پاورپوینت کامل آسیای میانه ؛ پیوستگی ژئوپلیتیک و قدرت های منطقه ای ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آسیای میانه ؛ پیوستگی ژئوپلیتیک و قدرت های منطقه ای ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آسیای میانه ؛ پیوستگی ژئوپلیتیک و قدرت های منطقه ای ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آسیای میانه ؛ پیوستگی ژئوپلیتیک و قدرت های منطقه ای ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
مقدمه:
با فرو پاشی شوروی و ظهور استقلال جمهوری های مستقل مشترک
المنافع در سال ۱۹۹۱، منطقه قفقاز و آسیای مرکزی، توانایی مجدد در
ایجاد ارتباط در زمینه های مختلف سیاسی، امنیتی، اقتصادی و
فرهنگی با همسایگان و سایر قدرت های فرا منطقه ای یافت. این
منطقه به لحاظ استراتژیک و به دلیل وجود ذخایر زیر زمینی نفت و گاز و
موقعیت جغرافیایی مهم بین دریای خزر و دریای سیاه، در حوزه
اوراسیای جدید، از منطقه ای خفته و دور از مرکز به منطقه ای مورد توجه
قدرت های منطقه ای و فرا منطقه ای تبدیل شده است.
این احساس برای منطقه قفقاز و آسیای مرکزی مهم است که از لحاظ
تاریخی، مسیری مهم برای تجارت بین شرق و غرب و در تاریخ مدرن
نیز مسیر توسعه به سوی جنوب اروپا و منطقه دریای سیاه و خزر به سوی
ایران و ترکیه است. در این تحقیق تلاش شده، تا ضمن دسته بندی
قدرت های بزرگ، به دو گروه منطقه ای و فرا منطقه ای، میزان و چگونگی
ایفای نقش آنها به واسطه موقعیتشان تشریح گردد.۱
آسیای مرکزی؛ منطقه ای با ژئوپلتیک به هم پیوسته
با آنکه موقعیت اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی، به تصمیمات
داخلی دولت های آنها وابسته است، مجموعه ای از مشکلات در داخل
منطقه نیز وجود دارد که نخستین گام های این کشورهای مستقل را با
مشکل مواجه می سازد. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی خود را به
سیستم برق مجهز ساخت یا منطقه را آبیاری کرد، سیاست های
توسعه اش هرگز بر این فرض استوار نبود که روزی جمهوری های
تصنعی آسیای مرکزی به کشورهایی مستقل تبدیل شوند؛ از این رو
هنگامی که کشورهای آسیای مرکزی در سال ۱۹۹۱ با وظیفه ساختن
موجودیت هایی مستقل مواجه شدند، تماماً به یک فضای مشترک
اقتصادی و ژئوپلتیک پیوند خورده بودند. هیچ یک از کشورهای اتحاد
جماهیر شوروی سابق، فشرده تر از کشورهای آسیای مرکزی به یکدیگر
پیوند نخورده اند. این پیوند، هم به دلیل احساس قوی آنها در خصوص
اصل و نسب و میراث فرهنگی و مذهبی مشترکشان به وجود آمده و هم
به سادگی، به واسطه جغرافیای منطقه شکل گرفته است.
در میان جمهوری های آسیای مرکزی، هیچ گاه مرزهای فیزیکی
دقیق رسم نشده است و این موجب شده تا رهبران آسیای مرکزی به
دلیل چنین پیوستگی های درون منطقه ای، پیش از آنکه نگران ثبات
باشند، نگران تهدیدهای امنیتی ای، مانند مواد مخدر یا گسترش اسلام
سیاسی هستند. دولت های قزاقستان و قرقیزستان، به خصوص نگران
آن هستند که روزی کشورهایشان جزیی از مسیر بین المللی تریاک شود
که از افغانستان آغاز می شود. همکاری های منطقه ای کاری سخت و
بغرنج از آب در آمده است. اتحادیه کشورهای آسیای مرکزی، اکنون نام
خود را به جامعه اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی تغییر داده است و در
راستای تسریع روند همکاری های اقتصادی منطقه ای، نشست های
گوناگونی میان سران و نخست وزیران کشورها برگزار شده است.
قدرت های منطقه ای در آسیای مرکزی
الف. روسیه و آسیای مرکزی؛ از اواسط دهه ۹۰ برخی ناظران بر این عقیده
بودند که روسیه در حال به دست آوردن مجدد نقش و نفوذی است که
پس از فرو پاشی اتحاد شوروی و استقلال کشورهای آسیای مرکزی از
دست داده بود. با این همه چنین به نظر می رسد که نحوه بازگشت روسیه
به منطقه در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰، با فرایندی سریع، اما ناخواسته عقب
کشیدن روسیه همراه بوده است؛ یعنی روسیه در حال از دست دادن نفوذ
خود در حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی بود. با آنکه این
کشور، در صورت قوی ترین قدرت خارجی در آسیای مرکزی و بازیگر
اصلی در مناسبات منطقه باقی ماند، موقعیت آن با دخالت بیشتر
بازیگران خارجی لطمه دید. دخالت غرب در قفقاز و آسیای مرکزی،
تغییری شدید در صحنه استراتژیک به وجود آورده و با پیامدهای
مستقیم برای روسیه همراه بوده است. روسیه سرخورده برای از دست
دادن آنچه حیاط خلوت خود تلقی می کرد، به دنبال سیاستی جهت
مقابله با عقب گرد خود در منطقه بود.
در منطقه آسیای مرکزی، پتانسیل زیادی برای اختلاف وجود دارد. با
تقسیم پایبندی ها و وفاداری ها در دسته بندی های نژادی، منطقه ای و
دینی، ممکن است اختلافات از مرزها عبور کنند. جمعیت پیچیده از
لحاظ نژادی، تفاوت های منطقه ای، شرایط دشوار اجتماعی ـ اقتصادی و
تجدید حیات اسلامی، زمینه مساعدی برای اختلافات و افراط گرایی در
تمام کشورهای آسیای مرکزی ایجاد می کنند. در این چار چوب احتمال
اینکه برخی عوامل منجر به گسترش و بالا گرفتن منازعات شوند، بیشتر
بوده، بدین وسیله متغیرهای اصلی منطقه را تغییر می دهند. از میان آنها
می توان به عامل تاجیک، ازبک و افغان اشاره کرد.
روسیه سعی داشت، بر هر سه این عوامل تاثیر بگذارد. در خصوص
عامل تاجیک، باید این گونه توضیح داد که روسیه از سال ۱۹۹۲، با وقوع
جنگ داخلی در تاجیکستان در آن دخالت کرد و همراه با ازبکستان، به
رحمانف کمک کرد تا قدرت را در همان سال به دست گیرد. در پی این
روند روسیه نفوذ خود را حتی پس از امضای موافقتنامه صلح در ژوئن
۱۹۹۷ حفظ کرد. این موافقتنامه نیروهای اسلامگرا را که روسیه خواستار
نابودیشان بود، به شریک متحدشان، دولت تاجیکستان تبدیل کرد.
در خصوص عامل ازبک، باید گفت که آمادگی لازم را برای تبدیل
ازبکستان به یک قدرت منطقه ای در آسیای مرکزی و تغییر در توازن
قدرت منطقه ای داراست. همچنین این خطر وجود دارد که تنش های
فزاینده در جامعه ازبک، میان حکومت و منتقدین آن که نخست و
پیشاپیش آنها اسلامگرایان تندرو هستند، اوضاع را برای کشورهای
همسایه نیز بغرنج کند. ازبکستان با وجود اقلیت های بزرگ ازبک در
تاجیکستان و قرقیزستان، در وقایع این کشورها ذی نفع است. سیاست
روسیه در نادیده گرفتن منطقه شمال تاجیکستان در فرایند صلح، در
تبدیل ازبکستان به صریح ترین منتقد روسیه در این منطقه موثر بود.
روسیه برای مقابله با نفوذ ازبکستان در تاجیکستان و نیز قرقیزستان
تلاش کرد و علاوه بر آن، به دنبال یافتن زمینه های مشترک برای
همکاری با ازبکستان بود. مبارزه علیه افراط گرایی دینی و تروریسم بین
المللی، وجه مشترکی را به دست داد. هر چند که به نظر می رسد، توانایی
روسیه در تاثیر گذاری بر عامل ازبک در دراز مدت محدود باشد.
عامل افغان نیز از دیدگاه روسیه، منبع بی ثباتی و سرایت اسلام تندرو
به آسیای مرکزی است. زمانی که در سپتامبر ۱۹۹۳، روسیه، قزاقستان،
قرقیزستان و ازبکستان تصمیم گرفتند، نیروی حافظ صلح جمعی CIS
در جنگ داخلی تاجیکستان ایجاد کنند، به صورت غیر مستقیم به
اغتشاشات افغانستان، به عنوان تهدیدی علیه آسیای مرکزی اشاره شد.
در آن زمان روسیه با وقایع داخلی افغانستان، پنهانی و بی سر و صدا،
دولت رئیس جمهور برهان الدین ربانی را مورد حمایت قرار داد.
پس از آنکه در سال ۱۹۹۶ طالبان بر صحنه سیاسی افغانستان غالب
شد، روسیه علیرغم واکنش شدید به آن و به دلیل منافع مشترک با
ازبکستان و ایران در بیرون آوردن قدرت از دست طالبان، فرصت اعمال
نفوذ بر اوضاع کابل با کمک تاشکند را از دست داد.
در مجموع می توان گفت که توانایی روسیه در اعمال نفوذ بر این
پویایی های منطقه ای کاهش یافته است؛ به عبارتی می توان گفت که
عوامل تاجیک، ازبک و افغان، پویایی هایی در منطقه خلق می کنند که
به آسانی می توانند، از نظارت گریخته و پیچیدگی آنها، در جهت آسیب
رساندن بیشتر به نفوذ روسیه در آسیای مرکزی عمل می کند.
در خصوص حضور روسیه در صحنه استراتژیک آسیای مرکزی و
قفقاز، باید عنوان کرد که سیاست روسیه در سطح بین المللی در آسیای
مرکزی، در چار چوب تلاش های آن برای حفظ ثبات منطقه ای و
جلوگیری از کسب نفوذ خارجیان درکشورهای آسیای مرکزی قابل فهم
است. روابط روسیه با ایران، ترکیه و چین، پس از فرو پاشی اتحاد
جماهیر شوروی عادی شد. تقسیم بندی ایدئولوژیک پیشین از میان
رفت و این حقیقت که روسیه دیگر با ایران و ترکیه مرزی نداشت و مرز
آن با چین کوتاه تر شده است، به آرام سازی روابط کمک کرد؛ هر چند که
در طول دهه ۹۰ با تبدیل شدن این کشورها به رقبای بالقوه روسیه برای
نفوذ در آسیای مرکزی، عنصر جدید رقابت در این معادلات وارد شد.
برای روسیه ایجاد این تفاهم میان دیگر قدرت های منطقه ای که
منافع استراتژیک و ملی روسیه در آسیای مرکزی باید مورد احترام قرار
گیرند، از اهمیت خاصی برخوردار بود. با ورود آمریکا به منطقه، وضعیت
استراتژیک منطقه خزر و آسیای مرکزی به حالت نظامی در آمد.
بطور کلی می توان گفت که روسیه با نگرانی، نظاره گر دخالت فزاینده
قدرت های خارجی، به ویژه ایالات متحده آمریکا و ترکیه درآسیای
مرکزی است. نظر به اینکه کشورها ممکن است در آسیای مرکزی نفوذ
بیابند، حتی اگر زمینه برای رقابت وجود داشته باشد. علاوه بر آن زیر
ساخت هایی برای تفاهم متقابل، به ویژه میان روسیه، چین و ایران
وجود دارد. آنها فقط در ثبات منطقه ای دارای منافع مشترک نیستند؛
ایران و چین منافع اصلی روسیه در منطقه را به رسمیت می شناسند.
نفوذ فزاینده غرب در آسیای مرکزی، به عامل دوستی مجدد میان این
کشورها نیز مبدل شده است؛ هر چند که تاکنون، هیچ وضعیتی دال بر
تکوین یک ائتلاف استراتژیک ضد غربی میان روسیه، چین و ایران در
چار چوب آسیای مرکزی وجود نداشته است؛ نه این دولت ها و نه
دولتهای دیگر برای چنین اتئلافی آماده به نظر نمی رسند.
روسیه در حال از دست دادن نقش قبلی خود بعنوان مدیر امنیتی
آسیای مرکزی است. در دهه ۱۹۹۰ در ایجاد یک جامعه امنیتی
داوطلبانه با کشورهای آسیای مرکزی ناکام ماند. در مقابل کشورهای
آسیای مرکزی، هویت ها، ارزش ها و منافع متفاوتی اختیار کردند. روسیه
در مقابل تهدیدات خارجی که برداشتش از آن، دیگر با کشورهای آسیای
مرکزی مشترک نبود، پیشنهاد کمک و همکاری نظامی کرد؛ تنها سه
کشور از پنج کشور همکاری نظامی خود را در CIS ادامه دادند و
ازبکستان قدرتمندترین کشور منطقه در میان آنها نبود. نیروهای
نظامی روسیه در تاجیکستان و گارد مرزی این کشور در قزاقستان تنها
ماندند.
اختلاف یا بحران عمده در آسیای مرکزی که دولت های غربی و ایالات
متحده از دخالت در آن خودداری کنند، فرصتی به روسیه خواهد داد تا
جهت گیری مجدد سیاست امنیتی کشورهای کلیدی آسیای مرکزی را
دوباره به نفع خود تغییر دهد اینکه آیا توانایی های کاهش یافته روسیه به
آن اجازه می دهد که از چنین فرصتی به گونه ای موفقیت آمیز استفاده
کند، پرسش دیگری است.
تغییراتی که پس از فرو پاشی اتحاد شوروی در منطقه به وقوع پیوسته،
به این معنی است که روسیه در احیای موقعیت اوایل دهه ۹۰ خود
درآسیای مرکزی، به عنوان کشور مسلط و تضمین کننده یا مدیر امنیتی
مشکل خواهد داشت. با این حال روسیه به دلیل موقعیت جغرافیایی،
مرزهای طولانی و مسائل مختلف و مشترک امنیتی، شریک طبیعی
کشورهای آسیای مرکزی باقی خواهد ماند. همان گونه که رئیس جمهور
پوتین مطرح کرده است، روسیه ای که به لحاظ اقتصادی قوی باشد،
شریک جذابی برای همکاری با کشورهای آسیای مرکزی خواهد بود؛ اگر
چه طی سال های آینده، روسیه مشغول مسائل داخلی خود خواهد بود.
در این دوره نیز روسیه می تواند نقشی را در غالب یکی از چند کشور
ذی نفوذ در ایجاد یک چار چوب امنیتی تازه در آسیای مرکزی ایفا کند.
ب. چین و آسیای مرکزی؛ چین در تلاشهای خود برای مدرنیزه کردن تصویر
روابط چین و آسیای مرکزی، بر توسعه و اصلاحات اقتصادی تاکید دارد و
در حقیقت، نوعی سیاست درهای باز را دنبال کرده است. بدین دلیل یک
فضای منطقه ای و بین المللی صلح آمیز، با ثبات و پایدار به یک ضرورت
تبدیل شده است و این امر، سیاست روابط حسن همجواری را تشویق
کرده است.۲ چین در گسترش روابط با کشورهای تازه استقلال یافته
آسیای مرکزی، پنج مسئله مهم را مد نظر قرار داده است.
نخست آنکه استراتژیست های چینی متوجه شدند که اهمیت
راهبردی کشورهای آسیای مرکزی افزایش خواهد یافت و این منطقه
نفوذ قابل توجهی در جهان قرن بیست و یکم خواهد داشت. از لحاظ
اقتصادی، آسیای مرکزی و مناطق اطراف آن نقش مهمی درتأمین
انرژی جهان ایفا خواهد کرد. از لحاظ سیاسی، کشورهای آسیای مرکزی
به گونه فزاینده ای در حال به نمایش گذاشتن روش مخصوص به خود
هستند که با روش روسیه و اوکراین و فراتر از آن، اروپای مرکزی و شرقی
متفاوت است. آنها از نمونه ایران که در آن دین و حکومت یک ساختار
سیاسی را شکل می دهند، پیروی نخواهند کرد؛ با آنکه رهبران سیاسی
آسیای مرکزی به نظام سیاسی ترکیه به دلیل حکومت سکولار آن
علاقمند هستند؛ ولی بعید است که آنها از مدل ترکی پیروی کنند.
ناظران چینی نقش آینده آسیای مرکزی را نه تنها وابسته به قدرت هر
یک از پنج کشور این منطقه می دانند، بلکه علاوه بر آن، به چگونگی
همکاری آنها با دیگر همسایگان و مسائلی که آنها را تعقیب می کنند نیز
مرتبط می دانند. ائتلافی میان کشورهای آسیای مرکزی و هر یک از
قدرت های منطقه ای، بر ساختار سیستم بین المللی تأثیر خواهد
گذاشت.
اگر کشورهای آسیای مرکزی با همسایگان جنوبی شان هماهنگ و
همدل باشند، این امر، دخالت در منطقه را برای امریکا و قدرت های
غربی دشواری خواهد کرد و مزایای اقتصادی بالقوه حضور در منطقه را
کاهش خواهد داد. اگر کشورهای آسیای مرکزی تا اندازه زیادی با
کشورهای غربی متحد شوند، آنگاه منافع سیاسی و اقتصادی روسیه
لطمه خواهد دید.
دوم آنکه چین آسیای مرکزی را در چار چوب اوراسیا مد نظر قرار
می دهد. آنها نه تنها از جهت جغرافیایی، بلکه از نظر سیاسی و فرهنگی
نیز یک نقش ارتباطی دارند. آسیای مرکزی را می توان پلی میان شرق و
غرب نامید؛ چین شدیداً به ثبات و رفاه منطقه علاقمند است. هرگونه
هرج و مرج در اطراف این پل ارتباطی، آینده همکاری سیاسی ـ
اقتصادی در سراسر قاره اوراسیا را تحت تأثیر قرار می دهد. بدین دلیل
همکاری سیاسی ـ اقتصادی با آسیای مرکزی برای چین اهمیت زیادی
دارد. چین از هر حرکتی با هدف پاسداری از ثبات و رفاه حمایت می کند و
با هر رفتار یا رویه فکری که به آسیب رساندن به ثبات و آبادانی منجر
گردد، مخالف است.
سوم آنکه چین به گسترش روابط دو جانبه و فرامرزی با کشورهای
آسیای مرکزی، اولویت بالایی می دهد. هر چه این روابط گسترده تر و
نزدیک تر شوند، به نفع منافع دو جانبه خواهد بود و به ثبات و آبادانی
منطقه کمک خواهد کرد.
چهارم آنکه چین روابط خود را با کشورهای آسیای مرکزی از منظر
ثبات و توسعه سین کیانگ مد نظر قرار می دهد. چین چار چوب و
پویایی های همکاری در بیرون از مرزهای سین کیانگ را گسترش
می دهد و روابط را براساس اصول برابری و انتفاع متقابل توسعه خواهد
داد.
در نهایت آنکه چین از زمان های قدیم، ارتباط دوستانه ای با کشورهای
آسیای مرکزی دارد. جاده ابریشم پیوندهای نزدیکی میان چین و
مردمان آسیای مرکزی برقرار کرد. این کشور با آغاز قرن جدید، بر این
باور است که همه کشورهای منطقه نیازمند جاده ابریشم و ساخت آن
هستند.
از زمان استقلال کشورهای آسیای مرکزی در سال ۱۹۹۱، این
کشورها و چین نگرانی های امنیتی مشترکی داشتند. دولت چین در
روابط خود با این کشورها بر پنج اصل همزیستی مسالمت آمیز تاکید
می کند. این اصول عبارت است از: صلح، همکاری، توسعه، داد و ستد و
رفاه متقابل، و پیشرفت و تفاهم.۳
از سوی دیگر، کشورهای آسیای مرکزی به دلیل ضعف های اقتصادی
و تجاری، باید همکاری اقتصادی و تجاری با چین را از لحاظ
استراتژیک مد نظر قرار دهند. چین دارای چند کار کرد غیر قابل
جایگزینی برای کشورهای آسیای مرکزی است. نخست باید اذعان کرد
که همکاری بیشتر با چین و کشورهای حوزه اقیانوس آرام، کشورهای
آسیای مرکزی را قادر می سازد تا سریع تر به اقتصاد آسیا بپیوندند.
خطوط لوله طراحی شده نفت و گاز بین چین و آسیای مرکز، متضمن
مزایای بیشتری برای آسیای مرکزی است. بازارها باید از دیدگاه منافع
متقابل مد نظر قرار گیرند!. همچنین کشورهای آسیای مرکزی باید به
بازار چین وارد شوند و چین باید فضای لازم برای چنین کاری در اختیار
آنها قرار دهد.
دیگر آنکه در فرایند احیای اقتصادی کشورهای آسیای مرکزی، باید
برای تهیه کالاهای مصرفی عادی به چین تکیه کنند. این ترتیب
مکمل و متقابل، اقتصادهای دو طرف چین و آسیای مرکزی را به هم
نزدیک تر خواهد کرد. کسب موفقیت در آسیای مرکزی، تنها از راه
همکاری تقویت شده اقتصادی با چین امکانپذیر است.۴
در تشریح حضور چین در صحنه استراتژیک در آسیای مرکزی، باید
گفت که بی شک اعمال نفوذهای نا مطلوبی از سوی قدرت های خارجی
نسبت به کشورهای آسیای مرکزی اعمال می گردد و منافع این کشورها
با هم ناسازگار هستند. در کل گروه های قدرت زیر دارای نقش ویژه ای
هستند: روسیه، غرب به رهبری آمریکا، جهان اسلام و چین و برخی
دیگر کشورهای آسیایی.
ایالات متحده آمریکا موجب شد که چین، روسیه را ضامن ثبات
کشورهای آسیای مرکزی و حتی ثبات مناطق اطراف آن به حساب آورد.
روسیه و چین هر دو در برخورد استراتژیک خود، به دنبال صلح و ثبات
هستند و ضمن مخالفت با نفوذ قدرت های بزرگ در منطقه، از همکاری
منطقه ای حمایت می کنند. در عین تشابه آرای امنیتی، تضادهایی نیز
بین چین و روسیه وجود دارد. روسیه کشورهای آسیای مرکزی را در
داخل حوزه نفوذ خود قلمداد می کند و دوست ندارد، چین در آنها دخالت
کند. چین با چنین تلقی روسیه مبنی بر اینکه آسیای مرکزی حوزه
نفوذش است، مخالف است و از استقلال، همکاری و حاکمیت آنها در
رابطه با دیگر کشورها حمایت می کند؛ در نتیجه، چین با نقش محکم
روسیه در منطقه تفاهم نشان می دهد و اذعان می کند که همکاری
نظامی روسیه با کشورهای آسیای مرکزی، برای ثبات این منطقه مفید
است. از سوی دیگر، ایالات متحده به عنوان کشوری که می توان گفت
آسیای مرکزی را علاوه بر سایر مناطق، بعنوان حوزه استحفاظی اش
تلقی کرده و از منظر منافع خود، کشورهای آسیای مرکزی را از
گسترده ترین زاویه مد نظر قرار می دهد.
علت چنین حضوری، چیزی غیر از وجود ذخایر عظیم انرژی و کنترل
بر آن، مقابله با بنیادگرایی، مهار روسیه از طریق نفوذ سیاسی، نظامی و
اقتصادی در آسیای مرکزی و در نهایت تضعیف نفوذ استراتژیک روسیه
و مهار برنامه راهبردی چین نیست. در نتیجه چین از جهات گوناگون،
خصوصاً به دلیل حفظ ثبات در آسیای مرکزی، وجود پایگاه های نظامی،
امریکا در آسیای مرکزی از حضور خطرناک آمریکا در این منطقه
مخالفت به عمل می آورد. همه این مسائل به امنیت مناطق شمال
غربی چین باز می گردد. در شرایط سیاسی بین المللی حاضر، اهمیت
استراتژیک کشورهای آسیای مرکزی برای چین افزایش خواهد یافت.
ثبات و توسعه، ارکان اصلی مناسبات چین با همسایگانش است. این
شامل ثبات و توسعه هر یک از کشورهای آسیای مرکزی، میان آن
کشورها و میان آسیای مرکزی و سایر مناطق می شود. در نتیجه از دیدگاه
چین، ملزومات زیر عامل گسترش مناسبات با کشورهای آسیای مرکزی
هستند:
ـ کشورهای آسیای مرکزی، باید از دیدگاه چین در مورد تایوان حمایت
کنند.
ـ چین باید از استقلال و توسعه مستقل هر یک از کشورهای آسیای
مرکزی حمایت کند.
ـ چین و هر یک از کشورهای آسیای مرکزی باید یکدیگر را به عنوان
شرکای امنیتی بدانند.
ـ چین و کشورهای آسیای مرکزی باید در کنار هم در برابر
جدایی طلبی، تروریسم و اسلامگرایی افراطی بایستند .
ـ چین و سه کشور همسایه آن در آسیای مرکزی، باید از امتیاز ارتباط
فرامرزی نژادی برای تقویت دوستی، تفاهم و ارتباطات استفاده کنند.
ـ روابط میان چین و آسیای مرکزی باید بر یک بنای محکم اقتصادی
بنا گردد.
ـ چین و کشورهای آسیای مرکزی باید برای دفاع از صلح و عدالت در
صحنه بین المللی همکاری کنند.۵
ج. ایران و آسیای مرکزی؛ در خصوص مناسبات ایران با کشورهای آسیای
مرکزی، باید گفت که تکوین همکاری و نگرانی های امنیتی منطقه ای،
کانون تمرکز اولیه آن بر تهران نظر دارد. اینکه مسائل امنیتی آسیای
مرکزی چه تاثیری بر ایران دارد و متخصصان و سیاست سازان ایرانی،
چه برداشتی از آسیای مرکزی و جایگاه ایران در آن دارند؟ در ابتدای دهه
۱۹۹۰، پس از آنکه کشورهای آسیای مرکزی مستقل شدند، سیاست
امنیتی و خارجی جمهوری اسلامی ایران نسبت به سال های پس از
انقلاب ۱۹۷۹ تغییر کرده بود و آنها در آن دوران تمایل، به در اولویت قرار
دادن منافع ایدئولوژیک قرار داشتند (که مشخصه حکومت انقلابی بود)
و مخالف حفظ وضع موجود بین المللی بودند و آن را مردود می دانستند؛
ولی در ابتدای دهه ۹۰ دیگر صدور انقلاب، توسط ترکیبی از تحولات
داخلی و خارجی تضعیف نشده بود.
پس از جنگ تحمیلی، نیاز فوری به باز سازی و در کل توسعه اجتماعی
و اقتصادی، سیاست سازان را به تمرکز بیشتر بر منافع ملی مادی در
همه زمینه ها تشویق کرد. این امر در روابط خارجی، با تاکید بر تجارت و
جذب سرمایه گذاری تبیین می شد؛ به دنبال فروپاشی اتحاد شوروی،
کشورهای خارجی به خصوص ایران، برای پیشبرد منافع خود و
جلوگیری از عواقب احتمالی، برای همکاری به آسیای مرکزی سرازیر
شدند. ایران نیز نخست اطلاعات اندکی، همانند غرب و ترکیه از
جمهوری های آسیای مرکزی داشت و از دستیابی ناگهانی آنها به
استقلال متعجب گردید. این تعجب حاکی از آن بود که ایران همانند
سایر بازیگران بین المللی، شاهد آن بود که فرو پاشی اتحاد شوروی
خلایی در قسمت جنوبی شوروی سابق ایجاد کرد که ناگزیر توسط برخی
ایدئولوژی ها و قدرت های خارجی پر می شد.
در بدترین حالت ایالات متحده و هم پیمانانش ترکیه و اسرائیل،
دست به کار می شدند و مرزهای شمالی ایران را احاطه کردند و انزوای
جمهوری اسلامی ایران تکمیل می شد؛ اما اگر همه چیز به خوبی پیش
می رفت، جمعیت های مسلمان ریشه های فرهنگی خود را دوباره پیدا
می کردند؛ دولت های اسلامی بر سر کار می آمدند و بستری از کشورهای
کوچک و دوست را برای ایران فراهم می کردند در هر صورت ایجاد ۸
کشور جدید تاثیر محسوسی بر جغرافیای راهبردی ایران داشت.
ایران به عوض آنکه خود را یکی از دو کشور غیر عرب در قسمت
شمالی خاورمیانه تحت تسلط عرب ها بداند، همانند ترکیه خود را مرکز
ثقل یک خاورمیانه گسترده می دید که شامل مردمان غیر عرب آسیای
مرکزی و جنوب قفقاز می شد.۶
پس از برقراری ارتباط با کشورهای آسیای مرکزی، برخی موسسات
اسلامی نیمه دولتی ایران، نظیر بنیاد مستضعفان و بنیاد شهید، در
رهبری، تشویق و شکل دهی احیای مذهبی آسیای مرکزی تلاش
کردند. آنها فعالیت های تبلیغی مذهبی، توزیع کتب درسی دینی، پخش
برنامه های رادیو و تلویزیون ایران در آسیای مرکزی، آموزش طلبه ها در
حوزه های علوم دینی ایران و گشایش مساجد و مدارس دینی را در
آسیای مرکزی بر عهده گرفتند افزایش فزاینده تعهدیدات علیه ثبات
منطقه ای امنیت ملی ایران از جانب تحول
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 