پاورپوینت کامل نگاه سخت افزاری به علم و غفلت از وجوه نرم افزاری ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگاه سخت افزاری به علم و غفلت از وجوه نرم افزاری ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگاه سخت افزاری به علم و غفلت از وجوه نرم افزاری ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگاه سخت افزاری به علم و غفلت از وجوه نرم افزاری ۱۰۸ اسلاید در PowerPoint :

۴

به طور قطع بحث اندیشه ورزی و خردورزی علمی از مباحث حیاتی امروز ماست . با پیروزی انقلاب اسلامی، خیلی ها در انتظار
یک رویش جدید در عرصه علم و فناوری بودند، اما بنا به دلایلی متاسفانه، هر چه از ابتدای انقلاب بیشتر فاصله می گیریم، از آن
حال و هوای مبارک و مقدس دورتر می شویم و بعضا در هوایی نفس می کشیم که از برخی جهات قبل از انقلاب هم نفس
نمی کشیدیم . این نکته باید در جای خود آسیب شناسی شود . چرا قبل از انقلاب، حداقل فریاد اعتراض و مخالفتی به گوش
می رسید، اما هم اکنون از این فریاد و اعتراض آن گونه که در خور و شایسته انقلاب و انتظارات طبیعی از آن است، خبری نیست .
امروزه شاهد تبلیغ، اشاعه و تقویت تصویری از علم و فناوری در کشور هستیم که در خود غرب هم این تصویر متروک و منسوخ
است و این درد را مضاعف می کند . ای کاش کسانی که در کشور مدعی اند غرب با ملاک هایی که اینان ارائه می کنند، پیشرفت
کرده است، کاملا غربی می شدند و آن انتقادهای که به این ملاک ها و معیارها در غرب وارد شده است، آنان نیز وارد می کردند . به
نظر بنده بخشی از این آسیب به حکومت دینی برمی گردد . متولیان استنباطات دینی بعضا قدرت زده، دولت زده، آسوده خاطر و
از رسالت تاریخی خود که قبل از انقلاب ایفا می کردند، غافل شده اند .

به هر حال، از زوایای مختلفی می توان وارد بحث جنبش نرم افزاری نظریه پردازی و تولید علم شد . سعی خواهیم کرد به طور
عمده از زاویه جامعه شناسی علم و علم شناسی فلسفی نیم نگاهی به ضرورت توجه به وجوه نرم افزاری علم افکنیم .

در حوزه جامعه شناسی علم و علم شناسی فلسفی یا فلسفه علم رویکردهای مختلفی وجود دارد . از اشاره تفصیلی به این رویکردها
به منظور جلوگیری از اطاله کلام پرهیز کرده، به این نکته تنبه می دهم که در حوزه علم شناسی فلسفی، دیدگاهی پوزیتیویستی و
اثبات گرا و در حوزه جامعه شناسی علم، دیدگاه و رویکردی برون گرا بر سیاست های آموزشی و پژوهشی کشور حاکم و غالب است .
سخن اصلی من این است که علی رغم انتقادهایی که به رویکرد اثبات گرایانه علم شناسی فلسفی و برون گرایانه جامعه شناسی علم
کرده، معتقدم که این رویکرد بسیار ناشیانه تر از غرب در کشور عمل می کند و به کار گرفته می شود . حداقل در نگاه پوزیتیویستی
به علم در غرب بحث از مبانی متافیزیکی غیر تجربی به میان می آید . به این معنا که علم ابتناء بر پاره ای مفروضات دارد که هیچ
کدام حسی و تجربی نیستند، بلکه عمدتا فلسفی اند که یا اثبات آنها را به فلسفه وا می گذاریم یا آنها را مفروض می گیریم . ما در
کشور و در سطح سیاست گذاران علمی و فناوری کشور همین اندازه توجه و دقت را نیز شاهد نیستیم . به طور قطع با تغییر این
پیش فرض های متافیزیکی، معرفت تجربی نیز می تواند دستخوش تغییر شود . به طور خاص این پیش فرض ها را می توان به شش
پیش فرض (۱) تقلیل داد . مشاهده خواهید کرد که تا چه اندازه این پیش فرض ها ناسازگار و پارادوکسیکال هستند . این پیش فرض ها
عبارت اند از:

۱ . عالم، قاعده مند ( (regular است; پیش فرضی که توسط فیلسوفان علم در نحله های دیگر به نقد کشیده شده است . علاوه بر
آنکه اثبات این اصل، تجربی و حسی نیست، عمده تمرکز و دلالت آن بر عرصه نمودها و غفلت از ضرورت ها ( (necessities
است و در حوزه علوم انسانی نادیده انگاشتن معنا در روابط و مناسبات و کنش های انسانی است .

۲ . انسان، توانایی شناخت عالم را دارد . ضمن آنکه در کل می توان با آن موافق بود، اما با توجه به تقلیل گرایی حسی و تجربی
روش شناسی پوزیتیویسم باید با آن مخالف بود . چگونه می توان با محدود کردن معرفت بشری به معرفت حسی و تجربی ادعای
توانایی شناخت حقیقی و عمیق عالم را برای انسان اثبات کرد . حتی اگر عالم را تا سطح محسوسات تقلیل دهیم، معرفت حسی
قادر به شناخت تمام ابعاد و پیچیدگی های آن نخواهد بود . حتی شناخت عالم محسوسات نیز بدون معرفت عقلی – قیاسی
امکان پذیر نیست .

۳ . علم، از جهل رجحان دارد . ممکن است این گزاره درست باشد که قطعا این چنین است . اما این پیش فرض گزاره ای ارزشی
است و بنا به منطق اثبات گرا که مدعی جدایی واقعیت از ارزش است، نباید علی القاعده دست به چنین قضاوتی زد . در این منطق
با هیچ ملاک علمی نمی توانید ثابت کنید که علم از جهل ارجح است و نمی توان حیطه واقعیت شناسی را به حیطه ارزش شناسی
تسری داد، آنان که عملا این کار را می کنند و در مقام داوری این دیدگاه، هویتی ساختاری بین واقعیت و ارزش وجود دارد، (۲) اما بر
پایه ادعای خودشان حق چنین قضاوتی را ندارند .

۴ . تمام پدیده های طبیعی علت طبیعی دارند . آیا شما تمام پدیده های طبیعی در گذشته و آینده را بررسی کرده اید که چنین
نتیجه ای می گیرید . ماده اولیه چی؟ اگر آن هم علت طبیعی داشت که دور حاصل می شود . ممکن است جواب بدهند که صحت و
سقم محتوایی و روشی آن موردنظر نیست، بلکه تنها به عنوان یک پیش فرض آن را پذیرفته ایم . اما آیا می توان بنای علم را بر پایه
پیش فرضی نهاد که به لحاظ فلسفی و منطقی بطلانش کاملا آشکار است .

۵ . هیچ چیز بدیهی نیست . اگر هیچ چیز بدیهی نیست، مفروضات فوق چه حکمی دارد؟ اگر چه معرفت حسی و تجربی یگانه
منشا معرفت و بدیهی نپنداشتن اشیاء است، اما پیش فرض های فوق هیچ کدام مشمول این قاعده نیستند و نه تنها از طریق
معرفت حسی و تجربی به دست نیامده اند، بلکه مبنای معرفت حسی و تجربی اند .

۶ . همه چیز از حس و ادراک به دست می آید . اگر همه چیز از حس و ادراک به دست می آید، خود این عبارت چه وضعی دارد؟ به
علاوه مفروضات پیشین که ناشی از حس و ادراک نبودند . بنابراین مشاهده می شود که این گزاره یا پیش فرض با بقیه پیش فرض ها
ناسازگار است، ضمن آنکه ناقض خود نیز می باشد . به علاوه، کجا اثبات می شود که موضوعات و موجودات عالم قابل تقلیل به
محسوسات است که از طریق حس و ادراک قابل فهم باشند . گیریم که قابل تقلیل به محسوسات باشد، کجا اثبات شده است که با
حس و ادراک صرف قابل فهم است .

با توجه به ابتنای علم بر مبانی فلسفی و متافیزیکی، طبیعی است که با تغییر این مبانی، تغییراتی در علم و سازوکارهای آن،
اهداف و حتی روش های آن ایجاد شود . بنابراین جا برای مانور پیش فرض های متفاوت و احتمالا منطقی تر و معقول تر باز است .
برای مثال جهان بینی الهی و معرفت هماهنگ نسبت به عالم می تواند این مبانی را تغییر دهد و مبانی خود را عرضه بدارد . به
عبارت صحیح تر باید این کار را بکند . نباید بدون توجه به این مبانی، با علم، به صورت معرفتی عام و فرا زمانی و فرامکانی برخورد
کرد . پیش فرض های اندیشمند مسلمان باید غیر از پیش فرض هایش با اندیشمند غیرمسلمان و حس گرا باشد . دانشمند حس گرا
اصالت را به معرفت حسی داده و مابقی معرفت ها اعم از معرفت عقلانی، اشراقی و وحیانی را یا نادیده انگاشته یا فرعی و ثانوی و بی
ربط می پندارد . اما یک مسلمان به دنبال معرفت هماهنگ در عالم است . او به دنبال یک هماهنگی در معرفت حسی، معرفت عقلی،
معرفت شهودی و اشراقی و معرفت وحیانی بر پایه حکمت صدرایی و وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت است; معرفت
هماهنگی که شماری از منتقدین تجربه گرای غرب هم به آن رسیده اند . به تعبیر پریگوژین باید به دنبال شنود شاعرانه از طبیعت
(۳) بود . شنود شاعرانه در طبیعت، به معنای فقدان تقابل بین دید علمی و دید شاعرانه از جهان، و اتحاد میان علم و طبیعت و
شنود شاعرانه جهان به وسیله علم است . یعنی ذوقیات و زیبایی شناختی را باید در شناخت طبیعت به کار گرفت و شناخت
طبیعت را به معرفت حسی تقلیل نداد . یعنی باید بین عقل و قلب هماهنگی ایجاد کرد تا عالم را بهتر ببینیم و بشناسیم . نگاهی
که انسان مسلمان به طبیعت به اصطلاح بی جان دارد با نگاه انسان غربی مستغرق در آموزه های روشنگری که از عالم و آدم
رمزگشایی و اسطوره زدایی کرده و اسیر عقلانیت ابزاری شده است، متفاوت است . انسان غربی که عقلانیت فردی و تجربه گرایی را
جانشین خدا، فرهنگ، سنت، جامعه و متافیزیک کرده است، نگاهش به عالم این است که این عالم مواد خامی است برای پروژه های
او که هر کاری که می خواهد با این طبیعت فاقد اراده و بی روح و بی جان (به تعبیر او) بکند . اما آیا شما به عنوان یک دیندار و
مسلمان از عالم، افسون زدایی کرده اید؟ یا بر عکس، برگ برگ عالم با شما حرف می زند . شما با آن نجوا و راز و نیاز می کنید . برگ
برگی که مدام در حال تسبیح خالق هستی و اصل و ارزش غایی است . اما برای انسانی که افسون زدایی کرده است، این راز و نیاز
چه معنایی دارد؟ و به دلیل همین افسون زدایی است که دچار بحران معنا و هویت شده است; (۴) نمی داند کیست و چیست و نتیجه
آن نیز انواع و اقسام افسردگی ها و فروپاشی های روانی است .

اما آیا انقلاب اسلامی با عنایت به مبانی نظری و معرفتی اش، آمده است که اسیر این نحله شناخت شناسی شود . آمده است تا
پوزیتیویسم را بر دانشگاه های خود حاکم کند . متاسفانه شاهدیم که به دلیل غفلت از مبانی متافیزیکی پوزیتیویسم یک اثبات
گرایی کور بر دانشگاه ها حاکم است .

به لحاظ جامعه شناسی علم نیز این رویکرد مخالف تاثیر جامعه بر علم نیست . در این دیدگاه نیز بر وجوه نرم افزاری تاثیرگذار بر
علم در قالب عوامل پس زمینه ای و پیش زمینه ای تاکید می شود . (۵) این وجوه نرم افزاری در قالب عوامل پس زمینه ای می تواند
شامل ابعاد فرهنگی، ارزشی، جهان بینی و امثال آن باشد . لکن تاثیر این عوامل تنها بر حجم، شکل، شدت و نحوه استفاده از علم
است (۶) و به هیچ وجه، روی محتوای علم و ارزشیابی علم تاثیرگذار نیستند . در این دیدگاه، علم معرفت عام است و جامعه تنها
روی انگیزه ها و محرک ها اثر می گذارد و به هیچ وجه محصول به دست آمده، رنگ و صبغه زمینه ای، محیطی، تاریخی و محیطی و
فیزیکی مؤثر بر آن را ندارد . به عبارت دیگر در این دیدگاه علم یک محصول فرهنگی و اجتماعی نیست . درست است که عوامل
بیرونی پس زمینه ای روی علم اثر می گذارد و اگر بخواهیم علم را به همان معنای پوزیتیویستی آن به کار گیریم، باید توجه به این
زمینه های بیرونی اعم از فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و محیطی داشته باشیم، اما این عوامل تنها نقش زمینه سازی دارند و نباید
ملاک های داوری علم را به شرایط فرهنگی و اجتماعی ظهور و پیدایش آن ارجاع داد . در این جا نیز مشاهده می کنیم در همین
حد نیز توجه به عوامل پس زمینه ای در توسعه و بسط علم نمی شود . هر چند رویکرد برون گرایانه در جامعه شناسی علم مورد نقد
است، اما در همین حد نیز به این عوامل توجه نمی شود که در نتیجه، در حوزه جامعه شناسی علم نیز ما با حاکمیت یک رویکرد
برون گرایانه خام مواجهیم . در ایران و در دانشگاه ها صرفا نگاه سخت افزاری به علم حاکم و غالب است . حتی اگر نظام آموزشی ما
مترصد تبعیت کامل از رویکرد برون گرا بود، باید به این زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی و زیست جهانی و دانش عملی توجه
داشته باشد . اما بر عکس، علاوه بر بی توجهی به شرایط بیرونی تاثیرگذار بر علم، عمده توجه خود را معطوف به عوامل
پیش زمینه ای، آن هم وجوه سخت افزاری نموده است; یعنی تولید علم را محصور در ساختمانی به نام دانشگاه، ایجاد یک نظام
اداری، گزینش استاد و دانشجو و متون ترجمه ای و گاه تاسیس آزمایشگاه کرده است . چون علم عام است، به راحتی می توان از
طریق ترجمه به این معرفت عام دست یافت; اما آیا هیچ از خود سؤال کرده ایم که علت در جا زدن ما و مصرفی بودن ما در علم،
همین نگاه به اصطلاح عام گرایانه و تقلیدی و بی توجهی به مبانی متافیزیکی علم و عوامل پس زمینه ای است؟ چرا به رغم همه
سرمایه گذاری های نظام آموزشی عالی، هنوز علم از رشد مطلوب و مورد پیش بینی برخوردار نیست؟ آیا بی توجهی به عوامل
پس زمینه ای از جمله دانش عملی و زیست جهان مردم و شرایط فرهنگی، اقتصادی – اجتماعی، محیطی – فیزیکی علت عدم رشد
و توسعه علمی در کشور نیست؟

فقدان پیوند بین دانش نظری و دانش عملی، معضلی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت و بدون توجه به آن گام های
بلندی در جهت رشد دانش نظری و آکادمیک برداشت . به هر حال، حتی اگر قصد آن باشد که رویکرد اثبات گرا در کشور حاکم
شود، باید به شرایط محیطی – جغرافیایی خاص ایران توجه کرد . به علاوه، چه در قالب این رویکرد و چه در قالب رویکردهای
انتقادی باید به منزلت استاد، انگیزه دانشجو، رتبه اقتصادی – اجتماعی استاد، مشارکت او در نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی
در سطح کلان و در عرصه تصمیم گیری در سطح دانشگاه، استقلال نسبی و آزادی عمل و رقابت دانشگاه ها در فضای غیر متمرکز
توجه داشت . اما در شرایط حاکمیت رابطه مرکز – پیرامونی بر کشور، به ویژه نظام آموزشی که دانشگاه ها را فاقد استقلال و آزادی
عمل و بالمآل انگیزه رقابت کرده و استادان در تصمیم گیری ها نقشی ندارند، چه امیدی برای پیشرفت و توسعه علمی در کشور
باقی می ماند .

نظام متمرکز آموزشی با توجه به ساختار رانتی و رابطه قدرت – ثروت، زمینه ای است برای سیاسی شدن غیر طبیعی دانشگاه که
آفت نظریه پردازی علمی و تحقیقات است . در این شرایط بیش از آنکه دانشگاه کارکرد فرهنگی داشته باشد و به خرده نظام های
سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خط و ربط بدهد، عمدتا از خرده نظام های سیاسی خط و ربط می گیرد و به جای آنکه نقش
ترموستات را ایفا کند، کانونی برای تولید انرژی توسط فعالین سیاسی و پیروان و هواداران گروه های سیاسی خارج از
دانشگاه هاست . ساختار متمرکز نظام آموزشی در چارچوب ساختار رانتی و سیاسی شدن آن، مدیریت دانشگاه ها را از توجه به
ضوابط مدیریتی مناسب خارج کرده و به شدت سیاسی و جناحی و فرم گرایانه کرده است . عدم شناخت یا شناخت ناکافی نسبت به
مباحث مربوط به چیستی علم، جامعه شناسی و تاریخ علم باعث شده است تا کسانی که ورودی در مباحث مبنایی علم ندارند در
مصدر تصمیم گیری مستقر شده و با سیاست های خام و ناشیانه خود، هر چند با نام علم گرایی، سد راه توسعه و بسط علم شوند .

مقوله توسعه علم و فناوری از مقولات مربوط به علوم انسانی است و گویا پس از انقلاب تاکنون افراد مطلع در این حوزه ها در
مصدر تصمیم گیری نبوده اند و اگر در جایگاهی ردپایی از علوم انسانی دیده می شود، به طور عمده نگرش مهندسی و اثبات گرایانه
حاکم بوده است . حاصل آنکه ناآشنایان به ماهیت، جامعه شناسی و تاریخ علم نه تنها درباره علم و فناوری که از مقولات علوم
انسانی است، نظر می دهند، بلکه درباره عالمان انسانی و ساز و کار فعالیت هایشان، شاخص تعیین می کنند .

اما منتقدین رویکرد و برن گرایانه جامعه شناسی علم معتقدند که جامعه و ابعاد و اشکال متنوع آن تنها مؤثر بر حجم، شکل، شدت
و نحوه استفاده از علم نیست، بلکه محتوای معرفت علمی را نیز تا حدی تحت تاثیر قرار می دهد . در این رویکرد، علم یک محصول
فرهنگی و اجتماعی است و این بدان معناست که زمینه های فرهنگی و اجتماعی، تنها نقش زمینه بروز و ظهور علم را فراهم
نمی کنند، بلکه علم صبغه این زمینه ها را نیز به خود می گیرد و این یک تعبیر از علم بومی است . با پذیرش این رویکرد، نمی توان
علم زاییده شرایط دیگر را آورد و در جای دیگر استفاده کرد . و آیا این نکته به معنای نسبیت گرایی علمی، و نفی هر گونه اشتراک
بین علوم تولید شده در شرایط فرهنگی و اجتماعی متفاوت است؟ آیا با پذیرش فرهنگی بودن علم به نفی وجوه عام و ضرورت های
نهفته در پس علم پرداخته ایم؟ قصد پاسخ تفصیلی به این سؤال ها را نداریم; اما مقایسه کنید دو حالت را: حالتی که برخوردی صرفا
عام به علم می شود و از سؤال های نرم افزاری مرتبط با آن اعم از مبانی، مفهوم سازی، چارچوب نظری، اهداف و انتظارات و
زمینه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و غیره غفلت می شود، با حالتی که علم را با عنایت به عوامل فوق و نیازها و قابلیت های
محیطی و اجتماعی تعریف می کند . در کدام حالت ما شاهد پویندگی و تلاش علمی بیشتر هستیم و کدام حالت ما را از چرخه
مصرف گرا بودن علمی، خارج کرده، به تولید نزدیک می کند؟ با کدام رویکرد می توان به تعبیر اثبات گرایان، شکاف بین کشورهای
پیشرفته و در حال توسعه را پر کرد؟ حالتی که کلید مصرف را برای همیشه می زند، یا حالتی که با توجه به وجوه نرم افزاری، کلید
جنب و جوش و پویش و فعالیت و تولید را می زند؟ با کدام حالت ما به ارتقای علمی می رسیم؟ حالتی که ارتباط دانش نظری را با
دانش عملی قطع کرده، پشتوانه مردمی را از خود سلب می کند و یا تفاوتی که این دو رویکرد نداشته ب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.