پاورپوینت کامل ده اصل روشی مکتب تفکیک; قسمت دوم ۶۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ده اصل روشی مکتب تفکیک; قسمت دوم ۶۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ده اصل روشی مکتب تفکیک; قسمت دوم ۶۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ده اصل روشی مکتب تفکیک; قسمت دوم ۶۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۷
۵. توسل به مرجع کاذب
در برخی متون تفکیکی شاهد استناد به سخن برخی از شخصیت ها
بر ضدّ فلسفه هستیم. فارغ از درستی این قبیل نسبت ها که پیشتر بدان اشاره شد،
گاه استناد به این شخصیت ها به رغم شهرت و مقبولیّت خویش منطقاً و با توجه به
باورهای مکتب تفکیک پذیرفتنی نیست؛ زیرا یا سخن آن شخصیت درباره فلسفه حجّت
نیست و یا آن که اگر حجیّت و مقبولیت او را پذیرفتیم به نتایجی خواهیم رسید که
قبول آنها دشوار خواهد بود. برای مثال بارها به سخنی از ابن خلدون بر ضدّ فلسفه
اشاره و از آن نادرستی فلسفه استنتاج می شود. در جایی این اصل این گونه به کار
گرفته شده است. «جامعه شناسی متفکّر، و تحلیل گر علل و عوامل ظهور و سقوط اقوام
و تمدن ها؛ یعنی فیلسوف اجتماعی، عبد الرحمان بن خلدون (م: ۸۱۸ق)، درباره فلسفه
و نفوذ دادن آن به حوزه قرآن و اسلام و پر شدن فضای مساجد و مدارس اسلامی از
مشاجرات کهنه فلسفه های باستانی، به جای تشریح و تبیین بیّنات نوین (احسن
الحدیثِ) قرآنی، چنین قضاوت می کند: «و ضررها فی الدین کثیر؛ فلسفه به اسلام
ضررهای بسیاری زد».(۱) در جای دیگری نیز تأکید شده است: «به گفته متفکری چون
ابن خلدون – تحلیلگر فلسفه اجتماع- و ضررها فی الدین کثیر، فلسفه به دین
زیان های بسیار رسانده است».(۲)
این نوع استناد به سخن بزرگان و اشخاص معروف در نقد فلسفه و
عرفان، در متون تفکیکی، رایج و به اصلی روشی تبدیل شده است. نخست بر اهمیت و
عظمت شخص مورد استناد تکیه و با القاب بزرگی معرفی و سپس اصل سخن او نقل
می شود. لیکن این نحوه استدلال، به رغم ظاهر مقبول خود، به دو دلیل زیان بخش
است:
نخست آن که کسی مانند ابن خلدون، خود مدّعی فلسفه متعارف و
دشمن آن است و در این گونه موارد استناد به سخن مدعی به مثابه شاهد درست نیست؛
زیرا شاهد باید بی طرف باشد، لیکن ابن خلدون چنین نیست. وی پژوهش گری بی طرف
نیست که تنها در پی فهم عوامل سقوط تمدن اسلامی باشد. وی در این مسئله خود را
ذی نفع می داند. به گفته اقبال لاهوری: «ابن خلدون عالِم مابعد الطبیعه نبود و
نسبت به آن دشمنی می ورزید».(۳) دشمنی ابن خلدون با فلسفه معروف است و کسانی،
مانند عبد الله شریط، خواسته اند ریشه آن را در افکار غزالی بیابند و او را
قربانی غزالی بدانند.(۴)
اگر کسی بخواهد بر ضدّ فلسفه از دشمنان آن نقل قول کند،
می توان صدها مورد را به سادگی به دست آورد. برای مثال طاش کبری زاده بر فلاسفه
می تازد و آنان را جاهل به شریعت و منکر دین می داند و معتقد است که آنان از
ترس کشته شدن، به دینداری تظاهر می کنند و همواره در پی تخریب دین و بنیادهای
آن هستند، و به گفته وی: «و هم اعداء الله و اعداء انبیائه و رسله و المحرّفون
کلم الشریعه عن مواضعه…بل یریدون ان یهدموا قواعده و ینقضوا عراه عروهً
عروهً».(۵)
وی زیان فلاسفه را برای عوام بیش از زیان کلیمیان و مسیحیان
می داند. البته وی خواندن فلسفه را، برای کسانی که بنیه دینی نیرومندی دارند،
به دو شرط مجاز می داند. شرط دوم از نظر وی آن است که به هیچ روی میان مسائل
دینی و فلسفی خلط نشود و سپس بر خواجه نصیر الدین می تازد. «الطوسی و احزابه –
لاحیاهم الله-» که این شرط را رعایت نکردند و مرگ آنان را از خدا خواستار
می شود.(۶)
منطق طاش کبری زاده، عین منطق ابن خلدون است و با آن خواجه
نصیر الدین طوسی را طرد می کند، حال آن که از نظر مکتب تفکیک وی مقام شامخی
دارد و «دانشمند بزرگ شیعی، فیلسوف، متکلم» معرفی می گردد و حتی به این
«نگاهبان علم و مرزبان حق» کتاب تقدیم می شود. بدین ترتیب، اگر قرار باشد این
گونه از سخنان شخصیت های مشهور بر ضدّ فلسفه استفاده شود، می توان از سخنان
آنان با همان مبنا بر ضد افراد مقبول مکتب تفکیک نیز سود جست.
نکته دیگر آن است که استناد به ابن خلدون و تأکید بر مرجعیت
علمی وی، مشخصاً برای اصحاب مکتب تفکیک که خود را شیعی و پیرو خاندان رسول خدا
و منتظر ظهور حضرت مهدی می دانند، خطرناک است.
همین ابن خلدون، متفکّر جامعه شناس، درست در همان کتاب و در
مقدمه خود که بر ضد فلسفه داوری کرده است، بر ضد قیام امام حسین استدلال
نموده(۷) و امکان ظهور حضرت مهدی را تضعیف کرده و احادیث موجود در این زمینه را
کنار نهاده و نتیجه گرفته است: «احادیث مزبور چنان که دیدی به جز قلیل و بلکه
کمتر آنها خالی از انتقاد نیست».(۸) ابن خلدون با نگاهی ضد شیعی،(۹) به تحلیل
نظریه مهدویت پرداخته و شیعه را گروهی بدعت گذار معرفی می کند. این قضاوت چنان
بوده است که برخی از عالمان شیعی مانند علامه سید عبد الحسین شرف الدین در کتاب
ارزشمند النصّ و الاجتهاد(۱۰) به نقد دیدگاه او پرداخته و به او پاسخ های تندی
داده است.
در اینجا مقصود، مخالفت با ابن خلدون و یا کم ارزش شمردن او
نیست. همچنین در پی آن نیستیم که نتیجه بگیریم چون سخن ابن خلدون درباره
مهدویت، از نظر شیعه درست نیست، پس دیگر سخنان او خطا است. هدف آن است تا نشان
داده شود، کسانی که دغدغه اهل بیت را دارند و یکی از جرم های بزرگ فلاسفه را آن
می دانند که به جای پذیرش مرجعیّت اهل بیت، مرجعیت فکری افلاطون و ارسطو را
پذیرفته اند، به لحاظ روشی درست نیست که این گونه به سخن رقیب بر ضدّ فلاسفه
استناد کنند، در حالی که تیغ تیز او گردن آنان را نیز هدف قرار داده و چه بسا
کسی با همین تجلیل و تبجیل از سخن وی بر ضدّ تشیع بهره بگیرد.
از این رو، بهتر آن است که ابن خلدون را نیز مانند یکی از
صدها مخالف فلسفه نام برد و سخن او را نقل و بررسی کرد. لیکن این همه او را
بزرگ نکرد و به عنوان مرجع و حجّت تمام تصور ننمود. اما اصول روشی برخی از
مروّجان مکتب تفکیک و منطق جدلی آنان اجازه توجه به این دقایق را نمی دهد و
آنان از هر حربه ای بر ضدّ فلاسفه سود می جویند، و چندان پروای پیامدهای منطقی
روش خود را ندارند.
۶. به کار گیری منطق بی سابقگی
گاه در میان منابع تفکیکی شاهد استدلالی خاص بر ضدّ فلسفه
هستیم. این نوع استدلال در لایه ای از واژگان عاطفی و آرایه های بدیعی پوشانده
شده و هدف آن عمدتاً آن است که عواطف مخاطب، نه خرد او، بر انگیخته شود. حاصل
این استدلال که به تعبیرهای مختلفی بیان می شود آن است که منطق و فلسفه در زمان
حضرت رسول و در صدر اسلام نبود، پس یا باید گفت که مسلمانان عقل نداشتند، یا آن
که نیازی به فلسفه نیست. طبق این استدلال: «تا حدود ۴۰۰ سال پس از نزول قرآن،
فلسفه رایجی در دست دانشمندان اسلامی نبود و با این همه قرآن کریم و احادیث از
آغاز، دعوت به تعقّل می کردند، آیا این بدان معناست که یعنی صبر کنید تا ۴۰۰
سال بعد، تا فلسفه به دست مخالفان اهل بیت … ترجمه شود و شماری بخوانند و راه
تعقّل بیاموزند؟!)(۱۱)
گاه نیز گفته می شود: «بخوبی روشن است، که کتابی چون قرآن
هنگامی که دعوت به تعقل می کند و عقل را ملاک قرار می دهد، نمی شود برای تعقّل
روشی نداشته باشد. انتظار این است که پس از گذشت ۲ تا ۳ قرن از نزول قرآن، نظام
خلافت اموی و عباسی و ایادی یهودی و مسیحی دست به هم دهند و منطق یونانی را
ترجمه کنند و سپس منطق، معیار تعقل مسلمانان قرآنی شود، چگونه درست خواهد
بود؟»(۱۲) گاهی نیز صورت استدلال این گونه است: «ما زیر بار این ننگ تربیتی و
فرهنگی نمی رویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد (یعنی عقلی که بالیدنش بر
تعالیم وحیانی و معالم اوصیایی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد، و
مسلمین باید در عقلیات کاسه گدایی به آتن و اسکندریه و … ببرند و تازه به عقل
ابزاری برسند و…».(۱۳)
این استدلال همانند استدلال مرحوم علامه مجلسی بر ضدّ فلسفه
است. وی نیز می گفت: «آیا در کلام احدی از صحابه یا تابعین یا برخی از امامان
راشد، واژه هیولی یا ماده یا صورت یا استعداد و قوه دیده اید؟»(۱۴)
حاصل آن که چون این مفاهیم یا منطق، در صدر اسلام نبوده و
بعداً پدیدار شده است، ناپذیرفتنی است؛ زیرا قبول آنها به معنای آن است که
بگوییم: صحابه منطقی نبودند. این از اصول روشی است که به اشکال متعدد در توجیه
مکتب تفکیک به کار گرفته می شود.
خواننده هوشیار هنگام خواندن این قبیل استدلال ها دچار
شگفتی می شود؛ زیرا از سویی مدافعان مکتب تفکیک مدّعی هستند که خود استادان
منطق و فلسفه بوده اند، لیکن این نحو استدلال مایه تردید در این قبیل ادّعاها
می گردد. مسئله آن است که اگر این سنخ استدلال را جدّی بگیریم، بر ضدّ بسیاری
از علوم، حتی علومی که مورد قبول اصحاب مکتب تفکیک نیز هست، به کار برده
می شود. بسیاری از مفاهیم رایج و اصطلاحات علم فقه و اصول نیز در لسان امامان
جاری نبوده است و علم مدوّنی به نام اصول، به شکلی که امروزه می شناسیم، در
زمان معصومان علیهم السلام نبوده است، با این حال کسی در درستی و حقانیت آنها
طبق استدلال فوق تردید نمی کند.
البته از گذشته ها این سنخ استدلال بر ضدّ علم نحو، عروض و
مانند آنها به کار برده می شد که این مسئله ریشه در یک بد فهمی دارد. مدعیان،
«تدوین» را آگاهانه یا ناآگاهانه به معنای «وضع» یا «ایجاد» به کار برده اند.
در نتیجه می توان پاسخ داد که مسلمانان قبل از ترجمه متون منطقی نیز با عقل
فطری و تجارب خود و به کمک منطق آزمون و خطا، درست را از نادرست باز
می شناختند، و پس از ترجمه این متون به گونه ای سریع تر، و مطمئن تر به تعقل
خود ادامه دادند. در کتاب های منطقی به این مسئله اشاره شده و مرحوم ملاهادی
سبزواری تصریح می کند که: «ارسطو موءلف منطق و مُدوِّن آن است، نه واضع و مبتکر
اصل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 