهنگی است؟ آیا الگوی لازم را برای سایر خرده نظام ها فراهم می کند؟ آیا انطباقی با ساخت شغلی ما
دارد؟ آیا تولید دانش می کند؟ آیا مولد اطلاعات لازم هست؟ آیا نیروی انسانی لازم را برای انطباق با محیط تربیت می کند؟ آیا
نیروی انسانی ای که تربیت می کند، متناسب با نیازهای جامعه ما هست؟ آیا این نظام آموزشی ما فرهنگی است؟ بحث های
مختلفی در خصوص کارکردهای دانشگاه می توان مطرح کرد; یکی از آنهایی که بی ارتباط با موضوع بحث های ما نیست، بحث هایی
است که در فلسفه علم یا جامعه شناسی علم مطرح می شود . تا چه اندازه رؤسای دانشگاه های ما با این مباحث آشنا هستند؟ تا
چه اندازه فلسفه علم و جامعه شناسی علم، می دانند؟ تا چه اندازه با نرم افزارهای توسعه علم و فناوری آشنایی دارند؟ چرا ما امروز
شاهد یک نظام آموزش عالی هستیم که گردانندگان آن یک نگاه سخت افزارانه به علم و تکنولوژی دارند و از وجوه نرم افزاری آن،
وجوه فرهنگی و زیست – جهانی آن غافل هستند؟ به نظر بنده، مسئله توسعه علم و توسعه تکنولوژی، مقوله ای است که باید در
علوم انسانی طراحی شود . چون از جنس مسائلی مربوط به فلسفه علم، تاریخ علم و جامعه شناسی علم است; نه از سنخ
فعالیت هایی که یک پزشک یا یک مهندس انجام می دهد . این نکته بسیار اساسی است و ما شاهدیم که نه تنها مهندسان و پزشکان،
آشنایی کافی با مباحث مربوط به توسعه علم و تکنولوژی ندارند، بلکه حتی از دریچه شاخص های مروبط به رشته خود، به علوم
انسانی می نگرند و برای آن شاخص تعیین می کنند . این یک آفت است . من پیشنهاد می کنم درسی تحت عنوان فلسفه علم و
جامعه شناسی علم در دانشگاه ها و برای استادان تعریف شود . از بیرون باید به ما بگویند که علم و فناوری چگونه توسعه می یابد .
نباید تنها به وجه سخت افزاری علم و فناوری توجه کرد و از وجه نرم افزاری آن غافل شد . برخی تصور می کنند که برای توسعه علم
و فناوری تنها یک ساختمان و یک آزمایشگاه و تعدادی استاد و دانشجو و تهیه مجموعه ای از متون درسی، کافی است . وجوه
نرم افزاری آن چه می شود؟ وجوهی از قبیل مرتبت اسناد، جایگاه او در سلسله مراتب اجتماعی، اعم از جایگاه اقتصادی، فرهنگی و
سیاسی او، نسبت دانشگاه با زیست – جهان، و ارتباط دانش نظری با دانش عملی . مگر می شود از این رابطه غافل بود؟ اگر علم در
غرب با هر مبنایی رشد می کند، به دلیل آن است که فرهنگی شده است، در زیست – جهان مردم ریشه دوانده است و اما شما
دانشگاهیان هنوز در زیست – جهان مردم ریشه ندوانیده اید; هنوز جزئی از فرهنگ مردم نشده اید; مردم شما را خودی نمی دانند .
چرا؟ چرا مردم مدرسه وقف می کنند; اما دانشگاه وقف نمی کنند؟ چون احساس غربت و شکاف می کنند .

چه شده است که این اتفاق و این انفصال رخ داده است؟ رفته ایم از دنیای غرب چیزی را برداشته ایم و بدون توجه به وجوه
نرم افزاری آن، در یک سرزمین دیگر کاشته ایم جواب نمی دهد . باید پذیرفت که به هر حال دانشگاه، وجه تولیدی ندارد . توقع آن
است که دانشگاه تولید کند، اما صرفا مصرف کننده است و حتی روز به روز ابزارهای دینی مصرف گرایی را تقویت می کند . توجه
به ابعاد نرم افزارانه علم، ما را به این سمت سوق می دهد که تا حدودی به مسائل مطرح در فلسفه علم توجه کنیم . رئالیست ها
می گویند شرایط اجتماعی، فرهنگی و تاریخی یک جامعه تا حدودی محتوای علم را تحت تاثیر قرار می دهد . در جامعه شناسی علم،
دو رویکرد هست: برون گر و درون گرا . رویکرد برون گرا معتقد است که شرایط اجتماعی روی حجم علم، شکل علم و شدت علم اثر
می گذارد; اما روی محتوای آن اثر نمی گذارد و این رویکرد در جامعه ما غالب است . این رویکرد، مربوط به فیلسوفان حلقه وین و
پوپر، به عنوان یک نفی گرا بود که برخی معتقدند او هم یک اثبات گرای جدید است; اما از آن به بعد رویکردهایی مطرح می شود که
معتقدند جامعه فقط روی حجم، شکل و شدت علم اثرگذار نیست، بلکه محتوای آن را نیز تحت تاثیر قرار می دهد . معلوم نیست
که علم ما همان باشد که در غرب مورد استفاده قرار می گیرد . یک ساختار ممکن است در دو زمینه، دو نتیجه متفاوت بدهد . این
مربوط به وجوه نرم افزاری است . شما ممکن است بگویید این حرفها ضد علم است و عام گرایی را در علم منکر می شود; اما با
مطالعه آثار مربوط به فلسفه علم و جامعه شناسی علم را وجه غالب را درمی یابید . همان دانشگاه هایی که شما به عنوان شاخص
توسعه علمی و فناوری از آن یاد می کنید، در بحث های فلسفه و جامعه شناسی علم، ساختار دیگری پیدا می کنند . گذشت آن زمانی
که می گفتند معرفت حسی، اساسی است، و انسان باید از طریق معرفت حسی بر طبیعت مسلط شود و معرفت شهودی و اشراقی و
وحیانی را کنار بگذارد . امروز به دنبال معرفت هماهنگ اند . مگر می شود من قلبم را در خانه بگذارم و با عقل صرفم وارد
آزمایشگاه شوم . باید بین عقل و دل هماهنگی باشد .

وضع مطلوب، این است که دانشگاهی داشته باشیم که تعامل و ارتباطی با خرده نظامهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد تا
بتواند تولید دانش کند، و تولیدش متناسب با نیازهای جامعه و منطبق با ساختار شغلی و نیازهای آن باشد . الان یکی از مشکلات
ما همین است که انطباقی وجود ندارد . ساختار شغلی ما نیازمندی های خود را دارد; آموزش عالی ما نیز راه خود را می ورد . این
است که فارغ التحصیل ما پاسخگوی ساختار شغلی کشور نیست . ما بیش از حد، فارغ التحصیل بیرون می دهیم یا فارغ
التحصیلانی بیرون می دهد که تناسبی با ساختار شغلی ندارند .

آفات و آسیب ها

۱ . دانشگاه ما بیش از آن که تولیدکننده دانش باشد، مصرف کننده آن است و اگر نوآوری و بداعتی نیز دیده می شود، بیشتر
نوآوری اشاعه ای است، نه تولیدی .

۲ . دانشگاه با زمینه های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی ایران، بیگانه است; به ویژه در حیطه علوم انسانی . البته در علوم دقیقه نیز
این بحث در بین فیلسوفان علم غرب، مطرح است .

و سخت افزارانه به علم دارد و از ابعاد پس زمینه ای (Background) و
نرم افزاری آن غافل است” حتی رویکرد برون گرا در علم نیز معتقد است که نباید تنها به وجوه سخت افزاری علم توجه شود . باید به
شرایط فرهنگی، ارزشی، اقتصادی و محیطی که علم در آن می با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.