پاورپوینت کامل نقش آزادی در تولید معنا و دانش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقش آزادی در تولید معنا و دانش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقش آزادی در تولید معنا و دانش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقش آزادی در تولید معنا و دانش ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
شریف لک زایی
مقدمه
میشل فوکو، اندیشمند پسامدرن عصر حاضر، به تقدم قدرت بر
دانش تأکید داشت و بر آن بود که بذر این بحث را در جامعه بپراکند. او معتقد بود
که این تنها قدرت است که می تواند عالمان و اندیشمندان را در موافقت و مخالفت،
زیر سلطه خود بگیرد و دانش خاصی را تولید نماید و یا دانش خاصی را رشد و توسعه
دهد. فوکو از مفهوم آزادی گفت وگو نمی کند و نقطه تمرکز مباحث او بیش از هر چیز
بر مدار قدرت می چرخد. به باور او این قدرت است که می تواند دانش خاص خود را
تولید نماید. چنین دانشی است که خواهد توانست مشروعیت و در پی آن قدرت نظام
سیاسی را تأمین و تضمین نماید.
پرسش اصلی مقاله حاضر، پرسش از مناسبات آزادی با دانش است:
آزادی با اندیشه و دانش چه رابطه و نسبتی دارد؟ آیا تولید اندیشه و دانش، مبتنی
بر تحقق آزادی است و در فقدان آزادی، اندیشه و دانشی تولید نمی شود یا اینکه
آزادی مسبوق به تولید دانش است و در واقع این دانش و اندیشه تولید شده است که
آزادی را رونق می بخشد؟
درباره مناسبات میان آزادی و دانش سخنان مختلفی گفته شده
است. در پاره ای از این گفته ها به نفی وجود رابطه میان آزادی و دانش و در برخی
از نوشته ها به تقدم دانش بر آزادی حکم شده است. در پاره ای از موارد نیز
تفکیکی میان آزادی به معنای عام و آزادی سیاسی به طور خاص صورت گرفته و تقدم
تاریخی تحقق آزادی سیاسی در تولید دانش و اندیشه انکار شده اما بر اولویت آزادی
به معنای عام آن بر تولید دانش و اندیشه صحّه گذارده شده است. در این میان
پاره ای تلاش دارند میان دانش قدیم و دانش جدید تفکیک قائل شوند. این دیدگاه بر
این باور است که تنها دانش جدید، یعنی دانش معطوف به اندیشه مدرن غربی، معطوف
به آزادی و محصول آزادی است و دانش قدیم هیچ گونه ارتباطی با آزادی ندارد و در
فضای غیر آزاد و به ویژه فقدان آزادی سیاسی رشد کرده است.
مدعای نوشته حاضر، همانا اولویت و تقدم زمانی آزادی بر
تولید معنا و دانش و اندیشه تأثیرگذار بر جامعه است. این مقاله در قالب مدعای
مذکور، یعنی تحقق و اولویت و تقدم آزادی رتبی در جامعه برای تولید دانش و
اندیشه و نظریه پردازی و در نهایت تولید دانش، به بحث درباره پرسش اساسی مذکور
می پردازد و به دو دیدگاه در این باره اشاره می نماید: نخست دیدگاهی که صرف نظر
از همه وجوه مختلف مذکور، معتقد است آزادی بر دانش تقدم و اولویت ندارد و اساسا
این دانش است که آزادی را رشد و رونق می بخشد و تاریخ حیات بشری نیز بر آن صحّه
می گذارد. آن گاه نگره دوم، یعنی تقدم آزادی بر اندیشه و دانش تبیین می شود و
در نهایت مدعای نوشته حاضر و رهیافت مورد نظر نویسنده تقدم زمانی و رتبی آزادی
بر تولید معنا و دانش می آید.
تقدم دانش بر آزادی
فرانتس نویمان در بخشی از کتاب مهم و خواندنی خود در بحثی
با عنوان «آزادی پژوهش و آزادی سیاسی» قائل به تقدم دانش بر آزادی سیاسی
می شود. به اعتقاد نویمان، آزادی نه تنها بر دانش اولویت ندارد، که «پژوهش علمی
رکن اساسی آزادی سیاسی انسان است». با این تصریح وی بر این نکته تأکید می نماید
که دانش و «پژوهش علمی ضروری است نه از جهت فایده عملی آن به حال دولت و جامعه،
بلکه بدین سبب که آزادی بشر به یاری آن شکل می گیرد».
به این ترتیب بسط و رونق آزادی مبتنی بر بسط و توسعه پژوهش
و دانش است. و مطابق آن، دانش و اندیشه ورزی و پژوهش گری است که با رشد و رونق
خود به تحقق آزادی و به ویژه آزادی سیاسی در جامعه مساعدت نموده و زمینه های
استبدادورزی و خودکامگی را محو می کند. نویمان همانند صاحب نظرانی می اندیشد که
معتقدند از دانش و شناخت می توان و باید به آزادی رسید. در مقابل می توان
پرسید: اما مگر هیچ شناختی بدون تحقق حداقلی از آزادی امکان دارد؟ بذر آگاهی و
تولید دانش و اندیشه تنها در سرزمین آزادی قابل کشت است. در واقع آزادی و
آزاداندیشی ضروری است، زیرا به سبب آن آرای مختلف طرح شده و در اثر تضارب آرا و
دیدگاه ها، دانش و اندیشه رونق گرفته و بشر رو به جاده پیشرفت حرکت می نماید.
معرفت و اندیشه ورزی تنها در چنین بستری می تواند ممکن شود.
نویمان البته به بحث و تأثیر آزادی در رشد و توسعه دانش و
اندیشه بی توجه نیست و در پاسخ به پرسش از شرایط و اوضاع و احوال سیاسی مساعد
برای پژوهش علمی تصریح می کند که: «فقط آن نظام سیاسی که حقوق مدنی فرد را به
طور کامل محترم بشمارد و به اجرا بگذارد (مفهوم قانونی آزادی) قادر به پیشرفت
پژوهش علمی است». این تصریح وی به تأثیر آزادی در رونق دانش و پژوهش البته به
معنای تقدم رتبی و زمانی آزادی بر دانش نیست. زیرا وی، به گمان خود، دلایلی
اقامه می نماید که در شرایط و احوالی که از آزادی هم خبر و اثری نبوده باز هم
دانش رو به پیشرفت بوده و بشر را به جلو هدایت کرده است:
«نمی توان گفت همیشه چنین بوده است. مفهوم فردگرایانه آزادی
که از زمان انقلاب پیرایشگران انگلیسی در سده هفدهم به صورت جزیی از واقعیت
دنیای سیاسی ما درآمده است، نه در جهان یونانیان در عصر دولت شهرها شناخته بود،
نه در قرون وسطا و نه در دوران حکومت مطلقه. ولی آیا به راستی می توان گفت که
در روزگار یونانیان یا در قرون وسطا یا در عصر سلطنت مطلقه، از دستاوردهای بزرگ
علمی خبری نبود؟ … پس برخلاف آنچه غالبا ادعا می شود، نمی توان ثابت کرد که
فقط در شرایطی که آزادی وجود داشته باشد، علم و هنر به شکوفایی و رونق می رسد.
امروز این طور است، ولی به هیچ وجه همیشه چنین نبوده است».
نویمان بر این واقعیت تأکید و تصریح می کند که امروزه آزادی
بر دانش و پژوهش تقدم دارد، اما در گذشته چنین نبوده است. وی برای تأیید سخن
خویش به تفاوت دستگاه معنایی و مفاهیم به کار گرفته شده در دو گفتمان سنتی و
گفتمان مدرن اشاره می کند و اینکه اینها با یکدیگر متفاوت هستند. به نوشته وی،
اساسا در گذشته مفاهیمی نظیر آزادی و فردگرایی و غیره وجود نداشته است. او
نتیجه می گیرد که در گذشته در فقدان آزادی های متعارف فعلی، به ویژه آزادی های
سیاسی، دانش، دوران شکوفایی خود را طی کرده است. با توجه به تأیید وی مبنی بر
اولویت و تقدم و تأثیر آزادی در عصر حاضر بر دانش، اگر نویمان کم ترین توجه را
مبذول می داشت می توانست به وجود حداقل آزادی در تولید دانش به معنای عام
(تجربی و حسی و فنی از یک سوی و نظام ارزشی و فرهنگی و معنایی از سوی دیگر) آن
در گذشته نیز تصریح نماید و یا اینکه رونق دانش را بیشتر در حوزه دانش های غیر
معنایی و سخت افزاری بداند. به هر حال بدون تحقق حداقل شرایط مساعد، دانش و
اندیشه در معنای مورد نظر مقاله حاضر رونقی نخواهد داشت و طبیعی است که آزادی –
نه لزوما آزادی سیاسی – در صدر این شرایط است.
به دیگر سخن، ممکن است بگوییم که نظام های سیاسی گذشته
کم ترین آزادی سیاسی را هم از نخبگان دریغ می کردند و درست هم است اما با این
وجود از آنان در جهت خواسته ها و مطالبات خود سود جسته، حداقل شرایط را متناسب
با تخصص هر اندیشمند و دانشمندی به وجود می آوردند. شخص نویمان خود به این مطلب
اشاره می کند و بر این باور است که برخی فرمان روایان «شخصا به تحقیقات علمی
علاقه مند بودند یا احساس می کردند که چنین پژوهش هایی بر جلال و شوکتشان خواهد
افزود». بنابراین، حاکمان برای تفاخر هم که بود در پاره ای از حوزه ها و
زمینه ها به رونق علم مساعدت می کردند.
علاوه بر این، مفهوم سخن نویمان این است که همه اندیشمندان
و عالمان در هر عصری، مخالف نظام سیاسی موجود بودند و با توجه به چنین شرایطی
باز هم دانش رونق داشت. به نظر می رسد چنین مفروضی نادرست است؛ زیرا در هر نظام
سیاسی، پاره ای از نخبگان علمی با دستگاه سیاسی موافق بوده طبیعی بود که از
آزادی باشند و برای تقویت و رونق دانش و نیز نظام سیاسی موجود هر آنچه از دست
آنان برمی آمد انجام دهند. بدین صورت بود که چراغ دانش و اندیشه ورزی در
بخش های همسو با خواست نظام سیاسی، می توانست همچنان نور بتاباند و تشنگان را
اندکی سیراب نماید.
نمی توان گفت در بحث تقدم آزادی بر دانش، مدعا، تنها تحقق
آزادی برای مخالفان نظام سیاسی است تا بتوانیم بگوییم به رغم استبدادی بودن
دولت، نظام و فضای سیاسی و اجتماعی جامعه، دانش، رشد و رونق داشته است. زیرا
این مدعا می تواند برای موافقان و مخالفان به یکسان به کار رود. به هر حال در
صورتی که تنها یک فکر هم آزادی و اجازه رشد داشته باشد و از سوی قدرت سیاسی
پشتیبانی شود، باز هم می توان رونق دانش و اندیشه را در بخش هایی شاهد بود. هیچ
انسان منصفی را نمی توان یافت که تولید دانش و اندیشه را تنها بر عهده نخبگان
مخالف یک نظام سیاسی بداند. شاید بتوان گفت تلقی فوکو از رابطه قدرت و دانش تا
اندازه ای در اینجا صدق می کند.
اما تمام سخن در اینجا است که پدید آمدن چنین وضعیتی، مناسب
و مطلوب حیات انسانی نیست. در یک جامعه می باید تمامی اندیشه ها در مراکز علمی
و پژوهشی که مراکز تولید اندیشه و دانش اند، امکان طرح بیابند تا با تضارب آرای
موافق و مخالف، سره از ناسره باز شناخته شود و نزدیک ترین اندیشه به حقیقت و
واقع در راه پیشرفت و حیات جامعه انسانی به کار گرفته شود. به هر حال، تحقق
آزادی، به یکسان برای موافقان و مخالفان، می تواند رشد و رونق اندیشه ورزی و
نظریه پردازی و در نهایت، دانش را افزون نماید.
سخنان دیگری نیز می توان در بحث فرانتس نویمان درباره
«آزادی پژوهش و آزادی سیاسی» مشاهده نمود که در آنها به تقدم آزادی بر دانش به
وضوح تصریح شده است و یا اینکه تأکید شده است که آزادی به صورت حداقلی بر دانش
اولویت دارد. وی در پاسخ به این پرسش که در چه نوع نظام سیاسی، پژوهش مطلوب و
آزادانه ای صورت می گیرد، از دموکراسی لیبرال به عنوان نهاد سیاسی آرمانی برای
پژوهش آزاد علمی یاد می کند و می گوید:
“به عقیده من، دموکراسی لیبرال (یا متکی به قانون اساسی)
شایسته ترین شکل حکومت در حال حاضر برای فراهم آوردن موجبات پژوهش علمی و آزادی
سیاسی است».
صرف نظر از داوری ارزشی وی در باب دموکراسی لیبرال، واقعیت
این است که وی برای تولید و رونق دانش و پژوهش و اندیشه، شرایطی را ترسیم کرده
است که تا اندازه ای با مدعای مقاله هم سو می شود.
دکتر رضا داوری اردکانی نیز در شمار افرادی است که قائل به
تفکیک تقدم و تأخر آزادی و آزادی سیاسی بر دانش است. وی در این زمینه با فرانتس
نویمان در عدم تقدم آزادی بر دانش در برخی از موارد هم سو و هم جهت است. به
باور وی نمی توان گفت که علم در قدیم در شرایط تحقق آزادی سیاسی پدید آمده است.
اما در یک جهش آشکار این دیدگاه را مطرح می سازد که به طور کلی و با چشم پوشی
از همه دلایل، می توان بر اولویت آزادی در یک معنای عام و کلی بر دانش و
اندیشه، به ویژه در عصر حاضر، حکم نمود. گرچه وی مراد خود از آزادی به معنای
عام و کلی را توضیح نداده است، اما این دیدگاه وی را همچنان هم عقیده با نویمان
نگه می دارد. وی در مقاله ای با عنوان “علم، آزادی و توسعه» به بررسی مناسبات
علم و آزادی پرداخته است.
داوری اذعان می کند که تلاش برای فهم نسبت علم و آزادی
چندان آسان به نظر نمی رسد؛ زیرا هر دو مفهوم دانش و آزادی، در زمره معانی و
مفاهیم خطابی اند که همگان و حتی جاهلان و مستبدان هم آنها را تحسین می کنند.
به عقیده وی این احترام و تحسین ها چه از روی جهل و چه به قصد ریاکاری، همواره
به زیان علم و آزادی بوده است.
مراد داوری از مناسبات دانش و آزادی، آزادی علم و عالمان
است. وی در بحث از نسبت علم و آزادی نیز به علم جدید و آزادی های سیاسی نظر
دارد. بر همین اساس در مواردی به دنبال تبیین مناسبات علم با آزادی های
سیاسی است. در این معنا، به اقتفای فرانتس نویمان، به انکار وجود هر گونه
رابطه ای میان این دو حکم می کند؛ با این ویژگی که دانش را به جدید و قدیم
طبقه بندی نموده، مرادش از آزادی، آزادی های سیاسی است:
“علم قدیم (جز در دوره کوتاهی از تاریخ یونان) با آزادی سر
و کار نداشته و علم جدید هم قبل از تحقق نظام آزادی پدید آمده است. وقتی گالیله
فیزیک جدید را تأسیس کرد، آزادی های سیاسی وجود نداشت و حتی او را به جرم قائل
شدن به مرکزیت خورشید محاکمه و محکوم کردند. تیکو براهه و کپرنیک و لاپلاس و
کپلر هم در محیط آزادی سیاسی به سر نمی بردند و حتی نمی توان گفت که فیزیک
نیوتون با پیدایش آزادی سیاسی در انگلستان مناسبت دارد. آزادی هایی که ما اکنون
می شناسیم قبل از قرن هیجدهم وجود نداشته است و علم جدید مدتی پیش از این تاریخ
و نه در محیط آزادی های سیاسی، بلکه در میان آتش و خون و قهر بالیده است».
وی در ادامه به این بحث می پردازد که در مناطقی از جهان،
مانند روسیه (جمهوری سوسیالیستی شوروی) و آلمان شرقی، علم و فناوری پیشرفت کرده
در حالی که از دموکراسی و آزادی خبری نبود. مباحث ایشان، تقریبا همان مباحثی
است که به نوعی مورد اشاره و توجه نویمان هم قرار گرفته بود؛ به ویژه در تفکیک
علم قدیم و جدید و نیز پیشرفت علم در گذشته به رغم فقدان هر گونه آزادی سیاسی.
اساسا بحث از مفهوم آزادی در عصر جدید با دستگاه معنایی گذشته در باب آزادی
بسیار متفاوت است.
برخلاف گفته آقای داوری، هر چند دانش در آلمان هیتلری رشد
کرده، اما این رشد محصول تلاش کسانی بود که نهایت همکاری را با رژیم سیاسی
داشتند – همانند اندیشمند برجسته معاصر آلمانی، مارتین هایدگر. آنان که به
مخالفت برخاستند، یا از صحنه محو شدند یا فرار و مهاجرت را بر ماندن در آلمان
ترجیح دادند. مهاجرت کم نظیر و ناخواسته پاره ای از نخبگان و اندیشمندان آن
کشور، گواهی آشکار بر این نظر است. این موضوع در باب کشور روسیه نیز صدق
می کند.
بنابراین، این گونه هم نیست که بگوییم در عین فقدان آزادی
در این کشورها، اندیشه و دانش رشد کرده. رونق و رشد تولید دانش در این کشورها
محصول کنار زدن مخالفان و از میان برداشتن رقیبان فکری، و محروم ساختن دیگران
از فضای آزادی بود. شاید بتوان گفت، اگر راه برای همه نخبگان و اصحاب دانش و
معرفت، باز می بود اساسا پدید آمدن جنگ جهانی هم بعید به نظر می رسید و دانش و
اندیشه هم از رشد و رونقی بیشتر برخوردار می شد.
با این همه، همان گونه که پیش از این اشاره شد، از سخنان
داوری نیز می توان اعتراف به نسبت معنادار علم با آزادی را دریافت. در قطعه
مذکور در فوق، داوری اذعان می کند که علم قدیم جز در دوره ای کوتاه از یونان با
آزادی سر و کار نداشت. وی به این مطلب در داخل پرانتز اشاره کرده، هیچ گونه
توضیحی نداده است. به هر حال، به باور داوری، در دوره ای از تاریخ علم در
یونان، آزادی بر دانش مقدم، و خاستگاه دانش از فضای آزاد در جامعه بود. به این
ترتیب، وی، دیدگاه قطعی خود را در باب فقدان تقدم آزادی بر دانش قدیم را اصلاح
می کند و استثنایی قائل می شود.
البته در مورد نکته ایشان در باب یونان نیز می توان تأملاتی
را مطرح ساخت و گفت که حتی در یونان نیز نمی توان تاریخ درخشانی در باب اولویت
و تحقق آزادی ذکر نمود. آنچه که امروزه در باب میراث یونان از آن سخن گفته
می شود، جز در فضایی عمومی، که غالبا هم استبدادی بود به انجام نرسید. اساسا
استبدادی بودن سرنوشت محتوم غالب نظام های سیاسی کهن، چه در یونان و چه در غیر
آن بود. محکومیت سقراط و نوشیدن جام زهر توسط او دقیقا نشان گر وجهه غالب و
عمومی استبداد نظام سیاسی به ویژه دستگاه فکری نخبگان جامعه در همان عصری است
که داوری معتقد است تنها در آن دوره آزادی محقق شد.
با این وصف روشن نیست که آن دوره استثنایی اولویت آزادی بر
دانش، که دکتر داوری به آن اشاره کرده، دقیقا در چه زمانی مستقر بود. آیا
دوره ای که سقراط و افلاطون و ارسطو در آن می زیستند را نیز شامل می شود یا
خیر؟ گرچه با توجه به آنچه در گذشته یادآور شدم می توان باز هم آزادی نسبی و
حداقلی را سراغ گرفت و اندیشه و دانش تولید شده را مرهون آن حداقل از آزادی
دانست که به دلایلی مختلف فراهم شده بود؛ هر چند به هر حال نمی توان از آن دوره
به عنوان دوران آزادی یاد نمود.
داوری آزادی را محصول عالم متجدد می داند و علم را متعلق به
عالم قدیم. در واقع آزادی در شمار شؤون تمدن مدرن است، حال آنکه علم در قدیم هم
وجود داشت. به باور او:
«اگر قرار بود علم در محیط آزادی های سیاسی پدید آمده در دو
قرن اخیر به وجود آید و رشد کند می بایست قبل از قرن هیجدهم در هیچ جا هیچ علمی
نباشد. … حتی اگر بپذیریم که علم در دوره جدید و با آزادی وارد مرحله رشد
سریع شده است، در مورد هنر و فلسفه و دین و عرفان چه باید گفت؟ آیا هنر و دین و
فلسفه به آزادی تعلق ندارند و بدون آزادی پدید آمده اند؟ اگر پیدایش علم موقوف
به آزادی باشد، هنر و دین و فلسفه بیشتر به آزادی وابسته اند اما هیچ یک از
اینها در دوره آزادی به کمال نرسیده اند».
مطلب مذکور استدلالی است برای تقدم علم بر آزادی؛ می توان
با ایشان در مورد گزاره نخست بند نقل شده همراه شد و به انکار آزادی سیاسی در
جوامع و نظام های سیاسی کهن حکم نمود. اما روشن است که از امتناع آزادی
سیاسی در جوامع کهن نمی توان نفی آزادی به صورت عام را نتیجه گرفت؛ چنان که
درباره جوامع امروزین نیز نمی توان چنین اندیشید. همچنان که نمی توان از غربت
نخبگان مخالف قدرت سیاسی و مطرود جامعه و مردم و برخوردار نبودن آنان از آزادی
حکم به فقدان آزادی در جامعه نمود.
از سوی دیگر مدعا این است که دین، هنر، فلسفه، عرفان و دانش
در یک شرایط نسبتا آزاد توانسته اند بروز و ظهور بیابند و این ظهور آنان البته
بدون درگیری با اصحاب قدرت میسور نشده است. به دیگر سخن، مشتاقان دانش فلسفی و
معنویت و معنا، دست از جان شسته در پی تحقق آرمان خود بوده اند. به تعبیر داوری
عناصر مذکور، «در میان آتش و خون و قهر بالیده است”. اساسا ظهور یک تمدن با
توجه به تحقق شرایطی است که آزادی می تواند در صدر آن باشد. چنان که داوری خود
نیز به این نکته در باب استحکام تمدن اشارت کرده است: «تاریخ و تمدن با اختیار
و آزادی قوام می یابد». همین نظر را ایشان در باب علم نیز یادآور شده است: «علم
هر علمی در هر وقت و هر جا که باشد با آزادی قوام و نشاط می یابد». سخن داوری
در باب ایجاد تمدن ها آن هم در شرایط آزادی، کاملاً درست است. این بحث را در
اندیشه آیت الله نائینی نیز می توان یافت که دوره تمدن خیز اسلامی را دوره فراز
آزادی و انحطاط آن را دوره فرود آزادی برشمرده است.
تصریح دکتر داوری به این که تاریخ و تمدن و دانش با آزادی و
اختیار، قوام و نشاط می یابد، نشان از نقش بسیار مهم آزادی در استمرار و تداوم
این عناصر دارد. گرچه قبل از آن مناسب است گفته شود که اساسا این موضوعات با
آزادی پدید می آیند. در واقع یکی از شرایطی که باعث پیدایش تمدن و دانش می شود،
همانا بهره مندی جامعه و نخبگان از آزادی، گرچه به صورت نسبی و حداقلی، است.
این موضوع البته نافی وجود نظام های استبدادی در طول تاریخ نیست. حداقل می توان
گفت میزان دخالت قدرت سیاسی در زندگی خصوصی آدمیان، به دلیل ابتدایی بودن
ابزارهای به کار گرفته شده توسط حکومت ها و نیز کارویژه های ابتدایی آنان، یعنی
انحصار در تأمین امنیت، بسیار کم تر از دوره معاصر بوده است. در دوره های جدید،
دولت ها، به دلیل بهره مندی از ابزارهای پیش رفته و گستردگی نقش های آنان، در
عمیق ترین لایه های زندگی خصوصی مردم نیز می توانند حضور یابند و به کنترل آنان
بپردازند.
داوری البته از سوی دیگر از آزادی علمی هم دفاع می کند. در
واقع سخن وی در نسبت میان دانش و آزادی، همانا اخذ آزادانه علم است. به باور وی
اخذ نیازمندانه و اضطراری دانش جدید از سوی کشورهای جهان سوم، هیچ گاه به تعمیق
دانش در این کشورها مساعدت نمی نماید و بر مشکلات آنان می افزاید. شاید بتوان
گفت این اذعان وی به اخذ آزادانه دانش روی دیگر سکه تقدم آزادی بر دانش است. در
واقع، هم باید شرایط حداقل و آزادانه ای در جامعه برقرار باشد و هم اینکه علم
نیز آزادانه و نه از سر اضطرار و نه از روی نیاز اخذ شود.
در سخنان دو صاحب نظر مورد نظر، اینکه دانش مسبوق به آزادی
سیاسی نیست، اما آزادی به معنای عام آن همواره مسبوق به دانش بوده است، را
می توان به وضوح مشاهده نمود. در این زمینه نویمان و داوری هر دو نکاتی را به
تصریح مطرح ساختند. داوری می گوید:
«فلسفه و علم مقدم بر آزادی هستند و آزادی به معنای آزادی
سیاسی شرط لازم علم نیست وگرنه آزادی به معنای عام آن از علم و فکر جداشدنی
نیست. تفکر بدون آزادی نمی شود».
در مباحث انجام شده می توان چند مسئله را از هم جدا نمود:
یکی آزادی ذهنی و آزادی عینی؛ و دیگر آزادی برآمده از نهادها و توجه به مقوله
آزادی در اندیشه عالمان. گرچه در پاره ای از موارد صاحب نظرانی مانند داوری سعی
داشته اند به تفکیک این مباحث پردازند، اما در مقابل برخی از صاحب نظران برخلاف
این دیدگاه میان امر ذهنی و عینی و نیز آزادی های اجتماعی و آزادی های فکری
تفاوتی قائل نشده، هر یک از آن تقابل ها را دو روی یک سکه و نشان گر مسائل و
موضوعاتی که در ذهن افراد و جامعه می گذرد دانسته اند.
برای مثال اگر در طول تاریخ بر یک جامعه، شرایطی
اقتدارگرایانه حاکم باشد، نمی توان گفت که ذهنیت اندیشمندان و مردم نسبتی با
استبداد ندارد و آنان از خلق و خوی استبدادی به دور هستند. خلق و خوی استبدادی
حاکمان، جامعه و مردم را نیز برخوردار از چنان خلق و خویی می کند. اساسا تربیت
نیز در این جوامع، استبدادی است و طبیعی است که حاکمان از چنین جامعه ای و با
چنین تربیتی برآمده اند و دارای این خلق و خوی می باشند. به هر حال جدایی
انداختن میان این مباحث به نو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 