پاورپوینت کامل روش شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روش شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روش شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روش شناسی حکمت متعالیه و تأثیر آن بر دانش سیاسی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

با بررسی اغلب آثار صدرالمتألهین، مانند مبدأ و معاد،
شواهدالربوبیه و …، درمی یابیم که در آنها یک تفکر راهبردی وجود دارد که مبین
یک جریان فکری است؛ یعنی این طور نیست که صرفا به بحث های [خاصی [پرداخته باشد؛
مانند مباحث افلاطون که چنین خصلتی دارد، بلکه در فلسفه صدرایی تفکر از نقطه ای
آغاز می شود و به نقطه ای پایان می پذیرد. در این حکمت، رهبری نظام مطرح شده
است و اساسا باید این فلسفه و تفکر را تفکر شدن بدانیم و نه بودن یا بودشناسی؛
به دیگر کلام، هست شناسی در اینجا به معنای شدن و صیرورت است. با توجه به این
جنبه که معطوف به سیاست است، حضرت امام، حکمت متعالیه سیاسی صدرایی را یک قدم
به پیش می برد؛ یعنی در واقع امام با نگرش سیاسی به حکمت صدرایی، آن را به حکمت
سیاسی متعالیه تبدیل می کند؛ هم چنان که جنبه عملی حکمت صدرایی نیز در نظر امام
جایگاه مهمی دارد. از دیدگاه امام خمینی، علمای اسلام تاکنون غالبا تلاش خود را
معطوف به حوزه های نظری نموده اند؛ مثلاً آثاری که خواجه نصیر طوسی، ابن مسکویه
رازی و …، در باب اخلاق نگاشته اند، از این قبیل می باشند؛ در حالی که ما به
طبیب نیازمندیم؛ گفتن درد به تنهایی کافی نیست، بلکه باید درمان نیز انجام شود؛
این همان جنبه عملی مسئله است که امام در پی تحقق آن بر می آید. این نکته ای که
در مقدمه بحث به آن اشاره کردم، جزء متفقات است و کمتر کسی است که در این خصوص
تردید داشته باشد.

در آغاز بحث لازم می دانم به این نکته مفهومی اشاره کنم که
ما هنگامی که می گوییم دانش سیاسی، گاهی منظورمان Political scince می باشد و
گاهی نیز مراد از آن Political knowledge، و حتی در مواردی اعم تر از آن است؛
به گونه ای که روشن خواهد شد که فیلوسوفی (PhilosoPhy)و فرافیلوسوفی (فلسفه
سیاسی) جزء Political knowledgeبه شمار می آید؛ اما جزء دانش سیاسی به معنای
Political scince نمی باشد.

یکی از مشکلات سیاست مدرن این است که رابطه خود را با فلسفه
قطع کرده است و اوج این امر را در نظریات اشتراوس می توان مشاهده کرد که علم
سیاست مدرن که مساوی با دانش سیاسی؛ یعنی Political scince دانسته شده و در
حقیقت باید آن را به معنای آگاهی سیاسی تعریف کرد، با دانایی سیاسی (Political
Knowledge) قطع رابطه کرده است؛ در حالی که اصل سیاست، دانایی است نه آگاهی.
فیزیک و شیمی را می توان آگاهی دانست، چون محمل و ابراز آن، ذهن و شعور ـ و نه
عقل ـ می باشد و با آن ابزار، فیزیک و شیمی تولید می شود و هیچ ربطی به حکمت و
عقلانیت ندارد؛ اما سیاست از گذشته علم عملی نامیده شده است و محمل آن عقل
می باشد. در حقیقت، منبع و ابزار سیاست، عقل و حکمت است؛ زیرا سیاست هدایت است
و کسانی که عهده دار هدایت و رهبری هستند، به صورت راهبردی نگاه می کنند؛
بنابراین، آن ها دانایی هایی هستند که ارزش تولید می کنند. البته همان طور که
اشاره شد در سیاست آگاهی هایی نیز مطرح است که از آنها به Political scince
تعبیر می کنیم و اگر دایره هر یک از اینها مشخص نشود، بحث روشن نمی گردد.

پس از ذکر این پیش درآمد، در بحث اصلی تلاش خواهم کرد که
علم سیاست را مطرح کنم که در ضمن آن روش علم سیاسی نیز بیان خواهد شد و ان
شاءالله در صورت نیاز در بحث پرسش و پاسخ ها شرح و تفصیل بیشتری داده خواهد شد.
در حوزه مباحث ملاصدرا، به غیر از فلسفه، منطق و به ویژه جامعه المشرقین، اهمیت
بسیاری دارند و مطالعه آنها را توصیه می کنم. متن اصلی عربی کتاب منطق ملاصدرا
چندان حجیم نیست؛ یعنی مجموعا در حدود چهل صفحه می باشد که دکتر مشکات الدینی
به ترجمه و شرح آن اقدام نموده و حاصل آن کتابی با عنوان منطق نوین، در حدود
هشت صد الی نه صد صفحه می باشد. در این خصوص، یکی از مباحثی که مطرح شده بحث
حمل اولی ذاتی است که دارای روش شناسی می باشد و با حکمت صدرایی متناسب است.
البته در این جلسه نمی توانیم به تفصیل به این مباحث بپردازیم و تنها به طور
اجمال می توانیم از آنها در مباحث اصلی که روش شناسی در تفکر ملاصدرا چگونه است
و چه ارتباط و نسبتی با سیاست دارد، بهره بگیریم.

ترجمه پست مدرن به پسامدرن و فرامدرن

من بحث خود را از فوکو آغاز می کنم. گفته می شود که او به
تعالی معتقد بوده است، اما بعدها موج فریبی که به وجود آمد او را دچار انحراف
کرد. اندیشه و جایگاه فوکو، به مثابه یکی از پیشگامان و استوانه های مکتب
پست مدرنیسم، تا حدودی شناخته شده است. در اینجا باید تأکید کنم که از پست مدرن
دو ترجمه صورت گرفته که خود مبین دو جریان است: یکی فرامدرن و دیگر پسامدرن.
پسامدرن، فلسفه ای انحطاطی، قهقهرایی و توأم با تشتت دارد و در نقطه اوج خویش
به نیهیلیسم منجر می شود، ولی فرامدرن می تواند به تعالی بینجامد. فوکو در
گلوگاهی واقع شده که هم پست مدرن به معنای پسامدرن، از آن بیرون می آید و هم
جریانی که فرامدرن است؛ یعنی فراتر از مدرن می رود و نه پست تر از آن. این بحث
نیز می تواند به صورت جداگانه طرح و بررسی شود که چرا از پست مدرن دو جریان
می تواند سر در آورد.

بنابراین نقطه شروع بحث این است که موضع و دیدگاه های فوکو
در علم سیاست چیست و دیدگاه های پست مدرن او از کجا ناشی می شود و از نظر
ملاصدرا مشکل چیست و چه راه حل هایی می توان برای آن ارائه نمود؟ هیوبرت دریفوس
و پلی رابینو در کتاب میشل فوکو، فراسوی ساخت گرایی و هرمنوتیک مطالب ارزنده ای
در باب اندیشه های این متفکر فرانسوی بیان کرده اند. همان طور که مستحضرید،
فوکو در دوران اوج گیری انقلاب اسلامی به عنوان فیلسوف خبرنگار بارها به ایران
سفر کرد و حتی با سفر به قم با طلاب و روحانیون به گفت وگو پرداخت که این مسائل
در تفکرات او درباب انقلاب اسلامی و تعالی، تأثیر خاصی به جا گذاشت، اما
متأسفانه آثاری که درباره ایشان، حتی در ایران، منتشر می شود، به گونه ای است
که گویا اصلاً هیچ تأثیری از این موضوع نپذیرفته است که بسیار مناسب و به جاست
که محققان در این عرصه نیز وارد شوند و خلأ موجود را پرکنند.

مقاله های فوکو

از این بحث های حاشیه ای که بگذریم، فوکو دو مقاله بسیار
مهم دارد؛ یعنی به اندازه ای اهمیت دارند که نویسنده کتاب حاضر، متن کامل آن
مقالات را درج کرده است و می توان همه افکار و اندیشه های فوکو که از بحث
دیوانگی او آغاز می شود و تا مباحث فرا ساخت گرایی، فراهرمنوتیک، پست مدرن و
شالوده شکنی مدرنیسم و … را دربر می گیرد، در این دو مقاله مشاهده کرد. عنوان
مقاله اول، «قدرت و حقیقت» یا «قدرت و دانش» است که متأسفانه برخی افراد،
آگاهانه یا ناآگاهانه مطالب دیگری از آن برداشت کرده اند و حتی بعضی از حوزویان
نیز در میان اینها دیده می شوند؛ مثلاً این طور استنباط کرده اند که قدرت منشأ
حقیقت است یا این که قدرت تولیدکننده علم می باشد که ناشی از این است که از
تفکر پست مدرن، معنای پسا مدرنی اراده شده است؛ در حالی که می توانیم از آن
تحلیل فرامدرنی ارائه دهیم. این برداشت ها به هیچ وجه منظور فوکو نبوده است.
مقاله دیگری که برآیند همه آثار فوکو محسوب می شود عبارت است از «سوژه و قدرت».
اهمیت این مقاله نیز به حدی بوده که فوکو خود آن را انگلیسی ترجمه کرده است و
روی هم رفته باید این مقاله را در زمره آثار برجسته او دانست. او در این مقاله
درباره قدرت که شامل قدرت برهنه یا فیزیکی، قدرت انسانی و اوج آن که قدرت سیاسی
است، بحث می کند.

ما در بحث خویش باید روشن کنیم که مسئله چیست؟ چه شبهه ها و
چالش هایی مطرح می باشد؟ و چه کسی می تواند از آنها جواب دهد؟ تاکنون هیچ کس
نگفته است که فوکو این مسائل را نفهمیده است. شاید بتوان گفت که او درد را
شناخته، اما به درمان نرسیده است، چون شناخت درد یک مرحله و درمان آن مرحله ای
دیگر و فراتر از آن می باشد. یکی از مسائلی که ایشان مطرح کرده این است که قدرت
چگونه اعمال می شود؟ وی معتقد است که از نظر بعضی، پرسش درباره چگونگی قدرت،
آنها را فقط به توصیف تأثیرات قدرت محدود می کند، بدون آن که بتوانند آن
تأثیرات را به علل (مبادی) و یا سرشت بنیادین قدرت (یعنی ماهیت و ذات آن)،
پیوند دهند.

مفاهیم اساسی در مباحث فوکو

بنابراین از دیدگاه فوکو باید این سه مفهوم؛ یعنی چگونگی،
علل (مبادی) و سرشت بنیادین (ذات یا ماهیت)، بررسی شود. بعدا می بینیم که ماهیت
از نظر ملاصدرا به معنایی است که شامل ماهیت و انیت می باشد. هنگامی که در
بحث های صدرالمتألهین مطالعه می کنیم در می یابیم که او با دقت و ظرافت خاصی با
موضوعات و مفاهیم روبه رو شده است. ما فکر می کنیم که طبق این نظریه که وجود
دارای اصالت است، دیگر اساسا ماهیت مطرح نیست؛ در حالی که اصالت به معنای
نادیده گرفتن و کم رنگ کردن ماهیت، هیچ گاه مطرح نبوده است؛ اصلاً این طور
به نظر می رسد که گویا بحث ماهیت در مباحث ملاصدرا نادیده گرفته شده است، در
حالی که این مسئله، یکی از بحث های جدی ایشان می باشد. فوکو معتقد است که چنین
پرسشی قدرت را به ماهیتی مرموز تبدیل می کند و سبب می شود که قدرت سیاسی و نیز
همه پدیده های سیاسی، ناشناخته بمانند. اگر بخواهیم در باب چگونگی بحث کنیم،
چگونگی به معنای واقعیت، شکل، نمود و نمودشناسی است. وی می گوید این مسئله صرفا
به خودشناسی قدرت می پردازد. او با توجه به بحث های پوزیتیویستی معتقد است که
چنین پرسشی قدرت را به ماهیتی مرموز تبدیل می کند که مردم برای پرسش درباره آن،
دچار تردید می شوند؛ یعنی نه تنها قادر به پرسیدن نیستند، حتی نمی توانند
بفهمند که قدرت چیست؟

بنابراین بدون مطرح کردن آن سه سؤال، نمی توانیم معنای قدرت
را بفهمیم. این مسئله، مانند فیزیک و شیمی نیست که تنها درباره چگونگی بحث
می کنند، بلکه در حوزه قدرت انسانی، باید به این سؤالات توجه شود. وی ادامه
می دهد: زیرا آنها ترجیح می دهند که قدرت را به زیر سؤال نبردند. چنین کسانی با
باقی ماندن بر چنین طریقی که هیچ گاه به وضوح مدلّل و موجه نیست (چون هیچ دلیل
و توجیهی نداریم که بر آن پافشاری کنیم)، ظاهرا به وجود نوعی تقدیر باور پیدا
می کنند و در واقع این امر به قدرت ظاهری و اجباری منجر می شود؛ یعنی این که
قدرت با اختیار هیچ منافاتی ندارد؛ به عبارت دیگر، شاید تلقی برخی چنین باشد که
قدرت مساوی با جبر است و آزادی و اختیار، ضد قدرت هستند؛ اما او می گوید که
اینها (قدرت و آزادی) لازم و ملزوم یک دیگرند. من البته فقط به این بحث اشاره
می کنم و در مقام تفسیر آن نیستم. او می افزاید: اما آیا نفس بی اعتمادی آنها
حاکی از این پیش فرض است که قدرت چیزی است که با سه کیفیت متمایز وجود پیدا
می کند که عبارتند از:

۱ – منشأقدرت؛

۲ – سرشت بنیادین قدرت؛

۳ – نمودهای قدرت.

بنابراین در اینجا ابتدا باید درباره مبادی بحث کنیم،
آن گاه به مبانی بپردازیم و سپس نمودها را بررسی نماییم. البته می توان فرض کرد
که ایشان توجه کرده است که میان اینها رابطه ای برقرار است و نباید هم عرض
یک دیگر پنداشته شوند. وی می گوید: اگر برای مسئله «چگونگی» جایگاه ممتازی قائل
هستم به این دلیل نیست که می خواهم چیستی و چرایی را حذف کنم، بلکه می خواهم آن
را به شیوه ای دیگر عرضه کنم. توضیح مطلب این که ما گاهی از چیستی و
چیستی شناسی قدرت سخن می گوییم و گاهی از هستی و هستی شناسی بحث می کنیم. بدین
ترتیب، چیستی، عبارت است از سرشت بنیادین؛ چرایی همان علل و منشأ می باشد و
چگونگی عبارت است از نمودشناسی. ترتیب نکات نشان می دهد که وی متوجه بحث های
ملاصدرا شده، اما در تبیین آنها دچار اشکال است. او می گوید: به سخن بهتر
می خواهم بدانم که آیا می توان قدرتی را تصور کرد که در خود چیستی، چرایی و
چگونگی را یک جا جمع آوری کرده باشد و بالطبع اگر بخواهیم بشناسیم به
چیستی شناسی، چرایی شناسی و چگونگی شناسی نیاز داریم؛ هم چنان که در روش ها نیز
روش چیستی شناسی، روش هستی شناسی و روش چگونگی شناسی مطرح است. پس باید به
دانشی دست یابیم که هر سه را با هم دیگر جمع کرده باشد و مشکل بشر دقیقا در
همین نکته نهفته است که اینها را از هم جدا کرده و گفته است که یا باید در باب
فلسفه سیاسی کار کنیم و یا در باب دانش سیاسی؛ نه، این درست نیست، بلکه باید به
دانشی دست یابیم که مجموعه ای از اینها باشد.

فوکو این پرسش را مطرح می کند که آیا می توان به درستی
قدرتی تصور کرد که چیستی، چگونگی و چرایی را به صورت یک جا در خود جمع کرده
باشد و ادامه می دهد: به سخن صریح و بی پرده می خواهم بگویم که برای تحلیل از
مسئله چگونگی، یعنی نمودشناسی، آغاز کنیم. همان طور که فارابی نیز از نمود شروع
کرده و بعد از آن به بود، بنیاد و غایات پرداخته است. این سیر مطالعه
پوزیتیویستی است؛ اما نباید آن را رد کنیم، بلکه باید تنها به آن بسنده نکنیم.
وی می افزاید: از خود می پرسیم وقتی چنین مفهوم بسار فراگیری را به کار
می بریم، چه محتوایی برای آن در نظر می گیریم؟ مثلاً از قدرت چه محتوایی را قصد
می کنیم؟ ما نباید فقط به جنبه scinceمسئله نگاه کنیم بلکه جنبه knowledgeموضوع
نیز اهمیت بسیاری دارد. ما اکنون به بحث درباره چگونگی قدرت پرداخته ایم؛ یعنی
به جای این که درباره بود و بنیاد قدرت کندوکاو کنیم، نمود آن را مورد توجه
قرار داده ایم. در این صورت، مجموعه بسیار پیچیده ای از واقعیات از دست می رود.
به بیان دیگر، هنگامی که تنها بر چگونگی قدرت تمرکز کنیم معلوم می شود که مسئله
را نشناخته ایم؛ زیرا اگر از دانش، صرفا معنای scince اراده شود ولو آن که لازم
باشد، کافی نیست. در پاسخ به این سؤال نیز که «وقتی قدرت اعمال می شود چه روی
می دهد؟»، اگر به سراغ مسئله چگونگی برویم، باید بدانیم که چگونگی، علم تجربی
است، اما سطحی و صوری نیز می باشد و در بررسی قدرت به این شکل، هویت قدرت اصلاً
بحث نشده است وباید در حوزه دیگری جست وجو کرد. وی می گوید: بدین شیوه وقتی به
نحو پایان ناپذیر به نمود درباره این دو سؤال بپردازیم که «قدرت چیست و از کجا
ناشی می شود؟» این امر ما را از متهم کردن متافیزیک به فریب کاری برحذر می دارد
و در عوض به تفحص انتقادی در موضوعات ریشه ای قدرت رهنمون می سازد.

فوکو در این بحث رو در روی اگوست کنت قرار گرفته است. کنت
معتقد بود که مبادی و ماهیت، خرافه و از مباحث حوزه متافیزیک است و نباید به
آنها پرداخت؛ خصوصا درباب سیاست بر این باور بود که علت غایی و بایدها و
نبایدها در آن جایی ندارد. جالب است که در شیمی و فیزیک و حتی در جامعه شناسی ـ
با آن که کنت بنیان گذار جامعه شناسی است ـ به این مباحث کاری ندارد؛ از این رو
فلسفه سیاسی، از آن پس به خرافه و ذهنی بافی متهم، و کاملاً از صحنه رانده شده
است. دانش سیاسی نیز با نمودشناسی، توصیف های ظاهری، شامل تجربی و صوری، مساوی
دانسته شد. در حقیقت به جای بحث و بررسی درباره سیرت سیاست، به صورت آن توجه
گردید. از آن جا که این اتهام مطرح بود، می گوید مرا به چیزی متهم نکنید. من در
عین حال نمود را قبول می کنم. چون در دوره های بعد «نمود» انکار شده است. این
افراد ضد پوزیتیویست هستند و نه فرا پوزیتیویست؛ به این معنا که معتقدند
پوزیتیویسم و روش های آن، مثل روش های تجربی، حسی، تبیین به معنای توصیف و …
، در سیاست کاربرد ندارد و حتی منحرف کننده است. اگوست کنت معتقد بود که غیر از
توصیف، خرافه است؛ اما اینها می گویند توصیف، امری منحرف کننده، غیرمنتج و
نامفهوم می باشد که ما را به چیزی رهنمون نمی شود. در میان اینها وبر تلاش
می کند که میان دو روش؛ یعنی تبیین و تفهم، جمع کند.

بعدها با روی کار آمدن پست مدرن ها که از ابطال پذیری پوپر
آغاز می شود و بازتاب آن را به نوعی در کتاب حقیقت و روش اثر گادامر مشاهده
می کنیم که اظهار می دارد روش حجیت ندارد و پس از آن، فایرابند که کتاب علیه
روش را می نگارد و سرانجام روش و معرفت به نیهیلیسم پست مدرن (به معنای
پسامدرنی آن) منتهی می شود و می توان از آنها بحث های دیگری نیز برداشت کرد.
میشل فوکو به متدپوزیتیویسم معروف شده است، اما لزوما نباید او را ضدپوزیتیویسم
نامید و بهتر است که به جای این که او را فراهرمنوتیک و فراساختار بدانیم، او
را با صفت فراپوزیتیویسم بشناسیم که البته قصد ندارم که در اینجا به صورت جزئی
وارد مباحث فوکو شوم.

وی در عبارت دیگری چنین اظهار می کند: چگونه و به چه وسیله
قدرت اعمال می شود؛ نه به این معنا که قدرت چگونه خود را آشکار می کند؛ به
تعبیر دیگر، وقتی قدرت بر افراد اعمال می شود، چه رخ می دهد؟ این مراد من است؛
اما برای پاسخ به این سؤال باید از آن علل و سرشت بنیادین بهره بگیریم. او
معتقد است که پدیده های انسانی و سیاسی ـ که مباحث ملاصدرا پدیده های عمومی را
نیز دربر می گیرد ـ سه لایه وجودی و معرفتی دارد:

اول، لایه ای حقیقی که شامل هستی و هستی شناسی است؛

دوم: لایه ای ماهوی که چیستی و چیستی شناسی را دربر
می گیرد؛

سوم: لایه ای واقعی و عینی که به تعبیر ملاصدرا حسی و عارضی
است و به تعبیری می توان آن را از مقوله چگونگی شناسی دانست که هر پدیده ای به
شکلی است. پس اجمالاً می توان گفت که همه پدیده ها این طور می باشند.

بنابراین می توانیم کلمه دانش را به علم و عین تعمیم بدهیم؛
عین پدیده. آن گاه علمِ پدیده این را می شناسد؛ یعنی علم سیاست، علم پدیده
سیاست است و علم سیاست با پدیده شناسی سیاسی و سیاست مساوی می باشد. ابن سینا
درباره سیاست چنین گفت: السیاسه هو تدبیر العام. هم چنین او درباره علم سیاست
معتقد است: «هو علم تدبیر العام»؛ یعنی علمِ همین تدبیر و راهبرد است؛ نه علم
قدرت، آن چنان که فوکو علم سیاست را علم قدرت دانسته است. البته علم قدرت، جزئی
از علم سیاست و یکی از مؤلفه ها و ابزار و لوازم سیاست می باشد. برخی نیز
گفته اند که علم سیاست، علم دولت است؛ البته علم دولت هم هست، اما علم راهبرد
است که دولت راهبرد خویش را با قدرت و تدبیر به پیش می برد. برای همین علم
سیاست را علم تدبیر عام و خود سیاست را تدبیر عام دانسته اند؛ چون تدبیر عام به
معنای مدیریت امور عمومی است که در این خصوص افرادی مانند هابرماس در
تقسیم بندی خویش از حوزه امور عمومی و امور خصوصی سخن می گویند؛ اما در تفکر
اینها سیاست عبارت است از مدیریت عمومی امور که شامل خصوصی ترین مسائل، مثل
ارث، ازدواج و … ، می شود.

بر این اساس، مسائل بسیار خصوصی نیز جنبه عمومی پیدا
کرده اند؛ مثلاً مجالس کشورهایی چون آمریکا، فرانسه و …، درباره موضوعاتی از
قبیل ارث، حقوق و تربیت کودک و …، قانون گذاری می کنند؛ با این که ارث یا
تربیت کودک از حوزه های خصوصی محسوب می شود؛ اما در این باره قوانینی وجود دارد
و همه موظف به اجرای آن هستند و نباید گمان کرد که حساب و کتابی در کار نیست.
بنابراین فوکو سیاست را تدبیر عمومی امور می داند. البته الان نمی خواهیم درباب
خود سیاست بحث کنیم، ولی اجمالاً باید این نکته را درنظر داشته باشیم. بنابراین
اینها معتقدند که همه پدیده ها، از جمله سیاست و پدیده سیاست، سه وجه وجودی و
معرفتی دارند: اول، هستی و هستی شناسی که در پاسخ به چرایی بحث می کند؛ دوم،
چیستی و چیستی شناسی که همان بحث ماهیت که در تعبیر ملاصدرا آمده است و سوم،
بحث چگونگی شناسی که در پاسخ از چگونگی مطرح می شود. این مباحث در منطق به
تفصیل بحث شده و در بیان های مختلف از آنها با عنوان «مطالب چهارگانه» یا
«سه گانه» یاد شده است و برخی آخرالعلم را رسیدن به همان اول علم می دانند.
البته این مسئله مربوط به کسانی است که مطالب را درک کردند و در این موقعیت
قرار گرفته اند و گرنه ما به پسامدرنی ها کاری نداریم و کلام آنها را حجت
نمی دانیم.

نایافته های فوکو

در اینجا می خواهم به نکاتی که فوکو به آنها دست نیافته است
اشاره کنم. یکی از این مسائل مهم عبارت است از این که افرادی هم چون فوکو
دریافته اند که سه مطلب اساسی وجود دارد؛ اما از درک ماهیت آنها عاجز
مانده اند. فوکو به صورت جسته و گریخته اشاره می کند که مثلاً چگونگی بستری
سطحی دارد و تجربی است، ولی او در بحث های بعدی نشان می دهد که از ماهیت و جنس
آن، درک کاملی ندارد. یا در مباحث چرایی و هستی شناسی معلوم نیست که از چه چیزی
بحث می کند؛ در حالی که بحث های صدرالمتألهین به روشنی مشاهده می شود که متعلق
چرایی، هستی است و از وجود بحث می شود. هم چنین در پاسخ چرایی، از هستی شناسی
سیاست بحث می شود. از دیدگاه ابن سینا این مطالب اساسی چهارتاست: ۱ . هل که از
هستی و نیستی سؤال می کند؛ ۲ . ما که از چه چیزی می پرسد؛ ۳ . أینَ از کدامین
پرسش می کند و لِمَ که از سبب و علت غایی و فاعلی سؤال می کند. برخی دیگر از
فیلسوفان و منطقیون، مانند کندی در کتاب رسائل خود، این مطالب اساسی را به سه
دسته تقسیم کرده اند که عبارتند از: ماهِیَ، کیف هِیَ و لِمَ هِیَ. فارابی نیز
در کتاب السعاده، مبادی را سه تا برمی شمارد ماذا، بماذا و کیف که به معنای
چگونگی است.

به نظر می رسد که در این خصوص اتفاق نظر وجود داشته است.
اما بعدها متفکران مکتب پوزیتیویسم این تقسیم ها را انکار کردند. از دیدگاه
آنان، تنها از مطلب کیف می توان استفاده کرد و به دو شق دیگر آن نیازی نیست و
نباید در سیاست به کار رود. باید توجه کنیم که درگیری اصلی همواره در بحث سیاست
بوده است. این درگیری از هیوم شروع شده و نهایتا می توانیم مباحث فوکو را
مشاهده کنیم که این بحث ها را درباب قدرت مطرح کرده است؛ یعنی با این که وی یک
روا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.