پاورپوینت کامل قلمروشناسی دین از منظر اندیشه و کلام اسلام و مسیحیّت ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قلمروشناسی دین از منظر اندیشه و کلام اسلام و مسیحیّت ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قلمروشناسی دین از منظر اندیشه و کلام اسلام و مسیحیّت ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قلمروشناسی دین از منظر اندیشه و کلام اسلام و مسیحیّت ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

ب ـ رسالت دین از منظر اندیشه و کلام معاصر

بعد از اینکه رسالت دین را در اندیشه و کلام مسیحی بررسی کردیم، در
حوزه دین اسلام نیز غایت دین را از منظر آراء متفکرین کلاسیک
اسلامی مورد تتبع قرار دادیم. اینک جهت پرهیز از هر گونه تفصیل، به
گزارش از آراء و نظرات دین پژوهان و اندیشمندان معاصر در بحث
رسالت دین اکتفاء می کنیم.

در واقع نظریه اندیشمندان معاصر در حوزه اسلام نسبت به مسأله
غایت، از قالب و عنوان کلاسیک ـ همچون فلسفه بعثت انبیاء، ضرورت
ارسال نبی و فوائد بعثت و… ـ خارج شده و اینک در قالب هایی همچون،
انتظار بشر از دین، قلمروشناسی دین، و رسالت دین و فلسفه دین، آن
بحث را دنبال می کنند. از سوی دیگر اندیشه های معاصر در ارتباط با
رسالت دین، در میان دین پژوهان و روشنفکران وطنی، اقتباسی است از
نظریه فیلسوفان دین و متکلمین شاخص کلام مسیحی که به شکل
بومی و سازگار با ظواهر دینی آن را عرضه می کنند. با توجه به همین
نکته با سیری گذرا در آراء فوق،تلاش می کنیم نظریه مختار بیان کنیم.

۱ـ روشنفکران دینی و سکولار و رسالت حداقلی

البته رویکرد روشنفکران در بحث غایت، به یک شکل نیست و در بین
آراء آنها تفاوت اجمالی مشاهده می شود، تفاوت آراء نیز به اختلاف در
قلمرو دین باز می گردد. به همین روی می توان انتظار از روشنفکرانی که
گوهر دین (غایت دین) را در حوزه فردی و شخصی منحصر می کنند و
معتقد به هویت اجتماعی دین نیستند، «به روشنفکران سکولار» تعبیر
کرد. همچنین می توان از روشنفکرانی که در بیان غایت دین، هویّت
دین را فردی محض نمی دانند و در عین حال معتقد به حضور اجتماعی
دین به نحو اجمالی هستند، به «روشنفکران دینی» تعبیر کرد. به
عبارتی به رویکرد طیف اول می توان سکولاریسم حداکثری قلمداد کرد
و به رویکرد طیف دوم سکولاریسم حداقلی اطلاق کرد.

ـ رویکرد سکولاریسم حداکثری (ایمان و معنویت غایت دین)

این نگرش ـ چنانچه قبلاً اشاره شد ـ غایت دین را کسب یک تجربه
ایمانی و معنوی می داند که هویت فردیش بر هویت اجتماعی آن غالب
است. چنین تجربه ای چون یک امر شخصی است، دینداری حاصل آن
نیز اساسا هویت اجتماعی ندارد. هر گونه برداشت و قرائت سیاسی و
اجتماعی از دین نیز بر خلاف گوهر اصلی آن می باشد. البته در رویکرد
فردگرایانه نیز بعضی، غایت دین را وصول به یک معنویت درونی
می دانند که اساسا هویّت آن در چارچوب آموزه های دین طرح نمی گردد،
بلکه دارای یک هویت مبهم و مغشوش می باشد. در واقع تأکیدش بر
معنویّت، به یک مفهوم عام از معنویت می باشد که لزوما معطوف به
غایت و سعادت اخروی نیز نیست. بلکه معنویتی است این جهانی که
برای حل بحران ها و چالشهای انسان معاصر به کار می آید. به عبارتی
این نگاه بر یک «معنویت سکولار» در گفتمان مدرنیته تأکید می ورزد.
«معنای معنویت این است که ما هیچ چیزی فوق انسان قائل نشویم، ما می گوییم، همه
چیز در خدمت انسان، منتها به معنای دقیق تعبیر «در خدمت انسان» و نه فقط در جهت
مادیات انسان». غایت دین وصول به سعادت دنیوی معنوی است که از
رهگذر آن رضایت باطن بدست می آید. و مؤلفه های چنین رضایت
باطنی نیز عبارتند ۱ـ آرامش ۲ـ شادی ۳ـ امید. به باور این نگاه تحقق
مؤلفه های فوق به استشهاد واقعیت تاریخی و نیز بر اساس واقعیت روان
شناختی، نیازی به دین و مذهب در معنای متعالی و متافیزیکی ندارد
زیرا دین و مذهب در عصر مدرنیته، پتانسیل لازم را در عملی کردن
رسالتی همچون آرامش، شادی و امید ندارد. لذا از این رو بایستی فهم
متافیزیکی و سنتی را از دین تغییر داد، با این فهم جدید است که در واقع
یک دین سکولار و بریده از یک منشأ متعالی زائیده می گردد، و می تواند
انتظارات بشری ـ همچون معنویت سکولار ـ را پاسخ گو باشد.

این نگاه در فراز دیگر با نفی تفاوت میان دینداری و دین، گوهر دین یا
انتظار بشر از دین را به معنای انتظار بشر از دینداری و تدین تلقی
می کند. بر این اساس، هر دینداری دارای یک رسالت و گوهر دینی
می باشد؛ لازمه اش این است، که دین حقیقت و هویّت آسمانی ندارد
بلکه حقیقتی است که انسان در نسبت با مسائل درونی خود آنرا اعتبار
می کند، بدین لحاظ به تعدد دینداران می توان گوهر و رسالت دین تصور
کرد. در این صورت دین پیام و غایت ویژه ندارد که همگان در یک
حرکت جمعی در تکاپوی وصول به آن باشند، در نتیجه هویّت اجتماعی
دین بی معناست. البته ممکن است برخی قائلین به این لازمه
ملتفت نباشند.

اساسا با نفی چنین تمایزی (دین و دینداری)، پرسش از چیستی
رسالت دین و غایت دین نیز معنای روشنی ندارد؟ زیرا چنین پرسشی در
صورتی قابل طرح است که دین به عنوان یک حقیقت برتر و حیانی
پذیرفته شده باشد. حاصل اینکه این رویکرد معنوی به دین رسالتی که
برای دین طرح می کند، معنویتی درونی و سکولار برای دین است و در
پی پاسخ به چالش ها و دغدغه های انسان مدرن در عصر مدرنیته، طرح
گردیده است.

گذشته از نقدهای مبنائی که بر این نگاه وارد است، اشکال اصلی اش
وحیانی نبودن دین است. البته به این امر، تصریح نشده است. اما از لوازم
غیر قابل تفکیک آن می باشد؛ معنویت آن نیز در راستای همان دین
دنیوی است. لذا قید «معنوی بودن» صرفا به این معنا است که هویت
آن، از سنخ فعل و انفعالات مادی نیست. به نظر می رسد این نظریه به
گونه ای از تلقی بودائی معنویت تأثیر پذیرفته است، در آنجا معنویت
فراتر از چارچوب دین طرح می گردد.

تلقی دیگری که در این رویکرد قابل طرح می باشد، غایت دین را
«ایمان گروی» می داند. هر چند تفاوتی اساسی با نگاه گذشته ندارد امّا
می توان فرقهای اجمالی برای آن بیان کرد. هر دو نگاه بر اینکه دین
امری فردی و شخصی تأکید می ورزد. اما تلقی دوم ـ بر خلاف تلقی اول
ـ این دین شخصی، را به عنوان یک نوع تجربه درونی یا، یک نوع ایمان
فردی که در چارچوب آموزه های دین قرار گرفته است، طرح می کند، لذا
بر ایمان دینی فردی پای می فشارد که بر تجربه باطنی استوار است و
گرایش های ایدئولوژیک و سیاسی در آن وجود ندارد.

بر این اساس دینداری فرد به میزان شدت وحدّت این تجربه قلبی و
درونی بستگی دارد. به همین روی دین لزوما به معنای مجموعه ای از
گزاره هائی نیست که از سوی وحی اعلام شده باشد. یا چنانچه اعتقاد به
عدل، توحید و امامت و معاد نیز شاخص دینداری محسوب نمی گردد. با
این بیان، هویّت شناختاری دین، مورد بی توجهی واقع می شود. این
تفکر عموما در میان اندیشمندان کلام مسیحی همچون شلایر ماخر و
تیلیش مطرح می باشد. طبق این نگاه، ایمان جمعی و ایمان اجتماعی
معنای روشنی نخواهد داشت. دین فاقد یک هویت اجتماعی است.

غایت و رسالت دین از این منظر نمی تواند، حداکثری باشد. انتظاری
که بر این اساس از دین شکل می گیرد، انتظارات اجتماعی و سیاسی
نخواهد بود، بلکه به انتظارات فردی و شخصی محدود است. هدف بعثت
انبیاء نیز احیاء تجربه دینی می باشد. اصلاً غرض انبیاء این نبوده که
مردم را از درون در جهت تغییر واقعیتهای اجتماعی، متحول کنند. این
نگاه، در مقام پاسخ به این سؤال که «پس چگونه پیامبر(ص) توانست
واقعیت های اجتماعی را تحوّل بخشند؟» بر این باور است که
پیامبر(ص) در این امور همچون یک سیاستمدار وارد فعالیت های
سیاسی شده است. «علاوه بر اینکه نبی از غیب با خبر شده بود یک سیاستمدار بسیار
باهوش و عاقل هم بود». لذا شأن نبوی ایشان یعنی دعوت به ایمان، غیر
از شأن سیاستمداری ایشان است اصلاً پیام نبوت در حوزه تغییرات
اجتماعی نیست.

هر چند نگاه فوق حفظ رشد تجربه ایمانی را منوط به ایجاد شرایط
اجتماعی می داند، اما شرایط اجتماعی مورد نظر، به معنای تشکیل نظام
اجتماعی دینی یا یک نوع حکومت دینی نیست. شرایط اجتماعی که
می تواند در آن ایمان دینی، رشد و نمو پیدا کند یک نظام اجتماعی آزاد و
لیبرال و دموکراتیک می باشد، که در آن هیچ قرائت از دین حجیّت و
رسمیت ندارد. مصداق عینی چنین اجتماعی ـ که در آن آزادی های فرد
تضمین شده است ـ جوامع صنعتی و نیمه صنعتی هستند، اما بر این
اساس نظام اجتماعی و سیاسی و روابط خانوادگی در عصر پیامبر وجود
داشت. اما نه بدین معنا که لزوما پیامبر(ص) قوانین اداره جامعه ای را
وضع کرده است بلکه اثر مداخلات کتاب و سنت، برداشتن موانع سلوک
توحیدی بوده است و پیامبر همانند یک مصلح معنوی که هدف
اصلاحی دارد وارد این حوزه ها شده است.

حاصل و نتیجه نهایی تلقی فوق این است: دین در عصر جدید و با
وجود پیچیدگی جوامع، رسالت اجتماعی و سیاسی ندارد، رسالت دین
یک سلوک معنوی (در چارچوب آموزه های دین) و شکوفائی ایمان در
جان مؤمنان است. این غایت نیز لزوما در جوامع بسته ای که بر
انگاره های سنتی متکی هستند، تأمین نمی گردد بلکه نیاز به جامعه ای
مدرن است که بر انگاره های مدرن مبتنی باشد. از این رو اجرای دین به
شکل خاصی از حکومت و مهندسی اجتماعی نیاز ندارد.

ـ نقد و ارزیابی: نگاه فوق با این پرسش اساسی روبروست که بی تفاوتی
دین به الگوهای توسعه جامعه چه پیامدی را دنبال دارد؟ چگونه ممکن
است جهت گیری حاکم بر الگوهای توسعه و مهندسی اجتماعی مأخوذه
از نظریه های غربی، صرفا معطوف به تمتعات دنیایی، باشد و دائمابه
شدت حرص طمع دنیوی را دامن زند، و با این وجود از رشد ایمان دینی
سخن بگوید؟ اگر چنین بود که جوامع لیبرال و دموکراتیک، فضای آزاد
برای دینداری فراهم کرده اند. بایستی شاهد رشد ایمان و معنویت در
آن ها باشیم، در حالی که وجود بحران ها و خلاءهای معنوی و اخلاقی،
رواج پوچ گرائی در آن، شاخص مهمی بر بطلان نگاه فوق است. اگر در
سده اخیر شاهد رشد رویکرد ایمانی مردم هستیم به لحاظ واکنش به
بن بست حاکم بر مدرنیته غرب است، که در روند جدید، بشریت معنویت
حقیقی و ایمان را در آموزه های دین جستجو می کند. نه در جوامع
صنعتی و لیبرال. با حاکم بودن چنین وضعیّتی در جوامع لیبرال، تکلیف
جوامع دینی نیز روشن است. جامعه اسلامی که در وضعیّت گذار، اینگونه
دچار بحران هویت و ضعف ایمان دینی شده است، با تحقق تمام و کمال
الگوهای توسعه و مدرنیته، وضعیت بسی بحرانی تر خواهد داشت.

در یک نگاه کلان، رویکرد سکولاریستی فوق، اساسا با پذیرش
مدرنیته و انگاره های آن به عنوان گفتمان حاکم بر جهان معاصر، آن را
پیش فرض خود در تحلیل دین شناختی قرار داده اند. در این راستا دین
و آموزه های آن بایستی در هماهنگی با آن، تعدیل و اصلاح شود؛ تا آنجا
که به نفع هویت مدرنیته و انگاره های آن مصادره شود. از این رو عصری
کردن دین با قرائت عرفان اگزیستانسیالیستی و بودائی و نیز با قرائت
الهیات پروتستانتیسم مسیحی، مسیر را برای هماهنگی انسان معاصر
با تحوّلات شتابان دنیای مدرن فراهم می کند. در حالی که اولاً نه آن
«معنویت» صحیح و نه این «ایمان» کامل است. ثانیا: حداقل مورد
پذیرش برای دینداری نیز روز به روز به انزوا خواهد گرایید یا به مقابله با
قالبهای حاکم بر خواهد خواست.

ـ رویکرد سکولاریسم حداقلی (خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء)

در میان روشنفکران دین بعضی رسالت دین و هدف بعثت انبیاء را،
دعوت به توحید و خداپرستی و رسیدن به سعادت اخروی می دانند. این
رویکرد با طرح این پرسش که اساسا باید چه انتظاری از دین و بعثت
انبیاء داشت؟ سعی کرده است، از رهگذر بیان نسبت دنیا و آخرت به این
پرسش پاسخ دهد. که هر دو نگاه، در بیان رسالت دین به یک گوهر واحد
تأکید می ورزد. هر چند نوع استدلال ها اجمالاً تفاوت دارد.

مرحوم بازرگان از جمله روشنفکرانی است که رسالت انبیاء را رسیدن و
پرداختن به امور معنوی و اخروی می داند، از آنجا که درک انسان از
تصویر و ترسیم چنین اموری عاجز است، این امر بر عهده دین سپرده
شده است. از این رو رسالت دین معطوف به اموری است که با فهم و
درک بشری نمی توان به آن نائل شد و هر گونه رسالت دنیوی برای دین
به دور از شأن خدا و انبیاء است، چرا که در حوزه حیات دنیوی، سیره
عقلاء و عقلانیت و تجربه علمی بشری کفایت می کند. وی هدف بودن
توام دنیا و آخرت را یک امر پارادوکسیکال می داند. به همین روی
پیامبران آمده اند بر علیه خود محوری انسان قیام کنند و همچنین بر
انگیخته شده اند تا از وجود دنیای جاودان و بی نهایت بزرگ برای ما خبر
دهند.

ایشان ادله ای نیز برای این ادعا ارائه می کنند. از جمله اینکه دخالت
دین در حوزه حیات دنیوی و اصلاح نظام معاش موجب می گردد
دینداران و مؤمنین انتظارات و توقعات زیادی از ناحیه دین داشته باشند.
در صورتی که دین نتواند بر تمام انتظارات بشری پاسخگو باشد نقص و
ایراد بر دین وارد می گردد. از این رو باعث انصراف و سلب امید و ایمان
دینداران می گردد. از سوی دیگر با حضور دین در مناسبات اجتماعی
و سیاسی، خلوص دین و قدسیت دین در محاق ابهام فرو رود.

دکتر سروش نیز در بیان فلسفه بعثت و رسالت انبیاء، با طرح این سؤال
آغاز می نماید که انتظار بشر از دین چیست؟ آیا دین برای بشر آمده
است یا بشر برای دین آمده است؟ با مفروض گرفتن اینکه دین برای
بشر آمده است، می گوید دین بایستی انتظارات ما را پاسخ گو باشد. در
پاسخ به این سؤال نیز معتقد است دین آمده تا به آن سنخ از انتظاراتی
پاسخ گوید که در جای دیگر پاسخ داده نمی شود. در تعیین مصداق
نیازها و انتظارات سراغ متون دینی نمی رود. قرآن را وافی این به مقصود
نمی داند، زیرا خود فهم متون دینی منوط به محدود انتظارات ما از دین
است نسبت به اینکه چگونه بایستی انتظارات ما از دین شکل گیرد
می نویسد: «لذا تحدید انتظارات ما از دین، تبیین دو امر ضرورت دارد: یکی گوهر
دین و دیگری آن دسته از نیازهای اصیل آدمی که جای دیگر اشباع نمی شوند و تبیین
این هر دو امر، خارج از دین صورت می گیرد.»

در پاسخ اینکه اساسا فلسفه نزول دین چیست و اینکه دین برای چه
منظور و مقصودی آمده است؟ در یک محور خلاصه می کند و آن سعادت
اخروی است. زیرا اگر آخرتی نبود، دین هم نازل نمی شد.

البته چنین نتیجه ای با توجهی به موضعی که وی در نسبت میان دنیا و
آخرت معتقد است قابل توجیه و تفسیر است. از منظر نگاه فوق: چهار
فرض در نسبت «دنیا و آخرت» قابل طرح است: ۱ـ دین نه برای دنیا نه
برای آخرت آمده است. ۲ـ دین برای دنیا آمده و دارای یک مرانامه
دنیوی است. ۳ـ دین فقط برای سعادت اخروی است. ۴ـ دین برای
تأمین سعادت دنیا و آخرت آمده است. در میان فروض چهارگانه
فرض چهارم قابل دقت است. لذا در تبیین نسبت دنیا و آخرت به
تحلیلی توجه می کند که بتواند سهم دنیا را در رسالت دین و تأمین
نیازهای اصلی آدمی روشن کند. اما این میزان از ارتباط و نسبت، نیاز به
این دارد که بفهمیم به هر حال اصل و محور سعادت اخروی با سعادت
دنیوی؟ و ارتباط این دو چیست؟ به همین جهت وی تصریح می کند
دین در اصل برای آخرت جهت گیری شده است. رسالت اصلی دین
رسیدن به سعادت اخروی است؛ توجه دین و آموزه های آن به امور دنیوی
یک امر بالعرض و بالتبع می باشد. «دین برای تأمین سعادت اخروی ناچار و به
تبع به امر دنیا هم می پردازد، توجه کنید که می گوییم به ناچار و به تبع»

اما این میزان از توجه دین به دنیا به این معنا نیست که دین سطح و
سقف معیشت و نحوه و نوع آن را معین می کند، بلکه فقط جهتش را
می دهد. بر اساس نگاه فوق رابطه دنیا و آخرت یک نوع رابطه مقدمه و
ذی المقدمه است، دنیا مقدمه تحقق سعادت اخروی است.

البته بازرگان نیز توجه دین به مسائل دنیوی و معیشتی را محصولات
فرعی دین می دانست. اینکه ایشان اجتماع دنیا و آخرت را اجتماع
نقیضان می دانست، منظورشان این بود اصالت داشتن هر دو امر
پارادوکسیکال است. (paradoxtcl) و الا ایشان بر این مطلب توجه
داشت که دین در امور دنیوی نیز حضور و مداخله دارد. اما آن را غایت به
تبع می دانست نه هدف اصلی، لذا هر دو موضع در بیان اینکه رسالت
اصلی دین و بعثت انبیاء سعادت اخروی بوده و دنیا مقدمه و طریق
رسیدن به آن می باشد و توجه دین نیز به مسائل دنیوی مقصود بالعرض
دین می شود. لذا دین در مکانیسم اداره جامعه و مهندسی اجتماع و نظام
معاش دخالتی ندارد.

مهمترین نقدی که می توان بر نظریه فوق وارد دانست، بررسی نوع
تصویری است که از ارتباط و نسبت دنیا و آخرت ارائه کرده اند. این
نگرش تلاش دارد نوع رابطه را در قالب به رابطه مقدمه و ذی المقدمه یا
ذات و عرض تبیین کند. البته محوریّت سعادت اخروی و طریق بودن
سعادت دنیوی رویکردی است که ما نیز بر آن تأکید می ورزیم، اما در
نتیجه گیری با آنها موافق نیستیم، لذا سخن ما معطوف است بر نوع
نتیجه گیری که از ارتباط میان آندو گرفته شده است.

توضیح اینکه اساسا عرض بودن حیات دنیوی نمی تواند بمعنای نفی
دخالت دین در مناسبات اجتماعی و سیاسی باشد. یعنی اصل بودن
سعادت اخروی با یافتن برنامه ریزی و مهندسی اجتماعی متناسب برای
بستر سازی جامعه در جهت رسیدن به آن سعادت اخروی، هیچ نوع
مغایرتی ندارد. زیرا محور بودن سعادت اخروی دقیقا در نوع برنامه حیات
دنیوی تاثیر می گذارد. هر گونه نظام معاشی و هر شکل حیات دنیوی،
نمی تواند بشر را به سعادت مورد نظر نائل کند. در این راستا استاد
مطهری نکته قابل توجهی در ارتباط مقدمه و ذی المقدمه یا دنیا و
آخرت بیان می کند که اساسا مقدمه بودن اموری برای ذی المقدمه از
ارزش ذاتی امور مقدمی کم نمی کن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.