پاورپوینت کامل مشکل روایت در داستان های شیعی ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مشکل روایت در داستان های شیعی ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مشکل روایت در داستان های شیعی ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مشکل روایت در داستان های شیعی ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۹

روایت شناسی داستان های شیعی، با ادراکی نو می تواند افق های تازه ای را در ادبیات معاصر ایران بگشاید . کافی است به یادآوریم
برشت و استانسیلاونیسکی نمایش پرداز نوآور شوروری که هر دو با تعمق بر شگردهای نمایش های شرقی در چین و ژاپن، به ارزش
فاصله گذاری در تئاتر پی بردند و روشنفکران ما پس از آموختن فاصله گذاری در تئاتر برشت، تازه متوجه وجود مشکل های بسیار
عالی بیان فاصله گذارانه در تعزیه شدند .

اگر ما قادر بودیم به ارزش استقلال فرهنگی خود پی ببریم، و دارای اندیشه مستقل، پژوهش مستقل و قدرت تئوری پردازی و
کشف مستقل بودیم، چه بسا بسی زودتر از برشت، قادر بودیم نکات اندیشه برانگیز شیوه تعزیه را مورد بازخوانی و تحقیق قرار
دهیم و بنا به مقتضیات ابداع، راه تازه ای را در نمایش بگشاییم .

در حوزه داستان نویسی هم، داستان های ما دچار همین پیروی و تبعیت از دستاوردهای داستان غربی است و ما از سبک ها و
آزمون های فرعی آنها دنباله روی می کنیم . بدیهی است که در اینجا هم باید تجربه های مستقل را پاس بداریم; اشکال سنتی
حکایت و انواع روایت های موجود در میراث ما، قادر است سرچشمه ابداع باشد و ساختارهای بنیادین داستانی جدیدی را عرضه
نماید . در واقع در مسیر نوآوری، اول باید بپرسیم که ساختار بنیادین داستان چیست؟

«مایل جی تولن » برای توضیح جهت گیری های آغازین می پرسد: روایت چیست؟ مراد از ساختار روایت چیست؟ کاربرد این
اصطلاح ساختار در زمینه مطالعه روایت، شامل چه تاکیدها و چه مقاصدی است؟ در چه مرحله ای نگرش زبان شناختی وارد
می شود و واقعا چه اندازه سودمند است؟ آیا چنین موضوعاتی آن قدر ارزشمند هستند که دنبال شوند؟ در زیر به این پرسش ها و
دیگر موضوع های بنیادین پاسخ هایی عملی داده ایم … .

شارحان روایت، گاهی از این امر بدیهی آغاز می کنند که هر حکایتی گوینده ای دارد; از این رو، مطالعه روایت باید شامل تحلیل جزء
بنیادین آن باشد; حکایت و گوینده، ولی این سخن درباره هر کنش کلامی جایز است، زیرا علاوه بر آنچه معمولا گفته می شود،
همواره گوینده اش نیز در کار است، ولی آنچه در این جا روایت را تمایز می بخشد، به ویژه اگر روایتی ادبی یا روایت شفاهی طولانی
در میان باشد، آن است که اغلب گوینده نیز قابل توجه است . گویندگان روایت های طولانی اغلب به گونه ای شگفت حاضر و
مشهودند، حتی اگر حکایتی که باز می گویند، سرسختانه همه توجه ما را به فرد یا افراد دیگری معطوف سازد . اغلب احساس
می کنیم که توجه ما همزمان به دو موضوع جالب کشانده می شود; یکی افراد و رخدادهای خود داستان، دیگر کسی که ماجراها را
باز می گوید … .

در این جا قصد دارم بر دو کانون اصلی روایت، یعنی داستان و گوینده متمرکز شوم .

این امر که احساس می کنیم، توجه ما میان دو موضوع جالب تقسیم شده است; یکی از ویژگی های بنیادین روایت را نشان
می دهد; روایت اساسا بازگویی اموری است که از نظر زمانی و مکانی از ما فاصله دارند! گوینده حاضر و نزدیک است و رخدادها
غایب و دور . مفهوم فاصله نیز از همین جا مشخص می شود . این موضوع را می توان به وسیله نموداری مثلثی نشان داد، با ساق های
متساوی که راس بالایی گوینده راس سمت راست گوینده و راس سمت چپ را داستان تشکیل می دهد .

ولی از آنجا که گوینده حاضر، راهی است برای دستیابی به رخدادهای دور، مفهوم دیگری نیز به میان می آید که بر مبنای آن،
روایت می تواند به امور غایب و دور حضوری نامرسوم ببخشد و این بیشتر نوعی یکی شدن است تا تمایز، یکی شدن به اضافه
بی واسطگی را می توان با چنین نموداری نشان داد که گوینده و داستان دو راس نزدیک مثلث قائم الزاویه و خط عمود بر قاعده، و
شنونده راس سمت راست زیرین محسوب شود، ولی چون احتمال دارد که گویندگان در آن مفهومی که خود از موضوع دور دست
مورد حکایت ساخته اند، کاملا محو شوند، گاهی مخاطبان چنین احساس می کنند که گوینده از آنان فاصله گرفته است و از صحنه
کنار رفته است، تا آنان خالی از مزاحم درگیر آن صحنه شوند .

این رابطه سوم میان گوینده داستان و شنونده، یعنی یکی شدن به اضافه کنار رفتن نمودار انتزاعی است که گوینده و داستان را
در یک کادر قرار می دهد و شنونده با این عناصر وحدت یافته، وارد بده بستان می شود . این سه نمونه انتزاعی متفاوت، پایه
شیوه های کاملا انتزاعی متمایز در روایت گری هستند .

اما در روایت تعزیه، این سه ساختار بنیادین روایت داستانی غربی فرو می ریزد; نه راوی کل و نه گوینده داستان، با غیاب یا حضور
یکسویه وضع ثابتی بر نمی گزینند . گوینده داستان از درون داستان سر بر می آورد، حاضر می شود و تا دمی دیگر در داستان غایب
شود .

داستان می کوشد، شنونده را به راوی مجددی تبدیل کند . به همین دلیل، فاصله ها به سود واقع گرایی و فکر کردن تغییر
می پذیرد . روایت تعزیه عمیقا مخالف توهم افزایی و فریب شنونده است و همواره فاصله ای ایجاد می کند که در آنجا بین واقعیت ما و
پلشتی یا معصومیت، حفره ای ایجاد می شود تا خود را باز یابیم و بسنجیم و با حقیقت همنوا شویم و از ضد حقیقت فاصله بگیریم .
به همین دلیل این روایت تا حد ممکن با ساختگی و پرداختگی مصنوعی و جا زدن آن به نام امر عینی می ستیزد .

متاسفانه ما قادر نبودیم، میان این فرم ها و روایت های داستانی خود، از رویدادهای شگرف و شگفتی آور هماهنگی ایجاد کنیم . به
همین دلیل، داستان های شیعی ما از درخشان ترین، دردبارترین و آموزنده ترین اتفاقات عبرت آموز، تبدیل به لحن و زبانی می شود
که به نحو کلاسیک قصه پردازانه است . در حالی که اگر تجربه روایت متفاوت در سنت روایی اسلامی در قصه گویی مورد توجه ما
باشد، چه بسا بر میزان تکان دهندگی و وجه ضد اسطوره ای و زنده رویدادها افزوده شود و ما بیشتر درگیر ابعاد واقعیت هولناک
شویم .

من برای آنکه نشان دهم، از نظر بافت و ساختار زبان و شگردهای داستانی، روش موجود قصه نویسی چقدر برای روایت عاشورا
ناکافی است، به داستان «زیر شمشیر غمش » متوسل می شوم، البته با موازین متعارف، «زیر شمشیر غمش » یک داستان قابل قبول
است، اما با نگاهی که درباره ضرورت تغییر ساختارهای بنیادین ارائه داده ام، متعارف بودن خود نقطه ضعف آن است .

قافله پس از نماز صبح، از «شراف » منزل کشیده بود . مقصد کوفه بود . این را دیگر مرغان آسمان هم می دانستند; اهل «حجاز» و
«شام » هم کوفیان که جای خود داشتند; با آن پیک های عجولی که پی در پی فرستاده بودند و نامه هایشان که «میوه باغ هایمان
رسیده است و بوستان هایمان سرسبز شده …» .

هر سواری از این قافله اینک در مدار آفتاب قرار گرفته بود و قافله در سیلان نور به پرواز در آمده بود . اما نه به شتاب، این مقصدی
بود که کلوخ به کلوخ باید پیموده می شد و ذره ذره باید تکوین می یافت … .

× × ×

و سواری به این قافله اینک در شرف پیوستن بود که مقرر بود از درخشان ترین چهره های سپاه حق به شمار آید .

«زیرشمشیر غمش » داستان حریت آدمی است که از تاریکی به نور می گریزد . «داود غفارزادگان » در کتابی که طراحی جلد آن به
عهده «حسین خسروجردی » بوده به روایت این بودن و نبودن می پردازد:

«دشت در لهیب خورشید می سوخت اما کاروان همچنان پیش می رفت، ناگاه سکوت کاروان را بانگ تکبیر مردی، که ذوق زده
چشم بر افق داشت، شکست . قافله ایستاد و همهمه پراکنده تکبیرها که در جواب تکبیرگوی برآمده بود، چون نسیم امیدبخشی
در دل دشت پیچید .

قافله سالار با تردید به صورت مردی که تکبیر گفته بود، نگریست و مسیر نگاهش را تعقیب کرد:

– برای چه تکبیر گفتی؟

مرد نگاه کودک وارش را به طرف قافله سالار چرخاند و هیجان زده گفت: «نخلستان دیدم …»

این حرف سواران را به جنب و جوش انداخت و هاله ای از امید بر کاروان سایه افکند . اما با صدایی که از میان قافله برخاست، این
حالت لحظه ای بیشتر نپایید .

– قسم که هرگز در این بیابان نخلی ندیده ام!

قافله سالار خیره در افق به خوابی که دیده بود می اندیشید .

سگانی که پیکرش را از هم می دریدند و در آن میانه سگی بود دو رنگ … ؟ سگان اکنون از گرد راه می رسیدند، از خود به در آمد و
پرسید: «پس آن مرد چه دیده است؟»

– گردن اسب ها و سرنیزه ها

و او تایید کرد .

– به خدا قسم من نیز همان را دیده ام » .

× × ×

داستان به لحظه برخورد قافله امام (ع) و سپاه حر به یک دیگر می رسد .

سپاه خصم چنان به تاخت آمده که عرق از دو گوش اسبانشان می چکد:

«اصحاب آرایش جنگی یافته اند . پچپچه می کردند و مترصد فرمان بودند و آن سوتر، هزار سوار، گوش تا گوش ایستاده بودند .
غبار گرفته و عرق کرده . فریاد تشنگی را در چاک چاک لبان خشکیده شان، می شد شنید .

و در بی قراری اسب ها: اما چهره، چهره خصم بود . اینان پیش قراولان حادثه شومی بودند که بوی آن را از هم اکنون می شد حس
کرد . طلایه داران لشکری که بی شک در پس پشت، مجهز و مهیا بودند … .

این سوتر – آنجا که کاروان پشت به ذو حسم داده بود – در چشم قافله سالار، بارقه خشمی دیده نمی شد . نگاهش اندوهبار، در
واماندگان لشکری بود که یکی یکی با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.