پاورپوینت کامل بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بنیان شناخت هماهنگی در حوزه های اندیشه ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۰

۱ـ بررسی دوگونه تعامل بین حوزه های مختلف افکار

نظام فکری، مجموعه ای منسجم و یکپارچه از اندیشه ها است که بر
پایه یک عقلانیت واحد شکل گرفته و از مبنا و هدف واحدی برخوردار
است که محصول آن هماهنگی در کارکرد و کارآمدی است. بر همین
اساس، اگر افکار انسان از انسجام و هماهنگی برخوردار نباشند و این امر
هماهنگی و تشویش گسترش پیدا کند، نتیجه این ناهماهنگی، چیزی
جز جنون نخواهد بود؛ لیکن به طور طبیعی محال است که منطومه
فکری انسان متعادل، گرفتار در هم گسیختگی و عدم انسجام باشد؛
حتماً باید حدی از انتظام در اندیشه او موجود باشد که رفتار او را به
همین نسبت منظم کند؛ لیکن گاهی رفتار او به صورت حوزه های
مستقل از هم، مورد مطالعه قرار می دهند و طبیعتاً برای هر بخش هم
یک منظومه فکری درست می شود که موجب هماهنگی «بخشی» در
تفکر انسان است و رفتار او به طور نسبی هماهنگ می شود. چنین
انسانی از تشتت کلی در رفتار مصون می ماند، ولی اگر آهنگ واحد بر
مجموعه هایی که جدای از هم شکل می گیرند حاکم نباشد، بخش های
مختلف زندگی فرد به تعارض و تشتت مبتلا می شود. طبیعتاً اگر
بخواهیم همه حوزه های رفتار یک فرد را طوری هماهنگ کنیم که رفتار
او در یک فرآیند، به شکل بهینه رشد کند، حتماً باید مجموعه های
مختلفی که در فکر او شکل می گیرند، ناظر به همدیگر و با هم هماهنگ
باشند. تأثیر و تأثری که بین حوزه های مختلف افکار یک فرد اتفاق
می افتد دو گونه است:

تعامل علیتی بین حوزهای مختلف افکار

گاهی یک تعامل علیتی است؛ یعنی براساس روابط علت و معلولی
شکل می گیرد. گاهی نیز براساس روابط فاعلیتی بین آنها تعاملی واقع
می شود و ناخودآگاه افکار بر روی همدیگر اثر می گذارند، ولی در این
تأثیر، یک نظام منطقی مورد توجه قرار نمی گیرد؛ یعنی ما از طریق یک
نظام منطقی، تأثیر حوزه های مختلف فکری را بر همدیگر مطالعه
نمی کنیم و نیز تلاش نمی کنیم که تعامل بین حوزه ها و عرصه های
مختلف را مطالعه کنیم و با یک ابزار منطقی دقیق بین این حوزه ها،
ائتلاف و هماهنگی بیشتر ایجاد کنیم. بنابراین نوع اول از تعامل، تعامل
منطقی نیست.

تعامل سیستمی بین حوزه های مختلف افکار

سرآغاز تعامل منطقی آنجاست که بتوانیم عرصه های مختلف اندیشه
را از نظر منطقی و متد به هم نزدیک کنیم؛ یعنی اصول منطقی دقیقی
را طراحی کنیم که بر پایه آن، زوایای مختلف فکر انسان به صورت یک
سیستم مورد مطالعه قرار گیرد. اگر ما چنین سیستمی را برای مهندسی
فکر انسان طراحی کنیم، ممکن است دو جهت بر مهندسی تفکر حاکم
شود: یا این مجموعه در جهت عبودیت و قرب، یا در نقطه مقابل قرب
است. البته اگر به هماهنگی نرسیده باشیم، ممکن است اهداف مختلفی
را دنبال کنیم، ولی اگر توانستیم منطقی را طراحی کنیم که بین
عرصه های مختلف هماهنگی ایجاد کند، حتماً هماهنگی ناظر به هدف
است و منطق واحدی که هماهنگی کل را عهده دار می شود، جهت
واحدی را در ایجاد هماهنگی و تناسب بین ابعاد اندیشه انسان مورد
مطالعه و دقت قرار می دهد.

بنابراین در صورتی هماهنگی نهایی واقع می شود که اولاً بتوانیم یک
جهت واحد و منطقی را که بر کل اندیشه حاکم است، مورد بررسی قرار
دهیم. ثانیاً بتوانیم روشی را به وجود آوریم که بتواند، تناسبات
ساختاری یک مجموعه را در جهت آن هدف واحد طراحی کند. اگر به
این نقطه رسیدیم، در هماهنگ سازی ابعاد مختلف فکر یک فرد و به
همین نسبت در هماهنگ سازی رفتار او، موفق خواهیم شد.

در جامعه هم طبیعتاً همین گونه است؛ پس از آنکه معتقد شدیم که
جامعه دارای یک وحدت حقیقی و نظام فرهنگی است، ممکن است
گاهی اوقات عرصه های مختلف فرهنگ و ورودی های مختلف فرهنگ
را به صورت حوزه های مختلف و متباین از هم مطالعه می کنیم؛ گرچه در
هر عرصه ای ممکن است به هماهنگی آن عرصه بپردازیم، ولی رابطه
منطقی بین عرصه های مختلف را برقرار نمی کنیم. گاهی اوقات نیز
می توانیم تعامل منطقی موجود بین حوزه های مختلف و ورودی های
مختلف فرهنگی ـ اجتماعی را مورد مطالعه قرار دهیم و تلاش کنیم که
بین این عرصه ها تعامل منطقی برقرار کنیم.

اگر یک منظومه هماهنگی از علوم اجتماعی و یک عقلانیت هماهنگ
اجتماعی ایجاد کنیم، قاعدتاً رفتار اجتماعی ما بر محور یک هدف،
هماهنگ خواهد شد. در این مرحله به طور طبیعی یکی از این دو آهنگ
بر کلیت فرهنگ جامعه حاکم می شود: یا آهنگ پرستش خدای متعال و
نیل به قرب و ابتهاجات معنوی، یا آهنگ توجه به دنیا و نیل به لذت های
مادی و توسعه ابتهاج مادی. در این منزلت تقابل بین دو نظام فکری
اتفاق می افتد. در مرحله قبل (نگاه بخشی) ممکن است حوزه های
مختلفی را برای اندیشه های اجتماعی تصویر کنید که در هر حوزه یک
منطق حاکم است. این نگاه، طبیعتاً به یک نظام واحد هماهنگ منتهی
نمی شود، بلکه چنین چیزی به تشتت در رفتار اجتماعی منجر خواهد
شد. برای اینکه بحث را تمثیلی تر تلقین کنم، به اولین لایه هماهنگ
سازی ـ که باید در جامعه انجام دهیم ـ می پردازیم.

۲ـ طرح دیدگاه حاکم پیرامون هماهنگی ورودی های فرهنگ جامعه

اولین لایه ای که باید در هماهنگ سازی فرهنگ جامعه مورد توجه
قرار دهیم این است که فرهنگ، ورودی های مختلفی دارد؛ وحی، حس،
عقلانیت و قوه سنجشی انسان. ورودی دیگری هم که ممکن است برای
فرهنگ در نظر بگیرید، شهود و مکاشفه است.

اولین قدم این است که چگونه می توان فرهنگی را که به این حوزه های
مختلف مستند است، هماهنگ کرد. در جامعه به خصوص در یک
جامعه دینی، یکی از ورودی های فرهنگ بشری دین است؛ یعنی بخش
عمده ای از فرهنگ بشر را ادیان که البته منظور ما از ادیان، ادیان
توحیدی و آسمانی است، شکل می دهند و آبشخور این بخش از
فرهنگ، وحی و آموزه های قدسی است.

بخش دیگری از فرهنگ بشر، رهاورد اندیشه ورزی، خرد ورزی و
تعامل نظری جامعه است و بخش دیگر آن محصول تلاش تجربی است.
حوزه دیگری که بخشی از فرهنگ بشری را شکل می دهد، تجارب و
مشاهدات باطنی و روحی است؛ حال سؤال این است که این عرصه ها را
چگونه می توان هماهنگ کرد؟ یعنی چگونه می توان بین فرهنگ ناشی
از وحی و فرهنگ ناشی از تعامل حسی و تجربی و تعامل نظری بشر
هماهنگی ایجاد کرد؟ در این رابطه نظریات متفاوتی ارائه شده که به
طور اختصار تقدیم می کنم:

بخشی دیدن حوزه های مختلف اندیشه در این دیدگاه

نظر نخست این است که این حوزه ها حوزه های متفاوت و متباینی
هستند؛ یعنی عرصه ای که وحی، آموزه هایی را در اختیار بشر قرار
می دهد، غیر از عرصه تعامل نظری و تجربی است؛ به عبارت دیگر
عرصه ای است که دست تجارب و عقلانیت بشر از آنجا کوتاه است، لذا در
آن عرصه، بشر محتاج هدایت وحیانی است. اما در حوزه هایی که
عقلانیت و تجارب بشری کار می کنند و کارآیی دارند، نیازی به وحی
نیست؛ یعنی ضرورتی ندارد که وحی، در آن عرصه ها برای بشر، تعلیم یا
هدایتی داشته باشد. بر اساس این نگاه، حوزه های از هم مستقلی در
جامعه و فرهنگ اجتماعی ملاحظه می شود که تعاملی میان آنها برقرار
نیست.

عدم امکان ارائه نظام فکری و منسجم در این دیدگاه

این رویکردی است که به یک نظام فکری منسجم و هماهنگ در
جامعه نمی اندیشد، بلکه فرهنگ جامعه را «بخشی» می کند بخشی از
این فرهنگ، به وحی، بخش دیگر به تجربه و بخشی نیز به تلاش های
نظری و عقلانی بشر و قوای سنجشی او مربوط است. طبیعی است که
این اندیشه به یک نظام فکری منسجم ختم نمی شود و مدعی یک نظام
هم نمی تواند باشد.

جریان مشیت الهی (مبنای هستی شناسی) و کشف واقع (مبنای معرفت شناسانه)
بنیان های اساسی هماهنگ سازی حوزه های اندیشه

البته برخی بزرگان و صاحبان اندیشه مدعی شدند که گرچه آنها
ورودی های مختلفی هستند و هر کدام از یک زاویه، ناظر به واقعیت
هستند و بُعدی از ابعاد فرهنگ اجتماعی را شکل می دهند، ولی به
صورت قهری بین آنها هماهنگی اتفاق می افتد ؛ یعنی بین آموزه های
وحی و کارکرد تجربی و نظری بشر، یک هماهنگی قهری وجود دارد،
زیرا همه آنها در نظام تکوین هماهنگ می شوند؛ یعنی خدایی که وحی
را می فرستد، به انسان قوای ادراکی و عقلانی داده است و انسان را به
ابزار مشاهده و تجربه و دانش های حسی مسلح کرده است و همان
خداست که به انسان قوای روحی عطا فرموده است .

بنابراین نظام تکوین و ربوبیت الهی ضامن هماهنگی آنها است؛ یعنی
مشیت الهی به گونه ای این دستگاه ها را قرار داده که کارکرد آنها
هماهنگ باشد. لذا همه آنها از زاویه ولایت خدای متعال و ربوبیت الهی،
به یک هماهنگی نسبی می رسند ؛ از سوی دیگر همه آنها ناظر به یک
واقعه هستند و یک متن و واقعیت را باز خوانی می کنند ؛ البته ممکن
است زاویه دید و نگاه آنها متفاوت باشد و از همین منظر، گزاره هایی که
در فلسفه یا علوم تجربی یا وحی مورد مطالعه قرار می گیرند و عرضه
می شوند، گزاره های متفاوتی باشند ؛ اما در عین حال، همه ناظر به یک
واقعیت هستند و واقعیت را از زاویه های مختلف تبیین می کنند تا جایی
که به طور طبیعی و قهری، بین آنها هماهنگی اتفاق خواهد افتاد.

براساس این نظریه، مبنای هماهنگی، از یک نظر جریان فاعلیت و
اراده واحد خداوندی است و به تعبیری که با عبارات این اساتید
هماهنگ تر باشد، یک جریان علیت واحدی است که آنها را هماهنگ
می کند و از منظر دیگر، نگاه معرفت شناسانه آنها است که مبنای این
تئوری و این نوع هماهنگ سازی قرار می گیرد. در نگاه معرفت شناسانه
آنها، وحی، عقل، تجربه و همه دانش های بشری، دانش هایی هستند که
ناظر به واقعیت اند و جنبه اکتشافی دارند و چون جنبه اکتشافی دارند،
به نتایج هماهنگی خواهند رسید؛ به همین دلیل، اگر چه از ابعاد
مختلفی ناظر به واقعیت هستند، اما به یقین، قضاوت آنها در باب
واقعیت متعارض نخواهد بود، پس این دو نگاه، مبدأ این نظریه است.
این دو بنیان، یکی ملاحظه مشیت واحد و جریان اراده واحدی است که
ورودی های مختلف را در فرهنگ بشری عهده دار است، به شکلی که
خدای متعال از زوایای مختلفی این معرفتها را در اختیار بشر قرار
می دهد.

همان طور که وحی، ظهور علم الهی است، در این نگاه، دانش های
تجربی و عقلانی و حتی آنچه در تجارب باطنی برای یک عارف حاصل
می شود، جلوه هایی از معارف ربانی هستند. بنابراین همه آنها هماهنگ
خواهند بود.

از نظر معرفت شناسی نیز کشف واقعیت و تطابق با واقعیت اصل است،
پس همه آنها در صورتی که صحیح واقع شوند، از آنجا که ناظر به واقعیت
هستند و یک جهان را موضوع مطالعه قرار می دهند، به طور قهری با
همدیگر هماهنگ خواهد بود. پس هم به لحاظ جریان ربوبیت و
مکانیزم عملکرد قوای مختلف فکری، و هم به لحاظ محکی ای که این
ادراکات دارند، با یکدیگر هماهنگ می شوند.

به عبارت دیگر، از منظر حکایت، یک واقعیت را حکایت می کند و از
منظر جریان علیت، جریان علیت و ربوبیت این قوا را هماهنگ می کند.

جلوگیری از خطا، هدف اساسی منطق در این دیدگاه

نکته مهم این است که در مسیر کشف و اکتشاف واقع، به غیر از وحی،
ممکن است در حس و عقل بشر نیز خطا اتفاق بیفتد، بنابراین باید کاری
کرد که راه به سوی خطا در حوزه تلاش عقلانی و تجربی بشر بسته شود.
اگر ما توانستیم راه را به روی خطا ببندیم و منطقی ایجاد کنیم که جلوی
خطا در نظر و تجربه را بگیرد، قاعدتاً دانش تجربی و عقلانی بشر نیز با
اتکا به آن منطق، از خطا مصون خواهد شد. از طرفی، وقتی این ادراکات
کشف از واقع کنند، یقیناً ناظر به جهان هم خواهند بود و با همدیگر هیچ
تعارضی نخواهند داشت و در واقع به همین خاطر است که در قدم بعد،
به هماهنگی خواهند رسید، زیرا تنها فرقشان این خواهد بود که یک
واقعیت را از زوایای مختلف حکایت می کنند. این دو پایه، مبنای این
تفکر است. آیا این استدلال تمام است یا خیر؟

طبیعی است که این امر ناظر به دو مبنا است: مبنای نخست این است
که مشیت بالغه الهی و اراده واحد را بر دستگاه های معرفتی از جریان
وحی تا معرفتهای نظری و تجربی حاکم می کنند و یک منظر هم، منظر
معرفت شناسی است.

۳ـ نقد دیدگاه فوق

عدم حاکمیت علیت جبری بر نظام معرفتی انسان

از زاویه نگاه نخست، گرچه در فعل خدای متعال هیچ تناقضی نیست؛
یعنی افعال الهی هماهنگ هستند و متناقض و مختلف نخواهند بود ؛
اما آیا این هماهنگی به این معنی است که حتماً ادراکات ما با وحی
هماهنگ خواهد شد؟ اگر مقصود این است که خدای متعال در صورتی
که از ولایت او تبعیت کنیم و با تمام قوا تولی به ولایت او داشته باشیم،
به گونه ای ما را هدایت می کند که همه رفتارمان هماهنگ شود. اگر
منظور قائلین همین مطلب باشد، حرف بجا و درستی زده اند، ولی آیا
مهم این است که مشیت الهی بدون اراده و دخالت اراده ما به پیدایش
یک نظام معرفتی منتهی می شود یا اینکه مشیت الهی از بستر اراده ما
هم عبور می کند؟ در قدم اول، ممکن است کسی در بخشی از ادراکات
ادعا کند که این بخش به اراده ما ربطی ندارد و جریانی بیرون از اراده ما
است، زیرا وقتی نگاه ما به سوی طبیعت باز می شود، فعل و انفعالات و
جریانی علیتی واقع می شود و ادراک حسی برای ما اتفاق می افتد. سایر
حواس ما نیز همین گونه عمل می کنند.

اما در جواب می گوییم درست است که وقتی ادراکات حسی با جهان
بیرون ارتباط برقرار می کنند، این ارتباط گاهی از حوزه اراده ما بیرون
است، به این شکل که تنها فعل و انفعالاتی اتفاق می افتد و ادراکاتی برای
ما پیدا می شود و قبول داریم که در این مرحله، اراده ما دخالت ندارد و
تبعی بوده مشیتی بر او حاکم است، ولی از آنجا که اراده ما از تفکرمان
آغاز می شود، در آنجا که فرضیه سازی و تلاش عقلانی می کنیم، اراده ما
حاضر است. در واقع هر گاه شما همه عالم را به علیت برگردانید و جبری
علیتی را حاکم کنید؛ یعنی بگویید که به نحو جبری، مشیتی همه عالم
را اداره می کند و به شکلی است که برون متناقض است، آن وقت
می توانید، هماهنگی کل را ادعا کنید؛ ولی اگر فرض شد که مشیت بالغه
الهی در عین اینکه نظام کلی عالم را هماهنگ می کند و به ما اجازه به هم
زدن و تخلف از آن نظام کلی را نمی دهد، اما در عرصه هایی هم به انسان
اراده داده است (از جمله در حوزه فرهنگ و تعامل نظری) دقیقاً از آنجا
که اراده ما آغاز می شود، دیگر هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم آن
مشیت بالغه ای که قوای ادراکی ما را تأمین کرده است، حتماً ادراکات ما
را نیز هماهنگ می کند، زیرا ممکن است از آن نقطه به بعد، در اراده ما
تخلف واقع شود و هماهنگی صورت نگیرد.

پس این نظریه وقتی تمام است که شما جریان علیت را به صورت
جبری بر کل نظام معرفتی انسان حاکم کنید؛ آن گاه می توانید بگویید
که یک مشیت بدون اینکه اراده های انسان در او حضور داشته باشند،
منظومه فکری بشر را به صورت قهری شکل می دهد و از آنجا که این
مشیت، حکیمانه و هماهنگ است، به طور طبیعی کل نظام فکری
انسان نیز هماهنگ خواهد بود. به همین شکل، ممکن است بگویید در
آنجا که اراده های انسانی حضور ندارند و ساحت اراده های انسانی نیست،
مشیت بالغه خدا، عامل هماهنگی کل خلقت است، ولی از آنجایی که
اراده های انسانی شروع می شود، امکان عدم هماهنگی وجود دارد، چون
به انسان ها اجازه تحرک می دهند و این اجازه تحرک، اجازه تخلف از
مشیت الهی و آنچه رضای خدای متعال است را فراهم می کند، بنابراین
به نظر ما، این نگاه برای اثبات یک هماهنگی شامل کافی نیست.

بی اساس بودن مبنای کشف در هماهنگی اطلاعات

از منظر معرفت شناسی هم اگر ما موضوعاً عمل فهم را از اختیار بشر
بیرون بدانیم و کیف عمل انسان را در کیف فهمش دخالت ندهیم ؛ یعنی
بگوییم که نوع عملکرد انسان در نوع فهمیدنش دخالت ندارد، بلکه
ادراک یک کشف است و فقط قوه ادراکی انسان نمایشگر واقع است،
گرچه می تواند انسان د رکشف و رسیدن به واقع، یک موضوعی را
انتخاب کند یا موضوعی را انتخاب نکند، ولی وقتی دستگاه معرفتی
انسان به طرف یک موضوع می ر

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.