پاورپوینت کامل پست مدرن های ایرانی؛ مشکل ما و پاسخ آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پست مدرن های ایرانی؛ مشکل ما و پاسخ آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پست مدرن های ایرانی؛ مشکل ما و پاسخ آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پست مدرن های ایرانی؛ مشکل ما و پاسخ آنها ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۸
۱
داستان «پست مدرنیسم ایرانی» و به تازگی «پست مدرنیسم
اسلامی» ، شگفت انگیزترین داستان سال های اخیر تفکر در ایران
است. چه، در شرایطی که هنوز جامعه ایرانی به تجربه ناقصی از تجدد
بسنده کرده است، قدم در راه بسا تجدد گرایی گذارده است. گذشته از
اینکه آیا چنین ترکیبی، مفاد روشنی ارایه می دهد و اساساً منظور از
پست مدرن، همان معنا و مفهوم غربی آن است گونه ای متفاوت از آن در
جهان اسلام یا ایران به تصویر می کشد؟
هنوز اصل و کلیت خود «پست مدرنیسم» نیز در میان روشنفکران
مسلمان، چنان که باید مطرح نشده است. معدود آثار و تفاسیر ی که
روشنفکران مسلمان در خصوص پست مدرنیسم عرضه کرده اند،
آزمایشی و شتاب زده است و بیشتر مباحثات و مجادلات فکری آنها،
هنوز در بین تفکیک مقدر سنت و تجدد در نوسان است. در حالی که
امروزه در غرب، برخی پست مدرنیسم را امری مربوط به گذشته
می دانند، متفکرین مسلمان هنوز با مسایل قدیمی مدرنیسم دست به
گریبان اند.
با این وصف پست مدرنیسم برای انسان مسلمان معاصر چه مفهومی
دارد؟ آیا اساساً صورت دیگری از مدرنیسم است؛ اگر نه وجه تمایز آن از
مدرنیسم چیست؟ چگونه میان اندیشه های ایرانی یا اسلامی با پست
مدرنیسم نسبت برقرار می شود؟
هر چند عدم اطمینان به مدرنیته و بازشدن راه برای برخی دیگر از
ایده ها در پست مدرنیسم، راه را برای حضور هر ایده ای ـ از جمله اسلام ـ
در جهان کنونی باز می کند و مسلمانان می توانند خوش بینی و اشتیاق
نسبت به خودشناسی نهفته در پست مدرنیسم را مغتنم بدانند و از تکثر
و نسبیت حقیقت، حقیقت مستور خود در دوران استیلای تجدد را آشکار
کنند، اما نسبیت مشکوف در پست مدرنیسم، ممکن است محتوای
وحیانی حقیقت دین آنها را که خصلتی فرا فرهنگی، فرا دنیوی و
فرازمینه ای دارد، به مخاطره اندازد. گذشته از پاسخ های احتمالی که به
این قبیل پرسش ها داده می شود، به طور حتم تحولاتی در دوران ما در
شرف وقوع است که با آنچه از مدرنیته به دست آوردیم، به کلی تفاوت
دارد. بنیادهایی که در طول زندگی نسل ها بر پایه «خرد خود بنیاد» یا
«عقل مکتفی بالذات» بر پا بودند، اکنون رو به ویرانی نهاده اند. تلقی ما
از «خود» و «دیگران»، برداشت ما از مفاهیم طبقه، نژاد، قدرت، علم،
دانش، ملت، دولت و… در حال تغییر است؛ هر چند ماهیت و عمق این
تحولات چندان روشن نیست، ولی ادراکی در شرف تکوین است که
نشان می دهد، ما به مرحله متفاوتی از تاریخ بشر وارد می شویم؛
مرحله ای که از پی مدرنیسم می آید و امروز آنرا پست مدرنیسم می نامند.
اگر دیروز، در عصر سیطره و گسترش مدرنیته در تعطیلات تاریخ به سر
می بردیم، امروزه نمی توانیم مجدداً به تعطیلات دیگری برویم. غفلت از
تکانه های پست مدرنیسم، شاید به معنی از دست دادن بسیاری چیزها
باشد.
این مسئله که ماهیت این تحول جدید چیست و آیا رخ دادی در تداوم
مدرنیته به حساب می آید که گسست از آن است؟ میان متفکران غرب و
به تبع، روشنفکران ایرانی به چالشی بدل شده است. افرادی چون گیدنز،
پست مدرنیسم را همان مدرنیته متأخر می دانند که حاصل فشرده تر و
کثیرتر شدن فرایندهای دوران مدرنیته است. هابرماس نیز مدرنیته را
پروژه ای ناتمام می خواند که با تفطن به بنیادهای خویش، خود را کامل
می کند. در مقابل، متفکران اصلی جهان پست مدرنیسم، آنرا آغازی
دیگر و پایانی بر مدرنیته معرفی می کنند.
روشنفکران ایرانی نیز اغلب، پست مدرنیسم را تداوم مدرنیته
می دانند، از دکتر رضا داوری که به رهبر فرا نوگرایان در ایران شهرت دارد
تا سید جواد طباطبایی که علاقه ای به این قبیل بحث ها ندارد، جملگی
پست مدرنیسم را برون رفتی از بحران های مدرنیته می دانند. ایده
اصلی سید جواد طباطبایی هم چنان که خود به صراحت در کتاب «زوال
اندیشه سیاسی در ایران» اعلام می کند، آن است که اندیشه سیاسی
غرب، از آغاز آن در یونان باستان تاکنون، به نوعی «اندیشه بحران»
است. این اندیشه، همواره در مواجهه با پرسش از انحطاط یا راه فراری
برای خود یافته است و امروزه نیز پست مدرنیسم، راهی برای مشکلات
فعلی غرب می یابد. دکتر داوری نیز پست مدرنیسم را مرحله ای از
تجدد می داند که طی آن، علم به اطلاعات مبدل شده و اصول و مبانی
عالم تجدد را مورد تردید قرار داده است.
۲
اگر پست مدرنیسم، تفطن مدرنیته به بنیادهای خویش است، نه
مرحله ای پس از آن، در چه چیزی تفطن می کند و بر سر چه مسئله یا
مسایلی از تجدد خرده می گیرد؟ گر چه پست مدرن ها تفاوت های
بسیاری با هم دارند، اما به نظر گلز در کتاب Postmodernism,
Reason and religion، همه آنها در نسبیت گرایی، با هم توافق
دارند. آنها به وجود حقیقی یگانه و منحصر به فرد اعتقادی ندارند و بر آن
اندکی حقیقت متکثر، چند ضلعی و فرار است. علاوه بر این، آنان برای
معرفت هیچ تکیه گاهی قایل نیستند. دکارت این تکیه گاه را در
احساسات و اندیشه جست و جو می کرد؛ ولی در نظر پست مدرن ها، امور
را معانی به وجود می آورند، فرهنگ بستر معانی است و آدمیان این
معانی را از فرهنگ هایشان اخذ می کنند و دلیلی ندارد که فرهنگی را بر
فرهنگ دیگر ترجیح دهیم.
گلز دو جریان متفاوت به هم پیوسته را ترسیم می کند که پسا تجدد
گرایی را در پی داشته اند:
الف. جریان نخست، جهان استعمار گرایی است که با پوزیتیویسم
همراه بود .
ب. جریان دوم استعمار زدایی است که با هرمنوتیک همراه است.
از نظر گلز، پوزیتیویسم در جست و جوی حکم کلی در تصویر عالم بود
و به وجود واقعیت های عینی و در دسترس بودن آنها اعتقاد داشت. این
واقعیت را می توان با نظریه ای عینی و آزمون پذیر که فی نفسه به هیچ
فرهنگ یا مشاهده گری وابسته نیست، تبیین کرد. در مقابل، مخالفان
پوزیتیویسم معتقد بودند که هیچ مشاهده گری، از شرایط اجتماعی اش
مستقل نیست. واقعیت ها مستقل از فرهنگ، نه در دسترس اند و نه قابل
فهم؛ حتی اگر دو مشاهده گر از یک فرهنگ باشند، به دلیل اینکه
تعلقات و انتظارات و پیش داوری های متفاوتی دارند، نتایج مشاهده آنها
یکی نخواهد بود، در نتیجه هرگز مشاهده عینی رخ نمی دهد.
از این رو، پسا تجدد گرایان به ذهنیت گرایی عقیده دارند و به هیچ
حقیقت عینی یکتایی باور ندارند و حقیقت تأویلی یا هرمنوتیکی را به
جای آن قرار می دهند. حقیقت تاویلی، حقیقتی است که ذهنیت
پژوهشگر، خواننده یا شنونده موضوع پژوهش در آن دخیل است.
بدین ترتیب، پسا تجدد گرایان در مقابل پوزیتیویست ها، جنبشی
علیه معرفت شناسی رایج در غرب به راه انداختند و سنت رایج
معرفت شناسی ـ که از زمان دکارت به این سو، همه انسان ها و اذهان را
مساوی دانسته و توجهی به فرهنگ ها و نظام های معنایی و تاثیر اینها
بر اذهان آدمیان نمی کرد ـ را مورد مناقشه قرار داد.
در این سنت، همه اذهان دارای استعدادی یکسان در دستیابی به
حقیقت هستند که به کمک به کارگیری روش صحیحی، می توانستند به
حقیقت یگانه و عینی دست یابند، بی آنکه از فرهنگ های خود متاثر
باشند. جنبش پسا تجدد گرایان علیه این سنت، دو پیامد اصلی داشت:
۱. وجود حقیقت عینی مورد انکار قرار گرفت.
۲. وجود ذهنی، فارغ از فرهنگ ها و معانی، مورد مناقشه جدی واقع
شد.
آنچه گلز به خوبی از پسا تجددگرایی گزارش کرد، در واقع تمام حقیقت
پست مدرنیسم است. اینکه گفته می شود، پست مدرنیسم جنبش سلب
گرایانه است، همین نفی دعوی مدرنیته در باب حقیقت عینی و یگانه را
مورد نظر دارد. افزون بر این، پست مدرنیسم، خود استعداد و قابلیت
جایگزینی ندارد؛ به عبارت دیگر، ایده های پست مدرن دعوی تاسیس
ندارند. به همین دلیل، گرچه پرسش های آن پرسش هایی اساسی است؛
اما نباید در آنها توقف کرد. باید با عبور از این پرسش ها، بنیادهای
دیگری اتخاذ کرد.
پیش از اینکه به این مسئله بپردازیم که آیا اساسا پرسش های پست
مدرنیسم، پرسش های ما نیز هستند یا خیر و اینکه آیا بازگشت، مثلاً به
هایدگر، بازگشت ما نیز خواهد بود؟ اجمالا به بررسی این مسئله خواهیم
پرداخت که اغلب پست مدرن های ایرانی، بر این موضوع اتفاق دارند که
امروزه، چالش سنت و تجدد، جذابیت و موضوعیت خود را از دست داده و
تفکیک مقلد میان سنت و مدرنیسم، بسیار کمرنگ و بلا موضوع شده
است. طبقه بندی گذشته امور به سنتی و مدرن، خود از متافیزیک دوران
مدرن بر می خاست و ما متاثر از این متافیزیک، تصور می کردیم که
جهان در تحولی تک خطی از سنت به مدرن قرار دارد. فکر می کردیم
سنت منزل هایی است که باید هر چه زودتر پشت سر گذشته شود تا هر
چه سریع تر به دنیای مدرن متصل شویم. امروزه، نه اروپا قلب جهان
است و نه امریکا، هر دو خصلت اوتوپیایی خود را از دست داده و نگاهی
انتقادی به خود دارند. ما هم لازم است به خود با تامل بنگریم. امروزه
سنت، جدی تر از گذشته، می تواند مورد تامل قرار گیرد و دیگر همچون
منزلی باز دارنده به حساب نمی آید، چنان که دیگر مقدس نیست، زیرا
تقدس سنت خود، واکنشی به خرد گرایی دوران مدرن بود که با متواضع
شدن خرد در دوره پست مدرنیسم، تقدس سنت نیز کنار می رود. در آن
سو، تجدد نیز به آن معنا، اسطوره ای بیش نیست و مشخص نیست که
حدود و ثغور آن کجاست و چه معنایی می دهد.
به همین دلایل، به روایت بسیاری، بهترین محصول پست مدرنیسم،
میل به تامل بیشتر است ؛ تأمل در این مسئله که بنیادی وجود ندارد و به
جای آن کثیری از خردها حضور دارد. از نظر میشل فوکو، حتی دیوانگان
هم ایده ای مخصوص به خود دارند، که منظر خرد خود بنیاد مدرنیته به
حاشیه رانده شده اند. اگر دیوانگان می توانند، از حاشیه به متن بر گردند،
به طریق اولی سنت این موقعیت را می یابد که خود را عرضه کند و دین
می تواند، به عنوان مهم ترین شالوده عرصه فرهنگ، موضوعیت یابد.
اما باز خوانی دین و سنت، با این بنیادهای جدید و تحولات فکری
دوره پست مدرن، نیرو و انرژی عظیم فکری می طلبد. در جامعه ما،
بعضا ایده پست مدرن، پناه بردن به روایت های بنیاد گرایانه دینی را در
پی داشته است، اما پست مدرنیسم، مطمئناً راهی برای آنها نمی گشاید
و این ناشی از قرائت غلط از پست مدرنیسم است.
۳
اگر قرار است سنت و دین، در این فرصت جدید حضور بیابند، به این
معناست که تحولات فکری دنیای جدید بپذیرند و سپس خود را بازبینی
کنند. به همین دلیل، مهم ترین پرسش فرا روی روشنفکران ایرانی آن
است که اکنون که بنیادهای مدرنیته به پرسش گرفته شده اند، دین
چگونه می تواند خود را باز خوانی کند؟
سوگمندانه باید گفت، در ایران کسی در این زمینه کار جدی نکرده
است. از میان روشنفکران مذهبی، شاید بتوان به تلاش های دکتر سیف
زاده اشاره کرد که به صورت شفاهی و در جمع دانشجویان خود، می کوشد
پاسخی به این پرسش بیابد، اما به دلیل درگیری در مؤخره بحث و فرو
نرفتن در عقبه های فلسفی و معرفت شناسی مسئله و نیز بدون تکیه بر
یک دستگاه فلسفی مقتدر که او را در پیوند اندیشه توحیدی با پست
مدرنیسم یاری رساند، در سطح و میانه راه، باقی مانده است.
بدین ترتیب، عدم توجه لجنه روشنفکر دینی ما به این پرسش، به
نوعی ما را دچار بحران کرده است. با این همه، ترس آن می رود که تامل
آنها به همان تلاش نوگرایان دینی بینجامد؛ به سخنی دیگر، پاسخ به
این پرسش ها، نیازمند نوعی نو اندیشی دینی است که با سنخ نو اندیش
دینی دوره گذشته متفاوت است. اگر در دوره ای، مرحوم دکتر علی
شریعتی می کوشید تا بر مبنای اصول مدرنیته، به بازسازی اندیشه دینی
بپردازد یا دکتر عبدالکریم سروش، براساس همان اصول، به نقد معارف
دینی همت می گمارد، امروزه با توقف در بنیادهای مدرنیته، دیگر امکان
و فرصتی برای بازسازی و پالایش دین نداریم.
امروز، نه باز سازی مرحوم شریعتی و تلاش او در ارایه هندسه اندیشه
دینی کار ساز است و نه شالوده شکنی سروش، اکنون جز جدی گرفتن
نقدهای پست مدرن به بنیادهای دنیای مدرن راهی نداریم، تا هم در
بازسازی دینی از شریعتی فراتر رویم و هم قادر باشیم از بن بست هایی
که پروژه سروش در مقابل روشنفکر دینی گسترده است، فراتر رویم.
به جای اینکه نیاز به کسانی چون مرحوم شریعتی داشته باشیم که
متاثر از اندیشه مدرن، همه چیز را در یک نظم هندسی به هم پیوند دهد
و موجبات قرائتی ایدئولوژیک از سنت و دین را فراهم آورد، باید همه
توان دین را در صورت متکثر آن بسیج کنیم. امروزه باید دین را از
صورت نقشه (هندسه ای) که می خواهد کاری انجام دهد، به یک موج
گسترده آب تبدیل کنیم تا روان شود و راه های نفوذ را خود بیابد.
نمی توان دین را براساس شعار معین و برای هدف معین سازماندهی
کرد. البته از اینکه سخنان چنین برداشت نشود که پایان ایدئولوژیک
کردن دین، به معنی پایان خود دین نیست، اتفاقاً در دوره جدید، ضرورت
دین مسجّل تر شده است و تنها نحوه تعامل آن و نسبت برقرار کردنش
با تحولات جدید، نیازمند تامل است.
۴
تفطن به ضرورت عبور از باز سازی یا شالوده شکنی باورها و
ایستادهای سنت و دین، بر مبانی و اصول مدرنیته، به معنی وقوع بحران
در پارادایم گذشته روشنفکری و ضرورتی دیگر به تاسیس پارادایم و سر
مشقی جدید است. گذشته از اختلافات و گرایشات متنوعی که پست
مدرن های ایرانی دارند، می توان به نحوی به وجود یک اجماع مرکب،
مبنی بر پذیرش اصولی در میان آنان اعتراف کرد.
این اصول و مشترکات همان مقدمات پارادایم جدید است که در ذیل
به عناصر اصلی آن اشاره می کنیم:
الف. چه تجدد و دستاوردهای آن را مطلوب بدانیم و چه ندانیم ، و
چه معایب آن را محصول و برآیند تکنولوژی بدانیم ـ و در نهایت همانند
هایدگر فتوا به قتل تکنولوژی دهیم و خواهان خلق جهانی غیر تکنیکی
شویم. یا محصول ارزش هایی بدانیم که تکنولوژی را راه می برند، به
ناگزیر در دنیایی زندگی می کنیم که وارد عصر مدرن شده است
برخلاف تصور برخی ایرانیان که در مواجهات اولیه با مدرنیته، خیال
می کردند که می توان با تجدد به صورت گزینش برخورد کرد، تجدد خارج
از اختیار ما قرار دارد؛ به گونه ای که عقل مدرن، چون عینکی بر چشم ما
زده، رنگ خاصی به تصاویر می بخشد که ما از دنیای پیرامون و حتی
خودمان داریم. بالاتر از آن اینکه، اگر در «خود» تامل می کنیم، خود
محصول «دیگری» است، آن «دیگری» یعنی مدرنیته، با غیریت
سازی های خود، موجب معرفت به خویش در ما شده است ؛ به علاوه
زندگی در جهان کنونی، بدون بهره گیری از دستاوردهای مدرنیزاسیون،
تقریباً غیر ممکن شده است، به تعبیر دکتر داوری، ما کامپیوتر، تلفن
سلولی، ایمیل و اینترنت را دوست داریم و مصرف می کنیم؛ اینکه
پست مدرن ها علاقمند به گذار از مدرنیته هستند، به معنی در پرانتز قرار
دادن مدرنیته نیست، بلکه به معنی تجربه کردن و نماندن در آن
است.
ب. ایدئولوژی مدرنیسم و جزمیات آن، دیگر اعتباری ندارد، حتی
متفکران مشهور غربی چون هابرماس و نیز پست مدرن های ایرانی که
به زعم ما، بعضا در اوضاع و احوال تجدد تنفس می کنند، اعتراف دارند
که مدرنیسم زیر ضربان بحران ها و تناقض های قرن بیستم و حملات
طرفداران پست مدرنیسم، لطمات جبران ناپذیری را متحمل شده و از
بسیاری ادعاهای خود دست کشیده است. «عقل خود بنیاد» که به تعبیر
دکتر مدد پور، مشخصه اصلی مدرنیته به حساب می آمد و بدون
رقبت، مصالح و منافع بلند مدت جمعی و جهانی انسان را فدای مصالح
خرد کوتاه مدت و شخصی می کرد، به بحران مبتلا شده است.
ج. زیست غربی به انحای مختلف، قابل نقد است و نمی توان آن را
همانند گذشته، الگویی مطلق در باب توسعه یافتگی دانست. اروپا و به
طور کلی غرب، به عنوان قلب و قبله عالم، از چشم افتاده است؛ از این رو
می توان و باید، ابعاد در هم تنیده این زندگی را از هم تفکیک کرد.
نخست این کلاف در هم پیچیده را از هم گشود و آنگاه در مورد آن
قضاوت و داوری کرد.
د. به دلیل تابعیت زندگی ما از تحولات رخ داده در دنیای مدرن، زیست
ما نیز نیازمند بازنگری و بازبینی است. این بازبینی واجد دو جنبه حیاتی
است: نخست آنکه، اعتماد به خود، سنت و دین را به منزله بخشی از
حقیقت، بالا می برد و دوم اینکه ما را در مواجهه با پرسش های دوره
جدید، به تاملی مجدد وا می دارد.
به نظر می رسد که در پرتو اصول چهارگانه فوق، پس از یک صد سال
چالش نظری، کاروان روشنفکری ما به موضعی نزدیک می شود که در
آغاز باید در قبال مدرنیته و غرب اتخاذ کند؛ یعنی نگاه مثبت به تجدد و
دستاوردهای آن، در عین نفی ایدئولوژی مدرنیسم و تلاش برای
ارایه نظری مبتنی بر حقایق شرقی و غربی.
۵
نحله های پست مدرن ایرانی:
۱. دفاع پست مدرن از سنت
شاید بتوان گفت قوی ترین نحله پست مدرن ایرانی، در چند دهه
اخیر، همین نحله ای است که با ترکیبی از اندیشه های هایدگر و عرفان
اسلامی، به نقد مدرنیته پرداخته و با تغذیه اندیشه های پست مدرن، به
دفاع از سنت همت گماشته است. این نحله که به عنوان «حکمت
معنوی» تا پست مدرن، بیشتر علاقه دارد، پر نفوذترین جریان روشنفکر
دینی در سال های پس از انقلاب اسلامی به حساب می آید که دارای
امکانات و مناسباتی در ساخت قدرت است.
شناخت عمیق آنها از غرب و نقدهای فلسفی آنها بر مدرنیته ـ که
بیشتر بر فلسفه هایدگر و نیچه استوار است ـ موجب شده تا سنت گرایان
و محافظه کاران، در مصاف با نو گرایان (ـ اعم از دینی و غیر دینی)
محتاج آنان شوند.
از سوی دیگر، فقدان پایگاه اجتماعی و قلت منابع قدرت این نحله
موجب شده، تا اینان نیز پشت سر سنت گرایان قرار گرفته، با آماده
سازی آتش تهیه توپخانه سنت گرایان، پروژه تجدد ستیزی خود را به
اجرا در آورند. گرچه انگاره های این نحله، به ویژه آرا و نظریات دکتر
رضا داوری و محمود مدد پور، به نیروهای سنتی، به ویژه روحانیت کمک
می کند تا در دورن گفتمان مدرنیته، حکومت دینی مبتنی بر ولایت فقیه
را توجیه و تبیین کنند. نقدهای هایدگری داوری ـ به خصوص ـ از
اومانیسم و مدرنیته، زمینه را برای نقد و تهاجم به دموکراسی های غربی
و طرح نظریه حکومت ولایت مدار فراهم می کند؛ اما نقطه عزیمت آنها
با نقطه عزیمت روحانیون تفاوت دارد.
زبان داوری و هم سلکان او، حکایت از گفتمان مدرن و پست مدرن
دارد. واژگان کانونی آنها سوژه، ابژه، عقلانیت ابزاری، صنعت فرهنگ،
نبود معنا و در نهایت واژگان عرفانی غیر فقیهانه است؛ حال آنکه تصور
روحانیت از مفاهیم غرب و مدرنیته، از طریق واژگان کلیدی شریعت
محور، چون کفر، استکبار، حلال و حرام باز نمایی می شود. به همین
دلیل روحانیت حاکم، به داوری هم به عنوان متحد و هم رقیب می نگرند
و نسبت به او موضعی دو گانه دارند. در یک موضع، تا آنجا که داوری نقاد
مدرنیته و مدافع سنت است، در جهت آرای او تسهیلات فرهنگی و
اجرایی فراهم می کنند، اما از موضعی دیگر که تا اندازه ای پنهان است،
انگاره های او را با دقت دنبال می کنند، تا مبادا نسخه ای متفاوت از
برداشت حوزوی از اسلام سنتی تدوین شود!
چنان که اشاره رفت، مهم ترین متفکر این نحله، دکتر رضا داوری (ـ
۱۳۱۲) است که مخاطبان ایرانی با آرا و اندیشه های او آشنایی دارند.
محمد مدد پور نیز که از جمله شاگردان حلقه دکتر مزدید و از طرفداران
پروپا قرص حکمت معنوی در ایران است، در رتبه ای بعد، به دفاع از
سنت و نقد مدرنیته می پردازد. در ذیل به طور اجمال به بررسی و نقد
آرای این دو خواهیم پرداخت.
الف. محمد مدد پور (ـ ۱۳۳۴)
یک. ماهیت مدرنیته:
از نظر او، عقلانیت Rationalist ممیزه ذاتی مدرنیته است.
راسیونالیته نحوی اصالت دادن به عقل است. این نوع عقل، خود خاصی
است که در ذات مفهوم راسیونالیته منطوی است، چرا که در گذشته نیز به
نحوی راسیونالیته وجود داشته است. اما مذهب اصالت عقل جدید، چیز
دیگری است. از این رو باید پرسید که چه امری دگرگون شده و چه
حقیقتی را در پس این راسیونالیته می توان دید؟ مدد پور برای پاسخ به
این پرسش، به بررسی عقل مدرن و تمایز آن از عقل غیر مدرن
می پردازد. از نظر او، عقل تا پیش از ظهور فلسفه یونان باستان، در
جهان دینی و میتولوژیک کهن، موجود و موهبتی الهی به بشر است که
خدایش، آپولون آن را نزد پیشگویان و شاعران به ودیعه گذارده است. در
واقع پیشگویان در پرتو موهبت عقل، می توانستند آینده را پیشگویی
کنند و آنچه در آینده خواهد آمد، در حال ببینند.
اما در قرن ششم و پنجم پیش از میلاد، عقل فرشته گونه یا عقل
آپولونی، مورد خدشه قرار گرفت و عقل جدیدی مطرح گردید که در عرف
ارسطو، نفس ناطقه نام گرفت. در تفکر افلاطونی نیز، عقل قوه ای برتر
شناخته شد که همه انسانها در این عالم از آن برخوردارند. به همین
دلیل، در دوره افلاطون، هنر شعر در مقام پایین تری قرار گرفت و
افلاطون در شهر آرمارنی خود (جمهوری)، دستور به اخراج شاعران
می داد. در حالی که شاعران در گذشته نزد مردم، حکم و مقام نبی و
پیامبر را به معنی عالم داشته اند؛ چرا که شعر و قصص شاعران، در
تمدن های میتولوژیک، پیش از ظهور فلسفه، علم العلوم و معرفت
المعارف تلقی می شد؛ اما با ظهور عقل جدید یونانی، شعر و شاعری از
آن اریکه خدایی فرود می آید و به موجودی ناسوتی در وجود انسان
تبدیل می شود.
آنچه در فلسفه یونانی رخ می دهد این است که عقل می تواند، به
خودی خود، با امداد غیبی، حقیقت و ماهیت اشیا را بشناسد. پیش از
آن، شناسایی بی عنایت و موهبت خدایان ممکن نبود، شاعران به
سرزمین خدایان (ملکوت) می رفتند و در آنجا به آنها الهاماتی می شد که
در آن، اخباری در باب حقیقت اشیا تعبیه شده بود.
اما نزد فلاسفه یونانی، آنچه شاعران به آن دست می یافتند، چیزی جز
هذیانات نفس نیست؛ هذیان هایی که در حالت خلسه و جذبه شاعرانه به
آنها دست می دهد و به خیالشان می رسد که به حقیقت دست یافته اند. با
این همه، عقل جدید یونانی که می توانست، به عالم مثال راه یابد و
حقیقت اشیا را درک نماید، همواره خود تابع یک کل بود. این کل همان
cosmos یا جهان بینی خیمه ای بود.
انسان موجودی است که در چنبره چرخ جهانی افتاده و نمی تواند از این
چرخه خارج شود؛ حتی خدایان نیز محکوم اند که در این چرخه
کاسموس، سیر و ادوار مختلف داشته باشند. از این رو با ظهور فلسفه
یونان، با اصالت عقل ناسوتی مواجهه می شویم که مدعی است، می تواند
بدون امداد غیبی و مکتفی با لذات، ماهیت اشیا را درک کند.
البته در دوره مسیحیت، عقل مراتبی می یابد و عقل جزوی، حقیقت
اشیا را از عقل فعال می گیرد. این سیر صعودی باید اتفاق بیفتد تا
معرفت حاصل آید و این بر خلاف عقل ارسطویی و افلاطونی است.
مدد پور که نقطه آغازین مدرنیته را فلسفه دکارت می داند، تاکید دارد که
از دکارت به این سو، عقل تفاوت ماهوی با گذشته می یابد. عقل یونانی
می خواهد در قلمرو جهان ناسوت سیر و آن را شناسایی کند. انسان افتاده
در این جهان است و نمی تواند از دایره خود فراتر رود و جهان را تصرف
کند. اما دکارت روشن می سازد که انسان می تواند با ابژه کردن جهان، بر
آن مسلط شود. تلاش دکارت، بعدها از طریق فلسفه کانت تکمیل گردید
و با کانت مدرنیته به نحو تام و تمام رسماً اعلام گردید.
از این رو، اگر در ذات مدرنیته سخن از عقلانیت می شود، مواد عقلانیت
ساده ای نیست، بلکه جهت خاصی دارد که همان تکیه بر اصالت وجود
بشری است. این بشر باید سرنوشت خویش را در جهان تعیین کند. این
ذات مدرنیته است که در آن هر چه نفس انسان بخواهد، بدون استمداد از
موهبت و ودایع آسمانی، خود راه آینده را بیابد و بهشتی بدیل بهشت
آسمان در زمین ایجاد کند.
دو. فریبندگی عقلانیت
از نظر مدد پور، اینکه گفته می شود، عقلانیت ممیزه مدرنیته است،
نظری فریبنده است، چرا که عقلانیت ابزار سلطه و سیطره مدرنیته
است. آنچه در مدرنیته بنیادی است، همان شهود اسمای قهری و
حجابی است. خداوند از طریق مدرنیته، اسمای خودش را به این جهان
وارد و اسمای قهر خود را با زبان مدرنیته غالب کرده است و اگر با نظر
تاویلی به عالم کنونی بنگریم، بدون مدرنیته نمی توان نام خدا و اسمای
حسنای او را، در دوران کنونی مشاهده کرد.
از این رو، مدرنیته به نظر وی، مستوری ملکوت است؛ نه تنها مستوری
ملکوت، بلکه مستوری ملک ارضی و حتی ملک اسفل و سافل حقیقی
نیز هست؛ هم مستوری جهان بالا و هم مستوری جهان پایین.
سه. گذار از مدرنیته
مدد پور با تکیه بر فلسفه اگزیستانسیالیزم که به نظر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 