پاورپوینت کامل مدرنیته و چالش های دین باوری در گفتگو با طه عبدالرحمان فیلسوف نو اندیش مراکشی ۷۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مدرنیته و چالش های دین باوری در گفتگو با طه عبدالرحمان فیلسوف نو اندیش مراکشی ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدرنیته و چالش های دین باوری در گفتگو با طه عبدالرحمان فیلسوف نو اندیش مراکشی ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مدرنیته و چالش های دین باوری در گفتگو با طه عبدالرحمان فیلسوف نو اندیش مراکشی ۷۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

اشاره:

طه عبدالرحمان یکی از استادان و مدرسان فلسفه و منطق در دانشگاه محمد پنجم
است. وی در رشته فلسفه و منطق از دانشگاه سوربون فرانسه دکترا گرفته است. و
سال های اخیر نیز پژوهشهایی در زمینه فلسفه، فلسفه زبان و نقد میراث اسلامی منتشر
کرده و در آن از نوعی اصالت عقلانیت عربی ـ اسلامی سخن گفته است. او یک گفت و
گوی طولانی که از شبکه ماهواره ای الجزیری قطر، پخش شده است به بررسی نسبت
میان مدرنیته و دین و مفاهیم متعلق به آن می پردازد.

پیش از هر چیز از این که دعوت ما را پذیرفتند از شما تشکر می کنیم.

ابتدا از واژه مدرینته» آغاز می کنیم. شما در مقام استاد و مدرس دانشگاه، مدرنیته را

چگونه تعریف می کنید؟

بنده نیز از اینکه شبکه ی الجزیره این فرصت را فراهم آورد، تا درباره
مسایل نوین و نسبت آنها با شریعت اسلامی به بحث و گفت و گو
بپردازیم، سپاسگزارم .

مسأله مدرنیته، موضوعی پیچیده است که معنای آن، نه آنچنان دقیق
و واضح است که در آن اتفاق نظر وجود داشته باشد و نه آن چنان
انعطاف پذیر که پذیرای هرگونه تفسیر یا تعریفی باشد.

به عبارت دیگر مدرنیته، معنای مجملی دارد.

در هر حال، برای ورود به بحث چه تعریفی از مدرنیته ارایه می کنید؟

به نظر می رسد که باید برای فهم معنای مدرنیته، زمینه های تاریخی
آن را در نظر گرفت. از این لحاظ، مدرنیته با وقوع بعضی از حوادث
شخصی تاریخی هم زمان بود، که براساس آن می توان گفت: مدرنیته،
نوعی الگوی تمدنی است که از آغاز قرن شانزدهم و هم زمان با رنسانس
و جنبش اصلاح دینی در غرب به وجود آمد و در دوران روشنگری به ویژه
انقلاب فرانسه یا پر جا و مستحکم گردید و سرانجام با وقوع انقلاب
صنعتی و تکنولوژیکی گسترش یافت و امروزه به عدد انقلاب در
عرصه ی ارتباطات، سرتاسر جهان را در می نوردد.

به نظر من، مدرنیته مجموعه ای از تحولات عمیق و ژرفی است که
غرب، در طول پنج قرن متوالی با آن روبرو بوده است. ویژگی اساسی این
تحولات، پیشرفت خواهی و انباشتگی آنها است، به گونه ای که جامعه
غربی را به سطح تکامل یافته تری از تمدن پیش می برد.

ویژگی دوم مدرنیته، تحولات درونی و خود بنیادی آن است ؛ یعنی
غرب، از درون خود و با توجه به مقتضیات جامعه خویش به این تحولات
دست یافت و مدرنیته امری بیرونی و یا تحمیلی برای او نبود. ما این
پدیده انباشتگی و خود بنیادی را «مدرنیته» می نامیم و من حلقه اتصال
میان انباشتگی و خود بنیادی مدرنیته را «ابداع» می خوانم. بنابراین،
ویژگی اساسی دیگر مدرنیته مجموعه ابداعاتی است که فرد غربی به آن
تحقق بخشیده است.

از این رو، به نظر می رسد که باید «ابداع» را ویژگی غالب یا اساس
مدرنیته دانست، بدین معنا که هر کجا تحولات انباشته با عنصر ابداع
قرین گردید، مدرنیته در آنجا تحقق یافته است.

پیش از اینکه به مسأله ابداع بپردازیم، لازم است به نکته ای اشاره کنم، شما استمرار یا

پایندگی و همچنین انباشتگی در فرهنگ عرب را از ویژگی های مدرنیته بر شمردید، اما
هنگامی که از مدرنیته سخنی به میان می آید، به گونه ای در مقابل دین قرار می گیرد.

مدرنیته دارای دو ویژگی اساسی است: علما نیت (سکولاریسم) و عقلانیت. به نظر

می رسد که در ادامه به بحث عقلانیت خواهیم رسید، اما درباره علمانیت، آیا در این
انباشتگی و عملانیت وجود دارد؟

در این زمینه باید گفت: همان گونه که مدرنیته تاریخی، پیوندی میان
مدرنیته مبتنی بر واقعیت و تاریخ معینی است، دارای، باور و یا تصور
شخصی نیز هست که بر سه کیف عمده استوار است: (در اینجا به دو رکن
اشاره می کنیم).

نخست، عقلانیت یا عقل باوری است که معنای آن، اصالت دادن به
عقل بشری است. به بیان دیگر، عقل تنها نیروی درونی است که انسان
در اختیار دارد و با آن همه پدیده ها یا اشیا را می سنجد و تنها طبق
دستور آن عمل می کند. این عقل باوری، چنانکه می بینید، یک امر
بشری است که سبب می شود، عقلانیت، در مقابل وحی یا رسالت الهی
قرار گیرد. به این معنا که وحی یا ادیان تنها معیار برای فهم و سنجش
اشیا نیست، بلکه عقل آدمی نیز یکی از ابزارها است.

من این نکته اساسی ـ عقل باوری یا اصالت عقل، به گونه ای که شرح
داده شد ـ را عقلانیت نمی نمایم، بلکه آن را اصالت تجرید، نامگذاری
می کنم ؛ زیرا اصالت تجرید، چیزی جز به کارگیری عقل بشر برای
رهایی و گسستگی از بند وحی نیست. از این لحاظ عقلانیت مدرنیته،
امری مجرد است و تجریدی بودن آن از آنجا سرچشمه می گیرد که تنها
به شئون و احوال آدمی می پردازد.

رکن دوم ـ که شما هم به آن اشاره کردید ـ علمانیت است. قبل از هر
چیز، لازم است به این نکته اشاره کنم که واژه (علمانیت) یا (علمانیت)
هر دو غلط است؛ زیرا در زبان عربی عِلمانیت [ که مشتق از علم است[
به این معناست که مدرنیته، بطور کامل مبتنی بر علم (علم بنیاد)، است
که در صورتی که اساساً در فرهنگ و زبان غربی این گونه نیست و چنین
معنایی را نمی رساند ؛ زیرا در فرهنگ و ادبیات غرب «سکولاریسم» به
معنای این جهانی بودن و بی اعتنایی به جهان آخرت است.

کاربرد (علمانیت)نیز از ریشه غلط است. زیرا (عَلمانیت) هم از علم اخذ
شده است و علم همان عالم است، یعنی به حامل علم اشاره می کند و به
عالم غیب نظر دارد، معنایی که در باور مدرنیست ها نمی گنجد. بنابراین،
معادل صحیح «سکولاریسم»، نه «عِلمانیت» است و نه «عَلمانیت»،
بلکه معادل دقیق آن «دین جهان باوری» یا «نادینی گری» است که در
مقابل «دین باوری» یا «دین گرایی» قرار می گیرد.

اندکی پیش از این، مدرنیته را امری ناقص و معیوب دانستید، حال اگر عقلانیت را به

معنای «انسان باوری» مطلق و علمانیت را به معنای «دین جهان باوری» بدانیم، نقایص و
کاستی های مدرنیته در کجاست؟

نقص نخست عقل باوری این است که، مخالف ایمان باوری است؛
زیرا اگر در شناخت معرفت خویش نسبت به تمام جهان، تنها به عقل
بشری بسنده کنیم، با اعتقاد شخص مسلمان که به وحی و پیام وحیانی
ایمان دارد، سازگار نخواهد بود. همچنین، این جهان باوری به این
معناست که اندیشه و توجه خود را تنها به این جهان معطوف کنیم و
نسبت به امور اخری بی اعتنا باشیم که این امر نیز با باورهای شخصی
مسلمان منافات دارد، زیرا یک مسلمان معتقد، دنیا را مزرعه آخرت و
پلی به سوی جهان آخرت می بیند و اعتقاد به جهان آخرت را نه تنها
منافی دنیا و زندگی دنیوی نمی داند، بلکه خادم و مفید و مؤثر در زندگی
این جهانی می شمارد. این مسأله ای است که غالباً از آن غفلت می شود.
توجه به جهان آخرت به معنای بی اعتنایی به دنیا و زندگی دنیوی نیست،
بلکه آخرت طلبی پلی برای بازگشت به دنیا و جدی گرفتن آن است. به
نظر من، با این نگاه، توجه و اعتنا به دنیا بسیار بیشتر از دنیاطلبی و بی
اعتنایی به جهان آخرت است.

ما در این گفت و گو و گفت و گوهای پیش رابطه میان اخلاق و مدرنیته را مورد بررسی

قرار دادیم. اکنون می خواهیم ـ اگر این اصطلاح صحیح باشد ـ از نگاهی اخلاقی، به نقد
مدرنیته بپردازیم: به نظر شما مراد از اخلاق چیست؟

در زبان عربی و فرهنگ اسلامی، تعریف اخلاق بسیار آسان است. اما
فهم و تبیین آن مشکل؛ زیرا اخلاق اسلامی تحت تاثیر نظریه ای
اخلاقی یونان، ایران و چه بسا هند قرار گرفته است.

در قرآن «خُلق» در مقابل «خَلق» به کار رفته است. این تقابل، در فهم
معنای «خُلق» به ما کمک می کند، یعنی همانگونه که «خَلق» گونه ای از
هیئت است، خُلق نیز نوعی هیئت است. به عبارت دیگر، همان گونه که
«خَلق» هیئت جسم است، خُلق هیئت روح است. به بیان ساده تر
اخلاق، مجموعه ای از هیئت هاست که محصول افعالی نفسانی است،
چنان که خَلق نیز بر مجموعه ای از هیئت هایی دلالت می کند که نتیجه
افعال جسمانی است.

من در اینجا تنها در پی آن هستم که با استفاده از زبان عربی و قرآن به
ارتباط میان خَلق و خُلق اشاره کنم. واژه «خلیقه» در زبان عربی به
معنای خَلق و مردم است، اما همین واژه معنای خُلق را نیز به همراه دارد
و دلیل آن حدیث منقول از ترمذی است که می گوید: «قد افلح من
أخلص قلبه للایمان و جعل لسانه صادقاً و نفسه مطمئنه و جعل خلیقته
مستقیمه» در این حدیث واژه «خلیقه» بر خَلق و خُلق بطور یکسان
دلالت می کند.

از سوی دیگر در آیه مشهور قرآنی که به «فطرت» اشاره می کند،
می خوانیم: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علیها
لا تبدیل لخلق الله».(۱) فطرت به چند معناست؟ فطرت، مجموعه ای از
مفاهیم یا مبادی اخلاقی است که در روح انسان به ودیعت نهاده شده
است، به عبارت دقیق تر فطرت، تشکیل دهنده روح انسانی است، پس
فطرت در عین اینکه خُلق است، نوعی از خَلق نیز هست.

چنین برداشتی از اخلاق، ما را در مقابل مدرنیته ـ که شما اندکی پیش، ویژگی اساسی

آن را «ابداع» معرفی کردید ـ قرار می دهد. اکنون این پرسش مطرح می شود که چگونه
میان برداشت دینی خود از اخلاق در تعریفتان از مدرنیته، سازگاری ایجاد می کنید؟ در
حالی که می دانیم، مدرنیته می کوشد با گسست از مفاهیم دوران قدیم، اخلاق را بر
اصولی غیر دینی استوار کند.

در اینجا سخن غیر متعارفی را بر زبان جاری کنم، و آن اینکه: مدرنیته
به رغم تمام تلاش های خود، نتوانست به طور کامل از اخلاق دینی جدا
شود. و مدرنیته در فرایند تاریخی خود سه گونه «گسست» را تجربه کرده
است:

گسست اول، در «نهضت اصلاح دینی» و «پروتستانیزم» خلاصه
می شود که کوشید، با حفظ هویت مسیحی از سلطه کلیسای کاتولیک
رهایی یابد.

گسست دوم، در جدا شدن از مسیحیت نمایان می شود، مدرنیته تلاش
کرد، بدون آن که رشته ارتباط خود را با دین پاره کند، دینی بشری را
پایه ریزی کند.«روسو» دینی وضع کرد و آن را «دین مدنی» نامید و
مدعی شد که گوهر این دین، ایمان به خدا و روز جزاست. همچنین، در
این مرحله شاهد ظهور دین «پوزینیویستی» هستیم که مراد از آن طبق
تعریف اگوستا، وجود گونه ای از کلیساست که در آن عقاید کلیسا
حکمفرما نیست.

گسست سوم؛ در این مرحله، مدرنیته رابطه خود را با دین قطع می کند
اما همچنان ارتباط خود را با اخلاق دینی محفوظ می دارد. مثلاً در
انقلاب فرانسه بر حفظ بعضی از اصول و مفاهیم اخلاق دینی تاکید
می شود که از جمله آلفا برداری و محبت و تاکید بر آزادی و برابری است
که از شعارهای مسیحیان می باشد.

این گسستهای سه گانه نشان می دهد که اولاً عمل گسست، به یکباره
صورت نگرفته است، بلکه مراحل مختلفی را به صورت تدریجی طی
کرده است.

ثانیاً عمل گسست، کامل و تمام عیار نبوده است، بلکه بصورت جزیی و
تنها در پاره ای از سطوح تحقق یافته است.

امروزه سخن از ارزشهای نوینی به میان می آید، ارزشهای پسامدرنیستی که محیط را

برای حضور مجدد دین در عرصه های اجتماعی غرب آماده می کند .آیا این، بدین
معناست که، بازگشت به باورها و مفاهیم گذشته امکان پذیر است؟

واقعیت این است که پس از افول گفتمانهای بزرگ، مانند گفتمان های
معروف ایدئولوژیکی ـ مقصود تنها فروپاشی نظام های مارکیستی و یا از
بین رفتن گفتمان های متعلق به دوران روشنفکری نیست ـ انسان
مدرن به این نکته پی برد که، نیروی مخلوق بشر، اکنون علیه او به کار
می رود و او و نسل های آینده را تهدید می کند، از مسایلی چون
اسلحه های کشتار جمعی گرفته تا مسایل مربوط به ژنتیک و شبیه
سازی، همه نمایانگر این خلا اخلاقی هستند به گونه ای که از نیمه دوم
قرن بیستم باشد از این ضعف یا نبود مفاهیم و اصول اخلاقی به شدت
رنج می برد. بشر با نگاهی مشکوک به باورها و افکار گذشته خود به نوعی
اخلاق باوری بازگشته است. تا آنجا که گفته شده است، در قرن بیست و
یکم یا اخلاق مداری حاکم خواهد بود و یا اصلاً به وجود نخواهد آمد.

بیش از آنکه سخن خود را در این باره تکمیل کنید لازم است به پدیده ای اشاره کنم که

مدرنیتهای عرب آن را تأخیر فرهنگی یا تأخیر در ترجمه و نقل اندیشه های غرب به
جهان نامیده اند؛ به این معنا که هر کتاب یا اندیشه ای که در زمینه فلسفه غرب منتشر
می شود پس از گذشته دو دهه به جهان عرب انتقال می یابد. در نتیجه امروزه محافل
فلسفی عرب در فضای فکری بیست سال بیش غرب بسر می برند، از این رو در مدرنیته
عربی گونه ای از الحاد و گسست از دین را مشاهده می کنیم. ابتدا به بررسی پدیده بازگشت
به دین و سپس به مسأله تأخیر فرهنگی بپردازید. (البته

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.