پاورپوینت کامل جنبش دانشجویی و روشنفکری دینی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جنبش دانشجویی و روشنفکری دینی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جنبش دانشجویی و روشنفکری دینی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جنبش دانشجویی و روشنفکری دینی ۱۱۴ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
من با توجه به ضیق وقت و اینکه وقت بنده را یک ساعت تعیین کرده اند می روم سر
اصل بحث. به بنده فرموده اند که راجع به روشنفکری دینی، تشکل ها یا جنبش
دانشجویی و عدالت اجتماعی عرایضی داشته باشم. خیلی سخت است برای بنده که
عادت به مباحث نظری و فلسفی دارم بیایم سه بحث مستقل، راجع به سه موضوع
مستقل داشته باشم و بعد حلقه واسطی که این سه محور اساسی و سه چالش عمده جامعه
را به هم پیوند می دهد، مورد بحث قرار دهم. منتهی فکر کردم که جور دیگر با این سه
موضوع برخورد کنم و آن اینکه بحث جنبش دانشجویی را خدمت شما مطرح کنم و بعد در
حین بحث و مخصوصا در حین توجه به فرآیند تاریخی جنبش دانشجویی نیم نگاهی
هم به روشنفکری دینی و عدالتخواهی داشته باشم و بعد هم به یکسری راهکارها
بپردازم و اگر وقتی شد، در خدمت پرسش های شما باشم.
نکته ای را می خواهم در ابتدای عرایضم به آن اشاره کنم و آن این که مشکل مهم
اندیشه ورزان سیاسی و گروه های سیاسی ما این است که مفهوم سازی و مفهوم شناسی
نمی کنند. مشکل مفهوم سازی مشکلی است که ما حتی در دانشگاه هایمان نیز با آن روبرو
هستیم. به هر حال، در گروه های سیاسی، فی المثل، وقتی که بحث جنبش یا جنبش
دانشجویی به میان می آید، هیچ تعریف روشنی از جنبش ارائه نمی شود. اگر ما مسامحتا
مفهوم جنبش را به کار می بریم که هیچ. اما اگر مسامحتا به کار نمی بریم و واقعا این را
ترجمه (Movement) گرفته ایم، بایستی به یکسری مؤلفه هایی که برای این مفهوم
ذکر شده و کم و بیش مورد اتفاق است، تن بدهیم. من احساس می کنم قبل از اینکه وارد
بحثم بشوم یک تعریف مختصری از مفهوم جنبش ارائه کنم و بعد وارد بحث جنبش
دانشجویی بشوم و اینکه دائم می گویند جنبش دانشجویی و بعضی از مقاطع را به جنبش
دانشجویی نسبت می دهند اصلاً صحیح هست یا نه. مفهوم جنبش که حالا بنده ترجمه
(Movement) می گیرم، مفهومی است که باید چند تا خصلت داشته باشد.
یکی این که در عرصه غیررسمی اتفاق بیافتد، یعنی اگر جریانی در عرصه نظام رسمی
و در نظام قانونی صورت بگیرد، اسم این جنبش نیست. یعنی جنبش دانشجویی یک
حرکتی است خارج از اصول و قواعد متعارفی که در نظام سیاسی تعریف می شود.
نکته دوم آنکه این حرکت یک حرکت کور نیست. یعنی دارای یک ایدئولوژی است.
دارای یک فلسفه سیاسی روشن است. نگاهش و فرائتش از آزادی و عدالت معلوم است.
آزادی و عدالت را خوب فهم می کند و نسبت این دو مفهوم با هر تعبیری برایش روشن
است، و یک حرکتی است که رهبری مشخصی و تعریف شده دارد. عضوگیری مشخص
دارد. پس بنابراین یک جریانی است که واجد یک ایدئولوژی و فلسفه سیاسی روشن
است. رهبری و عضوگیری مشخص دارد. یک جریان اجتماعی را به راه می اندازد و به
تدریج این جریان اجتماعی نهادینه می شود. حالا در فرآیند نهادینه شدگی آن چه اتفاقی
می افتد، بماند. وارد آن بحث نمی شوم. بنابراین، حداقلش اگر ما بخواهیم سخن از جنبش
دانشجویی داشته باشیم، بایستی به این نکته توجه بکنیم که جنبش دانشجویی یک
حرکت خودجوش است. حرکتی است که از دل دانشگاه ها برمی خیزد. یک حرکتی است که
در واقع برای خودش مرام دارد، فلسفه، ایدئولوژی و رهبری دارد.
هر حرکت کور یا هر حرکت وابسته به گروه های سیاسی خارج از دانشگاه ها را نمی شود
جنبش دانشجویی نامید. برای اینکه اذهان را تحریک بکنم، می خواهیم خدمت شما
عرض بکنم که دوم خرداد به هیچ وجه بنا به این تعریف، در کل یک جنبش سیاسی و یا
جنبشی که اصطلاحا از آن به عنوان جنبش دوم خرداد یاد می کنند نبود، حتی جنبش
دانشجویی هم که بعضا نسبت می دهند به بعضی از تشکل های سیاسی و به گونه ای با
دوم خرداد پیوندش می زنند، آن هم نبود.
جنبش یک حرکتی است که در واقع این خصلت ها را دارد. اما شروع جنبش دانشجویی
را اگر بخواهم در تاریخ ایران پی اش را بگیرم و بعد بگویم خصلت های عمده جنبش
دانشجویی چه بوده است و الان چه خصلت هایی گریبان گیر این جنبش است، باید بگویم
که شروع این جنبش به تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ بر می گردد. خوب تا
دانشگاهی نباشد دانشجویی نیست، تا دانشجویی نباشد حرکت سیاسی هم نیست. در
سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران تأسیس شد. این دانشگاه را اگر خوب نگاه کنید یک ماهیت دو
سویه دارد. از یک طرف تأسیس دانشگاه تهران در جهت تحقق منویات خاصی است. بعد
از آن که تصمیم گرفته می شود که سیاست های مدرنیستی یا شبه مدرنیستی در ایران
پیاده بشود تصمیم بر این گرفته می شود که انسان های جدید با جهان بینی جدید، با نگاه
جدید تعریف شود و این تعریف هم عمدتا از طریق نهادی به نام دانشگاه دنبال می شود.
خوب این یک طرف قضیه، اما طرف دیگر قضیه این بود که به هر حال این دانشگاه
برای اینکه دانشجو بگیرد بایستی روبیاورد به اقشار جوانی که آماده هستند برای ورود به
این دانشگاه، عمده ترین اقشاری که در اوایل شکل گیری و تأسیس دانشگاه به آن ملحق
شدند، اقشار طبقه متوسطه به پایان و محروم بودند.
عرض کردم متوسط به پایین جامعه بودند، یعنی اقشاری که نسبت به مبارزات
حساس اند، اقشاری که نسبت به فقر و مسئله ای به نام وابستگی و تبعیض حساس اند. در
واقع این محملی شد برای اینکه نیروهایی که وابسته به طبقات پایین و متوسط جامعه
هستند یک جا متراکم شوند. در اثر تراکمی که اینجا ایجاد شد، تعامل و مراوده
ایدئولوژیک آنها افزایش پیدا کرد. در نتیجه، آگاهی و دانش اینها ارتقاء یافت. با افزایش
خودآگاهی مطالبات اینها نیز بالا رفت.
و خود این مطالبات به تدریج آماده شد برای اینکه نسبت به حوادث بیرون دانشگاه از
خودشان حساسیت نشان بدهند. البته قبل از تأسیس دانشگاه تهران ما از طریق
دارالفنون یک حرکت هایی را شاهد بودیم که به جنبش دانشجویی منجر نشد.
جریان دانشجویی، در واقع از جریان ملی شدن نفت شکل می گیرد. جریان ملی شدن
نفت هم یک جریانی است که بیش از آن که ایدئولوژی ناسیونالیسم یا ملی گرایی پشت
سرآن باشد یک جریان آزادی خواهی جمعی است. یک جریان استقلال طلبی است که
اکثر اقشار و گروه های مختلف به گونه ای به آن می پیوندند. و اگر نبود نقش نیروهای
مذهبی، اجتماعی شدن جنبش ملی نفت حداقل با بحران روبرو می شد. من نمی خواهم
بگویم ملی شدن نفت که ایدئولوژی آن را ـ که عمدتا بوی ناسیونالیسم می داد ـ روحانیون
شکل دادند، اما روحانیون نقش بارزی در اجتماعی شدن این جنبش داشتند. و اگر نبود
نقش مرحوم کاشانی و نواب صفوی و بعضی از روشنفکران مذهبی که بعدا به آراءشان
می پردازیم به هیچ وجه جنبش ملی شدن نفت توفیق پیدا نمی کرد. واکنشی که
دانشجویان به این قضیه نشان می دهند عمدتا حول دو محور مرتبط است یکی
آزادی خواهی جمعی یا استکبارستیزی است و دیگری استقلال طلبی. یعنی شروع جنبش
دانشجویی که عمدتا برمی گردد به جریان ملی شدن نفت به این دو خصلت برمی گردد.
بعد که داستان ۱۶ آذر در سال ۱۳۳۲ در آستانه رود نیکسون مطرح می شود و سه نفر به
اسامی شریعت رضوی، بزرگ نیا و قندچی به شهادت می رسند، یک تحولی در جنبش
دانشجویی اتفاق می افتد که کاملاً با گذشته متفاوت است.
بُعد استقلال طلبی و بُعد استکبارستیزی هر دو را دارد. با این تفاوت که خودجوش است و
به گونه ای قطع امید از گروه های سیاسی و جناح های سیاسی غالب کرده است. این به نظر
من اولین جنبش دانشجویی است که به حق می شود از آن به عنوان جنبش نام برد.
جنبشی که احساس می کند با این رژیم نمی تواند کنار بیاید، احساس می کند که برای
مبارزه با امریکا باید این رژیم را ساقط بکند. البته گروه های سیاسی نیز چندان با اینها
هم نوایی نمی کنند. این آغاز یک جنبش دانشجویی است که در ۱۶ آذر نمود پیدا می کند.
بعد از این ما شاهد جریانات دیگری هستیم.
در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ مسائلی مثل انجمن های ایالتی و ولایتی، اصلاحات
ارضی، کاپیتولاسیون و نهایتا تبعید حضرت امام به ترکیه و بعد به عراق، اتفاق می افتد.
به تدریج از اواخر دهه ۳۰ به این طرف شاهد یک چرخش ایدئولوژیک هستیم. در واقع
نیروهای مذهبی با تمام قدرت و قوت وارد میدان سیاست می شوند و به گونه ای به جریان
تنباکو وصل می شوند. در جریان تنباکو روحانیون هم در نظریه پردازی جنبش و هم در
اجتماعی شدن آن نقش داشتند. به هر حال جریان مذهبی جدید با کوله باری از تجربه و
عبرت از جریانات سیاسی گذشته، از مشروطه تا کودتای رضاخان و آغاز سلطنت
رضاخان و شروع سلطنت محمد رضا شاه تا جریان نفت و کودتای ۲۸ مرداد، وارد فعالیت
سیاسی می شود. جریانی که به تدریج سایر جریان های ملی گرا و چپ گرا را کنار می زند و
این جریانی است که به رهبری حضرت امام و با تئوری ولایت فقیه هدایت می شود. اگر در
جریان های دیگر سیاسی صبغه التقاطی و ترکیبی بارز بود، این جنبش کاملاً صبغه
مذهبی داشت که ملت را هم با خودش همراه می کند. یک تئوری نوظهوری عرضه شد به
نام «ولایت فقیه» که با داشتن ریشه های تاریخی و هویتی، در ۱۵ خرداد تبلور عینی پیدا
می کند و به حق نقطه عطف ۲۲ بهمن ۵۷، می شود. در جنبش ۱۵ خرداد شاهد آن هستیم
که هم رهبری و نظریه پردازی آن به عهده روحانیت است و هم روحانیت نقش اساسی در
اجتماعی شدن آن دارد.
برای اولین بار شاهد آن هستیم که جنبش های دانشجویی بعد از ۱۵ خرداد یک رونق
تازه ای پیدا می کند و یک اتفاق تازه ای رخ می دهد و آن این است که مبارزات
استکبارستیزانه دانشجویان با مبارزات دینی و مذهبی مردم پیوند می خورد؛ یعنی بین
حق طلبی های دانشجویی و حق طلبی های مردمی پیوند مقدسی برقرار می شود.
با ورود حضرت امام به عنوان مرجع تقلید، این پیوند عمیق تر و این مبارزه فراگیرتر
می شود. جایگاه عالی فقاهت مرجعیت و بُعد کاریزماتیک آن در تشیع که به هیچ وجه به
شرایط بحرانی مورد نظر ماکس وبر برنمی گردد، بلکه ریشه در آموزه ها و اعتقادات شیعیان
دارد، باعث می شود تا مبارزه به لحاظ کیفی و کمی وارد فاز جدیدی شود.
با مطرح شدن تئوری ولایت فقیه و حکومت اسلامی، یک ایدئولوژی جدید مطرح
می شود که از طرفی عاملی می شود برای پیوند مردم با دانشجویان و از طرف دیگر به
تدریج زمینه ای می شود برای جریان دوم روشنفکری در ایران. این واقعیت نشان می دهد
که نقش امام در شکل گیری جریان دوم روشنفکری خیلی بارز است. جریان دوم
روشنفکری برخلاف جریان اول که به هر حال تا زمان شکل گیری جریان دوم آثاری از او
باقی مانده بود و کاملاً سنت گریز، سکولار، لیبرال و غرب گرا بود، کاملاً تحت تأثیر فضای
اجتماعی ۱۵ خرداد و مخصوصا تئوری ولایت فقیه فضای فکری و روشنفکری جدیدی را
بنا می گذارد و سنت گرایی انتقادی، اسلام گرایی و بازگشت به خویشتن خویش را
ایدئولوژی مبارزاتی خود قرار می دهد. دو چهره روشنفکر بارز این جریان، یکی مرحوم آل
احمد و دیگری مرحوم دکتر شریعتی است.
در ادامه فعالیت این جریان روشنفکری و نمودش در دانشگاه ها و شروع فعالیت های
مسلحانه متأثر از شرایط جهانی و تفکرات بعضا سوسیالیستی، شاهد انشعاب جریان
مذهبی جنبش دانشجویی به دو شاخه عمده هستیم. یک شاخه این جریان،
اسلام خواهی ناب و دیگری جریانی التقاطی به سازماندهی سازمان مجاهدین خلق
کنونی است. جریان ناب را در واکنش صمدیه لباف و مجید شریف واقفی شاهد بودیم که
بعد از اینکه نهایتا سازمان مجاهدین خلق بعد اسلامی اش را کنار گذاشت و صرفا
مارکسیسم را انتخاب کرد این دو در مقابل این جریان التقاطی می ایستند و جریان اسلام
ناب را دنبال می کنند که به شهادتشان نیز منجر می شود. در کل این شرایطی است که در
نهایت منجر به انقلاب اسلامی می شود. در واقع انقلاب اسلامی تا حدی مرهون جریان
دوم روشنفکری است. جریانی که قطع نظر از رگه های التقاطی آن ـ که اتفاقا این رگه های
التقاطی نیز تحت تأثیر جریان روشنفکری و التقاطی نیز تحت تأثیر جریان روشنفکری و
التقاطی قبل از جریان دوم روشنفکری است که به گونه ای در جریان دوم رخنه می کند و
فراموش نکنیم که سازمان مسلحانه مجاهدین خلق از دل لیبرالیسم التقاطی و جریان
ملی ـ مذهبی بیرون آورده است ـ زمینه را برای ظهور انقلاب اسلامی هموار می کند.
با این جریان است که انقلاب اسلامی پیروز می شود. جریانی که بوی اسلام ناب
می دهد. جریانی که ولایت فقیه را پذیرفته است. در واقع استکبارستیزی، استقلال خواهی
و عدالت خواهی از شعارهای اصلی آن است. اما بعد از انقلاب اتفاق ناگواری رخ می دهد و
ما را به عقب می برد (کما اینکه در سال های اخیر هم یک اتفاق ناگوار رخ داده است که
قابل بررسی است). این اتفاق ناگوار روی کارآمدن بازرگان است. بعد از پشت سرگذاشتن
جریان التقاطی ملی ـ مذهبی و جریان مارکسیستی، با ظهور امام و اندیشه های ناب
اسلامی، با انتصاب بازرگان به نخست وزیری به گذشته بازگشتیم. حضرت امام هم بعدا
فرمودند که نظرشان این انتخاب نبوده است. باید دید چه شرایطی باعث این تحمیل
شده است. چه اوضاع و احوالی حاکم بوده است. شاید این اوضاع و احوال هنوز هم حضور
داشته باشد. این از جریان اول جنبش دانشجویی. اما جریان دوم دانشجویی که انصافا
جریانی خودجوش بود و کاری نداشت به آنچه در عرصه رسمی می گذرد. به هر حال، یکی
از اتفاقاتی که در هر انقلابی ممکن است رخ بدهد این است که برخی از روشنفکران و
فعالان سیاسی، پس از آن که نظام جدید شکل می گیرد، اقتضائات آن باعث می شود از
توفندگی و جوشش و خروش بیفتند. اما این اتفاقی که می افتد دلالت برآن دارد که کماکان
همان جوشش انقلابی وجود دارد و آن اتفاق ۱۳ آبان و تسخیر لانه جاسوسی است که
جریان دوم احساس می کند که این نظام متناسب با آن شور و حیات و آن ایدئولوژی که
براساس آن، این انقلاب تاریخی شکل گرفته، نیست پس واکنش نشان می دهد.
مگر بازرگان چه کرده بود؟ بازرگان با آمریکا آن چنان که باید و شاید سر خصم نداشت.
حتی گفت و گوی های پنهانی هم می کرد. کوتاه می آمد، یعنی از آن روح انقلابی برخوردار
نبود. آیا فکر نمی کنید که جریان فعلی ما تا حدی شبیه سال ۵۸ باشد آیا بوی مماشات و
تساهل و تسامح بار دیگر به مشام نمی رسد. حتی ادعا می کنم که گفتمانی در عرصه
رسمی کشور جریان دارد که از گفتمان ملی – مذهبی بازرگان عقب تر است، بلکه رفته
است به جریان اول مشروطه. یعنی ما یک بار دیگر عقب رفته ایم. اگر در اوایل انقلاب به
جریان ملی ـ مذهبی یک مقداری میدان داده شد، در این سال ها به جریانی از
روشنفکری که قبل از جریان ملی – مذهبی بوده است، میدان داده شده است، یعنی
تفکرات و اصلاحات لیبرالیستی و سکولاریستی ملکم خانی. به هر حال، جریان دوم
دانشجویی خودش را نشان می دهد و حرکت ۱۳ آبان را رقم می زند .این حرکت یک بار
دیگر، حیاتی به جنبش دانشجویی بیشتر نداشتیم، یکی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و دیگری ۱۳ آبان
۱۳۵۸.
بعد از تسخیر لانه جاسوسی محور نظام سازی بر پایه چرخش سیاسی و جابه جایی
جدید قدرت دولتی روندی تازه آغاز می کند. این روند نیز اقتضائاتی دارد که تا حدی بر
شیوه و چگونگی فعالیت های دانشجویی تاثیر می گذارد. متعاقب آن انقلاب فرهنگی و
جنگ تحمیلی اتفاق می افتد که آن هم الزامات واقتضائات خاص خود را دارد. بدون تردید
بین تسخیر لانه جاسوسی و ایجاد فضای جدید روانی – سیاسی و شروع انقلاب
فرهنگی، رابطه ای، هر چند بیرونی و مشروط وجود دارد که مجال پرداختن به آن در این
جانیست. یکی از اشکالاتی که در این جا گریبانگیر جنبش دانشجویی می شود ورود و
اتکاءشان به قدرت دولتی است. اولین تقابل هایی که بین تحکیم وحدت و جریانات
دانشجویی دیگر و شکل گیری سایر تشکل ها، از جمله جامعه اسلامی دانشجویان صورت
می گیرد به همین پشتوانه دولتی دفتر تحکیم وحدت، به ویژه در سال های اولیه انقلاب
فرهنگی و بازگشایی دانشگاه ها، تقریبا تا سال های ۶۹ برمی گردد. این جریان چون خود
را واجد نقشی اساسی در تسخیر لانه می داند، مستقیم و غیرمستقیم مطالبات خودش را
می طلبد. این مطالبه خواهی به تدریج باعث شکل گیری تشکل های جدید دانشجویی
می شود که به آن اشاره شد.
از بازگشایی دانشگاه ها تا دوم خرداد ۷۶ اتفاقات و جریاناتی رخ می دهد که به طور قطع
این جریانات اعم از فکری و رفتاری بر فعالیت های دانشجویی تأثیری بسزا دارد. در این
میان شکل گیری جریان سوم روشنفکری، در پیوند با جریان اول روشنفکری، یعنی
جریان لیبرال و سکولار با عناوینی از قبیل روشنفکری دینی، روشنفکری نواندیشی،
روشنفکری اصلاح گرا به تدریج ابتدا در قالب افکار شخصی و متعاقبا سازمان یافته و
گروهی را در سال های نزدیک به ۷۶ و چند صباحی پس از آن در قالب حلقه کیان شاهد
هستیم. جریاناتی که می توان از آن به عنوان جریان سنت گریزی جدید، غرب گرایی
جدید وحتی اسلام ستیزی جدید در بعد حداقل سیاسی اش یاد کرد. به هر حال وجه غالب
جریانات سیاسی رسمی دانشجویی با پشتوانه مقامات و مناصب رسمی و دولتی، در
سال ها ۷۶ ـ ۶۲ به تشکل دانشجویی تحکیم وحدت تعلق دارد که در بدنه مدیریت نظام
سیاسی نیز دارای مناصب کلیدی و بهره مند از مواهب و فرصت های تعریف شده سیاسی،
فرهنگی و اقتصادی است. در این سال ها عمدتا استیلا از آن این جریان دانشجویی در
پیوند با مدیران دانشگاهی با نگرش فکری و سیاسی خاصی موسوم به چپ است که
اجازه فعالیت سیاسی و فرهنگی به سایر تشکل ها و جریانات را نمی دهد و برخلاف
افرادی از آن جریانی که هم اکنون از تساهل و تسامح و آزادی بیان دم می زنند، در آن
مقطع زمانی هیچ گونه آزادی قانونی و تعریف شده را برای سایر تشکل ها و جریانات
دانشجویی بر نمی تابیدند.
به هر حال، تفاوت جریان جدید (سوم) روشنفکری با جریان اول این است که این
جریان توسط افرادی سامان داده می شود که خودشان زمانی متعلق به جریان دوم بودند و
به گونه ای در تسخیر لانه جاسوسی مؤثر بودند. که به طور قطع نقش و تأثیرشان به
مراتب بیشتر از افرادی است که این سابقه را ندارند. حتی در دسته بندی های خو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 