پاورپوینت کامل منظومه های معرفتی و فلسفه چگونگی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل منظومه های معرفتی و فلسفه چگونگی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل منظومه های معرفتی و فلسفه چگونگی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل منظومه های معرفتی و فلسفه چگونگی ۱۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

قسمت دوم و آخر

۵. تأثیر و تأثر اطلاعات در نظام فکری، متناسب با منزلت آنها

پس در طراحی نظام فکری در یک فرد ما بایستی به سمتی حرکت کنیم که مجموعه
تفکرات او به صورت اجزاء یک نظام در بیاید به طوری که هر اطلاعی که وارد دستگاه
معرفتی او می شود تأثیر خود آگاه و منطقی بر منظومه فکری او بگذارد. وقتی یک مسأله
بنیادی وارد حوزه اندیشه یک انسان می شود فرد باید بتواند تأثیر این مسأله را در همه
مجموعه و منظومه فکری خودش مورد مطالعه و دقت قرار بدهد. در واقع آن چیزی که
اکنون در نظریه های هرمنوتیکی مورد دقت قرار می گیرد و به عنوان مبانی این نوع
شناخت تحلیل می گردد، توجه به معرفت های انسان به صورت یک منظومه است که
شما در منظومه معرفتی هر گاه یک معرفت جدید را وارد می کنید این معرفت، خواه نا خواه
بر سایر اندیشه های شما تأثیر می گذارد و اگر شما یک منطق هماهنگ ساز داشته باشید
باید قادر باشید تأثیر این معرفت را در منظومه معرفتی ملاحظه کنید در این صورت اگر
هماهنگ با منظومه فکری شما نیست یا باید آن را پالایش کنید یا منظومه فکری
خودتان را تغییر بدهید و چنانچه با منظومه معرفتی هماهنگی دارد برای آن معرفت در
منظومه فکری خود جا و مکان تعیین کنید و نسبت بین این عنصر جدید و مهمان تازه
وارد را با کل فضای اندیشه و ذهن خودتان تبیین نمایید.

این نکته در جامعه گسترده تر و دقیق تر است شما وقتی با یک فرضیه وارد فضای
فرهنگی جامعه وارد می شوید لازم است تأثیر این فرضیه را بر کل منظومه فکری جامعه
مورد مطالعه و بررسی قرار بدهید. البته کاملاً روشن است که ما، چه در فرد از نظام فکری
سخن بگوییم و چه در جامعه و بر فرض که ما منطق مطالعه این منظومه را در اختیار داشته
باشیم و بتوانیم منطقی تولید کنیم که توسعه و تکامل نظام فکری را چه در عرصه اندیشه
فردی و چه در عرصه فرهنگی اجتماعی محاسبه کند معنایش این نیست که سهم و تأثیر
هر مسئله ای که در جامعه پیدا می شود در این منظومه فکری با سهم تأثیر مسائل دیگر
برابر است چرا که شما بایستی مسائل را طبقه بندی کنید؛ گاهی اندیشه ای که وارد
فضای جامعه می شود اندیشه ای بنیادی است، گاهی فکر تخصصی بوده و مربوط به یکی
از حوزه های تخصص می باشد و گاهی تغییری در یکی از بخش های فرهنگ عمومی
جامعه وارد می شود. طبیعی است نسبت تأثیر اینها در منظومه فکری جامعه یکسان
نیست. به عنوان مثال می گویم وقتی اندیشه نسبیت پیدا می شود و این اندیشه در فضای
فرهنگی جامعه مورد قبول می شود. این اندیشه در دوره های بعد از خودش بر همه علوم
تخصصی تأثیر می گذارد. یا وقتی اندیشه جدیدی در فیزیک کیهانی مطرح می شود این
اندیشه حتماً بر سایر علوم تأثیر جدی می گذارد از این منظر چنانچه شما در طبقه بندی
علوم به علوم پایه قائل باشید و آن را به منزله اصول اعتقادات تفکرات اجتماعی بدانید در
این صورت اگر در علوم پایه مثل فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی و فلسفه زیست تغییر
جدی اتفاق افتاد شما باید بتوانید پیش بینی کنید که این تغییر چه آثاری در کل منظومه
فکری بشر دارد.

من فکر می کنم مقصود ما از نظام فکری تا حدودی روشن شد. نظام فکری چه در فرد و
چه در جامعه، منظومه هماهنگی از اطلاعات است که این منظومه هماهنگ گرچه به
عرصه های مختلف می پردازد و دارای تنوع و کثرت و گستردگی است اما در عین تنوع و
کثرت از ارتباط منسجم و هماهنگ برخوردار است به طوری که همه اجزاء آن مکمل و
موءید همدیگر هستند نه متناقض باشند و نه جزیره های مستقل، از هم جدا و غیر مرتبط.
بلکه، نظام فکری نظامی است ک در فرد منظومه فکری او را شکل می دهد و در جامعه
فرهنگ اجتماعی را سامان می بخشد و اگر شما فرهنگ را در جامعه واسطه سیاست و
اقتصاد بدانید طبعاً در صورتی عملکرد و موضع گیری های عینی یک جامعه در ابعاد
مختلف هماهنگ می شوند که نظام فکری جامعه هماهنگ گردد. در فرد هم همین گونه
است یعنی در صورتی موضع گیری های او هماهنگ می شود که منظومه فکری هماهنگی
داشته باشد.

۶. بیان سه گونه برخورد نسبت به ارتباط معارف

بنابراین ما می توانیم بگوییم سه گونه می توان تفکرات فرد و جامعه را ساماندهی کرد:

۱/۶. عدم ملاحظه ارتباط بین معارف

گاه اصلاً به رابط بین اندیشه ها وقعی نهاده نمی شود و فرد اصلاً به فکر این نیست که
تفکرات خودش را سامان بدهد. در چنین حالتی ممکن است بین اندیشه های انسان
تناقض ایجاد بشود و اندیشه ها همدیگر را نقض کنند فرض کنید اگر کسی بخواهد وارد
تفقه در منابع دینی بشود و استنباط ارائه بدهد بدون اینکه ابزار هماهنگ سازی
استنباط های خودش را داشته باشد این انسان ممکن است در ده ها مسأله فقهی به
تناقض بر خورد کند و حرفی را که در این مسأله می زند با نظریه ای که در مسأله دیگر
می گوید.

۲/۶. ملاحظه ارتباط بخشی بین معارف

گاهی اوقات ما به هماهنگی بخشی و جزئی اندیشه ها می پردازیم کما اینکه الآن در
فرهنگ متداول حوزه همین گونه است و در دوره های گذشته علوم هم همین گونه بود
یعنی هماهنگی علوم به صورت بخشی ملاحظه می شده است.

در حال حاضر وقتی یک فقیه فتوا می دهد تلاش می کند که مجموعه فتواهایش
هماهنگ باشد و اگر شما یک فتوای فقیه را نقض کنید و این فتوا را به مبنای فقیه
برگردانید سایر فتواهایش نیز هم که مستند به آن مبناست تغییر خواهد کرد شما اگر به
فقیه بگویید آیا امکان دارد فتوایی که داده اید با فتواهای دیگر متعارض باشد می گوید: نه.
اگر بگویید آیا آنها با مدارک متناقض اند؟ خواهد گفت: خیر؛ بلکه خواهد گفت که اگر شما
یک تعارض بین یک فتوای من با یک روایت یا با یک آیه در هر کجا ملاحظه کردید من
مجبور خواهم بود از فتوا رفع ید کنم. بنابراین فقیه تلاش دارد نظرات خود را بر مبنای واحد
هماهنگ کند، اما در عین حال این هماهنگی، فرا گیر و همه جانبه نیست. الآن ملاحظه
کنید آیا بین فقه و فلسفه هماهنگی است؟ یعنی آیا اساساً ملاحظه می شود که چه
رابطه ای بین فقه و فلسفه وجود دارد و تعامل بین این دو چگونه واقع می شود؟ آیا مسائل
فلسفه و مسائل فقه درون یک منظومه هماهنگ تعریف می شوند یا اصلاً این دو، به
منزله دو جزیره مستقل از هم هستند که به مسائل متفاوتی می پردازند؟ جواب این سوءال
منفی است. به نظر می رسد اگر مسأله ای در فلسفه مورد تغییر قرار گیرد تأثیر آن بر حوزه
فقه ملاحظه نمی شود. یا اگر یک مسأله در منطق مورد تجدید نظر قرار گیرد، تأثیر آن بر
فقه ملاحظه نمی گردد. یعنی منظومه معرفتی هماهنگ و منسجمی که در آن همه ابعاد
به صورت ابعاد یک نظام واحد ملاحظه بشوند وجود ندارد بلکه علوم، جزیره های مستقل
از هم هستند که تنها به هماهنگی نسبی در درون آنها فکر می شود. البته بعضا اگر در
درون خود آنها هم قدم بگذارید هماهنگی به صورت یک منظومه کامل مورد مطالعه قرار
نگرفته است یعنی اینطور نیست که وقتی در یک مسأله اصولی تجدید نظر پدید می آید
این تجدید نظر را به مبنای علم اصول و سپس از آنجا به سایر مسائل علم اصول تسری
بدهند. چه بسا نظریه اصولی در یک مسأله علم اصول تغییر می کند اما تأثیر آن در سایر
مسائل هیچ گاه مورد مطالعه قرار نمی گیرد. حتی در فقه تا حدودی همین گونه است.

۳/۶. ملاحظه ارتباط بعدی بین معارف

ولی اگر بتوانیم منطق و ابزاری ایجاد کنیم که آن ابزار بتواند مجموعه علوم را به صورت
یک منظومه مورد مطالعه قرار بدهد و تعامل بین آن ها را ببیند طبیعی است تأثیری که
تغییر در یک اندیشه فلسفی به عنوان تفکری که در منظومه فکری یک انسان قرار داد بر
سایر تفکرات می گذارد خواهید دید و مطالعه خواهید کرد.

به نظر می رسد آن چیزی که در دوره فراوری اطلاعات به دنبال آن هستند این است که
منظومه اطلاعات بشر را هماهنگ می کنند یعنی منطقی بسازند که بتواند این منظومه را
هماهنگ بکند و نیز ابزاری برای مدیریت پژوهش و مطالعات اجتماعی ایجاد بکنند که
مجموعه تفکرات و پژوهش های بشری را هماهنگ نماید. البته این به چه نسبت ممکن
است و به چه میزان واقع می شود بحث دیگری می باشد، ولی نکته مهم این است که شما
در صورتی می توانید توسعه هماهنگ و پایدار داشته باشید و همه ابعاد یک جامعه را به
صورت هماهنگ سرپرستی بکنید که دارای منظومه علوم هماهنگ باشید زیرا علومی که
به صورت مستقل از هم دیده می شوند حتماً از وقتی که در حوزه های مختلف تصرف
می کنند، قدرت ایجاد وحدت و هماهنگی را ندارند. وقتی شما همه ابعاد جامعه را به هم
مرتبط می بینید به طوری که یک ضلع جامعه در سایر ابعاد جامعه اثر گذار است در
صورتی می توانید نسبت بین اینها را مطالعه کنید و کارآمدی جامعه را به هماهنگی
برسانید که منظومه معرفتی جامعه را هماهنگ کرده باشید.

۷. هماهنگی در رفتار فردی و اجتماعی لازمه نظام فکری منسجم

اگر این مطلب اجمالاً پذیرفته بشود و مفروض باشد که انسان دارای نظام فکری بوده و
جامعه دارای یک نظام منسجم اندیشه و تجربه می باشد و فرهنگ جامعه که عبارت از
فرهنگ عمومی، فرهنگ تخصصی و فرهنگ بنیادی است در حوزه های مختلف به
صورت یک منظومه هماهنگ هستند و امکان هماهنگ سازی آنها همانند تفکرات یک
انسان وجود دارد، آن گاه سوءال این است که اگر ما به چنین منظومه ای برسیم چه ثمری
می تواند داشته باشد؟ طبیعی است در یک قدم شما می توانید بوسیله نظام فکری
منسجم، مجموعه رفتار فرد را هماهنگ بکنید. به طوری که رفتاری که انجام می دهد
دقیقاً مکمل سایر رفتارهایش بوده، و مجموعه رفتارهایش از یک آهنگ واحد و تناسبات
کمّی و کیفی کاملاً هماهنگ برخوردار باشد. مثلاً اگر بتوانید در علم اخلاق، یک نظام
پرورش اخلاقی تعریف کنید، حتماً کسی که تحت تعلیم قرار می گیرد و شما بوسیله یک
نظام پرورش اخلاقی، او را تربیت می کنید دقیقاً می توانید مجموعه رفتارها و حالاتش را
به صورت متناسب و هماهنگ پرورش بدهید. شما گاهی در پرورش یک انسان،
دستورهایی می دهید ولی این دستورها از نظر کمّی و کیفی هماهنگ نیستند؛ یک
مجموعه دستور، مقابل طرف خود قراردهید و می گویید: نماز بخوان، روزه بگیر، فلان اذکار
را بگو، نوافل را بخوان، قرآن هم بخوان، به دیگران هم کمک بکن، به جامعه هم خدمت
بکن، در جهت پرورش نیروهای انسانی هم کوشا باش، در جهت توسعه قدرت اسلام هم
تلاش بکن، ولی یک مدل به او نمی دهید که بتواند آنها را در یک منظومه مطالعه کند و
بگوید که حالا من چگونه این دستورات را هماهنگ بکنم. قدرت من که نامتناهی نیست،
چگونه بین اینها نسبت برقرار بکنم که این قدرت به نحو بهینه خرج بشود؟ شما وقتی
نظام دستورات به فرد نمی دهید او را که می خواهد تحت پرورش شما قرار بگیرد به تشتت
و تناقض می کشید و او ً وقتی می رود که نماز بخواند نمی داند نمازی که می خواند به
جاست یا خیر؛ الآن باید ذکر بگوید یا نماز بخواند، همین اندازه باید نماز بخواند یا کمتر
بخواند. نماز را کم کند، به ذکر بپردازد یا ذکر را کم کند به نماز بپردازد. هر دو را کم کند؛ در
خدمت موءمنین باشد یا به عکس، از دستگیری از نیازمندان و کمک به آنهایی که احتیاج
به کمک دارند کم بکند و به ذکر و وردش بپردازد. آیا دنبال تحصیل علم برود؟ چقدر؟ به
چه اندازه باید تحصیل علم کند؟ به چه میزان دنبال تأمین معیشت خود برود؟ شما وقتی
مدل برای کارهای او نمی دهید طبیعی است که فرد به تناقض و تشتت کشیده می شود.

شما باید بتوانید منظومه ای طراحی کنید که این منظومه، مجموعه حالات روحی و
رفتارهای انسان را در یک مدل در بر بگیرد و نسبت ریاضی بین آن ها برقرار بکند؛ مثل
نسخه ای که یک پزشک می نویسد و دقیقاً می گوید این داروهای شیمیایی را به این
نسبت و به این ترتیب مصرف کنید؛ یعنی هم تناسبات کیفی و هم تناسبات کمّی آن را
مطالعه می کند. طبیعی است اگر شما چنین مدلی داشته باشید این مدل موجب هماهنگی
در رفتار خواهد شد و از تشتت در رفتار و از هرزروی نیروهای انسان جلوگیری خواهد کرد.
به همین صورت شما اگر بتوانید بین علم اخلاق و علم فلسفه و علم فقه و نیز سایر علومی
که رفتار یک فرد را تحت تأثیر قرار می دهند هماهنگی ایجاد کنید طبیعتاً رفتار یک فرد،
از انسجام کامل برخوردار خواهد شد. همچنین اگر بین معارف دینی و علوم تجربی که
تأثیرگذار در رفتار فرد است تعامل و هماهنگی ایجاد بکنید، باز میزان هماهنگی رفتار
فرد افزایش خواهد یافت. در جامعه هم همین گونه است. اگر شما در ابعاد مختلف جامعه
هماهنگی ایجاد بکنید، رفتار اجتماعی به سمت هماهنگی و به سمت استفاده وبهره وری
بهینه حرکت می کند.

۱/۷. وجود دو دستگاه مدیریت الهی و الحادی در هماهنگی رفتار جامعه جهانی

در جامعه، هماهنگی و هماهنگ سازی ابعاد آن بر محور نظام ولایت محقق می شود که
آن نظام، یا نظام ولایت حق است یا نظام ولایت باطل و شق سومی وجود ندارد. یعنی
مدیریت اجتماعی که می خواهد رفتار جامعه را هماهنگ کند یا مدیریتی مادی است یا
مدیریتی الهی است. به عبارت دیگر یا این هماهنگ سازی، هماهنگ سازی بر محور
عبودیت و در جهت توسعه قرب است و یا این هماهنگ سازی بر محور توسعه لذت جویی
و ابتهاج مادی باشد و لذا شما می بینید در دنیای امروز، که دنبال ایجاد وحدت رویه در
مدیریت و نظم نوین جهانی هستند و می خواهند در مقیاس جهانی، جامعه جهانی را
هماهنگ کنند، در این هماهنگ سازی دین را مبنا قرار نمی دهند، بلکه دین را تابع
مدیریت خودشان قرار می دهند و در دستگاه خود برای دین، جایگاه تعریف می کنند.

شما اگر بخواهید در جامعه جهانی، بلکه حتی در یک جامعه ملی و در قالب توسعه همه
جانبه، انسجام و هماهنگی پدید آورید، نمی توانید از دو مبنا حرکت کنید و دو هدف را
تعقیب نمائید، بلکه یک هدف و یک مبنا باید تعقیب بشود، زیرا مدیریت اجتماعی یا
مدیریتی است که در پی توسعه عبودیت است و می خواهد همه شوءون جامعه را بر محور
بندگی خدا رشد دهد و یا دنبال توسعه ابتهاج مادی است و می خواهد جامعه را حول محور
لذت جوئی بیشتر و کامجوئی بیشتر از دنیا منسجم وهماهنگ بکند.

به بیان دیگر دستگاه مدیریتی جامعه یا دنبال این است که هماهنگی ابعاد وجودی
جامعه را بر محور خداپرستی به حدی برساند که ” حتی تکونَ اعمالی و اورادی کلُّها وِرداً
واحداً و حالی فی خدمتک سرمداً ” یا دنبال این است که جامعه ای بسازد که افراد در آن
هر چه بیشتر به توسعه لذت جویی بیندیشد و برای توسعه لذت جویی و کامجویی مادی
تلاش کنند و سعی کنند مجموعه توانایی های خودشان را به نحو هماهنگ و منسجم و با
یک مدل بهره وری بهینه برای توسعه لذت و ابتهاج دنیوی به کار گیرند. بنابراین دو
مبنای مدیریت و دو تا دستگاه مدیریتی وجود دارد.

۲/۷. وجود دو نظام فکری الهی و الحادی لازمه دو دستگاه مدیریتی الهی و الحادی

اگر جامعه ای دنبال ایجاد یک توسعه دینی است و می خواهد که بر مبنای دین اداره
بشود و در آن جامعه ولایت دینی و سرپرستی دین، حضور پیدا کند و به خصوص
می خواهد که این حضور، یک حضور حداکثری باشد و همه ابعاد و زوایای جامعه دینی
شوند ناچار است از اینکه یک فرهنگ واحد، منسجم و هماهنگ بر محور بندگی خدای
متعال ایجاد بکند که در این منظومه معرفتی ضرورتاً معارف قدسی و وحیانی در نقطه
کانونی منظومه معرفتی جامعه قرار می گیرد. یعنی گرچه تجارب، اندیشه ها و مکاشفات
روحی بشر، فعال هستند و در تولید علم تلاش می کنند ولی هماهنگی مجموعه
اطلاعات، بایستی بر محور معرفت دینی شکل بگیرد. و منظومه معرفت دینی، نقطه
کانونی فرهنگ اجتماعی می باشد کما اینکه اگر یک فرد بخواهد نظام فکری اش بر محور
دین هماهنگ گردد می بایست معرفت دینی، نقطه کانونی نظام فکری فرد قرار بگیرد، در
جامعه نیز معرفت دینی باید نقطه کانونی نظام معرفتی قرار بگیرد چرا که اگر معرفت
دینی به حاشیه رانده شد حتماً سایر معرفت ها محور قرار گرفته و تحلیل از معرفت دینی
به نفع سایر علوم منحل خواهد شد.

به عبارت دیگر یا شما رشد اطلاعات را بر محور بندگی خدا شکل می دهید یا به
عکس. اگر رشد اطلاعات بر محور بندگی خدا صورت گرفت معارف وحی و آموزه های
قدسی، محور منظومه معرفتی قرار می گیرند و سایر ابعاد معرفتی، گرچه به سمت وحدت
رویه حرکت می کنند ولی بر محور معرفت های دینی هماهنگ می شوند. و اگر معرفت
دینی، در حاشیه رفت و سهم تأثیرش محدود گشت، معنایش این است که در منظومه
سازی، مقوله دیگری مبنا قرار گرفته است که طبعاً در این منظومه سازی، تحلیل از
معرفت های دینی به نفع معرفت های حسی تغییر می کند. به تعبیر دیگر در چنین
جامعه ای، دستگاه مدیریت به سمت توسعه نیاز و ارضاء مادی حرکت می کند و علوم را
هماهنگ نماید و با منظومه معرفتی خود به تحلیل دین می پردازد.

۸. آسیب شناسی نظام فکری دوره اصلاحات در جوامع اصلاحی

این امر همان چیزی است که در دوره ” اصلاحات” در کشور ما و در بسیاری از کشورهای
اسلامی که به سمت اصلاحات حرکت کردند، توسط روشنفکری دینی پی گیری شده
است. از این منظر اصلاحات یعنی در مدرنیزاسیون و هماهنگ سازی معرفت دینی با
علوم مدرن به زبان دیگر اصلاحات یعنی ایجاد تحول بر محور مدرن سازی و تغییر
معرفت دینی به نحوی که با مدرن سازی هماهنگ بشود و در این راه اگر معرفت دینی و
منظومه معرفتی جامعه هماهنگ نیست، باید هماهنگ سازی اتفاق بیفتد.

این رویکرد نسبت به دینداری و معرفت دینی غیر از آن رویکرد در آغاز رنسانس است.
رویکردی که در آغاز رنسانس، وجود داشت این بود که می گفتند حوزه علم و دین را از هم
جدا کنید. بعد از شکل گیری اندیشه نسبیت و توجه به توسعه همه جانبه و ایجاد توسعه
در ابعاد مختلف جامعه و ملاحظه توسعه به صورت “بُعدی” نه “بخشی”، دیگر اینگونه
نیست که بگویند حوزه دین را از حوزه معیشت جدا کنید، بلکه می گویند باید دینداری و
معیشت هماهنگ بشوند، نه اینکه تفکیک بشوند. و در صورتی هماهنگی بین دینداری
با زندگی و معیشت انسان برقرار می شود که معرفت ها هماهنگ بشوند. بر این اساس شما
باید منظومه معرفتی جامعه را هماهنگ کنید. اما آنها در این بالانس کردن و هماهنگ
کردن، می گویند معرفت های نظری بشر و فلسفه حسی را مبنا قرار بدهید و معرفت دینی
را بر محور آن آرایش بدهید. طبیعی است در چنین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.