پاورپوینت کامل دین و علم مدرن ; قسمت دوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دین و علم مدرن ; قسمت دوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دین و علم مدرن ; قسمت دوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دین و علم مدرن ; قسمت دوم ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

اشاره

در شماره پیش، علاوه بر بیان ضرورت بحث پیرامون نسبت و
چالش های علم و دین در عرصه عینیت، انواع رویکردها در نسبت علم مدرن و دین و سه
رویکرد تعارض انگارانه، تمایز انگارانه و تحلیل زبانی تحلیل و ارزیابی شد.
اینکه در ادامه مقاله چهارمین رویکرد اساسی که از نیمه دوم قرن بیستم پدید
آمده، تشریح و تحلیل خواهد شد.

۳. رویکرد تعامل گرایانه (گفتگو و همگرایی)

رهیافت دیگری را می توان ذکر کرد که بر تلاش و کوشش در جهت
همگرایی و تعامل میان علم مدرن و دین تأکید دارد. رویکرد سومی که متفاوت از
دوتای اولی ضمن اعتقاد و اذعان بر هویت فردی در تلاش است تا روابط وداد و ستدی
که میان آن دو در یک موضوع برقرار است را مورد توجه قرار دهد. بدون اینکه آن دو
را یکی بداند و یا این دو را به وحدت تبدیل کند. البته تبیین های متفاوت از این
نوع تعامل ارائه شده است.

روح و جوهره تمام این رهیافت در شکست انگاره تعارض و تمایز
مابین علم و دین می باشد. این نگاه با دغدغه و دل نگرانی از بحران و ضایعاتی که
از گسست این دو در حیات بشری حاصل گشته، نیرو و قدرت دین را برای بازگرداندن به
حیات اجتماعی و سیاسی ضروری می داند، در حالی که خدمات و کارکردهای مثبت علم را
قدر می شناسند، بحران و خلأهای ناشی از علم را با وارد کردن دین در حوزه حیات
بشری جبران می کنند.

در واقع گفتگوی علم و دین به عنوان یک نظریّه، بر خلاف دو
رویکرد پیشین، قلمرو و حوزه پوشش آندو را از هم تفکیک نمی کند. به عبارتی،
موضوع علم و دین ناظر به یک واقعیّت مشترک و مشاع است. اگر چه دارای روش و زبان
و غایت متفاوت هستند که این تفاوت ها نیز به اقتضاء ماهیّت هر یک از آن دو باز
می گردد، اما در عین حال آن دو نقش مکملی ایفا می کنند و بر همدیگر تأثیر
متقابل دارند، در حقیقت گفتگو و همگرایی ابتداء با این پیش فرض که هیچ یک به
مطلق واقعیّت عالم و هستی علم دسترسی ندارند، ضعف ها و محدودیت های خود را
پذیرفته اند. این حدّ خوردن که بر ظرفیّت های ویژه هر یک دلالت می کند، نقطه
اشتراک و آغاز همکاری است. این درک و باور در محدودیّت ها در حوزه علم که به
نیمه دوم قرن بیستم مربوط می گردد، از سوی تعدادی از دانشمندان و فلاسفه پی
گیری می شود تا با اذعان به این مطالب راه حلی بر بحران و خلأهای ناشی از مطلق
گرایی علم مدرن در سه قرن اخیر بیابند. لذا زمینه ها و بسترهای متعددی در
رویکرد همگرایی و گفتگو، ایجاد شده است.

حال آیا این نگرش فوق می تواند نسبت منطقی میان دو عنصر
مذکور را به خوبی تبیین کند،بدون اینکه هویت فردی و تکثّر آن دو منحل در دیگری
نگردد و به عینیت آن دو منجر نگردد؟ و نیز آیا می توان با قراردادن دین در کنار
علم جدید و بازگرداندن آن به یک حدّ اشتراکی، نسبت آن دو را حل کرده و بر
بحران ها و خلأهای ناشی از گسست فائق آمد؟ سؤالی است اساسی که نمی توان در این
مجال اندک به آن پاسخ گفت؟ در کلّ اهم نکات زیر را می توان در رابطه بین علم
مدرن و دین که از سوی جریان های متعدد فکری دنبال شده بیان کرد، که هر یک از
زاویه ای و در قالب عباراتی مختلف تلقی خود را بیان کرده اند.

۱ـ۳. دین مسیحیت را به عنوان خاستگاه علم مدرن می داند

بعضی با تتبع ریشه ها و عوامل شکل گیری علم مدرن، دین
مسیحیت را به عنوان خاستگاه علم مدرن بسیار دخیل می دانند. آنها معتقدند که
نظریه آفرینش در متون مقدس در آمدی است که بر معقولیّت و مشروعیّت مطالعه و
تأمل در نظام طبیعت دلالت می کند.(۲۸) نویسندگان فوق رابطه و نسبت علم و دین را
به این صورت حل می کنند که اساساً منشأ علم به خاطر نگاه تأییدآمیز سنّت دین
یهود و مسیح بر موضوع علم جدید؛ یعنی طبیعت می باشد. به این بیان که در بین
سنّت ها و دین ها، نگرش سنّت یهودی و مسیحی به طبیعت و منشأ خلقت، موجب، علم
جدید بوده است. به همین جهت علم جدید نمی توانست در هر جهانی بوجود آید، بلکه
جهانی که علم در آن تولّد یافت، جهان مسیحی است.

«بررسی تلقی های رایج از طبیعت در سایر سنّت های دینی اهمیت
نقش مسیحیت و یهودیت را در تکوین علم تا حدّ زیادی تأیید می کند. جهان هایی که
در سایر سنت های دینی مفروض اند، از سنخ جهانی که علم جدید در آن متولد می شود،
نیستند».(۲۹)

تلاش نگرش تأییدگرایانه علم و دین، در واقع با بیان این که
خاستگاه علم جدید از یک سنت مسیحی برخاسته است، از حیث مبانی متافیزیکی با علم
به وحدت می رسد، از این رهگذر، کمک علم بر کشف خطاهای ایده های دینی پیشوایان و
متون مقدس را مورد توجه قرار می دهد و در عین حال چون ایده های علمی نیز دارای
خطا و انحراف می باشند، دین نیز در کشف خطاهای علم، آن را یاری می کند. در کلّ
رابطه علم و دین ما با ایده های بشری خطاپذیر در عرصه علم و ایده های بشری
خطاپذیر در حوزه دین مواجه هستیم.(۳۰)

۲ـ۳. دین مویّد کل فعالیت های علم

بعضی از رویکردها، تعامل علم و دین را در این می دانند که
دین عمیقاً کلّ فعالیت علمی را تأیید می کند؛ یعنی دین تمایل و انگیزه های
منتهی به دانش را تقویت می کند. لذا با این نگرش دینی، دین مروّج بررسی علمی
جهان می باشد. بر اساس این نگاه، علم بر یک ایمان پیشین به اینکه جهان یک کلیت
منظم عقلایی است، استوار است و بدون این ایمان، اطمینان جستجوی یافتن حقیقت
توسط علم ممکن نخواهد شد و نقش دین در این میان، این است که دین موءید اعتماد و
ایمانی است که ضرورتاً زیر بنای علم و دین می باشد، که بدون آن نمی تواند کار
علم جدید تحقق پذیرد.(۳۱)

نگرش تعامل گرایانه درنسبت علم و دین از سوی «جان. اف.هات»
در قالب و عنوان تأیید گرایی دنبال شده است. وی می نویسد: «این ادعای دین که
این جهان یک کلّ محدود، منسجم، عقلانی، منظم، و مبتنی بر یک امید و دلبستگی
غایی است، بینشی عام در مورد اشیاء بدست می دهد، که کاوش علمی را به نحوی
سازگار، برای کسب معرفت پرورش می دهد و علم را از همبستگی با ایدئولوژهای
محدودکننده آزاد می سازد. به طور صریح تر، علم نمی تواند بدون مبنا داشتن در
نوعی ایمان پیشین به اینکه جهان یک کلیت منظم عقلانی است، رشد کند. دانشمندان
همواره به یک ایمان ضمنی اتکاء می کنند،ایمانی که به ندرت درباره آن به نحو
هوشیارانه تأمل می ورزند. ایمان به اینکه در «آنجا» [خارج از وجود ما [یک جهان
واقعی وجود دارد و [اجزاء [این جهان واقعی به نحو قابل فهمی با هم هماهنگ اند،
و ذهن انسان این ظرفیت را دارد که دست کم بخشی از این فهم پذیری جهان را درک
کند، هر چه بیشتر آزمایش می کنیم چیزهای قابل فهم بیشتری برای اسرارزدایی
هست».(۳۲)

۳ـ۳. دین تکمیل خلأهای علم جدید

در توصیف دیگری از تعامل که بین علم و دین، ارائه شده،
رسالت دین را تکمیل خلأهایی می داند که علم جدید در مسیر رشد خود با آن مواجه
شده است. لذا دین با پوشش متافیزیکی اش می تواند نقش اساسی در جبران خلأهای علم
ایفاء کند. این نگرش در عین حال معتقد است: دین بعضی از افق های تاریکی که علم
نمی توانند تبیین کند، بر عهده دارد متقابلا بعضی از افق ها و چشم اندازهایی که
دین به لحاظ محدودیت روشی نمی توان تبیین کند علم به روش تجربی می تواند. طبق
این نگاه علم و دین در موضوع واحد با متد و غایات متفاوت تبیین های مختلفی
ارائه می کنند که هر یک از این تبیین ها در حوزه خود صادق و درست می باشد. وحدت
موضوعی به این صورت می تواند به تعامل میان آن دو بینجامد، که رخنه های اطلاعات
یک تبیین به کمک تبیین یا توصیف دیگری پر می گردد.(۳۳)

۴ـ۳. دین وایجاد حسّ مسئولیت نسبت به آینده محیط زیست

یکی دیگر از زمینه های نظریه که گفتگو و یا همپوشانی را
موجّه می کند؛ هم گرایی اخلاقی «تدپیترز» است. وی ضرورت ایجاد حسّ مسئولیّت
نسبت به آینده محیط زیست و چالش های اخلاقی موجود در تمدن غرب را عاملی اساسی
در ایجاد بستر تعامل مشترک میان علم و دین برای چاره سازی و برنامه ریزی بر
آینده تمدن دانسته و نویسد: «معتقدم که بحران زیست بومی در ریشه خود، مسئله
معنوی، یعنی نیاز شدید تمدن جهانی به بینش اخلاقی را مطرح می سازد. بینش اخلاقی
– بینش جامعه ای عادلانه و پایدار که هماهنگ با محیط زیست و در صلح با خود به
سر می برد- برای برنامه ریزی آینده و انگیزش مردم ضروری است. اندیشه زیست بومی،
اندیشه آینده است که منطق آن، شکل زیر را به خود می گیرد: درک، تصمیم گیری و
کنترل».(۳۴)

همچنین وی فراتر از نظریه آفرینش، توسّل به رستگاری معادی
رابا چشم انداز تجدّد معادی، تصوری می داند که بصیرتی نسبت به جامعه عادلانه و
پایدار آینده و نیروی انگیزش ایجاد می کند؛ یعنی دین با ارائه جامعه مطلوب
آرمانی می تواند در چشم انداز و وضعیّت موجود جامعه موءثر واقع شود.

۵ـ۳. دین و ایجاد تعهد اخلاقی در جستجوی حقیقت

همچنین تعهّد اخلاقی مشترک در جستجوی حقیقت و مطالبه
معنویّت عصر جدید، از دیگر زمینه هایی است که بر تعاون علم و دین دلالت می کند.
«فریتیوف کاپرا» و «دیوید بوهم» که عرفان هندی را با نظریّه فیزیکی در هم
آمیخته در میان فیزیک دانان، محبوب معنویّت عصر جدید هستند.

۶ـ۳. دین و همراهی با روش های علم

البته عده ای از نظریه پردازان نیز با تأکید بر شباهت روش
شناختی علم و دین، گفتگو و تعامل آن دو را بیش از پیش توجّه کرده اند. به گفته
«باربور» از سال ۱۹۶۰ معلوم شد، که نه علم آنقدر عینی است که ادعا می شود و نه
دین آنقدر ذهنی، لذا داده های علمی گرانبارتر از نظریه اند نه فارغ از نظریه و
مبانی و مفروضات نظری در گزینش وگزارش و تفسیر این داده ها دخالت دارند. چنانچه
تخیّل خلّاق نیز در پدید آمدن نظریّه های علمی، سهم موءثری ایفاء می کنند.
چنانچه آزمون پذیری دیگر منحصر به علوم تجربی نیست، بلکه در گزاره ها و مفاهیم
دینی نیز سنخ خاصی از تجربه دینی وجود دارد، که بواسطه آن می توان آموز دینی
خود را به محک گذاشت، لذا دین و علم هر دو با پذیرش اندیشه انتقادی ملتزم
هستند.در واقع بیان فوق به دنبال توجّه دادن به شباهت روش شناختی علم و دین
است. چنین مشابهت هایی امکان گفتگوی بیش از پیش را فراهم می کند؛ زیرا دیگر علم
نمی تواند مدعی عینی بودن گردد و روش تجربه را منحصر به خود بداند، چنانچه دین
نمی تواند از مطلق گرایی آموزه های خود دفاع کند.

۷ـ۳. دین جستجوی معانی اشیاء و علم بیان علل اشیاء

بعضی نیز نوع تعامل دین را این صورت بیان کرده اند: علم
ودین هر دو در این سهیمند که جهان قابل فهم است. ولی راهشان در فهم متفاوت
می باشد.به این صورت که علم به دنبال بیان علل اشیاء است ودین با این فرض آغاز
می کند که اشیاء معنا دار هستند. علل و معانی به دو نوع نظم اشاره دارند؛ زیرا
علم با تجربه عینی به کشف علل می پردازدواین علل نیز قدرت پیش بینی را درانسان
ایجاد می کند. در حالی که معانی (که بر اهمیت و ارزش اشیاء دلالت دارد) با
درونگری و تجربه ذهنی بدست می آید.

علم ملتزم به جریان علیت در عمق طبیعت اشیاء است و دین برآن
است که بالا ترین ارزش ها را در عمق اشیاءسریان دهد. لذا علم پاسخ گوی پرسش های
ناظر بر چگونگی است و دین ناظر بر پرسش های چرایی. به این ترتیب جستجوی علل و
معانی فی نفسه در تقابل هم نیستند. هر چند رهیافت های هر کدام ممکن است، در
دیگری تغییری ایجاد کند. به همین جهت با وجود کثرت در نظریه های علمی و نیز
کثرت گرایی در حوزه ادیان، بروز اشکالی از تعارض، امری مورد انتظار است. البته
این امر منافاتی با ارتباط خویشاوندی آن دو ندارد.(۳۵)

تحلیل و ارزیابی

۱. رویکردهایی که مورد بحث واقع شد، اساسا بر موجودیت علم
جدید و مشروعیّت استقلالی اش از دین صحه گذاشته اند؛ یعنی علم جدید را به عنوان
ره آوردی بشری که بر عقل مدرن استوار گشته است می پذیرند.علم جدید را با طرد
صورت افراطی آن که در شکل پوزیتیویسم منطقی و علمی تجلّی یافته است را در
راستای حلّ مشکلات زیست جامعه به کار می گیرند، و در عین حال تلاش و سعی
می کنند که از دین تفسیر و تصویری جدید ارائه کنند تا بتواند با جزمیّات علم
سازگار گردد.

۲ نقطه دیگر که در این توضیحات به چشم می خورد، این است که
علی رغم این که برای دین یک نقش و رسالت خاصّی قائل هستند، اما بر تطابق پذیری
دین، از معیارهای معرفت علمی بیش از هر امر دیگری تأکید می ورزد. به همین روی
اساساً متألهان که در قرن ۱۹ و ۲۰ ظاهر شده و در نسبت علم و دین سخن گفته اند،
نوعی رهیافت دینی ارائه کرده اند که کاملا از انعطاف پذیری در قبال علم و تجدد
حکایت می کند. از این روی شاهد ظهور الهیات لیبرال و سکولار هستیم که دین را
بیش از یک تجربه درونی و شهود قلبی ارائه نمی دانند و لذا بر نقش اجتماعی و
سیاسی دین نیز تأکید نمی ورزند.

۳. با قطع نظر از نقد و انتقادهایی که بر رویکردهای فوق
وارد است، می توان یک نقد اساسی و کلّی بر تمام رهیافت های فوق وارد دانست و آن
اینکه، اساساً در این نگرش ها دین و آموزه های دینی در مسیر و بستری مورد توجه
قرار می گیرند که با مشهورات و جزمیات حتمی علم جدید درگیری پیدا نکند. به همین
سبب ما از آغاز ظهور علم جدید که با خود شک گرایی دینی را به همراه آورد، میزان
و ملاک صحت و سقم متون دینی و مفاهیم دینی، انطباق با معیارهای علمی و تجربی
تلقی گردیده است.

به همین جهت نیز ما شاهد مصادره شدن مقوله های دینی به نفع
معرفت علمی هستیم و این حرکت موجب انحلال حقیقت دین در علم جدید می گردد. در
نهایت اثربخشی و کارآمدی قدسی آن را فرو می کاهد.در واقع در تبیینی که از
نسبت های دین و علم ارائه شده، حجیّت معرفت دینی به هیچ انگاشته شده و بر
مرجعیّت معرفت علمی بشر تأکید شده است.

در کل اساس دغدغه هایی که در تبیین نسبت علم و دین وجود
داشته، در راستای حفظ تعهّد و التزام عملی به مدرنیته و نیز علم جدید به عنوان
متغیر محوری آن می باشد، که در کنار آن دین و آموزه های دینی، در جهت پوشش
آسیب ها و آفت هایی که از مدرنیته و علم مدرن ناشی گشته است به کار گرفته
می شود.

از این روی به نظر می رسد که در بیشتر این نوع توصیف ها
گفتمان علمی بر گفتمان دینی حاکم گشته است و اعتبار و ارزش مقوله هایی دینی و
متافیزیکی در چارچوب این گفتمان معنی و مفهوم پیدا می کند. اگر چه ممکن است
اینگونه گفته شود که رویکردهای ارائه شده با دغدغه دینی صورت گرفته است، اما در
یک تحلیل عقلانی این دغدغه نیز به سبب آن نبوده است که جایگاه و منزلت حقیقی
دین و متون دینی را در نسبت با علم جدید روشن کند، بلکه سهمی نازل و از روی
ترحم به این مفاهیم و آموزه های دینی داده می شود. به نظر می رسد رویکرد تعامل
گرایانه در نسبت علم و دین خاستگاهش در شرایط به اوج رسیدن رشد علم جدید بوده
که به دنبال آن بحران ها و خلأهایی نیز به وجود آمده است، که در واقع نگرش این
رویکرد به دین یک حرکت و گام نخستین در دفاع از حقیقت دین نبوده است، بلکه یک
گام و حرکت ثانوی و پسینی، بعد از وقوع پس لرزه های علم جدید می باشد. توجه و
اقبال به دین، جهت ایجاد یک نگرش تعامل گرایانه، برای احیاء و سراپا نگهداشتن
علم مدرن و مدرنیته می باشد.

۴. رویکرد وحدت گرایانه

بعضی از نظریه پردازان، در بحث علم و دین مواضعی اخذ
کرده اند که می توان آن را قدمی فراتر نسبت به رویکردهای قبلی در هماهنگی و
وحدت علم و دین قلمداد کرد. بر همین اساس رویکرد وحدت گرایانه را مستقل از
رویکرد تعامل آوردیم. در این رویکرد، به گفته «باربور» تلاش می شود که وحدت علم
و دین را در درون یک برداشت وحدانی از جهان دنبال کنند. در این رویکرد نیز حضور
بعضی از متکلّمین و نیز بعضی از فلاسفه را می توان مشاهده کرد.

۴-۱. الهیات اعتدالی و وحدت علم و دین

الهیات اعتدالی به رهیافت های پژوهشی ـ علمی توجّه و علاقه
دارد و مدّعی است، که آموزه های دینی انسان باید تعبیر و تفسیر معقولی از همه
حوزه های تجربه بشر باشد و تفکّر انتقادی را همانند دانشمندان، در تحقیق خود
بکار می گیرد.

به همین روی الهیات اعتدالی در حدّ وسط میان دو رویکرد
کلامی؛ یعنی نگاه کاربرد دفاعیّاتی از علم، برای آموزه های دین، که کارآمدی و
به روز بودن مفاهیم سنّتی دینی را با ترجمه آن به زبان علمی جستجو می کند و
الهیات طبیعی که مدعیات دینی را مستقیماً از علم أخذ می کنند.(مثل تقریر برهان
اتقان صنع بر اساس اصل آنتروپی). الهیات اعتدالی دیدگاه وحدت را به این ترتیب
دنبال می کند.(۳۶)

«آموزه های سنتی برای تدوین مجدّد، نظرِیه علمی را به حساب
آورده اند. در این جا علم و دین به عنوان دو منبع نسبتاً مستقل عقاید تلقّی
شده اند، اما در عین حال در برخی جنبه ها میان علایق آنها نوعی تداخل و ارتباط
نیز وجود دارد، به خصوص آموزه هایی، مثل خلقت، مشیّت و طبیعت بشری که ممکن است
تحت تأثیر یافته های علم قرار گیرند. هدف در اینجا دست یابی به الهیات طبیعت
است که مبتنی بر منابع بیرون از علم است، بجای یک الهیات طبیعی، که وابستگی
بیشتری به علم دارد، اگر قرار است باورهای دینی با معارف علمی هماهنگ شوند باید
تبدیل و تعدیل هایی صورت گیرد.(۳۷)

در حقیقت این لیبرال های کلامی با تأکید بر اینکه الهیات
بایستی وسیعاً تجربی و عقلانی شود، یک جهان نگری جامع و سازدار را دنبال
می کنند. لذا با اقتباس از روحیّه انتقاد پذیری به بررسی و آزمون تجربه دینی و
اخلاقی می پردازند. اگر چه منکر مفهوم وحی نیستند، اما بی همتایی وحی را تضعیف
می کنند و نیز بر این باورند که وحی از مجرای تعبیرهای انسان می گذرد و در معرض
تخریب قرار می گیرد.(۳۸)

«آرتورپیکاک» و «نانسی مورفی» نمونه تفکر چنین الهیاتی است
که تدوین مجدّد باورهای سنتی را در پاسخ به علم معاصر تأکید می کنند. به اعتقاد
پیکاک باورهای دینی از طریق ۱. اجماع جامعه دینی؛ ۲. معیار انسجام؛ ۳. جامعیّت
و نتیجه بخشی، آزمون پذیرند.(۳۹)

چنین تفکر کلامی را از آن روی می توان رهیافت وحدت گرایانه
عنوان کرد، که به مشیّت و حضور مداخله گرایانه خداوند در فرایند طبیعت اعتقاد
دارد. خداوند از طریق فرایند کامل قانون و اتفاق، موجودات را می آفریند، نه
تنها با مداخله در رخنه ها. روند آفرینش در شبکه خلاق طبیعی حوادث، خود عمل
خلاقانه خداوند است. خداوند از طریق فرآیندهای جهان طبیعی، موجوداتی را
می آفریند که علم به کشف آنها می پردازد. پیکاک موضع خود را به عنوان حلول (ونه
وحدت وجود) معرّفی می کند. «خدا در جهان است» به این معنی که خدا بیش از جهان
است. وی تصویری زنده و پویایی از رابطه خدا و جهان که ویژگی های آن را علم
مکشوف ساخته ارائه می کند.

پیکاک در این ارتباط می نویسد: «ذات خداوند در فرآیند خلقت
جهان با قوّت بیشتری به عنوان یکی از ابعاد ماهیّت الهی دوباره آشکار می گردد.
در عین حال، آن «غیریّت دیگر بودگی» متعالی که تمام ادیان ابراهیمی پایه آن را
تأیید و خود را آشکار می سازد، خداوند آفریننده ابدی است و آفرینش امری دائمی و
مستمر است. خداوند به معنای واقعی کلمه خداوند زنده ای است که در کتاب مقدس
بدان اشاره شده است…».(۴۰)

پیکاک می گوید: ما به الهیاتی نیازمند هستیم که حقیقی،
آزاد، حساس و جهانی باشد؛ یعنی الهیاتی که با حقایق مربوط به تمام کشفیّات در
مورد جهان و مخصوصاً انسان سر و کار دارد و با آن عجین شده است.(۴۱)

با توجه به همین امر وی الهیات را در رأس سلسله مراتب علوم،
قرار می دهد؛ زیرا مطالعه فراگیرترین سیستم را ممکن می کند و خدا در رابطه با
هر چیز دیگر وجود دارد. با قرار گرفتن الهیات در رأس سلسله مراتب علوم، ایده
وحدت علم و دین محقق می گردد. چنانچه نانسی مورفی به تأسی از ایشان این ایده را
تکرار می کند و آن را با عنوان «علیت نزولی» بیان می کند، که در مقابل و در رد
تقلیل گرایی قرار می گیرد که در درک پدیده ها نه فقط بایستی عوامل مرتبه پائین
تر (مانند استعدادژنتیکی)، بلکه بایستی عوامل مرتبه بالاتر را نیز در نظر گرفت.

۴-۲. دستگاه فلسفه پویشی و وحدت علم و دین

یکی دیگر از کوشش هایی که در راستای وحدت علم و دین ارائه
شده و برداشت یگانه وار از حقیقت را امکان پذیر کرده، فلسفه پویشی «وایتهد»
می باشد که دستگاه متافیزیک را در قرن بیستم ارائه کرده است. در واقع وی جهت
تحقق وحدت اصولی و منطقی علم و دین، آن را در یک جهان بینی منسجم در قالب
مابعدالطبیعه و طرح مفهوم جامع ارائه کرده که بتوان ویژگی اساسی همه امور و
انواع مختلف تجربه را بر پایه آن تفسیر کرد. طبعاً چنین کاری در قلمرو کار
فیلسوف می گنجد نه دانشمند و متکلم. فلسفه پویشی که خود تحت تأثیر تفکر علمی و
دینی تدوین یافته، تلاش می کند بر تفکر ثنویتی که میان ذهن و ماده گسست ایجاد
کرده فائق آید و نیز منتقد آن تفکر کلامی است که در نسبت اختیار خدا و انسان،
مجالی برای اختیار انسان قائل نیست و ملتزم به قدرت و اراده مطلق یک جانبه به
خداست. بر همین اساس به نقش اختیار انسان در نظام هستی تأکید و اصرار
می ورزند.(۴۲)

روشی که بر این اساس در وحدت علم و دین در پیش گرفته:
«پرورش یک نظام جامع متافیزیک که قرار است هم برای علم و هم برای دین، در خور
باشد، این نظام با متافیزیک ماتریالیسم تجزیه گرایانه قرن هیجدهم و اصالت طبیعت
تکاملی قرن نوزدهم فرق دارد و این فرق هم در بینش، متحوّل تر و باریک تر نسبت
به طبیعت است و هم در ملحوظ داشتن طیف وسیعی از تجربه بشری، اعم از استحسانی،
اخلاقی و دینی. وایتهد از خصلت انتزاعی، جزیی نگر، و کناتی (= سمبولیک) مفاهیم
علمی به خوبی آگاه است».(۴۳)

در واقع فلسفه پویش وایتهد با تبیین جدید از اختیار و
فاعلیت خدا در درون عالم طبیعت، به مقابله با تفکر علمی که طبیعت را حوزه
اختصاصی جولان عقلانیت علمی و اختیار آزاد بشر تلقی می کرد بر خواست. بدین
ترتیب وی حضور فعل الهی و اختیار خدا در نظام طبیعت، که مقوله ای دینی و
متافیزیکی است، با حضور فعل الهی و اختیار خدا در نظام طبیعت که در قالب مفاهیم
علمی صورت می گیرد را مانعه الجمع می داند.

نظام متافیزیک جامع ایشان، منزلت و حدود علم و دین متناسب
با هدف و جهت مورد نظر را روشن می کند، بدون اینکه دین و علم تفاوت شان و تنوع
کارکردشان انکار شود. وایتهد در فلسفه پویشی خود اگر چه الهیات نظام مند و
هماهنگ از خود را ارائه نکرد، اما نظام جامع متافیزیک سر مشق تأسیس دستگاه
الهیات پویشی گشت.

«چارلزهارتشون» یکی از مدافعان سرسخت مکتب وایتهد می باشد،
میان جهان بینی مسیحی را بر پایه فلسفه وی توضیح داده و در کتاب نسبیت الهی خود
آن را بیان کرده است. متکلمان وابسته به سنت پویش استدلال می کنند، که تلقی های
کلاسیک اگوستینی و توماس درباره خلقت که خدا را کاملاً

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.