پاورپوینت کامل فلسفه شدن، مبنای هماهنگ سازی فرهنگ و عمل اجتماعی ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فلسفه شدن، مبنای هماهنگ سازی فرهنگ و عمل اجتماعی ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه شدن، مبنای هماهنگ سازی فرهنگ و عمل اجتماعی ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه شدن، مبنای هماهنگ سازی فرهنگ و عمل اجتماعی ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

«فلسفه ی شدن » را به دو صورت می توانیم تعریف کنیم – همانطور که تعریف اشیاء به دو گونه است – ۱ . تعریف به آثار; یعنی
کارآمدی اشیاء را مدنظر قرار می دهیم، که تعریف رایج همین تعریف است; ۲ . تعریف به مقومات و ارکان، ما متغیرهای اشیاء،
عوامل و نسبتی که بین این عوامل برقرار است را تعریف می کنیم; یعنی معادله ی شی ء و تغییرش را بیان می کنیم .

در باب فلسفه ی شدن نیز این دو راه وجود دارد: ۱ . ما بگوییم که آثار این فلسفه چیست و فلسفه ی شدن چه کاری را انجام می دهد
و اگر فلسفه ی شدن اسلامی تحقق پیدا کند، چه کارآمدی، محصول و نتایجی دارد; ۲ . بگوییم مقومات و ارکان این فلسفه چیست .

اگر بخواهیم فلسفه ی شدن را به لحاظ آثارش تعریف کنیم، اجمالش این است که ما در بررسی اشیاء و در تحلیل جهان سه گونه
تحلیل و سه گونه فلسفه داریم:

۱ . فلسفه ای وجود دارد که چرایی اشیاء را بر اساس علیت، تحلیل می کند . مثلا توضیح می دهد که چرا عالم محقق شده و آیا این
نظام خلقتی که ما می بینیم استقلال دارد، یا این که وابسته به غیر است؟ اگر وابسته به غیر است، خلقت چگونه محقق شده و اگر
مستقل است باید چراهای این عالم را تحلیل کنند . بنابراین چرایی عالم و پدیده هایی که در اطراف ما هستند همه پاسخ فلسفی
دارند .

۲ . فلسفه ی چیستی است، بعد از این که چرایی اشیاء مشخص شد، از روی چیستی اشیاء آن را تعریف می کنیم، تغایر آنها را
می بینیم و براساس این تغایر، تعاریف مختلفی از اشیا ارایه می دهیم . مثلا فلسفه در نگاه «اصالت ماهیتی » بر پایه ی طبقه بندی
ماهیت و چیستی اشیا توضیح داده می شود که «موجود» یا واجب است، یا ممکن . ممکن یا جوهر است، یا عرض و بعد تقسیم
بندی هایی برای اعراض و جوهر بیان می شود .

بر اساس این تقسیم بندی ها نظام ممکنات طبقه بندی می شوند و بر همین اساس چیستی اشیا توضیح داده می شود .

۳ . غیر از دو فلسفه ای که بیان شد، فلسفه ی دیگری می خواهیم که چگونگی اشیا را توضیح دهد; یعنی تغییری که در اشیا و
عوامل حاکم برآن اتفاق می افتد، بتواند نسبت بین عوامل، با چگونگی تحقق تغییر را توضیح دهد . البته در حوزه ی فلسفه به این
مطلب به صورت نظری و انتظاری پرداخته شده است; یعنی بحث «حرکت » در فلسفه وجود دارد، ولی به صورت نظری . البته به
نظر می رسد که اگر بخواهیم حرکت را بر پایه و اساس متغیرها و عواملش و نسبت بین این متغیرها را توضیح دهیم – و حرکت را
در حد اولیه ی دستگاه فلسفی خودمان ببریم و حد اولیه ی دستگاه بتواند بر پایه ی تغییر و بر پایه ی حرکت عالم را تعریف کند –
این کار انجام نشده است .

در فلسفه ی شدن، ما باید بتوانیم فلسفه ای را ارایه کنیم که بتواند مکانیزم تغییر، حرکت و تکامل را تعریف کرده و توضیح دهد که
تکامل چگونه اتفاق می افتد، نه این که به صورت نظری تحلیل کند که ما یک جنبه ی قوه داریم و یک جنبه ی فعلیت و بعد حرکت
را بر پایه ی قوه و فعل توضیح بدهد . بلکه باید بتواند مکانیزم تحقق حرکت را قاعده مند کند، به گونه ای که وقتی سراغ کثرات
عینی می آید، بتواند معادله ی تغییر و تکامل را در مورد عینیت ارایه کند . به طوری که این فلسفه بتواند هنگامی که به سراغ
عینیت می آید منتهی شود به این که «حرکت را در عینیت » و «تکامل را در عینیت و عواملش » و «نسبت بین این عوامل » را تحلیل
کند و از این طریق عینیت را کنترل و هدایت نماید . به نظر ما چنین فلسفه ای فلسفه ی شدن است که نمی خواهد بودن اشیا،
چرایی و چیستی اشیا را توضیح دهد، بلکه می خواهد شدن، تغییرات و تکامل اشیا را تحلیل نماید .

تمایز فلسفه شدن با فلسفه های پراگمانیستی

چون ما فلسفه ی شدن اسلامی نداریم در کنترل عینیت به فلسفه های دیگران تکیه می کنیم و این تکیه کردن، هماهنگی عینی را
بر پایه ی همان مبانی فلسفی انجام می دهد و چون مبانی فلسفی آنها مبانی حسی است – یعنی چه فلسفه ی عمل و چه فلسفه های
عملگرا به صورت شرقی و یا غربی آن، چه فلسفه های مدرن، یا نو مدرنیسم – هیچ کدام بر مبانی اسلام تکیه ندارند طبیعتا مبانی
هماهنگ سازی عینی، مبنای ایجاد تناسبات عینی و عدالت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نیز تحت همان تعاریف قرار می گیرند .
درست است که هماهنگی انجام می گیرد، ولی این هماهنگی در تعارض با ارزش های شماست و به فرسایش ارزش ها منجر می شود .
بنابراین فلسفه ی شدن اسلامی ا فلسفه ای است که می تواند شدن را بر پایه ی معارف اسلامی تعریف کند و طبیعی است که چنین
چیزی ابزار هدایت تکامل تمدن است، اما نه تمدن مادی، بلکه تمدن دین محور; جامعه ی ما به یک تشتت و دو پایگی کاملا آشکار
مبتلا است; زیرا از یک سو می خواهیم بر مبنای علم، جامعه را اداره بکینم و مدیریت علمی را پذیرفتیم و از سوی دیگر می خواهیم
بر مبنای دین، آموزه ها و ارزش های دینی جامعه را بازسازی کنیم . لذا می بینید که یک نوع تعارض دایمی بین این دو در جامعه
وجود دارد و این تعارض به خاطر این است که یک هماهنگی بین تفکر دینی و تفکرهای راهبردی وجود ندارد . آن بر یک مبنا است
و این بر مبنای دیگری است، اگر چه اندیشه های راهبردی غربی می تواند یک نوع هماهنگی ایجاد کند، اما این هماهنگی بر پایه ی
معارف دینی نیست، لذا به طور قهری این آموزه های دینی یکی از عناطر ناهماهنگ با این مجموعه ی هماهنگ غربی هستند، به
طوری که از دید کارشناسان تنها مانع تحقق توسعه ی پایدار و هماهنگ در جامعه ی اسلامی دخالت ارزش های اسلامی در امر
توسعه است . شما به هر میزانی که بتوانید نفی این ارزش ها را در عرصه ی حیات اجتماعی داشته باشید به توفیق از دیدگاه آنها
دست یافته اید و از منظر آنها کاملا حرف درستی است . در واقع دست یافتن غرب به این توسعه، از منظر نفی قدسیت; یعنی
سکولاریسم است .

فلسفه ی شدن غربی، با فلسفه های عملگرایی غربی یک هماهنگی نسبی در عرصه ی تفکر اجتماعی ایجاد می کنند . اگر شما
عرصه های مختلف علوم و فرهنگ را مشاهده کنید، می بینید که آنها را هماهنگ کرده اند . گرایش های مختلف شان را در حوزه ی
علم; از علوم پایه گرفته تا علوم تجربی و علوم انسانی برخلاف اینکه بعضی ها گمان می کنند اینها یک دانش های مجزا از یکدیگر
هستند و در هر حوزه با یک رویه کار می کنند – در عین این که این کثرت وجود دارد، – یک نوع هماهنگی و انسجام نیز وجود دارد .
لذا شما می توانید از منظر هر یک از علوم، علم دیگر را باز بینی کنید، درست مثل هماهنگی ای که بین مسایل ریاضی در یک
دستگاه ریاضی وجود دارد . مثلا شما در هندسه ی اقلیدسی می توانید از ناحیه ی هر یک از مسایل و معادله ها به معادلات دیگر
دست بیابید و با نقد هریک از مسایل هندسه ی اقلیدسی، کل دستگاه، مورد نقد قرار می گیرد . همه ی این بخاطر این است که این
تعاریف بر یک پایه هماهنگ می شوند . گرچه همه ی این ها مسایل مختلف هندسی هستند، اما در همه ی این قواعد، یک مبنا وجود
دارد و با یک تعریف از خط و نقطه دستگاه هندسی تان آغاز می شود . لذا شما اگر در هر یک از این عرصه ها چالشی ایجاد کنید، این
مشکل به حد اولیه ی دستگاه و از آنجا به کل دستگاه سرایت می کند . این مطلب به معنای هماهنگی کل مفاهیم و تعاریفی است
که در دستگاه هندسه ی اقلیدسی دیده ی می شود . در عین کثرتی که دارد، کاملا هماهنگ است و همدیگر را تایید و معاضد
همدیگرند; یعنی نه تعاریف متعارفند و نه تعاریف متباین، بلکه تعاریف متعاضدند، دقیقا همان فرمولی که برای محاسبه ی سطح و
مساحت، در دایره به کار می برید، کمک و مؤید برای مساحت مثلث است . این طور نیست که دو تعریف جدا از هم باشند، البته
تمام عرصه های مختلف علوم در غرب به همین صورت است; یعنی بر اساس یک منطق و روش، و بر اساس یک فلسفه ای که این
روش مبتنی بر آن است تلاش می شود تا فلسفه ی تحلیلی عرصه های مختلف فرهنگ با تمام تنوع و کثرتی که دارند بینشان
هماهنگی ایجاد شود . اصولا علوم پایه نقشش همین است، زیرا علوم پایه، علومی است که در همه ی عرصه ها جاری است . مثلا
فلسفه ی فیزیک در طب جاری است و در روانشناسی نیز جریان دارد و روانشناسی حسی به فلسفه ی فیزیک تکیه دارد; یعنی
قواعد عام حرکت ساده در روان شناسی نیز به کار گرفته می شود .

اما اگر ما نتوانستیم فلسفه ای داشته باشیم و تعریف کنیم که بتواند تغییر را در عینیت و در عرصه های مختلف به صورت عینی، نه
انتظاری بشناسد و نسبت بین این ها را تعریف کند و این ها را هماهنگ کند، طبیعی است هماهنگ سازی ارکان عینیت برای ما
فراهم نخواهد شد .

نتایج و پیامدها

فلسفه ی شدن اسلامی می تواند تفکر، اندیشه و ره آوردهای اندیشه را – یعنی فرهنگ اجتماعی – در عرصه های مختلف هماهنگ
کند . هم چنین این فلسفه می تواند در حوزه ی منطق ها مبنای هماهنگ سازی منطق ها باشد، در حوزه ی اطلاعات تخصصی
می تواند مبنای هماهنگ سازی اطلاعات تخصصی شود و نیز در حوزه ی فرهنگ عمومی می تواند فرهنگ عمومی را در عرصه های
مختلف هماهنگ کند .

هم اینک جامعه ی ما فرهنگ عمومی مبتلا به یک تعارض است، از یک سو ارزش های دینی در آن وجود دارد و از سوی دیگر
معادلات عینی فلسفه های حسی پذیرفته شده است این در جامعه ی ما یک نوع تشتت روانی و تعارض روانی ایجاد می کند . آن
چیزی را که به عنوان کاربرد قبول می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.