پاورپوینت کامل تفسیر معنا و زمینه های معناخیز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تفسیر معنا و زمینه های معناخیز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تفسیر معنا و زمینه های معناخیز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تفسیر معنا و زمینه های معناخیز ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۹

قسمت پایانی

فهم به مثابه مشارکت

همچنان که یک بازی ممکن است به گونه های متفاوتی بازی شود، یک اثر هنری هم ممکن است به گونه های مختلفی فهمیده شود .
یک کارگردان می تواند بر جنبه کمدی بودن نمایشنامه ای، و کارگردان دیگری بر جنبه اخلاقی همان نمایشنامه تاکید کند . از
نظر گادامر، اثر هنری سرشت و ماهیت موضوعش را باز می نماید و این گونه اختلافات باید در ناحیه موضوع اثر هنری قرار داشته
باشند . اثر هنری حقیقت موضوعش را باز می نماید و اختلاف فهم مخاطب ها و تماشاگران در خود سرشت موضوع آن قرار دارد .
به عبارت دیگر، معنای اثر هنری نامعین است، لذا هر کسی آن را به گونه ای می فهمد . چرا؟

گادامر در پاسخ روشن می سازد که اگر فهم یک اثر هنری، فهم حقیقت آن است، پس باید آن اثر به طور متفاوتی فهمیده شود . اثر
هنری ادعایی را برای کسانی که آن را می خوانند و یا می بینند، دارد . اثر هنری ادعا می کند که حقیقت موضوعش را به شیوه ای باز
می نماید که مخاطب خود را وادار به تغییر زندگی اش می کند . یک متن مثلا با هر خواننده ای به زبان خودش سخن می گوید و
خواننده هم با پی بردن به ادعای حقیقت آن، زندگی خود را دگرگون می سازد . آثار زیباشناختی، چنانکه قبلا گفتیم، بار معرفتی و
آموزشی دارند و خواننده یا بیننده اهمیت آن را برای زندگی خود در می یابد . مخاطب با فهم اثر هنری به ادعای حقیقت آن پی
می برد . اما نباید فراموش کرد که مخاطب تنها از منظر تعلقات و مشکلات خود به آن حقیقت پی می برد . تفاوت هایی که در اثر
هنری می بینیم، نسبت به معنای آن بیگانه نیستند، بلکه به این امر وابسته اند که تماشاگر اهمیت و حقیقت آن را از چه منظری
یافته باشد . در نتیجه محتوای اثر برای افراد نسبی می شود .

همین امر را در مورد فهم هندسه اقلیدسی نیز می توان ادعا کرد . ما هنگامی که مثلا با هندسه های نااقلیدسی آشنا می شویم، به
این نکته علم پیدا می کنیم که خطوط متوازی ممکن است همدیگر را قطع کنند . فهم ما از هندسه اقلیدسی بدین نحو تغییر
می یابد که قضایا را تنها نسبت به فضای اقلیدسی صادق می دانیم و بس . لذا این نسبی دانستن قضایا برای فهم محتوای خود
هندسه اقلیدسی هم سودمند است .

فهم اساسا فهم ادعایی است که یک اثر هنری برای ما مطرح می کند و این بدین معناست که ما یک اثر را برحسب ارتباطش با
موقعیت خودمان می فهمیم . بنابر این تحلیل، فهم یک اثر هنری مشارکت در معنای آن است . مخاطب این اثر صرفا دریافت کننده
اطلاعاتی نیست، بلکه مخاطب در معنا و حقیقت اثر هنری مشارکت دارد . گاهی گادامر این تعبیر را به کار می برد که در معنای اثر
هنری مخاطب و آفریننده آن مشارکت دارند . مشارکت مخاطب در معنا بدین معنا است که فهم مخاطب اساسا بر حسب
موقعیتش صورت می گیرد و معنا بر حسب این موقعیت تعین می یابد . مشارکت مخاطب در تعریف گادامر بدین معنا از فهم
می انجامد که فهم «امتزاج افق ها» است . مراد گادامر این است که برای مخاطب معنا در ارتباط با منظر و موقعیتش تعین می یابد
و نمی توان میان معنای اصلی متن و معنایی که برای فرد تعین یافته، فرقی نهاد . اگر برای متن افقی در نظر بگیریم، فهم از امتزاج
افق خواننده با افق متن حاصل می یاید . افق خواننده هم افق مربوط به موقعیتش است . علاوه بر این، تعبیر افق به تغییرپذیری
معنا و عدم تعین آن فی نفسه اشاره دارد، چرا که با تغییر موقعیت، افق نیز تغییر می یابد .

پیش ساختار فهم

گادامر هم در کتاب «حقیقت و روش » و هم در برخی مقالاتش، مانند مقاله «درباره دور فهم » تصمیم پذیری را از ویژگی
هستی شناختی دور هرمنوتیکی نتیجه می گیرد . دور هرمنوتیکی بحث جدیدی در هرمنوتیک نیست و تاریخچه ای بس طولانی
دارد; اما آنچه برای گادامر در خور تامل است، تقریر جدیدی است که هایدگر از این دور پیش می کشد و همین را مبنای
تصمیم ناپذیری قرار می دهد .

دور هرمنوتیکی در یادگیری زبان خارجی بسیار مشهود است . ما هنگامی که در صدد یادگیری یک زبان خارجی هستیم، تلاش
می کنیم که بخش های جمله را در ارتباط با کل جمله دریابیم و کل جمله را هم در سایه بخش ها می فهمیم . همچنین برای فهم
متن بخش ها را با در نظر گرفتن کل متن و کل متن را با سود جستن از بخش های آن می فهمیم . بنابراین، فهم همیشه از بخش
کل و از کل به بخش است و هماهنگ ساختن بخش های متن با کل آن در مرحله ای از تفسیر، ملاک فهم صحیح است .

شلایر ماخر میان جنبه آفاقی و جنبه انفسی دور هرمنوتیکی فرق می نهاد . در جنبه آفاقی این دور، یک واژه در زمینه جمله و جمله
هم در زمینه متن و متن هم در زمینه آثار مؤلف و کل آثار مؤلف هم در نوع اثر ادبی در نظر گرفته می شود . در طرف انفسی، دور
به این صورت است که یک متن در ارتباط با کل حیات درونی مؤلف در نظر گرفته می شود . متن تجلی خلاقیت مؤلف است و باید
در رابطه با حیات درونی مؤلف تفسیر شود . گادامر از این رو که قصد مؤلف را فرایند تفسیر کنار می نهد، نیازی به جنبه انفسی
دور هرمنوتیکی ندارد .

هایدگر، تقریر جدیدی از دور هرمنوتیکی پیش کشیده است . وی این تقریر را در قالب پیش ساختار فهم ارائه داده است .
می توانیم نظر هایدگر را با تقریر گادامر این گونه توضیح دهیم که برای این که متنی را مثلا بفهمیم، آن را نخست در سیاق و
زمینه خاصی قرار می دهیم، و به آن از منظر خاصی روی می آوریم، و نیز آن را به شیوه خاصی تصور می کنیم . این سه امر، یعنی
زمینه خاص و منظر خاص و تصور به شیوه خاص، پیش ساختار فهم را تشکیل می دهند . هایدگر واژگان خاصی برای سه امر دارد .
مثلا وی این زمینه خاص را «پیش داشت » Vorgriff می نامد . خود هایدگر این ساختار را چندان توضیح نداده است، اما شارحان
فلسفه وی و کسانی که اندیشه های او را از جهتی دنبال کرده اند، مانند گادامر و بولتمان، در این باره توضیحاتی ارائه داده اند .

حرکت دوری، دقیقا در این ساختار صورت می گیرد . مفسر از زمینه خاصی شروع می کند با نگرش خاصی پیش می رود تا معنای
متن را مثلا دریابد . سپس برمی گردد تا در همین امور تجدیدنظر کند . این حرکت رفت و برگشت، تا بدانجا ادامه می یابد که
معنای متن کاملا به دست آید . هایدگر در حقیقت ساختار فهم را توصیف می کند و در این توصیف خود، تقریری نوین برای دور
تاویلی فراهم آورده است . زیرا قبل از وی، دور هرمنوتیکی صرفا رابطه صوری میان بخش های متن و کل آن اشاره می کرد . اما با
تقریر هایدگر، دور هرمنوتیکی رابطه صوری بخش های متن و کل آن را بیان نمی کند، بلکه به رابطه دوری میان زمینه خاص فهم
و منظر فهم و پیش فهم های آن نظر دارد .

هر نوع فهمی با این تقریر، ساختار دوری دارد و این ساختار هم در سرشت انسان ها ریشه دارد . ما باهر چیزی که مواجه می شویم،
ضرورتا شبکه مفاهیم خود را که دارای ساختاری است، بر آن فرا می افکنیم و تنها تدریجا در می یابیم که این اوصاف رایج اشیا در
واقع بخشی از پیش تصورات ما هستند . البته مراد هایدگر از مفاهیم و تصورات در این پیش تصورات، مفاهیم فردی و شخصی
نیستند، بلکه مفاهیمی از فرهنگ و یا زمان فرد هستند که آنها را بدون تامل فرا می افکند . ما تنها در چهارچوب چنین فرافکنی
اشیا و از جمله متون دیگر دوران را می فهمیم و در عین حال، تنها در فرایند فهم این امور متعلق به دیگر دوران، از پیش داشت پیش
دید و پیش تصور خود آگاه می شویم .

ما از این رو مثلا متون کهن را می فهمیم که پیش داوری هایی درباره موضوع این متون داریم . بدون این پیش داوری ها فهم آن
متون امکانپذیر نیست; ولی هایدگر ادعا می کند که مفسر باید با جرقه های افکار بکر گمراه کننده تصورات رایج عامه پسند
فریبنده به نحوی مخالفت ورزد که بگذارد خود متن برای ما سخن بگوید .

این اصل هایدگر که فهم ساختار دوری دارد، حالت پارادکسی به خود می گیرد; زیرا این پیش داوری ها از سویی یاور اجتناب ناپذیر و
از سوی دیگر، دشمن نازدودنی هستند . گرچه ما تلاش می کنیم که با چشمان متن بنگریم، ولی توفیق ما همواره ناتمام می ماند،
چرا که چشمانی که با آنها می نگریم، همیشه از آن ما هستند . گادامر تلاش می کند که سر و صورت بسیار موجهی به این اصل
هایدگر ببخشد . در مباحث بعدی نکات محوری نظر گادامر را توضیح خواهیم داد .

دور هرمنوتیکی به تقریر هایدگر با تصمیم ناپذیری از این جهت ارتباط دارد که هر تفسیری با ساختن متن از منظر مفسر صورت
می گیرد و به طور طبیعی مسئله یافتن تفسیر صحیح نهایی و یگانه در کار نخواهد بود .

بازپروری پیش داوری

گادامر بر این باور است که روشنگری (EnlighTenment) ، هم مفهومی منفی به پیش داوری (۱) داده است و هم لوازمات
منفی بر اقتدار سنت (۲) تحمیل کرده است . در نگرش روشنگری، پیش داوری ها از دو منبع سرچشمه می گیرد: نخست از اعتماد بر
نظرات سنتی و اجتناب از به کارگیری عقل و دیگر از به کارگیری عجولانه و غیر روشمند عقل . لذا عقل برای رسیدن به فهم
مناسب از موضوع مورد نظر، باید با روشی متناسب با پیش داوری ها و سنت مخالفت ورزد . عقل و روش، باید علیه پیش داوری و
سنت متحد گردند . گادامر با نگرش روشنگری به پیش داوری و سنت، سرستیز دارد و بر خلاف این نگرش، مدعی است که
پیش داوری و سنت برای فهم امور ضروری هستند . (۳) لذا وی با بازپروری (۴) و نوسازی پیش داوری و سنت همت می گمارد . گادامر
این بازپروری را در سه مرحله انجام می دهد که دو گام نخست به پیش داوری اختصاص دارد . (۵)

گام نخستی که گادامر در این راستا برمی دارد، پذیرفتن نظریه هوسرل (۶) در باب سرشت فهم است . به نظر هوسرل فهم یک شی ء
در واقع فهم آن به عنوان چیزی است . ما وقتی یک شی ء را می فهمیم، در حقیقت آن را به عنوان چیزی می فهمیم . به عبارت دیگر،
در هر فهمی فاعل شناخت معانی را بر مدرکات خود فرا می افکند و این معانی در خود مدرکات وجود ندارند . فهم همواره با
فرافکنی همراه است . این اصل را با مثالی می توان توضیح داد . ما وقتی یک جسم را سه بعدی می بینیم، آیا واقعا سه بعد آن را
دیده ایم؟ پاسخ، منفی است . ما تنها یک جسم را سه بعدی می فهمیم . ما همه ابعاد جسم را در یک لحظه نمی بینیم . بلکه ما
مدرک خود را به عنوان سه بعدی می بینیم . عمل دیدن، همواره با فرافکنی همراه است . عمل دیدن و یا فهم به طور کلی در
این گونه موارد، چنین نیست که ما نخست انطباع حسی داشته باشیم و سپس آن را به شیوه خاصی بفهمیم; بلکه فهم همیشه به
شیوه خاصی است . ما با انطباع حسی سه بعدی بودن جسم را پیش بینی می کنیم و بنابراین، آن را به عنوان شیی ء سه بعدی
می بینیم . از این مثال به خوبی روشن می شود که مراد هوسرل این نیست که شیی ء خارجی را به عنوان چیزی می بینیم، بلکه
سخن او این است که فهم ما از انطباعات حسی مثلا با تفسیر و فرافکنی توام است . (۷)

ماحصل سخن فوق این است که در عمل، ادراک ذهن صرفا تابلوی منفعل نیست، بلکه خود فعالیتی دارد . فاعل شناخت خود
معنایی را فرا می افکند و از این رو به داده های خالص نمی رسد، بلکه ادراک همیشه با تفاسیر و پیش داوری هایی همراه است . گادامر
این نظر را تعمیم می دهد و در مورد فهم متون و تجارب زیباشناختی لوازمات آن را تعقیب می کند . فهم یک متن همواره با
فرافکنی همراه است . ما وقتی به طور ناقص و ناتمام بخشی از کتاب را تجربه می کنیم، بر اساس این تجربه ناقص معنایی را فرا
می افکنیم . مثلا هنگامی که عنوان کتاب و یا نام مولف را می بینیم، فرض می کنیم این کتاب مثلا کتاب داستان است . ما این
نویسنده را می شناسیم و می دانیم که وی داستان نویس است، لذا به محض اینکه نام وی را بر روی کتابی می بینیم، گمان می کنیم
این کتاب هم کتاب داستان است . این فرض و گمان ما مبتنی بر شاهد و دلیل خاصی نیست; چرا که ما هیچ شاهد و دلیلی نداریم
که این کتاب هم کتاب داستان است . می توانیم با خواندن این کتاب صحت و یا نادرستی فرض و گمان خود را بیازماییم . بنابراین
از همان ابتداء نمی توان گفت که هر پیش داوری گمراه کننده و نادرست است; زیرا ممکن است این پیش داوری ما درست از آب
درآید .

گادامر، در گام نخست به این نتیجه دست می یابد که پیش داوری (۸) صرفا داوری از پیش (VORUrteil) است و بس . به عبارت
دقیق تر، پیش داوری، داوری و تصدیقی است که قبل از نیل به دلیل صورت گرفته است و این پیش داوری ممکن است در ادامه
قرائت متن مثلا تایید و یا ابطال می شود . در روشنگری، چنانکه گفتیم، پیش داوری همواره گمراه کننده محسوب می شد و لذا
پیش داوری بار منفی دارد . گادامر در پاسخ می گوید که این نظر خود صرفا «یک پیش داوری علیه پیش داوری است .» (۹)

گادامر در گام دوم به جای هوسرل از هایدگر و نظر وی درباره پیش ساختار فهم بهره می جوید . وی می گوید فرافکنی در موقعیت
(۱۰) مفسر ریشه دارد . هر مفسری از منظر خاصی که برخاسته از زمینه خاصی است با پیش تصورات خاصی به موضوع مورد نظرش
می پردازد . منظر خنثی و بدون پیش تصورات، در کار نیست که از آن به متن و یا اشیای دیگر بپردازیم . گادامر در مقابل ادعای
روشنگری می گوید که هیچ فهمی آن طوری که دکارت در نظر داشت، عینی نیست، چرا که فاعل شناخت با فرافکنی به فهم اشیا،
نایل می آید . این فرافکنی ریشه در موقعیت فاعل شناخت دارد .

بازپروری سنت

گادامر در گام سوم به بازپروری سنت می پردازد . در گام دوم توضیح دادیم که گادامر در این نکته با هایدگر هم داستان است که
فهم بر تعلقات و پیش فهم های فاعل شناخت، استوار است . البته این تعلقات و پیش فهم ها با زمان و فرهنگ ارتباط دارد . گادامر بر
نقش تاریخ اصرار می ورزد و ساختار فهم را به گونه ای بر تاریخ مبتنی می سازد . به نظر او، مسایل و موضوعاتی که در تفاسیر ما
نقش دارند، تعلقات و دلمشغولی های شخصی ما نیستند، بلکه تعلقاتی هستند که در درون تاریخی که ما بدان تعلق داریم، پرورش
و گسترش یافته اند . به مدد مثالی می توان این نکته را توضیح داد . هنگامی که می خواهیم مثلا منطق الطیر عطار را بخوانیم، با
پیش داوری هایی سراغ این کتاب می رویم که از سنت و تاریخ این کتاب به دست آورده ایم . این پیش داوری های تعبیه شده در سنت،
در طول تاریخ رشد یافته اند . موقعیتی که از آن یک اثر هنری را می فهمیم، غیرمشروط و دل بخواهی نیست; بلکه این موقعیت از
شیوه ای که این اثر قبلا بدان فهمیده شده است، ناشی می شود و از این رو، ریشه در رشد سنت تاریخی و تفسیری دارد .

پیش داوری های درون سنت از دو جهت فهم ما را مشروط می سازند: اولا آنها تعیین می کنند که ما کدام تفاسیر را به این جهت که
آشنا هستند، باید بپذیریم . این پیش داوری ها از سنت نشات گرفته اند و ما با داشتن آنها می توانیم در ابتدا که با متنی و یا اثری
هنری روبرو می شویم، برداشت و فهم خود را امری آشنا تلقی کنیم . ثانیا این پیش داوری ها روشن می سازند که کدام تفاسیر جدید
مخرب هستند . در هر دو صورت، هر گونه باور و یا پیش فرضی که یک نسل درباره متنی و یا اثری هنری دارد، استمرار سنتی است
که از نسل های قبل به ارث رسیده است . بنابراین، معرفتی که یک فرد و یا جامعه از چیزی دارد، تنها محصول خود شخص و یا
جامعه نیست، بلکه از تاریخ و سنت مربوط به آن چیز، متاثر است . فهم، میراث را هم منعکس می سازد .

گادامر در اصطلاح «تاریخ منشا اثر» Wirkungsgeschichte به این مطلب اشاره می کند و مراد او از این تعبیر، تاثیر فعال
سنت بر افرادش است . این افراد، حتی هنگامی که می خواهند سنت را رد کنند، بدان مشروط و ملتزم می مانند . گادامر نه تنها این
نکته را درباره فهم متون و فهم آثار هنری صادق می داند، بلکه به نظر وی فهم ما از مفاهیم عقلانیت و عینیت نیز چنین است .
نظرات ما درباره عقلانیت و عینیت خود از سنت برخاسته اند . اینکه ما چه چیزی را عینی و چه تصمیمی را عقلانی باید به حساب
بیاوریم، خود به سنت وابسته است . روشنگری در این نکته بر خطا بود که این مفاهیم را غیرتاریخی (۱۱) می دانست . در روشنگری
فرض می شد که ممکن است مفسر معنای یک شی ء را با عقل، مستقلا و بدون تقید به سنت، از منظر خنثی دریابد; ولی عقل، فهم
و منظر، همه به سنت مقید هستند . (۱۲)

مشکل نظر گادامر این است که چگونه در درون یک سنت، قرائت های متفاوتی از یک متن وجود دارد؟ اگر همه فهم ها به سنت
مقید هستند و پیش داوری های خود را از سنت وام می گیرند، چگونه از یک اثر، فهم های متفاوتی به وجود می آید؟ آیا اختلاف
فهم ها نشان نمی دهد که تعلق به سنت اختیاری و دل بخواهی است؟ مفسر از این رو که زندانی سنت نیست، می تواند فهمی
متفاوت و یا متعارض با فهم دیگران داشته باشد .

پیش بینی تمامیت

اگر فهم ها تصمیم ناپذیرند، چگونه می توانیم میان تفاسیر و فهم های درست فرق و تمایز بگذاریم؟ و آیا تصمیم ناپذیری به برچیده
شدن این تمایز نمی انجامد؟ گادامر در پاسخ به این مسئله بحث پیش بینی تمامیت (۱۳) را مطرح می کند .

گادامر مبدا بحث خود را دور هرمنوتیکی قرار می دهد که شلایر ماخر و دیلتای بدان اشاره کرده اند . در نگرش آنها مفسر برای فهم
متن، باید معنایی را پیش بینی کند و این پیش بینی ابتدایی را می توان در فرایند قرائت تصحیح کرد . در رابطه جز و کل، مفسر
تناسب و یا عدم تناسب پیش بینی و فرافکنی خود را در می یابد . پس دور هرمنوتیکی آزمونی است که پیش داوری های درست و
نادرست، و یا به تعبیر دیگر، فهم های درست و نادرست ما را از هم جدا می سازد . گادامر خاطرنشان می سازد که پیش فرضی در این
سخن نهفته است و آن پیش فرض این است که متن واحد و کل یکپارچه است که انسجام درونی دارد و مفسر می تواند تفاسیر خود
را در بوته آزمون این کل یکپارچه قرار می دهد . قبلا مثالی برای این مورد آورده ایم . اگر نویسنده ای را می شناسیم و می دانیم که
وی داستان نویس است و اکنون کتابی از وی برای نخستین بار می بینیم، حدس می زنیم که این کتاب هم کتاب داستان است . در
خود متن سرنخ هایی هست که بر طبق آنها این پیش داوری، درست است . بنابراین پیش داوری، نقطه شروع است و در ادامه قرائت،
ممکن است مورد تجدید نظر واقع شود . این تجدید نظر بر اساس ملاک وحدت صورت می گیرد; یعنی بر اساس این نیاز که باید
تصاویر کاملا هماهنگی با متن به عنوان یک کل فراهم آید . به متن باید به عنوان کل منسجم از نظر درونی نگریست; زیرا فرض
انسجام درونی معیار و میزانی برای تفکیک تفاسیر درست از نادرست فراهم می آورد . اگر مفسر از همان ابتداء فرض کند که متن
انسجام درونی ندارد، راهی برای معرفت به این امر نخواهد داشت که آیا عدم انسجام از خود متن ناشی می شود یا از تفسیر وی از
متن . لذا مفسر باید مساعی خود را به یافتن تفاسیری که متن با آنها یک کل منسجم می شود، معطوف سازد . (۱۴) در واکنش به این
راه حل، دو دسته مخالفت کرده اند: طرفداران ساخت شکنی وهواداران هرمنوتیک فلسفی گادامر .

ساخت شکنان در نقد این راه حل می گویند که این راه حل از تقابل ها و تناقضات درونی متن چشم می پوشد . ایده اصلی متن نه
وحدت و کل منسجم، بلکه تقابل ها و تناقض های درونی است . از علایمی فراهم آمده است که در تقابل با یکدیگر، معنایی را افاده
می کنند و این علایم با همدیگر انسجام ندارند . گادامر گرچه با ساخت شکنان در این امر وفاق دارد که وحدت و انسجام درونی
متن راه حل مناسبی نیست، ولی مبنای نظری آنان را نمی پذیرد و در هرمنوتیک فلسفی خود، پاسخی یکسره متفاوت ارائه
می دهد .

گادامر در نقد راه حل شلایر ماخر و دیگران می گوید این راه حل هدف و مقصود خود را برآورده نمی کند . اگر وحدت و انسجام
درونی متن را بپذیریم، باز ممکن است معانی را به بخش های متن بار کنیم و سپس این معانی را به طور منسجم به صورت یک
کل جمع کنیم، ولی باز این کل منسجم، تغییر و تحریفی در معنای متن باشد . یعنی مفسر می تواند معنایی را بر کل متن و بر
بخش های آن بار کند که روی هم رفته منسجم باشد، ولی تحریف معنای متن تلقی گردد . بنابراین، اصل وحدت و انسجام درونی
متن، هدفی را که از آن انتظار می رود، تامین نمی کند . این اصل نمی تواند ما را مطمئن سازد که تصمیم درستی درباره معنای
متن گرفته ایم . از نکاتی که در مباحث گذشته طرح شد، می توان دریافت که قصدگرایانی مانند هرش در این مورد هم به قصد
مولف رجوع خواهند کرد و ملاک تصمیم پذیری را قصد مولف خواهند دانست . به نظر آنها مادامی که به قصد مولف رجوع نکنیم،
وحدت و انسجام درونی متن هم راه به جایی نخواهد برد . گادامر نیز وحدت و انسجام درونی را کافی نمی داند، ولی مانند هرش
عوامل بیرونی، مانند قصد مولف را ملاک قرار نمی دهد . امر مورد نیاز، برای اتمام طرح نظری باید در درون متن باشد، نه بیرون
از آن . دور هرمنوتیکی را نه با فرض وحدت و انسجام متن می توان موجه ساخت و نه با رجوع به امری بیرون از این دور . پاسخ و
راه حل گادامر در این باره پیش بینی تمامیت است . مراد از پیش بینی تمامیت این است که مفسر باید فرض بگیرد که متن امکان
دارد راست باشد و لذا سخنی دارد تا به مخاطب بگوید و به او مطلبی می خواهد یاد دهد . به نظر گادامر، تنها این فرض که متن
بهره ای از حقیقت دارد و می خواهد این حقیقت را به مخاطب بیاموزد، می تواند ملاک و معیاری برای کنار نهادن تفاسیر منسجم،
ولی تحریف کننده متن، باشد . بنابراین، اگر تفسیری از متن در فرایند دور هرمنوتیکی، به این متن سر و صورتی دهد که به وضوح
دروغ است، پس این تفسیر از نظر گادامر در خور متن نیست و باید کنار نهاده شود . در هر حال، مفسر باید در نظر داشته باشد که
چیزی غیر از او به نام متن در کار هست و با سعه صدر، پیش فرض های خود را در برابر آن نهد تا صحت و سقم آنها روشن گردد . اگر
مفسر از همان ابتدا ملاک صدق، یا پیش بینی تمامیت به تعبیر گادامر، را کنار نهد، هنگامی که به معنایی ناموجه می رسد، نخواهد
توانست تصمیم بگیرد که آیا این ناموجه بودن از کذب درونی متن ناشی می شود و یا نه که معلول عدم توانایی خودش در درک
معنای متن است . اصل پیش بینی تمامیت نه تنها این عنصر صوری را در بر می گیرد که معنای متن در دور هرمنوتیکی آشکار
می شود، بلکه این اصل را نیز می گوید که متن از حقیقتی کامل سخن می گوید . (۱۵)

بنابر راه حل مذکور برای اجتناب از تفاسیر دلبخواهی و سلیقه ای باید فرض کرد که متنی، چیزی برای یاد دادن دارد و بر
موضوعش، از ما تسلط بیشتری دارد . متن، از این رو است که قدرت مناقشه کردن در پیش داوری های ما را دارد . مفسر باید فرض
کند که متن، سخنی تازه و راست و متفاوت نسبت به آنچه که خود مفسر از قبل می دانست، در اختیار وی قرار می دهد . این روش
را چنین می توان توصیف کرد که به نظر گادامر، مفسر باید بگذارد پیش داوری هایش عرض اندام کنند و خودی بنمایانند; باید
بگذارد آنها با ادعای متن مواجه شوند . در این مواجهه و برخورد هر یک که جان سالم به در برد، تفسیر اختیاری و دلبخواهی
نیست .

انواع محدودیت های فهم از نظر گادامر

به نظر گادامر، فرق نهادن میان فهم های درست و نادرست، یا به تعبیر دیگر، تفکیک پیش داوری های مجاز از پیش داوری های
نامجاز، در گرو تع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.