پاورپوینت کامل لبنان بحران خیز و منافع ملی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل لبنان بحران خیز و منافع ملی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل لبنان بحران خیز و منافع ملی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل لبنان بحران خیز و منافع ملی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۹

مقدمه

لبنان به دلیل ویژگی های خاص و منحصر به فردش، مورد توجه
بسیاری کشورهای اسلامی و غربی با دغدغه های متفاوت بوده است و
تحولات سیاسی اجتماعی آن برای این کشورها اهمیت داشته و همواره
تلاش کرده اند، این تحولات، با منافع وعلایق آنها همسو باشد. یکی از
این ویژگی ها، جایگاه جغرافیایی و فرهنگی لبنان است که حلقه پیوند
میان دنیای اسلام و غرب بوده است.

لبنان همواره پل ارتباط فرهنگی و سیاسی میان اروپا و خاورمیانه بوده
است. این کشور از این نظر، جایگاه ویژه ای دارد و از نخستین کشورهای
خاورمیانه بوده است که آثار مدرنیسم در آن ظاهر گشته است. به گفته
دانیل لرنر، در سال ۱۹۵۸، لبنان مدرن ترین سرزمین عربی است و از
نظر کلیه شاخص های تجدد، از همسایگان عرب خود جلوتر است. چون
خیلی زود، با طیفی از تاثیرات نوساز، از خارج هماهنگ شد. این
ویژگی های مدرن، با وجود تحولات عمیق در جامعه لبنان، هنوز هم اثر
خود را بر زندگی سیاسی و اجتماعی لبنان بر جای می گذارد. لبنان از این
جهت، پایگاه و کانون پیوند میان دنیای عرب از یک سو و ارزش های
غربی از سوی دیگر بوده است.

ویژگی مهم و منحصر به فرد دیگر این کشور، ترکیب قومی و فرقه ای
آن است. این ترکیب فرقه ای، تاثیر مهمی بر سرنوشت سیاسی لبنان
داشته است. در لبنان، مشکلات معمول که در دگرگونی اجتماعی همه
کشورها وجود دارد، با ترکیب مذهبی و فرقه ای منحصر به فرد آن عجین
شده است. هیچ یک از هفت فرقه عمده مذهبی این کشور، اکثریتی را
تشکیل نمی دهند.

موازنه تقریبی بین مسیحیان و مسلمانان از یک سو و تقسیم
مسلمانان به شیعیان و سنی ها از سوی دیگر، فضای سیاسی لبنان را
همواره ناآرام و بی ثبات کرده است. حضور مسیحیان، علاقه غرب به این
کشور را در پی داشته است. حضور سنی ها هم علاقه مندی کشورهای
اسلامی سنی را بر انگیخته است. حضور شیعیان نیز حضور چشم گیر و
مؤثر ایران را در تحولات آن کشور طی سال های اخیر موجب شده است.
آنچه به تازگی این تنوع قومی و فرقه ای را پیچیده کرده است، هویتی
شدن مسائل و تحولات مختلف در لبنان است که فضای سیاسی لبنان را
به شدت تحت الشعاع خود قرار داده است.

افزون بر این، لبنان مرکز فکری اندیشه های اجتماعی و سیاسی بوده
است و در زمینه ادبیات و آموزش بر خاورمیانه تاثیر گذاشته است.
همچنین این کشور، به عنوان یک مرکز تجاری و مالی در منطقه، نمونه
یک اقتصاد باز است.

از سوی دیگر، به ندرت می توان در خاورمیانه پدیده سیاسی مهمی را
یافت که تنها به یک کشور محدود شده، به کشورهای دیگر سرایت
نکرده باشد. بسیاری تحولات داخلی کشورهای منطقه و به خصوص
کشورهای تاثیر گذار، بازتاب منطقه ای و گاه بین المللی می یابد. لبنان از
این جهت استثنایی است و افزون بر این، از مواردی است که نشان
می دهد، ساختارهای موجود تا چه حد شکننده اند. بی اعتمادی
کشورهای منطقه به هم دیگر (بی اعتمادی متقابل عربستان و مصر از
یک سو و ایران از سوی دیگر) افزایش زمینه مداخله بازیگران بین
المللی را در منطقه در پی دارد؛ ولی وجود بحران های متعدد و مستمر و
پیش بینی ناپذیر بودن روندهای آتی موجب شده است که هزینه حضور
در خاورمیانه، چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی، به شدت بالا
باشد؛ چیزی که همه قدرت های بزرگ، توان پرداخت آن را ندارند. در
نتیجه، امریکا به عنوان مؤثرترین بازیگر بین المللی، به دنبال ایجاد
خاورمیانه ای است که بیشترین تناسب را با منافع و امنیت ملی آن کشور
داشته باشد.

در این میان، تضاد اصلی میان امریکا و ایران است. در تعریف امریکا
از خاورمیانه، اسرائیل به عنوان هژمون و کشورهای هم پیمان امریکا،
چون مصر و اردن، حامی پیشبرد سیاست های امریکا هستند؛ ولی از نظر
ایران، خاورمیانه از کشورهای اسلامی، منهای اسرائیل تشکیل می شود.
بنابراین، تردیدی نیست که در کنار آینده عراق، آینده لبنان نیز، در
ترسیم چهره خاورمیانه سال های آتی، نقش اساسی ایفا خواهد کرد. از
این نظر، اختلاف ایران با امریکا، موجبی اساسی برای تداوم بحران در
آینده خواهد بود.

از این نظر می توان گفت، که به همان میزان که تحولات کنونی لبنان
برای آینده این کشور و منطقه خاورمیانه اثر گذار است، برآینده سیاسی
ایران و نقش آن در منطقه خاورمیانه نیز تأثیر خواهد گذاشت.

آنچه در بررسی این تحولات اهمیت دارد، درک پیچیدگی این بازی
است که در اهداف مختلف بازیگران متعدد آن ریشه دارد. این بحران در
واقع، در تداوم حمله اسرائیل به لبنان و مقاومت ۳۳ روزه حزب الله در
برابر آن بود. با این همه بحران در متن تحولات جدید خاورمیانه ای واقع
می شود که این تحولات، در واقع بخشی از استراتژی جهانی امریکا در
سطح خاورمیانه است. از این نظر، تحولات لبنان بی توجه به سابقه
تاریخی این کشور از یک سو و حوادثی که طی سال های اخیر در
خاورمیانه اتفاق افتاده، قابل درک نیست. چنان که در جریان جنگ
لبنان، جریان های سیاسی و مذهبی مختلف، مواضع بسیار متفاوتی را
مطرح کردند، در شرایط کنونی هم دیدگاه های خود را تداوم بخشیده اند.

۱. زمینه های تاریخی

لبنان با اینکه از معدود دموکراسی های موجود در جهان عرب است، به
لحاظ ساختار سیاسی، موقعیت جغرافیایی و مهم تر از همه، ترکیب
جمعیتی و قومی، و توزیع غیر عادلانه امکانات، مستعد بی ثباتی سیاسی
بوده و جنگ ها و بحران های داخلی متعددی گویای ظرفیت بحران
خیزی این کشور کوچک است. لبنان کشوری چند قومی است که به دلیل
عدم تکوین فرایند دولت سازی در آن، دولت مرکزی، همواره ضعیف
بوده است و تعلقات قومی اقوام مختلف، بیش از آنکه متوجه دولت ملی
باشد، در راستای حمایت از اقوام مختلف بوده است. این موضوع، البته از
سوی یک عامل مهم دیگر تقویت می شود و آن نیز تقسیم غیر عادلانه
قدرت (وبه تبع آن ثروت) در این کشور است.

لبنان تا اندازه ای به علت اراضی ناهموار، از قدیم مأمن مهاجران و
جایگاه بسیاری فرقه های مسیحی و مسلمان بوده است: مارونی ها،
ارتدکس های یونانی، کاتولیک های یونانی و رومی، سنی ها و شیعه ها، و
مسلمانان دروزی. به علت حضور این فرقه ها و ساختار اجتماعی پیچیده
این کشور، لبنان هرگز کشوری نبوده است که به سادگی بتوان، در آن
تعادل ایجاد کرد و یافتن سازوکارهایی که بتواند، بین اقوام گوناگون و
منافع آن سازگاری ایجاد کند، کار دشواری بوده است.

طبق قانون اساسی لبنان که در سال ۱۹۴۶ تصویب شد، نظامی نسبتاً
اجتماعی و دموکراتیک در لبنان شکل گرفت که در آن، قدرت بین
فرقه های مختلف، البته به صورت غیر عادلانه ای تقسیم می شد که
طبق آن مقام ریاست جمهوری در اختیار مسیحیان، نخست وزیری در
اختیار مسلمانان سنی و ریاست مجلس در اختیار شیعیان قرار گرفت.

عاملی اساسی که در کنار معضلات درونی چنین سازوکاری، موجب زیر
سؤال رفتن این معادله می شد، بر هم خوردن توازن جمعیتی و اکثریت
یافتن مسلمانان بود. در کنار این عامل، ورود گروه های چریکی
فلسطینی به این کشور موجب در گیری هایی گردید که لبنان هم
ناخواسته در معرض حملات اسرائیل قرار گیرد. بسیاری مسیحیان لبنان
بیم داشتند که مبادا رشد نهضت مقاومت فلسطینی ها در لبنان، موجب
بر هم خوردن تعادل فرقه ای در این کشور گردد. در مقابل، بسیاری
مسلمانان به حمایت شدید از چریک های فلسطینی مبادرت ورزیدند.
تشکیل گروه های چریکی از سوی مسیحیان و اتکای مسلمانان به
گروه های چریکی فلسطینی، در نهایت لبنان را در سال ۱۹۷۵، وارد
جنگ داخلی ۱۵ ساله کرد.

این جنگ داخلی به عقد قرار داد طائف منتهی شد که روال قبلی قانون
اساسی را حفظ می کرد؛ ولی قدرت رئیس جمهور در آن کاهش یافته بود؛
در مقابل، قدرت نخست وزیر(از سنی ها) و قدرت رئیس مجلس (از
شیعیان) افزایش یافته بود. پیمان طائف، با رویکرد ایجابی امریکای
پس از جنگ دوم خلیج فارس، با مشارکت فعال عربستان سعودی، در
چارچوب ترویکای اتحادیه عرب (مراکش، عربستان، الجزایر) تدوین
شده بود.

این شمایی کلی از گذشته سیاسی پر التهاب لبنان بود که منازعات و
اختلافات کنونی این کشور در واقع، در این بافت اجتماعی، سیاسی و
حکومتی ریشه دارد.

هنوز هم دولت مرکزی در لبنان، فاقد مشروعیت و اقتدار کافی است.
هنوز فرقه گرایی سیاسی، با شدت ادامه دارد؛ هر چند گروه های سیاسی
مختلف و متنوع، معقول تر و معتدل تر از قبل رفتار می کنند و با این همه،
هیچ یک از بازیگران مؤثر بین المللی، از بروز بحران و جنگ داخلی در
لبنان سود نمی برند.

ریشه بحران کنونی

ریشه بحران کنونی لبنان را باید در جنگ ۳۳ روزه اسرائیل علیه حزب
الله جست و جو کرد. مرزبندی های سیاسی که در خلال آن جنگ، چه در
سطح داخلی، چه در سطح منطقه ای و چه در سطح بین المللی شکل
گرفت، پس از قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت و برقراری آتش بس،
همچنان تداوم یافت. در جنگی که میان اسرائیل و حزب الله در گرفت و
بیش از آنکه با حزب الله به عنوان مدافع لبنان همراهی داشته باشد، با
دولت های غربی همراهی نشان می داد؛ ولی این سیاست دولت، باز تاب
اختلاف های عمیق تری بین دولت و حزب الله بود که پیش از جنگ
اسرائیل و حزب الله به وجود آمده بود.

دولت حاکم در لبنان، جناح وابسته به آن و حامیان آن، حزب الله را
«دولت در دولت» قلمداد می کنند که در مناطق مختلف، اختیارات دولت
حاکم را محدود می کند و مانع از نفوذ دولت در تمام عرصه های ملّی
می شود. طبعاً مبنای اصلی چنین نگاهی به حزب الله، قدرت نظامی آن
است؛ البته نمی توان از نفوذ اجتماعی گسترده حزب الله در میان اقشار
مختلف (صرف نظر از فرقه های مذهبی) غفلت کرد. از سوی دیگر، این
تنها اتهامی نیست که از سوی دولت به حزب الله وارد می شود، بلکه از
نظر دولت، فکر و اندیشه حزب الله، بیش از آنکه ملی و در پرتو منافع
ملی لبنان باشد، مطابق با خواست دولت های بیگانه، سوریه و به ویژه
ایران است و حزب الله خواست آنان را بر تمایلات ملی ترجیح می دهد.

از سوی دیگر، مخالفان معتقدند که حزب الله، از قدرت نظامی خود
سوء استفاده می کند و آن را اهرمی برای فشار به دیگر گروه های سیاسی
لبنان قرار داده است. اصرار بیش از اندازه آنان برای خلع صلاح حزب
الله، از این نگرش سرچشمه می گیرد. جالب این است که هم اینک
گروه های مخالف حزب الله، عمدتاً از گروه های سنی مذهب هستند و
دولت فؤاد سینیوره و حامیان آن بیشتر از مسلمانان هستند. سینیوره
هیچ گاه از حضور شبه نظامیان حزب الله در لبنان خشنود نبوده و بارها از
این موضوع، به عنوان دولت در دولت انتقاد کرده است و تمام تلاش وی
نیز این بوده که از جنگ ۳۳ روزه به نفع خود بهره برداری کند.

در مقابل، حزب الله هم دولت لبنان را متهم کرده است که در زمان
حمله اسرائیل به لبنان، به جای حمایت از ملت لبنان، با متجاوزان
همراهی کرده و وابستگی خود را به دولت های غربی بیشتر کرده است. از
نگاه حزب الله، تنها زمانی می توان از خلع سلاح حزب الله سخن گفت
که دولت و ارتشی قوی ایجاد شود، تا مردم احساس کنند، در مقابل
حملات اسرائیل بی پناه نیستند. در حالی که دولت بیش از آنکه نگران
اسرائیل و تهدیدات آن باشد، حزب الله را تحت فشار قرار می دهد. با این
همه گروه حاکم، به جای اینکه دولتی را تاسیس کنند که نمادی از هویت
قومی و مذهبی لبنان باشد، دولتی انحصار طلب را ایجاد کرده و
درخواست های مکرر مخالفان مبنی بر ایجاد دولت وحدت ملی را بی
پاسخ گذاشته است.

بنابراین، حزب الله خواهان سهیم شدن گروه های دیگر در قدرت
سیاسی و اجرایی است. باید گفت که این رویه حزب الله، کاملاً جدید
است. متعاقب اصرار مخالفان حزب الله و گروه ۱۴ مارس، بر خلع سلاح
حزب الله لبنان، حزب الله هم بر ضرورت تشکیل دولت وحدت ملی
تاکید کرده است.

حزب الله پیش از این اتفاقات و آغاز جنگ ژوئیه یا ۳۳ روزه، دو وزیر
وشیعیان ۵ وزیر داشتند که در نوامبر ۱۹۰۶ این ۵ وزیر، بعد از اینکه
مذاکرات میان احزاب برای به دست آوردن قدرت بیشتر در دولت ناکام
ماند،از دولت استعفا دادند.

برای درک در خواست های اخیر حزب الله و دیگر گروه های همراه با
آن، باید به تحول جمعیتی لبنان در دهه های اخیر نیز توجه کرد. طبق
گزارش کمیته روابط خارجی امریکا، شیعیان بزرگ ترین جمعیت مذهبی
را در لبنان تشکیل می دهند. براساس این گزارش شیعیان ۳۴ درصد،
مسیحیان ۳۰ درصد، اهل تسنن ۲۰ درصد و دروزی ها ۸ درصد جامعه
لبنان را تشکیل می دهند؛ هر چند برخی آمارها جمعیت شیعیان را تا
۴۰درصد هم تخمین می زنند. با این حال، توزیع قدرت در لبنان با این
توازن جمعیتی کاملاً بیگانه است.

برخی ها این موضوع را تاکید کرده اند که رادیکال شدن شیعه در لبنان،
موجب جنگ داخلی می شود و برای جلوگیری از جنگ داخلی، تغییر در
پیمان طائف، مبنی بر اینکه تناسبی در پارلمان و دولت، با جمعیت کشور
و موقعیت شیعیان به عنوان یک فرقه بزرگ ایجاد شود ، ضروری است.

در حقیقت باید گفت که بحران کنونی، افزون بر ظواهر سیاسی آن،
ریشه های عمیق جامعه شناختی دارد و تا زمانی که توازن سیاسی،
متناسب با توازن جمعیتی برقرار نشود، نمی توان به ثبات و پایداری
سیاسی در لبنان امیدوار بود. این موضوع زمانی شدت می یابد که حزب
الله، به عنوان نماینده شاخص شیعیان، نفوذ اجتماعی گسترده ای در
لبنان دارد.

۴. دسته بندی نیروها

نیروهای درگیر بحران لبنان را می توان در سطح داخلی، منطقه ای و
بین المللی دسته بندی کرد. نیروهای داخلی لبنان را می توان به دو دسته
تقسیم بندی کرد که در دسته نخست:

۱. حزب الله: شیعه، وابسته به ایران، مخالف امریکا، دشمن اسرائیل،
حامی فلسطین و حماس، دارای قدرت نظامی نیرومند و نفوذ و پایگاه
اجتماعی گسترده در لبنان و در همه جهان اسلام.

۲. گروه امل تحت رهبری نییه بری: حامی حزب الله.

۳. امیل لحود: رئیس جمهور، حامی حزب الله و مخالف دولت سینیوره؛
ولی با اختیارات اندک بر اساس پیمان طائف.

۴. میشل عون.

در مقابل جریان فوق، دسته دوم شامل:

۱. دولت لبنان: تحت رهبری سینیوره و تحت حمایت گروه ۱۴ مارس.

۲. سعد حریری: فرزند رفیق حریری، وابسته به غرب و کشورهای سنی
منطقه.

۳. ولید جنبلاط: رهبر دروزی های لبنان.

۴. سمیر جعجع.

مرز بندی یاد شده تا اندازه زیادی یک مرزبندی قومی، مذهبی و
فرقه ای است. به استثنای طرفداری امیل لحود از حزب الله لبنان و
مخالفان دولت.

در سطح منطقه ای و بین المللی نیز شاهد چنین مرزبندی ای هستیم
که این مرزبندی، تداوم دیدگاه هایی است که در طول جنگ شکل
گرفت. دولت هایی چون مصر، عربستان سعودی و اردن، ضمن محکوم
کردن حمله اسرائیل، به صورت ضمنی حزب الله را عامل شروع جنگ
معرفی و از آن انتقاد کردند. سیاست عمومی این دولت ها، حمایت از
دولت سنی سینیوره، مواضع و حامیان آن بود.

دولت سوریه، با اینکه متمایل به حزب الله بود؛ ولی حمایت آن از حزب
الله از حمایت غیر مستقیم فراتر نرفت. باید گفت که دولت سوریه دولتی
سکولار است و در صورتی که تحت فشار قرار گیرد، به راحتی از مواضع
خود در نزدیکی به حزب الله عقب نشینی خواهد کرد. این نکته مهمی
است که هم ایران و هم حزب الله، باید مد نظر داشته باشند. از سوی
دیگر، سوریه بخشی از دنیای عرب است که روابط ویژه ای با مصر دارد و
به روابط خود با مصر، اهمیت ویژه ای می دهد؛ هر چند که در جریان
جنگ ۳۳ روزه از مواضع مصر و عربستان به صورت تلویحی انتقاد کرد؛
البته سوریه نیز در معرض انتقاد تند رسانه های عربستان و مصر قرار
گرفت؛ روزنامه هایی چون الاخبار و الاهرام، به شدت به بشار اسد حمله
کردند.

نگرانی عمده عربستان، مصر و اردن در حوادث لبنان، افزایش قدرت و
نفوذ منطقه ای ایران، با تقویت حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین
بود؛ اما ایران چنان که می دانیم، مهم ترین حامی مستقیم و علنی حزب
الله بود.

مواضع دولت های غربی نیز در این زمینه کاملاً معلوم است. از نظر
امریکا، حزب الله گروهی تروریستی است که امنیت منطقه را تهدید
می کند و عامل اصلی جنگ ۳۳ روزه نیز حزب الله بوده است. دولت های
دیگر غربی، چون فرانسه، انگلیس، ایتالیا، اسپانیا و… نیز مخالف حزب
الله هستند. شورای امنیت سازمان ملل نیز تا اندازه زیادی بر اساس
خواست دولت های غربی و اسرائیل، قطعنامه های مختلف خود را درباره
لبنان، چه پیش و چه پس از جنگ ۳۳ روزه، تنظیم و تدوین کرده است.

در این تحولات، مسئله اصلی امریکا با ایران است. مهم ترین چالش
ایالات متحده در ارتباط با ایران این است که چگونه با رشد و نفوذ
منطقه ای ایران مقابله کند و حزب الله یک جریان بنیاد گرایی اسلامی
است که ایران حامی اصلی آن است و امریکا همه گروه های بنیادگرا را
تروریست و تهدیدی برای امنیت اسرائیل، امنیت منطقه ای و امنیت
ملی خود می داند؛ از این رو سیاست اصلی امریکا، نابودی تمامی این
گروه ها است که مهم ترین آنها حزب الله است.

اهمیت حزب الله برای امریکا از این روست که این گروه، تنها گروه
نظامی قدرتمند است که توانسته، در مقابل اسرائیل مقاومت کند. کاری
که هیچ دولت عربی نتوانسته، از عهده آن برآید؛ از این رو اگر صحنه
فعلی لبنان را صحنه ای برای نبرد نهایی بین ایران و امریکا بدانیم که
پیروزی و باخت در آن، نقش مهمی در روند تحولات آتی خواهد داشت،
به گزاف نرفته ایم.

رهبران اسرائیل هم مواضع مشابهی دارند. به اعتقاد رهبران اسرائیل،
جنبش مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین، در بنیادگرایی اسلامی
ریشه دارد و در تعامل مستقیم با انقلاب اسلامی ایران است. از این رو با
عادی سازی روابط سیاسی و اقتصادی با جهان عرب و اسلام، و سپس
ایجاد ائتلافی منطقه ای و بین المللی علیه جمهوری اسلامی و متحد آن
سوریه، امنیت اسرائیل را بهتر می توان تأمین کرد. اگرچه این سیاست در
درون حاکمیت احزاب کارگر و لیکود تعریف واحدی نداشته؛ ولی همواره
به عنوان یکی از عناصر راهبرد امنیت ملی نوین اسرائیل وجود داشته
است.

از نظر اسرائیل، حزب الله نماینده ایران و سوریه است و جنگ ۳۳ روزه
را هم جنگی نیابتی که در آن اسرائیل با ایران و سوریه می جنگید. از
همین رو یکی از انتقادهای اساسی ای که در اسرائیل از دولت وجود
داشت، این بود که چرا جلوی تجهیز حزب الله از سوی ایران و سوریه
گرفته نشد. از این رو یکی از ابعاد و ارکان سیاست پیشگیری در راهبرد
امنیت ملی اسرائیل، دیپلماسی و سازو کار سیاسی برای خلع سلاح و
تضعیف موقعیت حزب الله، در ساختار سیاسی ـ اجتماعی لبنان است. در
واقع اسرائیل، به دنبال تحقق سیاستی است که از طریق جنگ،
نتوانست آن را محقق سازد. بحران بعدی لبنان، محصول این سیاست
اسرائیل و همراهی برخی عناصر داخلی لبنان با آن بود.

تا مقطع کنونی، دولت سینیوره به رغم فشار شدید مخالفان، توانسته
است مقاومت کند. در واقع، حمایت دولت های غربی از دولت سینیوره
موجب شد که فشار مضاعف مخالفان دولت، نتواند کار ساز و موثر باشد.
دولت سینیوره با همراهی کشورهای غربی توانست، برنامه اقدامات
اقتصادی خود را به کنفرانس پاریس ببرد. بیشتر کشورهای غربی
مخالفان دولت سینیوره را جناح هایی معرفی می کردند که تلاش
می کنند، از خشونت، تهدید و ارعاب برای تحمیل اراده سیاسی خود بر
لبنان استفاده کنند. ایالات متحده می خواست که رهبران لبنان به
پارلمان بازگشته، اختلافات سیاسی را به شکل مسالمت آمیز که به نفع
دولت سینیوره باشد، حل کنند. دولت امریکا تصمیم گرفت که در
کنفرانس پاریس، حمایت مالی بی سابقه ای به دولت سینیوره پیشنهاد
دهد. سخن گوی کاخ سفید، درباره این اقدام گفت: این اقدام بیانگر عزم
بین المللی برای حمایت از دولت منتخب ودمکرات است. از سوی دیگر،
با این کار، حمایت خود را از مردم لبنان نیز به تصویر می کشیم.

۵. اختلافات کنونی

اختلافات کنونی بین دولت لبنان، با اینکه انعکاسی از عوامل عمیق تر
جامعه شناختی در لبنان است؛ ولی در حال حاضر، می توان محورهای
ذیل را موضوعات اساسی اختلاف میان دولت سینیوره و حامیان آن از
یک سو و حزب الله و حامیان آن از سوی دیگر دانست:

۱. دولت فؤاد سینیوره، بر تشکیل دادگاه بین المللی قتل رفیق حریری
تاکید می کند. در صورتی که این دادگاه تشکیل شود، به دلیل جنبه بین
المللی و سیاسی آن، به احتمال زیاد عناصری از دولت سوریه، در معرض
اتهام قرار خواهند گرفت و این موضوع می تواند، مواضع مخالفان حزب
الله، ایران و سوریه را تقویت کند. در مقابل، مخالفان، خواهان تشکیل
دولت وحدت ملی است و رسیدن به آن را از هر طریق می پذیرند. به گفته
سید حسن نصرالله، ما برای خروج از بحران، خواهان مراجعه به مردم و
همه پرسی هستیم و اگر انتخابات زودرس برگزار کنند هم با آن موافقیم.
به گفته وی، ما نه دموکراسی عددی می خواهیم؛ نه دموکراسی غربی، ما
دموکراسی به شیوه لبنانی را می خواهیم. دموکراسی ای که انتخابات بر
اساس نیروهای سیاسی باشد.

حکومت لبنان نمی تواند با منطق اکثریت و اقلیت، و ائتلاف طوایف
اداره شود. لبنان باید با مشارکت کامل اداره شود. در لبنان، قدرت های
سیاسی اساسی وجود دارد؛ البته باید گفت که دولت مشارکت کامل،
زمانی ممکن است که حداقلی از تفاهم و اجماع در بین نیروهای سیاسی
وجود داشته باشد و اشتراک منافع، گسترده تر از تضاد منافع باشد.

۲. دولت فؤاد سینیوره، خواهان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری
است که طبق قانون اساسی، از سوی پارلمان انتخاب می شود.

از نظر آنان، هرگونه موفقیت دولت، به تغییر رئیس جمهور وابسته است
و یک حکومت اصلاح طلب و یک رئیس جمهور طرفدار سوریه،
نمی تواند هم زمان باشند. از آنجا که جناح طرف دار فؤاد سینیوره در
پارلمان، دارای اکثریت هستند، امیدوارند با برگزاری انتخابات ریاست
جمهوری، بتوانند رئیس جمهوری از جناح خود را به قدرت برسانند و
امیل لحود را که سرسختانه از حزب الله حمایت کرده، کنار بزنند.

در مقابل، حزب الله و گروه های طرفدار آن، بر انتخابات زود هنگام
پارلمانی تاکید می کنند و امیدوارند که از این طریق بتوانند، پارلمان و
دولت را از دست گروه ۱۴ مارس خارج کنند .

۳. دولت فواد سینیوره، حزب الله را به وابستگی به ایران و سوریه متهم
می کند و اینکه سیاست های حزب الله، تابعی از منافع و خواست این
دولت هاست. در مقابل، حزب الله و حامیان آن، سینیوره را پیرو
سیاست های غرب و مجری برنامه های اسرائیل در لبنان می دانند که
فاقد کفایت لازم برای اداره امور است. باید گفت که در واقعیت هم دولت
سینیوره، به حمایت های بی شائبه غرب متکی است.

۴. دولت فؤاد سینیوره، خواهان خلع سلاح حزب الله بوده، تداوم روند
کنونی را موجب اختلال در اداره امور می داند. از نظر دولت لبنان، حزب
الله به دلیل حضور همه جانبه در مراکز مختلف لبنان، به نوعی دولت در
دولت محسوب می شود و مانع از اجرای سیاست های دولت شده، در راه
توسعه و باز سازی لبنان اختلال ایجاد می کنند. به تازگی هم حزب الله
لبنان را به دلیل ناتوانی در پرداخت غرامت به آسیب دیدگان از جنگ ۳۳
روزه، به قاچاق اسلحه متهم کرد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.