پاورپوینت کامل مطهری و ارزش شناخت آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مطهری و ارزش شناخت آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مطهری و ارزش شناخت آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مطهری و ارزش شناخت آزادی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۲
«آزادی » از مهمترین مباحث فسلفه سیاسی معاصر و یکی از مناقشه انگیزترین بحث های روزگار ماست که اهمیت خود را در عرصه
مقولات فرهنگی همچنان حفظ نموده است . بحث آزادی همیشه بحثی دل انگیز و در عین حال خطرخیز بوده است; زیرا ابعاد
پیچیده و تودرتوی آزادی و درهم تنیدگی و ربط استوار آن با دیگر مقولات و مفاهیم فرهنگی و فلسفی بر پیچیدگی و سختی درک
و تلقی صحیح و دقیق آن می افزاید و عرصه مهم این مقوله والا و شکوهمند را لغزان و درشتناک می سازد .
در روزگار ما در دانش فلسفه سیاسی بحث های نوینی مطرح شده که در کنار مباحث رایج و کهن این دانش، مورد مداقه و
ژرف نگری پژوهشگران قرار گرفته است; با این حال بحث آزادی انواع، فواید و آفات آن همواره جایگاه ثابت خود را در عرصه
کاوش های دانش سیاست، فلسفه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی حفظ کرده و روز به روز بر ارج، ضرورت و نیز گستره آن افزوده
شده است .
امروزه مباحث و موضوعات بسیاری همچون: امنیت، استقلال، مصالح عمومی، عدالت، دموکراسی، ایدئولوژی، مشروعیت، قدرت
شهروندی، حقوق بشر، نظم، خشونت، مدارا، تکثرگرایی، مدرنیته، جهانی شدن، جماعت گرایی، لیبرالیسم، فمینیسم، سودگرایی،
دنیاگرایی، محیط زیست و ده ها و صدها مقوله دیگر در فلسفه سیاسی جدید مورد بحث و بررسی قرار می گیرد، ولی بی شک
هیچ یک از حیث قداست اجتماعی و ضرورت انکارناپذیر آن جدای جامعه و تعالی آدمی، با مساله آزادی قابل قیاس نبوده و
نیستند . (همتی، ۱۳۸۰ ب: ۶)
گرچه مفهوم آزادی، جزو مفاهیم بدیهی محسوب می شود; لکن رسیدن به حقیقت آن، کاری بس دشوار و پیچیده است، چه بسیار
آدمیانی که در طول تاریخ شعار آزادی و آزادگی سردادند، ولی بعدها به وسیله همین مقوله به اسارت و برده کشی دیگران
پرداختند . چه بسیارند حزبها و گروهکهایی که جوانان ساده را به نام آزادی در دام خود افکنده و به انحراف کشانده اند .
عده ای از فیلسوفان، متکلمان و سیاستمداران، برای کسب و تامین آزادی ملت های مختلف کوشش های فراوانی داشته اند; ولی با
سوءاستفاده ارباب سیاست از پول، آزادی انسانی به آزادی حیوانی و جنسی تبدیل گشت . (خسروپناه، ۱۳۸۰: ۱۵۷)
در این مقاله برآن هستیم که به تبیین دیدگاه استاد مطهری (ره) در مورد آزادی، انواع آن، نسبت دین و آزادی، و حدود و ثغور آن
و … بپردازیم . قبل از پرداختن به مفهوم آزادی و انواع از نظر شهید مطهری، دیدگاه ایشان را در مورد «ارزش آزادی از منظر درون
دینی و برون دینی » تبیین می کنیم .
ارزش آزادی از منظر درون دینی و برون دینی
از نظر شهید مطهری، آزادی، عنصری حیاتی در جامعه بشری است . ایشان گروهی از انسانهای گذشته را که می توانستند در
جلوی تکامل تاریخ بایستند یا به تکامل تاریخ کمک نکنند و آسایش فردی را برای خودشان برگزینند ولی این کار را نکردند و
آزادند و به اختیار خود در راه تکامل تاریخ فداکاری کردند، قابل ستایش، تعظیم و تجلیل می داند; (مطهری، ۱۳۷۷: ۱۵) ; چراکه
آزادند راه خود را برگزینند .
به باور استاد، آزادی یکی از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی و به تعبیر دیگر، جزء معنویات انسان است (معنویات انسان
یعنی چیزهایی که مافوق حد حیوانیت اوست). آزادی برای انسان ارزشی مافوق ارزشهای مادی است . انسانهایی که بویی از
انسانیت برده اند، حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگی کنند ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند،
محکوم انسان دیگر نباشند، آزاد زندگی کنند . (مطهری، ۱۳ الف: ۴۸)
و نیز می گویند: «انسانها با اراده خودشان و اختیار خودشان با طرح ریزی خودشان برای جامعه شان راه تکامل جامعه را انتخاب
کرده اند و جامعه را جلو برده اند .» (مطهری، ۱۳۷۳ د: ۲۵۹ – ۲۶۵) استاد مصیبت تمدن اخیر را ایجاد محدودیت های اجتماعی
مخصوصا محدودیت در آزادی فکری می داند و تبلیغات مکرر رسانه ها را عامل مسخ انسانها و ازخود بیگانگی آنها معرفی می کنند .
(خسروپناه، ۱۳۸۰: ۱۶۰)
ایشان علاوه بر ارزش و اهمیت آزادی از نگاه برون دینی به اهمیت آن از منظر درون دینی نیز پرداخته اند .
به نظر شهید مطهری، یکی از اهداف انبیا «آزادی » است . «در نص قرآن مجید، یکی از هدفهایی که انبیا داشته اند این بوده است که
به بشر آزادی اجتماعی بدهند; یعنی افراد را از اسارت و بندگی و بردگی یکدیگر نجات بدهند .» (مطهری، ۱۳۷۲ الف: ۱۶ – ۱۷)
ایشان با اشاره به آیه شریفه «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا تشرک به شیئا و لا یتخذ
بعضنا بعضا اربابا من دون الله » (آل عمران: ۶۴)، در توضیح جمله دوم آیه می گویند: «اینکه هیچکدام از ما دیگری را بنده و برده
خودش نداند و هیچ کس هم یک نفر دیگر را ارباب و آقای خودش نداند; یعنی نظام آقایی و نوکری ملغی . نظام استثمار، مستثمر
و مستثمر ملغی . نظام لامساوات ملغی . هیچ کس حق استثمار و استبعاد دیگری را نداشته باشد .» (همان)
آزادی در قرآن از منظر استاد دارای چنان جایگاه والا و ارزشمندی است که در رتبه ایمان و اعتقاد به خدا قرار می گیرد و به همین
خاطر قرآن از آن دفاع می کند . «از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد . آزادی به
معنای واقعی، گوهر انسان است . قرآن کریم … از آزادی نیز سخت دفاع می کند: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن
شیئا مذکورا× انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا× انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (دهر: ۱ – ۳)
. یعنی او آزاد است; می خواهد راه صحیح را انتخاب کند و می خواهد راه کفران نعمت را انتخاب کند .» (مطهری، ۱۳۷۴ ج: ۵۲۶)
ایشان علاوه بر ذکر آیات و ادله درون دینی درباره آزادی، به ذکر نمونه هایی از تاریخ و سیره نبوی (ص) و سیره ائمه اطهار (ع)
می پردازد که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم . به عنوان نمونه، نامه امام علی (ع) به امام حسن (ع) می باشد که فرمود:
«و اکرم نفسک عن کل دینه … و لاتکن عبد غیرک فقد جعلک الله حرا» (جان و روان خودت را گرامی بدارد و از کار دنی و پست و از
هر دنائت و پستی محترم بدار … هرگز بنده دیگری مباش; زیرا خدا تو را ازاده آفریده است .» (مطهری، ۱۳۷۳ الف: ۳۵۰ – ۳۵۱)
نمونه دیگر، آزادی دادن و سلب نکردن اراده و اختیار پیامبر از دخترانش در انتخاب همسر می باشد که شهید مطهری در کتاب
«نظام حقوق زن در اسلام » آن را نقل کرده است . (مطهری، ۱۳۷۹ الف: ۸۹)
از نمونه های دیگر آزادی در اسلام، مساله زهد می باشد که به تعبیر استاد مطهری، آزادی و آزادگی یکی از فلسفه های زهد است
که میان این دو (زهد و ازادی) پیوندی کهن و ناگسستنی برقرار است . (رک: مطهری، ۱۳۷۸ الف: ۲۴۳)
در اینجا ممکن است اشکالی مطرح شود و آن اینکه کسانی که با نام آزادی خو گرفته اند و از هر چیزی که بوی محدودیت بدهد
فرار می کنند، چنین تصور کنند که تقوا هم یکی از دشمنان آزادی و یک نوع زنجیر است برای پای بشر .
استاد مطهری در پاسخ به این اشکال می فرمایند: تقوا محدودیت نیست، مصونیت است . آن وقت می توان نام محدودیت روی
چیزی گذاشت که انسان را از موهبت و سعادتی محروم کند، اما چیزی که خطر را از انسان دفع می کند و انسان را از مخاطرات
صیانت می کند، او مصونیت است نه محدودیت . تعبیر به مصونیت یکی از تعبیرات امیرالمؤمنین است که می فرماید: «الا فصونوها
و تصونوا بها» (نهج البلاغه: خطبه ۱۸۹) . یعنی تقوا را حفظ کنید و به وسیله تقوا برای خود مصونیت درست کنید . ایشان تعبیری
بالاتر از این هم دارد که نه تنها تقوا را محدودیت و مانع آزادی نمی داند بلکه علت و موجب بزرگ آزادی را تقوای الهی می شمارد . در
خطبه ۲۲۸ می فرماید: تقوا کلید درستی و اندوخته روز قیامت است، آزادی است از قید هر رقیت، نجات است از هر بدبختی، تقوا
انسان را به هدف خویش می رساند و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نائل می گردد . (رک: مطهری، ۱۳۷۳ ب: ۲۸
– ۲۹ . ۱۳۷۸: ۲۱۸)
استاد مطهری پس از متذکر شدن به این نکته که در زمان ما کلمه «آزادی » جایگاه بسیار عالی و رفیع و مقدسی را اشغال کرده و
احترام فوق العاده ای پیدا کرده است، درصدد پاسخ گویی به این سؤال هستند که: آیا آزادی در حقیقت و واقع همین مقدار ارزشی
که بشر به آن می دهد و ان را بالاترین نعمتها می داند و یکی از مقدس ترین مقدسات خود می شمارد، همین مقدار ارزش را دارد یا
ندارد؟
جوابی که ایشان به این پرسش می دهند هم بله هست و هم نه; «از یک نظر اگر به آزادی نظر بکنیم می بینیم این همه ارزشی که
به آن داده اند استحقاق آن را ندارد، بیش از اندازه برای آن ارزش قائل هستند . ولی از دیدگاه دیگر که نگاه بکنیم می بینیم حق
داشته اند که این همه مقام آزادی را بالا ببرند . اما دیدگاهی که از آن دیدگاه آزادی این ارزش را ندارد این است که معنا و حقیقت
آزادی جز نبودن سد و مانع برای تجلی فکری و عملی بشر چیزی نیست . می گوییم بشر آزاد آفریده شده است و باید آزاد زندگی
کند یعنی افراد دیگر در مقابل تجلیات فکری و عملی او مانعی ایجاد نکنند و حتی بالاتر، فکر و عمل او را در خدمت خود نگیرند .
ولی اصل خود آزادی که فلاسفه تعریف کرده اند، به معنی نبودن قید و نبودن مانع و سد در جلو تجلیات فکری و عملی بشر است .
وقتی که معنی آزادی نبودن مانع است پس آنقدر ارزش زیاد ندارد; برای اینکه یک موجود بیش از آن اندازه که احتیاج به عوامل
منفی دارد احتیاج به عوامل مثبت دارد . ولی وقتی که از یک دیدگاه دیگر نگاه می کنیم و ببینیم بشر حق داشته است و حق دارد
برای آزادی این همه ارزش قائل باشد . آن حق از این ناحیه است که آزادی آن نعمتی است که بشر آن را از هر نعمت دیگری کمتر
داشته است; یعنی عوامل مثبت ترقی و تجلی و تکامل بشر همیشه به نسبت، بیشتر وجود داشته اند و وجود دارند تا این عامل
منفی که همیشه ضدش یعنی مانعش وجود دارد، و بشر هر نعمتی را که کمتر داشته باشد و کمتر به دستش آمده است برای آن
ارزش و اهمیت بیشتری قائل است . این همه که دنیا برای آزادی ارزش قائل است و مقامش را بالا می برد برای این است که عامل
ضدآزادی زیاد بوده است .» (مطهری، ۱۳۸۰: ۱۰۰ – ۱۰۱)
تعریف آزادی
واژه «آزادی » که برخی از نویسندگان آن را از واژه اوستایی «آزاته » و یا واژه پهلوی » آزاتیه » دانسته اند، در زبان فارسی در معانی
متعددی از جمله عتق، حریت، اختیار، قدرت بر عمل و ترک عمل، قدرت انتخاب، رهایی، خلاص، آزادمردی، شادی، خرمی،
خشنودی و رضا به کار رفته است .
این واژه در زبانهای مختلف به اشکال مختلفی استعمال می شود . در زبان عربی، واژه های حریت، اختیار، اراده مفهوم عمومی رها
بودن را به اشکال مختلف و با تفاوتهای اندک بیان می کنند . معادل دقیق واژه عربی «حر» در عبری «حور» () و در سریانی «حیر» ()
است . در زبان لاتین واژه () و در زبان فرانسه واژه () بیانگر این مفهوم می باشند . (بیات، ۱۳۸۰: ۹)
برای آزادی تعاریف بسیار ذکر شده است . به گفته آیزایا برلین دویست تعریف تاکنون مطرح شده است . وجه به اشتراک بسیاری از
تعاریف ذکرشده عدم موانع بر سر راه انتخابهای انسان است . آیزایا برلین در تعریف آزادی می گوید: «من آزادی را عبارت از فقدان
موانع در راه تحقق آرزوهای انسان دانسته ام » (برلین، ۱۳۶۸: ۲۳۷)
در جای دیگر آزادی را به معنای عدم مداخله دیگران در کارهای فرد می داند: «آزادی شخصی عبارت از سعی در جلوگیری از
مداخله و بهره کشی و اسارت اوست بوسیله دیگران; دیگرانی که هدفهای خاص خود را دنبال می کنند» (همان: ۷۱و۲۳۹)
الوسیوس: «آزادمرد کسی است که در زنجیر نباشد و گرفتار زندان نباشد، و همچون برده از بیم مجازات در وحشت نباشد .»
(همان: ۲۳۸)
هابز: «آزادمرد آن است که از انجام کاری که می خواهد بازداشته نشود .» (همان: ۲۳۹)
کانت: «آزادی عبارت از استقلال از هر چیز – به جز قانون اخلاقی – است .» (گرنستون، ۱۳۵۹: ۳۰)
این گونه گونی و تکثر در تعریف آزادی را می توان معلول اختلاف اندیشمندان در دو حوزه جهان بینی به طور عام و انسان شناسی
به طور خاص داشت .
الف . حوزه جهان بینی: بی شک، نوع نگرش آدمی به جهان هستی در تعریف آزادی و برداشتی که از آن دارد، مؤثر و هدایتگر است .
اندیشمندی که آرا و تفکراتش بر یک جهان بینی الهی – دینی استوار است، آزادی و عدم آن را به گونه ای همنوا و هماهنگ با
جهان بینی خود و مغایر با جهان بینی مادی تفسیر می کند .
شگفت نیست که گروهی از اگزیستانسیالیست ها بندگی خداوند و سر نهادن به اوامر و نواهی او را به معنی سلب آزادی بشر
می انگارند . چه اساسا خداوند در جهان بینی اینان جایگاه و مفهومی ندارد . مکاتب اومانیستی که اصالت را به انسان داده و
انسان محوری را جایگزین خدامحوری کرده اند، چگونه می توانند دین گرایی و بندگی حق را عین آزادی بدانند؟! طبیعی است که
تعریف آزادی از دید نحله های مادی گرا که گستره و فراخنای این جهان باعظمت را در تنگنای ماده و خواص آن محدود می کنند، با
آزادی از منظر اندیشمندان متالهی که هستی را مرکب از غیب و شهادت (عالم ماده و عوالم فراطبیعی) می دانند، کاملا متفاوت
است .
ب . حوزه انسان شناسی: تعریف آزادی با تعریف انسان ارتباط تنگاتنگی دارد; چراکه متعلق آزادی خود انسان است . از این رو هر
تعریفی از انسان در درک و برداشت از آزادی دخیل خواهد بود، بلکه بدون ارائه تعریفی از انسان، تعریف آزادی ممکن نخواهد بود .
به دیگر سخن: هرکس که انسان را موجودی آزاد می داند، بیش از آن باید بداند که آدمی از چه چیز، در چه چیز و برای چه چیز
باید آزاد باشد; و این خود مبتنی بر آن است که نخست ماهیت انسان، گوهر وجودی او و توانهاو استعدادها و غایت نهایی آفرینش او
را بشناسد . (دژاکام، ۱۳۷۷: ۴۶)
شهید مطهری برای مفهوم آزادی، یک معنای سلبی که عبارت است از نبودن مانع، بیان می کند . یعنی اینکه انسان از هر قید و
بندی که جلو رشد و تکامل و فعالیتهای او به سوی کمال را می گیرد، رها باشد . «[آزادی] یعنی جلوی راهش را نگیرند، پیش
رویش مانع ایجاد نکنند . ممکن است یک موجود زنده امنیت داشته باشد، عوامل رشد هم داشته باشد، ولی در عین حال موانع
جلو رشدش را بگیرند … انسانهای آزاد، انسانهایی هستند که با موانعی که در جلو رشد و تکامل شان هست، مبارزه می کنند .
انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند .» (مطهری، ۱۳۷۲: ۲۷۰)
استاد در کتاب «جامعه و تاریخ » به نقل و نقد دیدگاه هگل و مارکس از آزادی پرداخته می نویسد:
«از نظر هگل و مارکس آزادی جز آگاهی به ضرورت تاریخی نیست . در کتاب مارکس و مارکسیسم از کتاب آنتی دورینگ تالیف
انگلیس نقل می کند که: هگل نخستین کسی بود که رابطه آزادی و ضرورت را دقیقا نشان داد . از نظر او، آزادی همانا درک
ضرورت است . ضرورت به همان اندازه نابیناست که درک نشود . آزادی در استقلال رؤیایی نسبت به قوانین طبیعت نیست، بلکه در
شناخت این قوانین و در امکان به کار انداختن اصولی آنها در جهت مقاصد معینی است . این مطلب چه در ورود قوانین
بیعت خارجی و چه در مورد قوانین حاکم بر وجود جسمی و روان خود انسان صادق است .» (مطهری، ۱۳۷۲ ب: ۳۷۷ – ۳۷۹)
ایشان سپس در نقد این تعریف می نویسد:
بدیهی است که این گفته ها مشکلی را حل نمی کند . سخن در رابطه انسان با شرایط تاریخی است که آیا انسان حاکم بر شرایط
تاریخی است و می تواند به آنها جهت بدهد و یا جهت آنها را تغییر دهد یا نه؟
آیا بنا بر اصل تقدم جامعه بر فرد و اینکه وجدان و شعور و احساس فرد یکسره ساخته شرایط اجتماعی و تاریخی – مخصوصا
شرایط اقتصادی – است جایی برای آزادی باقی می ماند؟ وانگهی «آزادی همان آگاهی به ضرورت است » یعنی چه؟ آیا فردی که در
یک سیل بنیان کن قرار گرفته و آگاهی تامل دارد که ساعتی بعد سیل او را تا اعماق دریا فرو خواهد برد و یا فردی که از قله های
بلند پرت شده و آگاهی دارد که به حکم ضرورت قانون ثقل لحظاتی بعد قطعه قطعه خواهد شد، در فرو رفتن به دریا و یا سقوط به
دره آزاد است؟ بنا بر نظریه مادیت جبری تاریخی، شرایط اجتماعی مادی، محدودکننده انسان و جهت دهنده به او و سازنده
وجدان و شخصیت و اراده و انتخاب اوست و او در مقابل شرایط اجتماعی جز یک ظرف خالی و یک ماده خام محض نیست; انسان
ساخته شرایط است نه شرایط ساخته انسان; شرایط پیشین مسیر بعدی انسان را تعیین می کند و نه انسان مسیر آینده شرایط را .
بنابراین آزادی به هیچ وجه معنی و مفهوم پیدا نمی کند . (همان)
مبانی آزادی
از مباحث بسیار مهم درباره آزادی، بحث از مبانی آزادی است . نویسندگان و صاحب نظران درباره مبنا و اساس آزادی، به عنوان
یکی از حقوق اساسی فرد، بحث های گوناگونی مطرح کرده اند: آزادی به عنوان یکی از حقوق اساسی فرد، بحث های گوناگونی
مطرح کرده اند: ازادی به عنوان فقدان مانع و رادع، آزادی به عنوان انتخاب، آزادی به عنوان قدرت و توان موثر و کارا، آزادی به
عنوان انجام آنچه که فرد می خواهد و آزادی به عنوان خودکفایی و خوداتکایی، آزادی به عنوان انجام آنچه که فرد می خواهد و
آزادی به عنوان ارباب و صاحب اختیار خود بودن . این مفاهیم ازجمله مهم ترین برداشت ها از مفهوم آزادی است که بر اساس این
برداشتها و مبانی، آزادی به عنوان یکی از حقوق اساسی فرد به رسمیت شناخته شده است .
این مفاهیم و برداشتهای مفهومی از آزادی بر اساس مبانی خاص نظری و فلسفی بیان گردیده است; مهمترین مبانی نظری که
متفکران به ویژه غربی ها برای آزادی بیان کرده اند، عبارتند از: آزادی بر اساس حق طبیعی و فطری، آزادی بر اساس اصل
بی طرفی، آزادی بر اساس اصل برابری، آزادی بر اساس اصل استقلال فردی و آزادی بر اساس اصل کارآمدی و سودمندی .
هرچند که دیدگاه استاد مطهری درباره مبانی آزادی با دیدگاه اول یعنی توجیه آزادی بر اساس حق طبیعی و فطری، همگی و تا
اندازه ای سازگاری دارد، اما تفاوتهای اساسی این مبنای نظری دارد . استاد مطهری از سویی بر این مبنا تاکید می کند، اما به طور
کلی مبانی نظری وی – که مبانی خاصی است – آزادی را هم به عنوان یک حق طبیعی و فطری و هم به عنوان یک حق الهی مورد
بررسی قرار می دهد . از این رو، دیدگاه استاد مطهری ویژگی خاصی داشته و از این جهت با اندیشه های غربی فاصله می گیرد که در
ادامه توضیح می دهیم . (لک زایی، ۱۳۸۱: ۱۹۶ – ۱۹۷)
۱ . جبر و اختیار
به طور کلی، آزادی از دیدگاه شهید مطهری ارتباط وثیقی با مساله جبر و اختیار دارد; مساله جبر و اختیار ازجمله مسائل اساسی
است که میان دانشمندان بالخصوص در قرن اخیر مطرح شده است . (مطهری، ۱۳۷۲ ب: ۳۴۶) و دیدگاههای مختلفی درباره آن
شکل گرفته است . جبر یعنی حتمیت و اجتناب ناپذیری و به اصطلاح فلاسفه ضرورت و وجوب که در مقابل اختیار و آزادی قرار
می گیرد . (مطهری، ۱۳۷۵: ۱۸۰) ارتباط این مساله با آزادی از این جهت است که «آیا انسان در انجام اعمال و رفتارهای خویش
آزادی و اختیار دارد یا نه مجبور است؟»
از نظر استاد مطهری، مساله «جبر و اختیار» را علاوه بر فلاسفه، روان شناسان و عالمای اخلاق و متکلمین و فقها و علمای حقوق
نیز از جنبه های مختلف مورد توجه و تحقیق قرار داده اند . کثرت بحثها روی موضوع «جبر و اختیار» موجب ابهام مخصوصی در
مفهوم جبر و اختیار گشته و هر دسته ای به حسب فهم و سلیقه خود از هریک از جبر و اختیار یک تعریف و تفسیر خاصی از آن دو
ارائه داده اند . اما از نظر استاد، با وجود این همه ابهام و اختلاف، یک ماده مشترک در همه این گفتگوها موجود است و آن اینکه
همه خواسته اند «حدود آزادی انسان در عمل » را بیان نمایند و به عبارت دیگر خواسته اند تعیین کنند که آیا انسان در اعمال
خویش آزاد است یا آزاد نیست و اگر آزاد است این آزادی چگونه است .
ایشان پس از برشمردن مجموع راههایی که بشر در مساله «جبر و اختیار» پیش گرفته است، این نظریه محققین حکمای اسلامی
را می پذیرد که نظام هستی نظام ضروری است و استثناپذیر هم نیست و در عین حال انسان در افعال و آثار خودمختار و آزاد است
و حد اعلای آزادی برای انسان و موجود است و این اختیار و آزادی با ضرورت نظام هستی منافات ندارد .
ایشان هیچ ملازمه ای بین قانون ضرورت علی و معلولی و مجبور بودن انسان قایل نیستند و همچنین هیچ نوع ملازمه ای هم بین
عدم ضرورت علی و معلولی و اختیار انسان هم نمی بینند، بلکه مدعی اند که ضرورت علی و معلولی در مورد انسان با در نظر
گرفتن علل و مقدمات مخصوص افعال و حرکات انسان موید اختیار و آزادی انسان است و انکار ضرورت علی و معلولی نسبت به
افعال انسان موجب محدودیت و سلب اختیار و آزادی از انسان است، (مطهری، ۱۳۷۴ الف: ۱۵۷ و ۱۶۱ – ۱۶۲)
بنابراین شهید مطهری گذشته از اینکه اصل علیت عمومی را قابل انکار و استثناپذیر نمی داند، منافات داشتن آزادی و اختیار
انسان با این اصل را نمی پذیرد . همچنین ایشان «قضا و قدر» را به گونه ای تعریف می کند که مانع آزادی انسان نیست . (مطهری،
۱۳۷۴ ب: ۳۸۵)
«مساله «قضا و قدر» مساله ای است که بیش از هزار سال است که حل شده که با آزادی بشر کوچکترین منافاتی ندارد، بلکه تنها با
فرض خدا و قضا و قدر است که می توان دم از آزادی انسان زد . انسان به دلیل اینکه نفخه ای است الهی، می تواند از جبر طبیعت
آزاد باشد . والا اگر انسان همین اندام است و اراده انسان قهرا زاییده همین حرکات اتم ها و غیره است، انسان جز «مجبور» چیز
دیگری نمی تواند باشد .» (مطهری، ۱۳۷۳ ج: ۲۱۶)
از نظر ایشان، ضرورت افعال و حرکات انسان در نظام هستی منافی با اختیار و آزادی انسان نیست; زیرا هر معلولی که ضرورت
پیدا می کند به واسطه علت تامه اش ضرورت پیدا می کند، افعال انسان نیز با پیدایش علل تامه آنها ضرورت پیدا می کنند . علت
تامه فعل انسان مرکب است از مجموع غرایز و تمایلات و عواطف و سوابق ذهنی و قوه عقل و سنجش و موازنه و مال اندیشی و
قدرت عزم و اراده . و در نهایت چنین نتیجه گیری می کنند که «پس درست است که هر فعلی از افعال انسان اگر محقق شد طبق
ضرورت تحقق پیدا می کند و اگر ترک شد طبق ضرورت ترک می شود ولی آن علتی که به تحقق آن فعل یا ترک آن فعل ضرورت
داده همانا اراده و اختیار و انتخاب خود انسان است را چیز دیگر، و معنای این ضرورت در اینجا این است که افعال انسان به اختیار
ضرورت پیدا می کند و این ضرورت منافی با اختیار نیست، بلکه مؤید و مؤکد آن است . (مطهری، ۱۳۷۴: ۱۶۴)
بنابراین، می توان گفت: «اختیارگرایی » و اعتقاد به اختیار در مقابل جبرگرایی، یکی از مبانی مهم فلسفی و کلامی «آزادی » در
اندیشه استاد مطهری به شمار می رود .
۲ . فطرت
نظریه «فطرت » یکی از سنگ بناها و شاید کلیدی ترین اصل در مجموعه باورها و اندیشه های استاد مطهری به شمار می رود که در
سراسر اندیشه ها و نظریه های او به ویژه در زمینه های انسان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ، فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، حقوق
طبیعی، اثبات وجود و علم خداوند، بحث و رستاخیز انسان ها پس از مرگ و … پرتو افکنده و افق های نوینی فرا روی وی گشوده
است . او خود نمای کلی از جایگاه فطرت در میان معارف اسلامی و نیز برآیندهای دو سوی باور و ناباوری به فطرت را چنین
ترسیم کرده است: «اصل فطرت اصلی است که در معارف اسلامی ام المسائل شمرده می شود; بنابر اصل فطرت، روان شناسی
انسان بر جامعه شناسی آن تقدم دارد; جامعه شناسی انسان از روان شناسی وی مایه می گیرد .» (هاشمی، ۱۳۷۸: ۳۰)
به نظر ایشان، همانطور که لغت «غریزه » در مورد حیوانات بکار برده می شود در مورد انسان هم، لغت «فطرت » استعمال می شود .
فطرت مانند طبیعت و غریزه، یک امر تکوینی است; یعنی جزء سرشت انسان است و اکتسابی نیست، امری است که از غریزه
آگاهانه تر است . انسان آنچه را که می داند می تواند بداند که می داند; یعنی انسان یک سلسله فطریات دارد و می تواند که چنین
فطریاتی دارد . (ر . ک: مطهری، ۱۳۷۰ ج، ۳۳) از دیدگاه استاد مطهری، اختیار و آزادی جز با قبول آنچه در اسلام به نام «فطرت »
نامیده می شود و قبل از اجتماع در متن خلقت به انسان داده شده است، یعنی پیدا نمی کند . مطهری، ۱۳۷۵ ب: ۴۲۱)
«حقیقت این است که آزادی انسانی جز با نظریه «فطرت » یعنی اینکه انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه
به جهان می آید و پایه اول شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تاثیر عوامل محیط تکمیل می شود و پرورش می یابد،
قابل تصور نیست . این بعد وجود است که به انسان شخصیت انسانی می دهد تا آنجا که سوار و حاکم بر تاریخ می شود و مسیر تاریخ
را تعیین می کند .» (مطهری، ۱۳۷۲ ب: ۳۷۹) .
یکی از مباحث مهمی که متفکران و صاحب نظران پیرامون آن به بحث و گفتگو پرداخته اند، بحث سرشت انسان است . در پاسخ به
سؤال که «ایا انسان ذاتا موجودی شریر و مفسد است یا ذاتا موجودی حق جو و عدالت خواه است؟» نظریات گون
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 