پاورپوینت کامل در دفاع از اندیشه و رفتار سیاسی ایرانیان ۸۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در دفاع از اندیشه و رفتار سیاسی ایرانیان ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در دفاع از اندیشه و رفتار سیاسی ایرانیان ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در دفاع از اندیشه و رفتار سیاسی ایرانیان ۸۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

نقدی بر مقاله «از کجا آغاز کنیم »

مقاله «از کجا آغاز کنیم » در نیمه دوم فروردین ۱۳۸۲، در حالی که افکار عمومی در سراسر دنیا علیه جنگ طلبی آمریکا در عراق
تحریک شده بود، به قلم سید مرتضی مردیها در دفاع از پدیده استعمار و فواید آن، تکثیر و پخش شد و هم زمان در برخی سایت ها
قرار گرفت . قبل از نقد محتوای مقاله، دو نکته را یادآور می شوم:

یک . جدلی و غیرعلمی بودن مقاله

شیوه نگارش مقاله به شدت جدلی و غیرعلمی است . از این رو معتقدم نقد این مقاله، منطقا نمی تواند فقط به روش علمی و
استدلالی باشد و ناگزیر باید گاه به شیوه خود نویسنده عمل کرد .

دو . مغالطه و تغافل

مغالطات فراوان و صریح نویسنده در مقاله مذکور، همراه با قلمی تند و نیش دار و نیز چشم پوشی وی از بسیاری از وقایع تاریخی و
تقلیل و تحویل آنها به یک یا چند قضیه محدود و پافشاری غیرمعمول بر آنها، به وضوح نمایان است .

۱ . رویارویی با آمریکا، میراث تفکر لنینیستی

نویسنده در تحلیل چرایی رویارویی ملت ایران با آمریکا می نویسد:

ما در انقلاب ایران … به نحو غریبی با بحث ضدیت با آمریکا مواجه هستیم . به گمان من، این تفکر در اولین وهله، میراثی است که
نادانسته از چپ لنینیستی به روایت استالین به ذهن انقلابیون ایران وارد شد و با چپ فرانسوی به روایت سارتر درهم آمیخت، وجه
جبری آن ستانده شد و بدون آنکه پشتوانه ای قدرتمند و مبنایی قابل دفاع داشته باشد، باقی ماند و خود، زمینه ساز روایت دیگری
از امپریالیسم شد … در گفتمان انقلاب اسلامی، همان نظریه امپریالیسم در قالب یک نرم دینی فروخزید، یک نرم سیاسی جدید
شد و دامن آمریکا را گرفت .

نویسنده در این فراز از مقاله و نیز در ادامه، به گونه ای (۱) از نظریه های افرادی چون لنین (تکامل ناموزون سرمایه داری)، استالین
(سوسیالیسم در یک کشور)، بوخارین (بحران های ادواری برخاسته از تولید افراطی)، لوگزامبورگ (بسیج توده ها)، سارتر (نفی
دترمینیسم) (۲) و … یاد می کند که گویی همه آنها را نیک می داند . در حالی که جایگاه و سهمی که برای آنها در تحول تاریخ معاصر
تبیین می کند، به گونه ای است که نشان می دهد وی از آنها اطلاع چندانی ندارد; اما برای این که نشان دهد مقاله وی دارای
محتوایی علمی نیز می باشد، تنها به اسم برخی نظریه ها و اسامی اکتفا می کند .

پیش فرض استدلال نویسنده، وارداتی بودن فکر و روش ملت ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است; گویا نویسنده این اصل را
نزد خود مسلم پنداشته است که باید رفتار عنصر ایرانی را لزوما در قالب فکری – رفتاری تئوریسین های خارج از ایران تحلیل کرد .
وی بدین لحاظ حرکت انقلابی ملت ایران را که می توانست به طبیعی ترین عکس العمل در برابر رفتارهای غیرانسانی آمریکا تحلیل
شود، متاثر از افکار افرادی چون لنین، استالین، سارتر و … می شناساند .

این فراز از مقاله نویسنده، متضمن توهین به شعور جمعی عنصر ایرانی است; زیرا تحلیل وی، هیچ اصالتی برای فکر و رفتار
سیاسی عنصر ایرانی قایل نمی شود و بلکه آن را غیرفعال، منفعل، مقلد و پیرو فکر و رفتار عده ای از روشنفکران تفکر چپ
مارکسیستی می داند . این گونه قضاوت، بر عدم شناخت وی درک لایه های عمیق تفکر و رفتار سیاسی دینی ایرانیان اشاره دارد .

رمز موفقیت ملت ایران در انقلاب اسلامی – همان گونه که امام راحل (ره) نیز بارها بدان اشاره کرده اند – سه چیز بوده است:
مکتب، رهبری، وحدت و حضور ملت . ایدئولوژی و مکتب اسلام، رهبری انقلاب را بیدار کرد و او ملت را . بر هیچ محقق و بلکه
ناظر منصفی پوشیده نیست که مردم ایران از سال ۱۳۴۲ تا پایان عمر شریف حضرت امام – قدس سره – در کنار وی و مطیع محض
او بوده اند و همین اطاعت محض از بیانیه ها و اطلاعیه های ایشان باعث شد که هیچ گونه خلل، تشتت و عدم انسجامی در بین
گروه های انقلابی به وجود نیاید . هدایت افکار ملت ایران مستقیما توسط حضرت امام (ره)، یاران و شاگردان برجسته ایشان نظیر
شهید مطهری، بهشتی، مفتح، سعیدی و … صورت می گرفت و این افراد – که غالبا خود مجتهد بودند – همه اصول مبارزاتی خود
را از متن دین اسلام برمی گرفتند و آنها با اصول فکری افرادی چون لنین، لوگزامبورگ، بوخارین، استالین، سارتر و … یا آشنایی
نداشتند و یا در صورت آشنایی، برای آنها شان و ارجی قایل نبودند . تنها کسانی که تا حدودی با این افکار آشنا، و اصول آنها را
پذیرفته بودند، عناصری از روشنفکران بودند .

از سوی دیگر، نویسنده در یک معامله غیرمنصفانه، همه یا بخش مهمی از ثمرات انقلاب ما را به نفع افکار کسانی مصادره کرده
است که حتی در فضای اجتماعی – سیاسی خودشان هم توان ایجاد حرکت عظیمی مانند انقلاب اسلامی را ندارند تا چه رسد در
فرهنگ ایرانی با همه ممیزات و مشخصات خاص خودش .

۲ . دفاع از استعمار

نویسنده در فرازی دیگر، از ظلمی که در حق «استعمار» شده است، می نالد و می نویسد:

جریان روشنفکری علی العموم استعمار را بسیار گسترده، بسیار عمیق، سراسر خسارت آمیز و زیان بار جلوه داد; در حالی که در
دوران ما جای این است که در خود همین ایده به ظاهر بدیهی تردید کرد; نه عمق استعمار این قدر بود که به وسیله روشنفکران
جهان سوم و یا حتی به وسیله خود روشنفکران اروپایی تبلیغ شده، نه گستره اش به این حد بود و نه سراسر خسارت بود … تصویری
که از استعمار به دست عمدتا جریان غالب روشنفکری آشنا به نظر می رسد، تصویری است عمدتا آفریده خیال و نیاز روانی
ایدئولوژیک .

وی در ادامه، ادبیات ضداستعماری را متهم به اغراق، گزافه گویی، رمانتیسم و احساسات گرایی می کند و خود در دفاع از فواید
استعمار می نویسد:

استعمار در کنار بعضی از عیوب، فوایدی هم همراه خود داشت که در کشورهایی که این شانس را داشتند [بر خلاف ایران] که در
یک دوره مستعمره می شوند، این فواید هم به آنان رسیده است … یکی از آنها زبان و فرهنگ [آنها] است; کشورهای استعماری که
کشورهای بزرگ جهان بودند، زبان آنها الان زبان مسلط دنیا است … الان در کشورهای مستعمره سابق، توانایی استفاده از زبان
مادری از یک زبان خارجی اول – چه انگلیسی، چه فرانسه – امکانات ارزشمند ارتباطی، علمی و حتی تفریحی (!) فراهم آورده است
. علاوه بر این، بالا رفتن سطح فرهنگ هم از طریق زبان و هم مستقل از آن، از محصولات مثبت استعمار است .

وی همچنین، دشمنی ایران با آمریکا را نوعی بیگانه ترسی و بیگانه گریزی می داند که معلول عدم اختلاط جدی ایرانیان با سایر
فرهنگ ها است .

در جملات مذکور مسایل زیادی، مورد غفلت و بلکه تغافل قرار گرفته اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

الف . پیش فرض استدلال نویسنده چنین است که باید با چیزی مخالفت کرد که هیچ گونه نفعی ولو در مقیاس خرد نداشته باشد .
بر این اساس، همان گونه که نویسنده در پایان توصیه می کند، به دلیل وجود فوایدی ولو اندک در پدیده استعمار، باید «در بحث
استعمار و امپریالیسم تامل مجدد داشته باشیم » . با این استدلال، باید بر بمب اتمی آمریکا در هیروشیما با همه فجایع انسانی ای
که به بار آورد، تنها به این دلیل که در هر حال تجربه ای نو و جدید برای بشر آورد، صحه بگذاریم!

آیا معقول است که غارت و چپاول بیش از یک قرن انگلیس را در هندوستان، نادیده بگیریم و به این دل خوش کنیم که در عوض،
برخی از مردم هند از طریق این تعامل تحمیلی تا حدودی توانسته اند زبان انگلیسی را یاد بگیرند؟

ب . نویسنده در این فراز، روحیه استعمارستیزی ملت ما را به نوعی خیال، احساسات رمانتیکی و نیاز روانی – ایدئولوژیکی تفسیر
می کند .

اولا خیال به چیزی می گویند که بهره ای از حقیقت ندارد; در حالی که دشمنی با آمریکا ریشه در وقایع خارجی ای چون کودتای
۲۸ مرداد، واقعه طبس، کودتای نوژه، ترورهای اول انقلاب، جنگ تحمیلی، تحریم های اقتصادی و … دارد . ثانیا پیش فرض
«احساساتی بودن نفرت ملت ایران از آمریکا» ، تک ساحتی دیدن انسان است . احساسات انسانی دو گونه مذموم و ممدوح دارند:
گونه مذموم آنها غالبا مقطعی، زودگذر و متغیرند، برخلاف گونه ممدوح آن که غالبا ثابتند و در حقایقی ازلی و متعالی ریشه دارند
. گریه ما در مراسم عزاداری اهل بیت عصمت و طهارت – سلام الله علیهم – یک احساس است، اما نه زودگذر و بی ریشه . چنین
احساسی نه تنها با عقل منافات ندارد، بلکه مکمل عقل است و بر جلای آن می افزاید . ثالثا اگر منظور از اینکه حس آمریکاستیزی
ما بر اساس یک نیاز روانی – ایدئولوژیکی شکل گرفته است، این است که کانون ثقل این نفرت، ایدئولوژی و مکتب است، سخنی
است درست; چه، ما معتقدیم که رویارویی حق و باطل امری ناگزیر و ناگریز است و اساسا در این رویارویی است که چهره حق
نمایان تر می شود و عمر باطل به پایان خود نزدیک تر . از نوشته نویسنده چنین برمی آید که همه چیز حق دارند که به خود اجازه
جهت دهی و سرپرستی روان انسان را بدهند، به جز دین که چنین حقی را نباید داشته باشد! رابعا تفسیر دشمنی ملت ایران با
آمریکا به بیگانه ترسی و بیگانه گریزی، توهینی دیگر به شعور سیاسی ملت ایران است .

۳ . دفاع از حق توحش

نویسنده در فرازی دیگر در دفاع از برخورد آمریکایی ها در ایران می نویسد:

آمریکایی ها در قبل از انقلاب چه کردند که مستوجب این همه قهر باشند؟ … من در شهری مثل اصفهان بودم که تعداد زیادی
آمریکایی در آن زندگی می کردند; در بسیاری موارد ما از آنها لبخند، مهربانی و کلاس برخورد می دیدیم; از نوع سلوک آنان، آداب
اجتماعی یاد می گرفتیم; نوع رفتار، نوع گفتار، مسئولیت شناسی کاری، احترام به پیرها، جدیت، نزاکت و … این آنها بودند که برای
تمام شدن دوره ماموریتشان باید گروه های اوباش ایرانی را خصوصا در مناطق سنتی عقب افتاده تحمل می کردند . حق توحشی
هم اگر وجود داشته است، چیزی مثل بدی آب و هواست; گیرم که آب و هوای فرهنگی اجتماعی … . حضور آمریکایی ها در ایران به
مراتب می توانست به فرهنگ ما کمک کند تا لطمه بزند … هزاران آمریکایی در ایران کار می کردند و این به نفع ما بود و میزان
عیوبی که چنین چیزی می توانست داشته باشد، قطعا در حدودی است که بسیاری کارهای دیگر می تواند داشته باشد … ما
آمریکایی ها را بیرون ریخیتم با این تفکر که خارها و علف های هرز را وجین کرده ایم و از این پس گلستان است، ولی ظاهرا قضیه
اگر عکس این نبوده باشد، درست هم نبوده است .

وین کاتلین در مقام تعریف دیپلماسی می نویسد: دیپلماسی یعنی اینکه سگ را نوازش کنی تا زمانی که سنگی پیدا کنی! (۳)
نویسنده مقاله از این مطلب غفلت کرده است که آن لبخندها که از آمریکایی ها می دیده است، لبخند دیپلماسی بوده است . آنها
درست در همان لحظاتی که به روی وی می خندیدند، به دنبال سنگ بوده اند!

نویسنده در فرازی دیگر در خصوص نحوه تعامل ایرانیان و آمریکایی ها در قبل از انقلاب، در یک قضاوت کاملا یک طرفه
آمریکایی ها را تبرئه و ایرانی ها را یکسره مقصر جلوه می دهد . وی می نویسد:

لایه های اراذل و اوباش جامعه ما که کم هم نبودند، در بعضی محلات زندگی را بر اینان [آمریکایی ها] دشوار کرده بودند . اموالشان
را می دزدیدند، بچه هاشان را اذیت می کردند، زنانشان را تیزتیز نگاه می کردند و در همه حال، نوعی لودگی و استهزاء در مواجهه با
آنان وجود داشت . با چه استدلالی ما می توانیم این واقعیت را وارونه جلوه دهیم و چنین تخاصمی را از جانب خود توجیه کنیم؟
اگر بحث بر سر مثلا شراب است، این ایرانی ها بودند که سیاه مست می کردند … اگر بحث بر سر سکس است، فاحشه خانه های ما را
نه آمریکایی ها درست کردند و نه مشتری آن بودند .

وی در ادامه به این مطلب می پردازد که بسیاری از جنایاتی را که ما انجام می دهیم، اگر آنها همان را انجام بدهند سروصدا راه
می اندازیم:

چقدر فرق می کند که این کارها را شما انجام بدهید یا یک بیگانه انجام دهد؟ ما احساس می کنیم که خونمان به همدیگر رواست،
چون داخل مرزهای ملی قرار گرفته ایم، هر ستمی در حق هم روا داریم اشکالی ندارد; فقط بیگانه نباید این کار را بکند .

براستی اگر واقعا – آن گونه که نویسنده مقاله می گوید – آمریکایی ها تا این حد در ایران در آزار و اذیت بودند، خوب چرا کشور
بافرهنگ خود را رها می کردند و به ایران می آمدند؟! ما که برای آنها دعوت نامه نمی فرستادیم . ما که حتی مستشاران آمریکایی را
هم به امر خود آمریکایی ها به ایران دعوت می کردیم . حتی اگر بپذیریم که مستشاران آمریکایی را ما دعوت می کردیم، آیا سیل
جمعیت آمریکایی که در ایران قبل از انقلاب بودند، همه مستشار بودند؟ حتی اگر هم بپذیریم که همه مستشار بودند و به دعوت
ما آمده بودند، خوب پس از انقلاب، ما دیگر نخواستیم از این مستشاران دعوت کنیم; پس چرا آمریکایی ها تا این حد ناراحت و
عصبانی شدند؟ به نظر می رسد نویسنده مقاله تنها لبخند آمریکایی هایی را که در شهرشان زندگی می کردند، می دیده است و به
احتمال خیلی قوی از وقایع پشت این لبخند چندان اطلاع نداشته است و گرنه سیاه مست کردن و شراب خوردن و سکس را فقط
به اوباش ایرانی نسبت نمی داد و آمریکایی ها را از این کارها تبرئه نمی کرد .

نویسنده مقاله می پرسد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.