پاورپوینت کامل عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عرفان مخلصانه و جهاد مصلحانه در سلوک حسینی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
چکیده
عرفان مخلصانه امام حسین(ع) دارای دو بعد علمی و عملی است. بعد
علمی بر پایه معرفت شهودی استوار است و در بعد عملی به جهاد
مصلحانه می انجامد.
در سلوک حسینی، تا رسیدن به عرفان علمی، به ترتیب سه روش
معرفتی حسی ـ عقلی، عقلی محض و شهودی (حضوری) در کار می آید
و در جنبه عملی، پس از جهاد مصلحانه درونی و رسیدن به مقام
مخلَصین، نوبت به جهاد مصلحانه بیرونی و تهذیب جامعه و تاریخ
می رسد.
عرفان مخلصانه که از خودشناسی و خودسازی آغاز می شود، با
برخورداری از شاخصه هایی چند، به جهاد و جامعه سازی می پردازد. این
شاخصه ها که رابطه ای دینامیک با هم دارند و بر تعمیق و تقویت
یکدیگر می پردازند، عبارتند از زهد، شوق دیدار حق، خشیت، طاعت و
عزت. این روابط در تحلیل روان شناختی آنها آشکار می شود.
مقدّمه
تاریخ، همواره شاهد ظهور صالحان و مصلحانی بوده که با تزکیه جان،
به تهذیب جامعه روی آورده، دست پاک خویش را بر گریبان پلید
ستمگران و مفسدان در آویخته اند و برای بقای نام و نشان حق و عدل،
پاکی و زیبایی، بیرق جهاد برافراشته اند.
نام حسین(ع) زیور دفتر سرگذشت رادمردان راست کیش و مصلحان
مبارز است. کدامین دل با طنین نام حسین(ع)نمی لرزد و به او عشق
نمی ورزد؟
حضرت اباعبداللّه(ع)، با براق برق آسای معرفت و عبودیت، در ژرفای
جان خویش سیر کرد و در وادی عرفان حق، به قرب قاب قوسین رسید و
با جهاد و شهادت، به عمیق ترین لایه های درونی و پاینده جامعه و تاریخ
نفوذ کرد و از معرفت و عبودیت و مجاهدت و شهادت، سفینه ای آسمان
پیما ساخت که برای سالکان و عاشقان، تیز تازترین وسیله وصول به
مقصود است.
این نوشته بر آن است تا نشان دهد که عرفان مخلصانه و راستین،
بستر رویش و پیدایش جهاد مصلحانه و شهادت طلبی است. همچنین
جهاد مصلحانه، میوه ای است که تنها بر تنه تنومند عرفان مخلصانه
می روید.
کسی که به خودشناسی و خداشناسی می پردازد و با تهذیب و تربیت،
نفس خود را در عرفان خالص می سازد، ساقی ازلی، از صهبای اسمای
الهی در جام جانش فرو می ریزد، و آن گاه با رسیدن به مراتب برتر ایمان
و یقین، سراسر سلسله هستی را نام و نشان محبوب می یابد. پس روی
رغبت خویش را از دنیای دون برتافته، مشتاق و شیدای دیدار جمال حق
تعالی می گردد؛ تنها در پیشگاه او خشوع می ورزد و دل در راه طاعت
محبوب می بازد و از عزت سبحانی بر جان خود جامه ای می دوزد. از
این روی، هر چه مانع و حاجب تجلّی و تذکر اسمای خداوند تبارک و
تعالی باشد، ناخوشایند می دارد و به جهاد مصلحانه با آن می پردازد.
بدین ترتیب، «زهد»، «عشق»، «خشیت» «طاعت» و «عزت»ی که از
عرفان مخلصانه برمی آید، با سکوت بر فسادگران و سکون برابر
ستمگران نمی سازد، بلکه عارف خالص برمی خیزد و می ستیزد تا اساس
تباهی و تاریکی را براندازد و طومار ظلم و ظلمت را در هم پیچد و از
فروغ جان خویش که جز نور «ربِ النور» نیست، بر عالم و آدم بتاباند، و
اسما و آثار الهی را که از جنس ضیا و زیبایی است، همه جا متجلّی سازد.
بنابراین، در این مقاله با شناخت ابعاد نظری عرفان مخلصانه که همانا
آیین حسینی است، می آغازیم و با تحلیل روان شناختی برخی
شاخصه های آن پیش می رویم، تا دریابیم که چگونه جهاد مصلحانه از
آن سر بر می آورد.
تعریف عرفان
«معرفت و عرفان، به درک و شناختی گفته می شود که از راه تفکّر و تدبّر
به دست می آید و اخصّ از علم است؛برای مثال می گوید: “فلانٌ یعرفُ
اللّه” و نگویند “یَعلمُ اللّه”، زیرا شناخت بشر از خدای تعالی، با تفکر در آثار
او حاصل می شود؛ نه با ادراک ذاتش. بر همین پایه می گویند: “الله یعلم
کذا” و نگویند: “یعرف کذا”، زیرا معرفت نسبت به علم قاصر است و رتبه
پست تری دارد و از تدبّر برمی آید».
از معنای لغوی که درگذریم، اصطلاح عرفان که معمولاً مطلق آورده
می شود، به شناخت شهودی حق تعالی منصرف و مخصوص می گردد.
البته این تقیید و انصراف، چیزی از آن نمی کاهد، زیرا بنابر آموزه های
گرانسنگ عرفان اسلامی که از خاندان پاک پیامبر(ص) به ما رسیده،
خداشناسی در گرو خودشناسی است و ثمره آن، عرفان حقیقت اشیا و
کشف ذات همه چیز است.
پیش از آنکه به تحقیق این مسئله در تحلیل اندیشه عرفانی امام
حسین(ع) بپردازیم، احادیثی چند از امیرمؤمنان علی بن ابی طالب(ع) را
مرور می نماییم:
۱. «مَن عَرَف نفسَه فقد عَرَف ربَه»؛ کسی که خود را بشناسد،
پروردگارش را شناخته است.
۲. «غایهُ المعرفه ان یعرف المرءُ نفسَه»؛ اوج و فرجام معرفت این
است که انسان خود را بشناسد.
۳. «عَجَبت لِمَن یجهَل نفسه، کیف یعرف ربه»؛ در شگفتم از کسی
که خود را نشناخته؛ چگونه خدا را می شناسد.
۴. «لا تجهل نفسک فانَّ الجاهلَ معرفهَ نفسه، جاهلٌ بکل شی»؛
به نفس خود نادان مباش، زیرا هر که خود را نشناسد، به همه چیز نادان
است.
۵. «مَن عَرف نفسَه فهُو لغیرهِ اعرَف»؛ هر کس خود را بشناسد، غیر
خود را بهتر می شناسد.
بنابراین، مسیر سلوک عرفانی چنین است که سالک ابتدا در عمق
هستی خویش، با دو بال «خردورزی» و «خودسازی» (تفکر و تزکیه) سیر
می کند و با افکار و رفتار نیک، به معرفت حق تعالی می رسد و به مراتب
بالای ایمان و یقین دست می یازد. آن گاه با نور الهی، به حقیقت اشیا و
باطن عالم می نگرد و همه اوهام را از منظر بصیرت باطنی خویش
می روبد و می شوید.
اغراض گوناگون در عرفان (اصناف عارفان)
به طور کلی، می توان رهپویان این طریقت را به سه صنف تقسیم
نمود:
۱. گروهی که برای اغراضی غیر از عرفان حق، به این سلک
درمی آیند. هدف این افراد کشف نیروهای شگرف درون خویش است تا
در دنیا از آن سود جویند. چنانچه خداوند راه راست را به این قوم ننماید و
دستشان را نستاند، به سطح پستی از خودشناسی و عرفان رسیده، در بند
شیطان گرفتار می آیند. امام صادق(ع) در این باره می فرمایند: «انَّ
السحر علی وجوهٍ شتّی… نوعٌ منه ما یأخذُ اولیاءُ الشیاطین عنهم…»؛
همانا سحر صورت های گوناگون دارد، نوعی از آن چیزی است که
دوستان و فرمانبران شیاطین آن را می آموزند.
۲. برخی دیگر، به راه عرفان گام می نهند و پیش می روند تا از آن سر
در بیاورند و از لذّت های عرفانی که وصفش را شنیده اند، کامیاب شوند.
این دسته نیز تا حدودی پیش می روند و پس از کامیابی از مکاشفات و
حالات عرفانی، در همان حد باقی مانده، از ادامه راه در طلب رضای
معشوق ازلی باز می مانند. در واقع، اینان عرفان را نه برای حق، بلکه
برای خود عرفان می خواهند.
ابن سینا درباره آنها فرمود: «من اثرَ العرفانَ للعرفان فقد قال بالثّانی و من
وجدَ العرفانَ کأنّه لا یجده بل یجدُ المعروفَ به فقد خاض لجَّهُ
الوصول»؛ کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد و بجوید، برای
خداوند تعالی شریک قرار داده است و کسی که عرفان را می یابد،
چنان که هیچ نیافته و نخواسته مگر حق تعالی را، پس چنین کسی در
دریای وصال شناور و فرو رفته است.
۳. سومین طایفه، عشق بازان پاکبازند که اهل ایثار همه چیز در راه حق
هستند؛ مخلصانی که غیر او را نبینند و نخواهند. عارفان مخلص به این
سلک می آیند و ره می سپارند و مراحل و منازل را، یکی پس از دیگری،
پشت سر می نهند؛ در حالی که تنها طاعت و رضایت او را می جویند.
هدف و غایت آفرینش در عرفان مخلصانه، رسیدن انسان به معرفت
اللّه و نوشیدن شراب شهلای شهود است. امام حسین(ع) در دعای عرفه
می فرمایند: «الهی علمْتُ باختلافِ الاثارِ و تنقّلات الاطوار انَّ مرادکَ
منّی ان تتعرَّف الیَّ فی کلَّ شی ءِ حتی لا اجهلَک فی شی ءِ»؛ بار الها با
دگرگونی های روزگار دانستم که خواسته تو از من این است که در همه
چیز تو را ببینم و بشناسم و در هیچ چیز از تو غافل و جاهل نباشم.
بدین سان، عارفانی که خالصانه و صادقانه برای خدا و به سوی خدا ره
می پویند و وصال جمال او را می جویند، نه به دست یازی به نیروهای
پنهانی درون بسنده می کنند، تا از سحر و کهانت سر برآورند و نه به لذّت
واردات و خاطرات معنوی قناعت می ورزند، تا گردن در گریبان
گوشه گیری و ظلم پذیری فرو کشند، بلکه پس از آبادسازی دل برای
صاحب اصلی آن، به پاکسازی جامعه و خلق، برای خالق بخشنده آن
همت می گمارند و حرکت خویش را در راه بندگی و دلدادگی به معبود
ادامه می دهند.
امام حسین(ع) درباره عارفان پیراسته از ننگ هوا و آزادگان وارسته از
غیر خدا فرموده اند: «انَّ قوما عبدواللّه رغبهً فتلکَ عبادهُ التجار و انَّ قوما
عبدواللّهَ رهبهً فتلک عبادَهُ العبید و انَّ قوما عبدوالله شکرا فتلکَ عبادهُ
الاحرار و هی افضلُ العباده»؛ همانا قومی خداوندگار را از سر رغبت و
طمع درنعمت هایش عبادت می کنند، این عبادت تجّار است؛ گروهی
دیگر، آفریدگار خویش را برای ترس از عقاب و عذاب پرستش و ستایش
می نمایند که این هم عبادت بردگان است؛ و اما برخی برای شکرگزاری و
شایستگی ذات اقدس الهی، رخت عبادت برتافته اند و زبان به حمد و
مدح او گشوده اند که این است عبادت آزادگان و عارفان که برترین
عبادت هاست.
البته سه فرقه ای که در بیان حضرت آمده، غیر از مواردی است که شرح
آنها گذشت؛ اما دسته سوم همان است که در بیان پیشین آمد.
عرفان مخلصانه در بعد علمی
سلوک عرفانی، از خودشناسی تا خداشناسی، در سه رتبه صورت
می گیرد؛ البته عارفان، تنها با روش سوم سیر می کنند؛ ولی سالکان به
تناسب موقعیت خود، از دو مرحله نخستین بی نیاز نیستند.
آن سه رتبه از حیث روش شناسی عبارت است از: حسی ـ عقلی، عقلی
محض و شهودی. در ذیل، این مراتب را در اندیشه امام حسین(ع)
می کاویم:
۱. روش حسی ـ عقلی در سیر از خودشناسی تا خداشناسی، بدین سان
فراچنگ می آید که سالک با مطالعه وجود مادی خود و پیچیدگی ها و
شگفتی های آن، به دانش و قدرت عظیمی پی می برد که خود را مقهور و
مخلوق آن می یابد. در واقع، با ضمیمه کردن این مقدمه حسی که «من
موجودی دشوار آفریده هستم»، به مقدمات عقلی چون ضرورت ناظم
برای نظم به شناخت الله تعالی می رسد و پاره ای از اوصاف فراز مرتبه او
را کشف می کند؛ البته این روش با نگریستن و اندیشه کردن به عالم
آفرینش نیز به نتیجه های مشابه می رسد؛ اما به دو دلیل، تأمّل و تدبّر در
خویشتن مفیدتر است:
نخست اینکه انسان پیچیده ترین و شگفت انگیزترین آفریده الهی
است و دوم اینکه اگر پای خود انسان در میان باشد، تفکر جدی تر،
ژرف تر و کارآمدتر خواهد بود و آثار ماندگارتری در قلب و جان او به جای
می گذارد. این دو نکته در مناجات امام حسین(ع) در روز عرفه آشکار
است. امامدعای شریف عرفه را با حمد خدا، بر اساس جهان شناسی
حسی ـ عقلی آغاز می کنند. ابتدا توجهی کوتاه به عالم خلقت کرده و آثار
حکمت و قدرت رحمانی را در آن یادآور می شوند، سپس به انسان رو
آورده، با بیانی اعجاب انگیز، به ظرایف و لطایف آفرینش آدمی زبان
می گشایند و پروردگار خویش را سپاس می گویند: «الحمدلله الذی لیس
لقضائه دافعٌ و لا لعطائه مانعٌ و لا کصنعه صنعُ صانعٍ و هو الجوادُ الواسع
فطر اجناس البدایع و اتقَنَ بحکمتِهِ الصنایع…»؛ سپاس خدایی را که
کسی بر حکمتش غلبه ندارد و بخشش او را باز ندارد، هیچ سازنده ای
چون او نسازد و هر آینه اوست بخشاینده ای گشاده دست که گونه های
بسیار آفرید و همه را به دانایی خویش مستحکم کرد.
امام پس از این جهان شناسی الهی، در آفرینش خود نظر کرده و
می فرماید: «اقرار می کنم که تو پروردگارم هستی و بازگشتم به سوی
توست. پیش از آنکه من چیزی قابل ذکر باشم، با نعمتت بر من آغاز
کردی و هستی ام بخشیدی و مرا از خاک آفریدی و در صلب پدرانم جای
دادی و از حوادث و دگرگونی های روزگار پاس داشتی. تا اینکه از پشت
پدران به رحم مادران، در دورانی دیر پا و قرن های پیاپی سفر کردم…
سپس خلقت مرا از آب بی مقدار آغاز نمودی و در تاریکی های سه گانه
رحم مادرم، میان گوشت و خون و پوست جای دادی و مرا بر آفرینشم
شاهد نگرفتی و کاری را به من واگذار نکردی و سرانجام مرا با هدایت
تکوینی، سالم و آراسته به دنیا آوردی و در مهد حفاظت نمودی و از شیر
گوارا به من خوراندی، دلِ نگهداران مرا نرم و پر مهر ساختی و مادران
دلسوز را بر من گماشتی و از آسیب جن و شیاطین دور داشتی و از کم و
زیاد سالم و پیراسته ام فرمودی.
شهادت می دهم ای معبود من! به حقیقت ایمانم و به پیمان یقین
قلبم و توحید ناب و آشکارم و درون پنهانم و اعصاب بینایی ام و خطوط
پیشانی ام و راه های تنفسم و حفره های شامه ام و روزنه های ورود امواج
صوت به پرده صماخم و استخوان های پشت پرده شنوایی ام و آنچه بر
هم نهادن لب هایم می پوشاند. و جنبش های گویای زبانم و محل اتصال
فک بالا و پایینم و محل رویش دندان هایم و اعصاب حس چشایی ام و
استخوان گردنم که مغز را استوار می دارد، و محل خروج رشته های
عصبی گردنم و آنچه فضای سینه ام را پر کرده است و رگ های اطراف
رگ اصلی قلبم و آنچه که پرده قلبم را به کنار جگرم می پیوندد، و
دنده های استخوان های پهلو و سربند مفاصلم و تپش قلب و ضربان
رگ هایم و سرانگشتانم و گوشت و خون و مو و پوست و اعصاب و عروق و
استخوان ها و مغز و همه اعضایم و آن بافت هایی که در دوران
شیرخوارگی تشکیل شده… اگر قرن ها عمر کنم و اینها را به خدمت تو
گمارم، نمی توانم یکی از آنها را شکر گزارم و سپاس شایسته به جای
آورم، مگر به منّت و رحمت تو که خود سزاوار سپاسی دیگر است».
حضرت اباعبدالله(ع) در این فرازهای استوار و دلنشین، با دقت تمام،
الطاف الهی و ظرایف جسم مادی خود را برمی شمارد و با تکیه بر آن، از
خودشناسی به خداشناسی می رسد و با زبان معرفت، به حکمت و زیبایی
و عظمت آنها، بر پروردگاری او شهادت می هد.
امام در طی فرازهایی که نعمات مادی و محسوس خدای تعالی را
برمی شمارد، به حجت درون، یعنی عقل هم اشاره کرده، می فرماید:
«اوجبتَ علیَّ حجَّتک بأَن اَلْهَمْتَنی معرفَتَک»؛ برهانت را بر من واجب
نمودی، به اینکه شناخت خود را بر من الهام فرمودی.
این اشاره در لابه لای آن مقدمات حسّی دو کارکرد دارد: نخست آنکه
این موارد حسی با هم نهادی عقل نتیجه می دهد. دوم آنکه عبارت ذکر
شده، خود به صورتی کامل معرف حجتی است که می تواند به تنهایی
موجب رسیدن به شناخت باشد و آن برهان عقلی محض است که بدین
شرح بیان می شود: من معلول و محتاج هستم و به علتی نیاز دارم زیرا
هر معلولی علتی دارد، در نتیجه علت بی نیازی وجود دارد و شکر و
ستایش او بر من لازم است.
البته حضرت در فرازهای دیگر این دعا، برهان عقلی دیگری را آشکارا
بیان می فرمایند: «سبحان لو کان فیهما الههٌ الاّ اللّه لفسدتا و تفطَّرنا
سبحان الله الواحد الاحدِ الصمد…»؛ او از شریک و هر عیب دیگری
پیراسته است؛ اگر غیر از خدای یکتا، پروردگاری در زمین و آسمان بود،
تباه می شدند و از هم می شکافتند. پاک است خدای یگانه بی مانند و
بی نیاز. در این عبارت، «برهان عقلی تمانع» بیان شده که برهانی عقلی
محض بر یگانگی خدای سبحان است.
از ظاهر عبارات دعا چنین برمی آید که امام حسین(ع) در سلوک
عرفانی، تنها به دو روش نظری توجه داشته است، زیرا در متن اصلی
دعا، روش شهودی مورد توجه قرار نگرفته است. البته بخش پایانی
دعای عرفه را کفعمی در بلدالامین نیاورده و علامه مجلسی هم در زاد المعاد
بیان نکرده است؛ اما سید بن طاووس آن را در اقبال بیان فرموده و شیخ عباس
قمی هم، به نقل از وی، در مفاتیح الجنان آورده است.
امام در بخش پایانی، به گونه ای دیگر زبان به مناجات می گشاید و
آموزه های ناب عرفانی را به شیوایی می سراید. در این بخش، معرفت
شهودی در کار می آید و دیگر هیچ چیزی وجودی از خود ندارد تا خدای
ظاهر و باطن بدان شناخته شود؛ حس و عقل از کار می افتد و شهودِ
شعشعه شمس جمال شاهد ازلی بی حجاب و واسطه بر تاریکستان
معرفت پرتو می بارد و وجه رب، خود جلوه می کند و اغیار به لانه فقر و
نیستی می خزند: «به تُعرف المعارف لابها یُعرف»؛ همه چیز به او
دانسته می شود؛ نه اینکه او به نشانه ها و براهین شناخته شود زیرا «کیف
یستدلٌ علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک»؛ چگونه دلیل بجویم از
آنچه در هستی خویش محتاج توست.
فقر وجودی همه مظاهر هستی به ذات غنی حق تعالی، اساس آیین
عرفان است. حضرت اباعبدالله(ع)بخش پایانی دعای عرفه را با این
جمله آغاز می نماید: «الهی انا الفقیرُ فی غنای فکیف، لا اکون فقیرا فی
فقری»؛ بار الها: من در دارایی ام به تو نیازمندم، پس چگونه در فقرم از تو
بی نیاز باشم؟
بی تردید، با نظر ابتدایی در این جمله، برداشت های سهلی به چنگ
می آید که از زبان غیر امام هم می تواند جاری شود، اما با توجه به ادامه
این فراز، لایه های عمیق تری از مفهوم و مقصود سخن امامآشکار
می گردد.
آدمی با نظر اولیه، اما مؤمنانه در امور خود، به خوبی درمی یابد که هر چه
دارد از خداست، و در همه دارایی هایش، دست بخشش حضرت
قدیم الاحسان حضور دارد و به او نیازمند است. پس از اینکه انسان
دارایی های ظاهری را در اراده و تدبیر الهی دید و خود را نیازمند او و لطف
و کرمش یافت، حجاب های دیگر نیز کنار می رود و آدمی به هستی
خویش می نگرد و می فهمد که اصل حاجتمندی اش در فقر وجودی
نسبت به ذات بی نیاز و بی انباز ایزدی ریشه دارد؛ از این رو، امام پس از
اینکه فرمود: «الهی انا الفقیرُ فی غنای»، به این نتیجه رسید که «فکیف
لا اکون فقیرا فی فقری». بینش شهودی و عارفانه قطعه پایانی دعای
عرفه، سیر از خودشناسی عرفانی به خداشناسی را نیک می نمایاند.
مغز و اصل این آموزه بنیادین عرفانی که راز یگانگی ذات هستی را
می گشاید، در فرازهای دیگر آشکارتر آمده است؛ از آنجا که
می فرماید: «کیف اُترجِمُ بمقالی و هومنک برزٌ الیک»؛ چگونه احوالم را با
سخن سرایی باز گویم که این همه کلام توست و به سوی تو برمی آید؟ به
بیان دیگر، آن که وجودش از جود توست، سخنش کجاست که با تو
کلامی گوید؟
در جایی دیگر، بی پرده در معاشقه با معبود، از آتش افروخته دل خویش
بر خرمن و دامن اغیار می نهد و همه را از منظر وهم زده می راند و با
معرفت راستین می خواند: «أیکون لغیرکَ من الظهور ما لیس لک حتی
یکون هو المظهر لک، متی غِبْتَ حتی تحتاج الی یدل علیک و متی
بعُدت حتی یکون الاثارُ هی التّی توصلُ الیک، عَمیت عین لا تراک
علیها رقیبا…»؛ آیا غیر تو ظهوری دارد که آن پیدایی و هویدایی تو نباشد
تا او تو را آشکار سازد؟ چه وقت پنهان شده ای که دلیلی بر وجودت لازم
باشد و کدام گاه دور شده ای تا پدیده ها پیوندت را به دست دهند؟ کور باد
چشمی که تو را نمی بیند، در حالی که برتر، ولی همراه آن هستی. در این
عبارات، امام حسین(ع)همه چیز را ظهور خدای متعال می داند و غیر او
را هیچ می یابد. سرانجام حضرت دعا را چنین به پایان می رساند:
«انت الذی تعرَّفت الیَّ فی کلِّ شی ءٍ فرایتُک ظاهرا فی کلِّ شی ء و انت
الظاهر لکلِّ شی ء یامن استوی برحمانیّته فصار العرشُ غیبا فی ذاته،
محقت الاثار بالاثار و محوت الاغیار بمحیطات افلاک الانوار… و
الحمدلله وحده»؛ خود را در همه چیز به من شناساندی، پس در همه چیز
تو را آشکارا دیدم و تو ظاهر همه چیز هستی. ای کسی که رحمانیتش
گسترده و فراگیر است و کانون هستی در ذاتش پنهان شده است! همه
آثار را در آثار خود نابود کرده ای و اغیار را با انوار فراگیرت ناپیدا نموده ای…
تمامی ستایش ها به تنهایی برای خدای یکتاست.
امام حسین(ع) در این جملات کوتاه که معانی بی پایانی را نهفته دارند،
رحمت عامه حضرت رحمان را یادآور شده، آن را مایه هستی بخشی و
پیدایی همه عالم می دانند که در حقیقت، خدای تعالی به این نام، خود را
به هر چیز نمایاند و همه چیز را ظاهر نمود.
به همین دلیل، سراسر آفاق را بر حق و حق می بیند و کشف می کند
که همه عالم آیه و آیینه حق تعالی است؛ بدین سان، عارف با کشف فقر
وجودی خود، انوار ذات الهی را در مشرق ذاتش پرتو افشان می بیند و از
آنجا به سراسر آفاق متوجه شده، ظاهر و باطن همه چیز را فروغی از
خورشید هستی بخش ذات رحمانی می یابد و به حقیقت اشیا
می نگرد. و بر این پایه می فرماید: «یا ربّ بِنور وجهِکَ الَذی اشرَقَت
لَه الارضُ و السموات…»؛ ای پروردگارم تو را به نور و جهت سوگند
می دهم که زمین و آسمان ها را روشن نموده… .
«وجه هر چیز از آن جدا نیست و روی و نمای آن است». پس
زمین و آسمان ها چهره پروردگار است که از فروغ روی او رنگ و جلوه ای
یافته و پیدا گردیده، پس اصیل ترین و عمیق ترین هویت هر چیز، نور
خداست و انسان سالک با بازگشت به خویش و رسیدن به عرفان
حضرت احدیت، به نور خدا می پیوندد و بر همه عالم اشراف پیدا می یابد.
با این تفسیر، در زیارت امام حسین(ع) در نیمه شعبان می خوانیم:
«أشهدَ أنَّکَ نورَ اللّه الذی لم یطفأ و لا یطفأ ابدا و انَّکَ وجهُ الله الّذی لم
یهلَک و لا یهلک ابدا…»؛ شهادت می دهم که تو همان نور خدایی که
هرگز خاموش نشده و نمی شود و روی خدایی که هیچ گاه نابود نشده و
نخواهد شد.
با توجه به آنچه گفته شد، تعریف مرحوم علامه محمدتقی جعفری از
عرفان، به خوبی آشکار می شود. به اعتقاد ایشان عرفان عبارت است از:
«گسترش و اشراف نورانی من انسانی بر جهان هستی به جهت قرار
گرفتن “من” در جاذبه کمال مطلق که به لقاءالله منتهی می گردد.»
خلاصه اینکه، انسان با تهذیب نفس و تزکیه جان از راه خودشناسی،
نور خدا را در آیینه دل باز می تاباند و همه عالم را فانی در نور خدا
می بیند، و جان پاکش جام جهان نما می شود:
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
«فأینما تولّوا فثَمَّ وجهُ الله» (بقره: ۱۱۵)؛ به هر سو نظر شود وجه
خداست که مشاهده می شود. او می یابد که گستردگی وجه چندان است
که هم «این»، «تولیه»، «وجه» و هم خود «توجه»، همه و همه را فرا
می گیرد. چنین شخصی می داند که ذات خدا همان دریای بی کرانی است
که موج خروشان آن بساط اندیشه و شهود را در هم می شکند و از
این روست که «لا یدرکُهُ بعد الهمم و لا ینالُه غوصُ الفتن.»
تا اینجا بُعد نظری عرفان مخلصانه را که همانا معرفت شهودی بود،
شناختیم، اما بُعد دیگر عرفان مخلصانه، جهاد مصلحانه است که اینک
گاه کاویدن آن فرا رسیده است.
جهاد مصلحانه
سلوک عرفانی مراحل و منازل بسیاری دارد و رتبه بندی آن به
اعتبارات گوناگونی انجام می شود. در اینجا با همان ملاکی که در آغاز،
اصناف اهل عرفان را از هم جدا نمودیم، و به گونه هایی از عرفان
مخلصانه و غیر مخلصانه رسیدیم، خود عرفان مخلصانه را تحلیل
می کنیم. در واقع، با به کار زدن معیاری در کشف عیار خلوص اهل
عرفان، آن ها را در سه مرحله می گنجانیم تا مقام عرفان حسینی را
دقیق تر و عمیق تر بشناسیم.
«مخلص» اسم فاعل است و کسی را گویند که در خالص کردن
می کوشد. اولین مرتبه در عرفان مخلصانه این است که سالک در تطهیر
و تخلیص خود تلاش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 