پاورپوینت کامل «عقلانیت » و عقل ستیزی در دین و زندگی ۷۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «عقلانیت » و عقل ستیزی در دین و زندگی ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «عقلانیت » و عقل ستیزی در دین و زندگی ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «عقلانیت » و عقل ستیزی در دین و زندگی ۷۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

جناب آقای دکتر به عنوان اولین سؤال بفرمائید «عقلانیت » در تفکر یونان باستان چه سیری داشته و به چه مؤلفه هایی رسیده
است؟

ما از بس مسایل را به صورت پراکنده و وارداتی بحث می کنیم، گاهی بعد از مدت ها جز سرگردانی و سردرگمی نتیجه ای
نمی گیریم . مسئله اگر از درون ذهن و تفکر جامعه جوشیده باشد، جایگاه و شکل خودش را دارد و روی آن جایگاه و شکل هم
دیگران می اندیشند و شاید روز به روز هم بتوانند به پیش بروند . مسایل ما معمولا به صورت بی ریشه مطرح می شود و اکثرا هم به
سیاست گره می خورد و آن کار را از بد هم بدتر می کند . اما در خصوص مسئله «عقلانیت » ، اگر از جامعه و برخی محافل و مجالس
علمی بپرسید، همه چیز را می گویند: عقلانیت . ما دو نیروی شناخته شده داریم: یکی «حواسمان » که با بیرون ارتباط پیدا می کند
و معلومات را می گیرد و منتقل می کند به ذهنمان و یکی هم آن قوای ذهنی ماست که روی آن مسایلی که با حواس دریافت
می کند، کار، سازماندهی، تنظیم و انتزاع می کند . بالاخره کارهایی روی این یافته های حسی انجام می دهد . ما آن توان تنظیم
یافته های حسی خود را که حیوان از آن بی بهره است، اندیشه می گوییم . «اندیشه » آن قوه ای است که می توانیم با آن یافته های
پراکنده حسی را سازماندهی کنیم . بنابراین ما برای ارتباط با جهان، ظاهرا دو امکان وجودی، بیشتر نداریم .

البته ممکن است ما قوایی در باطن داشته باشیم . اما فعلا ما در عالم خودمان از آن خبر نداریم . اگر من یک باطنی دارم که «همه
چیز» است، اما من فعلا از آن «همه چیز» هیچ خبری ندارم . بنابراین آن چیزهایی که در دسترسمان قرار دارد و می توانیم از آنها
استفاده کنیم، «حس » و «عقل » است که از دیرباز هم شناخته شده اند . توجه انسان به این دو تیپ نیرو که تیپ احساسات و تیپ
اندیشه و تعقل می باشند، از قدیم مطرح بوده است . منتهی عملکرد «حواس » با مشکلات زیادی روبروست . از قدیم متوجه شده
بودند که «حس » اصلا به حقیقت نمی رسد و معرفت ثابت پیدا نمی کند . این یک واقعیت است که الان مثلا اگر شما بخواهید با
حستان مصداق انسان حقیقی را تعیین کنید، نمی دانید «انسان » ، در همین موج پراکنده در این شش میلیارد جمعیتی که هر
کدام در یک حال و هوا به سر می برند و اندازه و سن و سالی دارند، کدام است . یا مثلا اگر آدم با تکیه بر حس خود، بگردد دنبال
«سرد و گرم » ، آن را پیدا نمی کند; چرا که از هزاران درجه زیر صفر تا هزاران درجه بالای صفر، سرد و گرم است . کدام را بگوییم
«سرد» و کدام را بگوییم «گرم » . این جا آنهایی که زیاد «حس » را مبنا قرار دادند، گفتند که ما راهی برای احکام قطعی و یقینی
نداریم . همین سوفسطائیان در یونان باستان این حرف ها را می زدند; اما عده ای هم گفتند ما فقط دارای حس نیستیم; ما قوه
دیگری هم داریم که کارهایی از دستش بر می آید . در یک معنا این قوه دیگر، توجیه ماورایی داشت که افلاطون می گفت که
می تواند با «مثل » ارتباط پیدا کند و به حقایق ثابت برسد . در واقع او در جهان محسوس، تسلیم نظر سوفسطائیان شد و به این باور
رسید که در جهان محسوس، ما حقیقت ثابتی نداریم; اما مثلی داریم که اگر به آن برسیم، می توانیم حقایق ثابت را درک کنیم .
البته این چیزی غیرعادی و متافیزیکی بود و در نهایت هم، چندان قابل توجیه نبود . ارسطو که بی تردید از شخصیت های بسیار
تیزبین تاریخ بشریت است، گفت: نه; آن قوه ای که ما داریم، خودش آن حقایق ثابت را می سازد . بدین ترتیب او «کلیات عقلی » را
مطرح کرد و برای اولین بار درباره حقایق ثابت فراحسی، تفکر بشری در دو جبهه موضع گرفت: یک جبهه ای که این حقایق ثابت را
بیرون از انسان می دانستند (افلاطونیان) و دیگری، آنها را در درون انسان می دانستند، یعنی مشائیان و ارسطوئیان . این اولین
بحث درباره وجود خارجی «کلی » است . کلی به معنی حقایق ثابت که بیرونی یا درونی بودن آنها محل اختلاف بود، در فلسفه
اسلامی ما دقیقا مورد توجه قرار نگرفته است . بحث وجود «کلی » را مطرح می کنند ولی متوجه نیستند که اصلا مسئله از کجا
ناشی شده است .

مصادیق «غیرعقلانی » کدامند و عقلانیت در جوامع اسلامی و غربی دچار چه انحرافاتی گردیده است؟

ما عقلانیت را باید به نحوی تعریف کنیم که به همین حوزه ادراکی خودمان اعتبار بدهیم . همین حوزه که به اتفاق قبول داریم که
به «حس » هم متکی است; یعنی بگوییم ما به کمک «حس » و «عقلمان » چه چیزی می توانیم بفهمیم; روی این مسئله تکیه داشته
باشیم که این همان «عقلانیت » است . هر چیزی که در حوزه «حس » و «عقل » مخصوصا «عقل » قابل فهم و توجیه بود، عقلانی است .
اگر قابل تصور و تصدیق هم بود، عقلانی است . اما هر چیزی که در این حوزه، نه گواهی بر صدقش و نه تصور خوبی از آن داشتیم،
این عقلانی نیست . این عقلانی نبودن، شکل ها و مصداق های گوناگونی دارد . یک مصداق آن کشفی بودن است; یعنی این جور باور
کنیم که فردی بر اثر ریاضت، مشقت و سلوک به جایی می رسد که مثلا از حقایقی برخوردار می گردد و شاید به اینجا برسند که
ببینند «یکی هست و هیچ نیست جز او» . اما الان این مسئله در حوزه تعقل ما وجود ندارد و این مسئله که «یکی هست و هیچ
نیست جز او» در صحنه حس و عقل ما چنین وضوحی ندارد و ما مجبور می شویم برای آن استدلال کنیم . بنابراین عقلانی آنی
است که با این قوای ادراکی ظاهری و معمولی ما قابل تصور و تصدیق باشد . حوزه عقلانی شدن، یعنی این را اساس قرار دادن .
روشن اندیشی غرب در اندیشه متفکران جدید غرب از «دکارت » و از «فرانسیس بیکن » و … شروع شد و به همین مسئله، یعنی قوای
عقلانی انسان توجه کردند . در مقابل قوای عقلانی، یکی کشف قرار می گیرد و دومی وحی و کلیسا; مخصوصا وحی مسیحی .

دانشمندان مسیحی می گفتند اصلا عقل یک چیز و وحی چیز دیگر است . شما نباید انتظار داشته باشید، آنچه وحی می گوید،
عقل بفهمد . بفهمید یا نفهمید باید بپذیرید . اصلا ایمان در آیین مسیحیت یعنی همین . پس یک مصداق غیر عقلانی هم حوزه
مسایل دینی و الهیات مسیحی است که البته اسلام از ما چنین انتظاری ندارد و حساب آن را باید از مسیحیت جدا کرد . اسلام از
اول گفته باید تعقل کنید; یعنی با عقلانیت وارد شوید و حتی اگر نفهمید و بپذیرید، من از شما قبول نمی کنم . ولی در مسیحیت
از اول شرط می شود که اگر به فکر فهمیدن باشید، گمراهید . باید از اول تصمیم بگیرید که نفهمید; یعنی «حیرت » . اساس در
«حیرت » و باور در عین ناباوری است . مصداق سوم امور غیرعقلانی، یک سری گزاره های افسانه ای و اسطوره ای است که اینها را
غربی ها، غیرطبیعی نامیده اند نه ماوراء الطبیعه . یک نوع بی نظمی در تفکر و بی مبنایی، سبب می شود که خیلی راحت چیزهایی
را بپذیریم; مانند «سیزده نحس است » که متاسفانه در تفکر ما خیلی از این موارد وجود دارد . روشنفکران غرب می گفتند این امور
غیر طبیعی در حوزه تفکر، مثل شر است در جهان . ما نمی دانیم از کجا و چگونه پیدا می شود، ولی همان گونه که شر در جهان
قابل انکار نیست – مانند مرض، جنگ، بی عدالتی – تفکر بشر هم پر از امور غیرطبیعی است . البته غیرطبیعی در این جا، جدا از
دین است . پس ما باید برای عقلانی شدن، تکیه بکنیم به اعتبار انسان و حوزه اندیشه ای او . دکارت گفت: «می اندیشم، پس هستم »
. این یعنی: عقلانیت . پس محور قرار دادن این حوزه، قد علم کردن سه چیز را در مقابلش، سبب می شود: یکی ادیان غیر عقلانی،
مثل ادیان هندی و مسیحیت که ما اسلام را نمی توانیم در آن ردیف قرار دهیم; ادیانی که به انسان دستور می دهند که فکر نکنند .
در جهان اسلام، تصوف در ردیف آنها قرار می گیرد که البته نباید تصوف را دین حساب کنیم . دیگری مکتب های متکی به کشف و
شهود و سوم، جریان های غیرطبیعی موجود در اذهان بشر است که هر سه درگیر با عقلانی شدن هستند; لیکن امور غیرطبیعی،
خطرش خیلی بیشتر از بقیه است و اکثرا هم گرفتاریم; مثلا ما به طور عادی می گوییم: «وجود» این طور و «ماهیت » این طور شد;
در صورتی که هیچ توجه نمی کنیم که این حکمی که ذهنمان می کند، به چه چیز اشاره دارد . مثل این است که بگوییم «اسب بالدار
خیلی خوب است » چون نه بنزین می خواهد و نه هیچ چیز دیگر و هر جا بخواهیم می توانیم سوار شویم و … در حالی که اصلا توجه
نکنیم که «اسب بالدار» به چه چیزی اشاره می کند . غربی ها روی این مسئله تا حد افراط دقت کرده اند که به آنجا رسیده اند که
اصلا چیزی که در حوزه تجربه و حس مصداق نداشته باشد، بی معناست; یعنی «اسب بالدار» یک واژه بی معناست; چون مصداق
ندارد . نه به آن افراط که هر چه را در حس نتوانیم نشان بدهیم، بگوییم «بی معنا» ، و نه این قدر تفریط که به هر افسانه ای اعتقاد
پیدا کنیم . هدف اصلی افلاطون هم برای بعضی از این متفکران حوزه فلسفه ما مطرح نیست; یعنی آن مشکل افلاطون را ندارند
که در مقابل سوفسطائیان مجبور باشند برای تراشیدن حقایق ثابت، مسئله «مثل » را مطرح کنند . متفکران ما آن مشکل را
ندارند، ولی باز هم مثل افلاطون را رها نمی کنند . در حالی که باید بپرسیم این مثل به چه اشاره می کند و کجاست؟ نه کجاست
فیزیکی، بلکه به چه دلایلی ثابت می شود، و چه توجیهی دارد . این که مرتبا می گویند گزاره ها باید توجیه داشته باشد، خود توجیه
هم مصیبتی شده است . روی چه مبناهایی توجیه کنیم؟ عقلانیت هنوز محور کار ما نیست . در صورتی که جریان وارونه است .
روشن اندیشان غرب در محیطی به بار آمده اند که نه تنها سیاست، بلکه دیانت از ریشه ضد عقل و اندیشه بود; اما آنها عقلانی
شدند . ولی ما در جامعه ای به دنیا آمده ایم که دین ما اساس همه چیز را عقل قرار می دهد و تفکر یک ساعت را برابر هفتاد سال یا
یک سال عبادت می داند; ما عقلانیت را فراموش می کنیم و تسلیم امور غیرعقلانی می شویم .

عقل ستیزی در الهیات مسیحی و عرفان اسلامی چه نقاط افتراق و اشتراکی دارد؟

در نهاد عرفان این است که حوزه عقل و اندیشه، با یک قشر و نمادی از حقیقت طرف است که اینها توهمند و واقعیت ندارند . عقل
و اندیشه با ظاهر جهان طرف است که ظاهر جهان هم هیچ و پوچ است; خیال اندر خیال، وهم اندر وهم . حقیقت و وجود و
واقعیت اصیل در ماواری این پدیده هاست; آن هم با حس و عقل، قابل درک نیست . باید رو کنیم به کشف و شهود . بنابراین عقل
را صرفا اداره کننده حیات حیوانی می دانند، اما حقیقت کار عقل نیست . این دیگر تعارف ندارد . عقل را تحقیر می کنند و آن را در
جستجوی حقیقت، ناتوان می یابند و به قول حافظ، شرط اول قدم آن است که مجنون باشی . اصلا اولین قدم این است که عقلت را
کنار بگذاری . وقتی قرار است به شیخی تسلیم شوی و در برابر او مثل مرده در دست مرده شوی باشی، با عقلانیت سازگار نیست .
در مسیحیت نیز ما روایت عقلانی نداریم; چون اصلا اصول آن با عقل جور در نمی آید . مثلا وقتی تثلیث را مطرح می کنند، آدم
نمی تواند یک تصور درستی از این قضیه داشته باشد که سه تاست و یکی است و یکی است و سه تاست و تجسد خدا; خدا می آید
بشر می شود، خدا بر سردار می آید; فدا می شود . اینها را نمی شود با عقل توجیه کرد . نبای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.