پاورپوینت کامل تحلیلی بر رویکرد جدید فرانسه در آشتی و مصالحه ایالات متحده; دشمن دیروز، متحد امروز ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تحلیلی بر رویکرد جدید فرانسه در آشتی و مصالحه ایالات متحده; دشمن دیروز، متحد امروز ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تحلیلی بر رویکرد جدید فرانسه در آشتی و مصالحه ایالات متحده; دشمن دیروز، متحد امروز ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تحلیلی بر رویکرد جدید فرانسه در آشتی و مصالحه ایالات متحده; دشمن دیروز، متحد امروز ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :
۸
مقدمه
پس از اشغال عراق توسط امریکا و متحدانش، توماس فریدمن،
مقاله نویس روزنامه نیویورک تامیز، فرانسه را دشمن امریکا نامید.(۱) اما از سال
۲۰۰۶، روابط این دو کشور تغییر محسوسی را به خود دید، به طوری که به گفته دیوید
ایگناتیوس ـ روزنامه نگار روزنامه واشنگتن پست ـ در اوایل سال ۲۰۰۶، فرانسه به
متحد جدید بوش تبدیل شده است.(۲) علی رغم بزرگنمایی هایی که در سخنان این دو
روزنامه نگار دیده می شود، نمی توان انکار کرد که روابط فرانسه و امریکا نسبت
به سال ۲۰۰۳ بسیار بهبود یافته است؛ زیرا بسیاری از تحلیل گران ـ هم در امریکا
و هم در فرانسه ـ بر این باورند که به دنبال انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری
فرانسه در بهار سال ۲۰۰۷، نسل جدیدی از رهبران فرانسه به قدرت رسیده اند که
آینده را نه در تقابل با امریکا، بلکه در همکاری با آن جست و جو می کنند، همان
طوری که نیکلا سارکوزی در پاییز سال ۲۰۰۶ بر این امر صحه گذاشت.(۳)
بنابراین تقابل دو کشور بر سر عراق به اندازه ای نبود، که
فریدمن ادعا کرده و همکاری کنونی در زمینه عراق نیز به گونه ای نیست، که
ایگناتیوس اظهار داشته است. شاید به جرأت بتوان گفت: مخالفت فرانسه با اشغال
عراق بعد از خارج شدن این کشور از ساختار همگرایی ناتو در سال ۱۹۶۶ ـ به دستور
شارل دوگل ـ دومین بحران بزرگ در روابط دو کشور بود.
از ژوئن ۲۰۰۴ به این سو، حال و هوای روابط دو کشور آرام
آرام بهتر شد.(۴) شصتمین سالگرد پیاده کردن نیروهای متفقین در نرماندی معروف به
«روز ـ د» (D-Day)به شیراک و جورج بوش این فرصت را داد تا به بهبود روابط دو
کشور بیشتر به شکل ساختاری بپردازند تا به شکل احساسی.(۵) روابط دو کشور در حال
حاضر حالتی تجاری به خود گرفته و دو کشور بر این اساس فرصت یافته اند تا به
نتایج چشم گیری بر سر موضوعات مهم مشترک دست یابند، که تهیه پیش نویس قطعنامه
۱۷۰۱ شورای امنیت درباره لبنان از نمونه های بارز و خوب آن در این زمینه به
شمار می رود.(۶)
پیشینه روابط
عادی سازی سریع روابط بین فرانسه و آمریکا بعد از بحران
ایجاد شده، امری تکراری به نظر می رسد؛ زیرا روابط پاریس و واشنگتن همواره
تغییراتی سینوسی به خود دیده و از زمان دوگل تا به امروز روابط مذکور خوب و بد
شده است.
در حالی که توجه زیادی به اختلافات موجود بین پاریس و
واشنگتن شده، اما باید جنبه همکاری آن دو نیز به همین میزان مورد توجه قرار
گیرد؛ زیرا به طور کلی هر رئیس جمهوری که در فرانسه به قدرت رسیده تلاش کرده تا
به روابط دو کشور استحکام بخشد و تقابل های قبلی را بر طرف سازد. از این رو
دوره های سیاست داخلی دو کشور، نقش مهمی را در چگونگی روابط دو کشور ایفا کرده
است، چون در بسیاری از موارد هم فرانسه و هم امریکا تغییرات سیاسی مشابهی را
تجربه کرده اند. به عنوان مثال در سال های ۱۹۶۹، ۱۹۷۴ و ۱۹۸۱ در هر دو کشور
رئیسان جمهور به طور مرتب تغییر کرده اند و این امر سبب شده تا هر دو کشور فرصت
پیدا کنند تا بهبود روابط دو جانبه را در دستور کار خود قرار دهند. اما باز هم
تفاهم های جدید، بر انتظارات افزوده، و گسترده و تداوم روابط دو جانبه خوب را
تحت تأثیر قرار داده است. اغلب تفاهم بین پاریس و واشنگتن، کلید اصلی حل معضلات
فرا آتلانتیک شناخته می شود و حال آنکه رهبران دو کشور همواره پس از روی کار
آمدن رئیس جمهور جدید در فرانسه و آغازی امیدوار کننده، رو به وخامت می رود و
با فرا رسیدن روزهای پایانی دوره ریاست جمهوری بدتر می گردد.(۷)
این تناوب، کیفیت در روابط دو جانبه را در دوره ریاست
جمهوری دوگل نیز (۱۹۵۸ ـ ۶۹) می توان مشاهده کرد. بازگشت ژنرال دوگل به قدرت در
سال ۱۹۵۸ با خواست وی مبنی بر ایجاد روابطی پایدار بین فرانسه و امریکا بعد از
پشت سر گذاشتن تحولات جمهوری چهارم؛ نظیر استعمار زدایی، شکست جامعه دفاعی
اروپا در سال ۱۹۵۴ و بحران سوئز در سال ۱۹۵۶، همراه بود، اما این خواست به زودی
تحت تأثیر حوادث آتی قرار گرفت؛ زیرا دوگل در آن زمان در نظر داشت، تا برای
تقویت جبهه غرب در قبال شرق اتحاد مستحکمی را با امریکا به وجود آورد؛ لذا بر
این اساس بود که در سپتامبر سال ۱۹۵۸ پیشنهاد داد تا دفتر مدیریتی برای اتحاد
بین امریکا، فرانسه و انگلستان تأسیس گردد. بعد از چند سال، این طرح به خاطر
مواضع دوگل و عدم سازش امریکا با آن شکست خورد و زمینه را برای وخامت روابط
فراهم ساخت، به طوری که روابط دو کشور به دنبال عقب نشینی ناتو در سال ۱۹۶۶
بحرانی گردید.(۸) جانشین دوگل، ژورژ پمپیدو (۱۹۶۹ ـ ۷۴) نیز همین روند را تکرار
کرد. با به ریاست جمهوری رسیدن نیکسون در امریکا در ژانویه ۱۹۶۹ و اعلام آمادگی
وی برای بهبود روابط، پمپیدو نیز آمادگی خود را برای ایجاد آنچه کیسینجر «روابط
ویژه» نامیده بود، اعلام کرد. مهم ترین نتیجه چنین آمادگی ای ـ که در آن زمان
مخفی نگهداشته شد ـ همکاری هسته ای دو کشور با یکدیگر بود، اما در سال ۱۹۷۳ بار
دیگر عدم تفاهمات مشابه ـ این بار بر سر مسائل خاورمیانه و سیاست های کیسینجر ـ
باعث افزایش تنش ها میان دو کشور گردید.(۹)
همین روند در دهه بعدی نیز تکرار شد. رئیس جمهور، والری
ژیسکاردستن (۱۹۷۴ ـ ۸۱) در آغاز، تلاش زیادی برای احیای روابط با امریکا و
ایجاد پیوند قوی با «جرالد فورد» و بعد از آن «جیمی کارتر» انجام داد. این رئیس
جمهور غیر گلیست جمهوری پنجم تلاش کرد تا به تعمیق روابط فراآتلانتیکی بپردازد،
اما او نیز در سالهای آخر ریاست جمهوری اش به خاطر آنچه که او و صدر اعظم آلمان
(هلموت اشمیت) واکنش سنگین واشنگتن به مداخلات مسکو در آفریقا و افغانستان و
استقرار موشک های SS -20، که غرب اروپا را نشانه می رفت، نامیدند، با امریکا
دچار مشکل گردید.(۱۰)
فرانسوا میتران (۱۹۸۱ ـ ۹۵) که از مخالفان دوگل و اولین
رئیس جمهور سوسیالیست فرانسه بود نیز روند مشابهی را تکرار کرد. او که به متحد
اصلی ریگان در جنگ سرد دوم تبدیل شده بود، (۱۱) دیری نگذشت که به خاطر مسائل
تجاری و طرح ریگان برای دفاع استراتژیک موشک های بالستیک، با واشنگتن دچار تنش
و اختلاف شد. در حالی که باز روزهای نخست دومین دوره ریاست جمهوری میتران،
روزهای خوشی را برای روابط فرانسه و ایالات متحده رقم زد و میتران روابط
سازنده ای را با بوش پدر در دوران پایان جنگ سرد و جنگ اول خلیج فارس برقرار
کرد، اما دیری نگذشت که این روابط به خاطر اختلاف دو کشور در ناتو ـ اصرار
امریکا بر ایفای نقش ناتو و تمایل فرانسه برای ایجاد یک هویت دفاعی مستقل
اروپایی ـ بار دیگر دچار تنش و اختلاف گردید.(۱۲)
شیراک نیز راه سلف خود را دنبال کرد. شیراک در دور اول
ریاست جمهوری خود تلاش نمود تا روابط فرانسه با ناتو را عادی سازد و متعهد شد
تا روابط فرانسه و امریکا را در دوران پس از جنگ سرد احیا نماید، اما بحث بر سر
فرماندهی های منطقه ای ناتو در سال ۱۹۹۷ نقطه آغازین تنش های جدید دو کشور شد؛
تنش هایی که در سال ۲۰۰۳ و بعد از وقفه کوتاهی به خاطر حملات ۱۱ سپتامبر به
نقطه اوج خود رسید.(۱۳) روند بهبود روابط فرانسه و امریکا در چهار سال گذشته
نیز شبیه دوره پایانی گلیست ها می باشد. دوگل و جانسون هر دو در اواخر دوران
ریاست جمهوری خود تلاش کردند تا به بهانه بدتر شدن وضعیت در ویتنام، روابط
فرانسه و امریکا را بهبود بخشند. امروز نیز پس زمینه بهبود روابط دو کشور، وخیم
شدن وضعیت عراق و مسئله هسته ای ایران است.
آشتی و مصالحه
طبق آنچه گفته شد، آشتی اخیر بین فرانسه و ایالات متحده را
می توان ناشی از علاقه دو طرف بر مهار بحران، مهار تأثیر و فشار سیاست داخلی و
توجه به این امر که روابط دو کشور آن قدر حیاتی است که نباید به وخامت بگراید،
دانست. هر دو طرف به این نتیجه رسیده اند که اتفاقات ناخوشایندی افتاده است. به
گفته فیلیپ گوردن: «فرانسه و ایالات متحده به مرزی رسیدند که وقتی به آن نگاه
کردند، حاضر نبودند آن را باور کنند».(۱۴)
در سال های اخیر، افکار عمومی دو کشور نیز ضد یکدیگر بود.
در واشنگتن حملات لفظی علیه فرانسه بالا گرفته بود و افکار عمومی فرانسه نیز
بوش را شیطان لقب می دادند و روابط دو جانبه به گونه ای شده بود که رهبران
مسئول نمی توانستند نسبت به آن بی تفاوت باشند.(۱۵) کاملا آشکار بود که سیاست
خارجی فرانسه بدون روابط مناسب با بزرگ ترین قدرت دنیا، تأثیر گذار نخواهد بود،
به همین خاطر بود که شیراک پس از اتمام عملیات های نظامی در عراق تلاش کرد تا
مسائل فیما بین را بهبود بخشد.(۱۶) هر چند مدتی طول کشید تا امریکا دریابد که
هزینه سیاسی روابط بد با فرانسه بالاست و فرانسه به عنوان یک متحد قابل کنار
گذاشتن نیست، اما هر دو کشور در نهایت دریافتند که آنچه آنها را متحد می کند ـ
ارزش ها، منافع مشترک و نیاز به حفاظت از خود در برابر تهدیدات ـ بسیار قوی تر
از اختلافات آنها بر سر عراق می باشد.(۱۷)
البته اروپا یکی از ملاحظات اصلی هر دو طرف است؛ زیرا
رهبران فرانسه در سال ۲۰۰۳ به خوبی پی بردند، که متحد نگهداشتن اتحادیه اروپا
در حالی که پاریس و واشنگتن در تقابل جدی قرار دارند، غیر ممکن می باشد، چون یک
شکاف فراآتلانتیک، به ایجاد شکافی موازی در اروپا می انجامید، که برخی از
کشورهای اروپایی ـ و نه فقط کشورهای جدید عضو اتحادیه ـ در صورت افزایش فشار و
الزام انتخاب یک طرف، بدون شک امریکا را انتخاب می کردند. البته این درس را
باید فرانسه پیشتر از این می آموخت، اما فرانسه در سال ۲۰۰۳ و تنها پس از واکنش
تند ایالات متحده به سیاست خارجی اش به این امر پی برد. البته طرف آمریکایی نیز
به خوبی دریافته بود، که یک رابطه قوی و پایدار با اروپا نیازمند داشتن
رابطه ای اصولی و مناسب با فرانسه است. حتی در کشورهایی که دولت های آنها از
جنگ بوش در عراق حمایت کرده بودند، افکار عمومی، قویا مخالف جنگ بود و از موضوع
فرانسه حمایت می کرد و احزاب اپوزیسیون نیز از سیاست های دولت های خود انتقاد
می کردند. امریکا بعد از اشغال عراق به زودی دریافت که جلب حمایت بین المللی
شرط موفقیت آن است و در این راستا بر قراری آشتی بین کلیه کشورهای اروپایی
اولویت اصلی است. بنابراین وقتی بوش تصمیم گرفت تا از کمیسیون اروپا ـ در اوایل
سال ۲۰۰۵ ـ دیدار کند، دیگر صحبتی از اروپای قدیم و جدید، که فرانسه از آن
استقبال کرده بود، نبود.
تحولات داخلی نیز به موازات تحولات خارجی، نقش مهمی را ایفا
کردند. منافع داخلی شیراک از بن بست ایجاد شده در روابط امریکا ـ فرانسه در سال
۲۰۰۳ کوتاه مدت بود. اپوزیسیون سوسیالیست که یک بار در سال ۲۰۰۲ مجبور به حمایت
از شیراک در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در مقابل لوپن راست گرا شده بود، در
سال ۲۰۰۳ نیز مجبور شد تا دوباره از موضع شیراک در مقابل امریکا حمایت کند، اما
با این حال این حزب در آوریل ۲۰۰۴ توانست اکثر آراء را در انتخابات منطقه ای به
دست آورد. از سوی دیگر پیمان قانون اساسی اروپا که مورد حمایت شیراک و اغلب
سیاستمداران مهم فرانسه بود، در مه ۲۰۰۵ از سوی اکثریت مردم این کشور رد شد و
مورد تأیید قرار نگرفت، که شورش های حومه پاریس و بعد از آن تظاهرات دانشجویان
علیه قانون کار جدید، هر چه بیشتر باعث تخریب جایگاه داخلی شیراک و وجهه دولت
وی در عرصه خارجی شد، به طوری که میزان محبوبیت شیراک که در زمان جنگ عراق در
اوج خود قرار داشت به پایین ترین حد خود در اواخر سال ۲۰۰۶ رسید و این بدان
معناست که مردم فرانسه بیش از عرصه خارجی خواهان حل مشکلات داخلی خود بودند.
دولت شیراک این پیام مردم فرانسه را به خوبی درک کرد و همانند سال ۱۹۶۸ که
وضعیت مشابهی اتفاق افتاده بود و دولت دوگل به سوی آشتی با دولت امریکا گام
برداشت، دولت شیراک نیز خود را برای آشتی با ایالات متحده آماده کرد.(۱۸)
ایالات متحده نیز به زودی دریافت که عملیات های نظامی برای
اشغال عراق قسمت آسان کار بوده است، لذا بوش دوباره به ریاست جمهوری انتخاب شد
و تعداد نمایندگان جمهوریخواه کنگره نیز ـ به دنبال انتخابات نوامبر ۲۰۰۴ ـ
افزایش یافتند، اما تردیدها در واشنگتن به یقین تبدیل شد که صدام به دنبال
تولید سلاح های کشتار جمعی نبوده و به این زودی ها نمی توان حکومتی پایدار در
عراق را به وجود آورد. اینجا بود که نارضایتی از جنگ خود را نشان داد و چند
جانبه گرایی که از سوی دولت بوش کنار گذاشته شده بود، به یکی از الزامات سیاست
خارجی و داخلی دولت وی تبدیل گردید. بحران ناشی از توفان کاترینا در اوت ۲۰۰۵
نیز سبب افزایش تردیدها درباره توانایی دولت بوش گردید.
البته باید گفت که فرانسه و آمریکا با وجود اختلافات فاحش
خود بر سر عراق، به همکاری نزدیک خود بر سر مسائل حیاتی ادامه دادند و وقتی
تحولات مذکور روی داد، این همکاری بر سر تمام موضوعات و حتی بر سر عراق نیز
افزایش یافت.
اگر چه فرانسه از بیان عبارت جنگ جهانی علیه تروریسم توسط
امریکا خشنود نبود و آن را عاقلانه نمی دانست، اما از سپتامبر ۲۰۰۱، هیچ گاه
حمایت خود را از تلاش های امریکا و جامعه بین المللی در این زمینه کم نکرد،
زیرا نیروهای فرانسوی به شکل مؤثری از عملیات های نیروهای امریکایی در
افغانستان در اوایل نوامبر ۲۰۰۱ حمایت کرده بودند و فرانسه نیز حتی نیروهای
ویژه خود را تحت فرماندهی مستقیم نیروهای امریکایی قرار داده بود. علاوه بر
این، پاریس با موافقت پذیرش فرماندهی نیروهای بین المللی ایساف در سال ۲۰۰۳،
همواره نقش برجسته ای در این نیرو داشت. همچنین تأسیس «پایگاه اتحاد»(Alliance
Base) توسط سازمان سیا در پاریس با همکاری سرویس های اطلاعاتی فرانسه برای
گردآوری و تحلیل اطلاعات بین المللی درباره تروریسم، نمونه هایی از همکارهای
مذکور به حساب می آمد.(۱۹) البته همکارهای ضد تروریستی بین ایالات متحده و
فرانسه نیز قابل توجه بوده است.(۲۰)
اینکه افشای داشتن چنین روابطی در عرصه های اطلاعاتی و
امنیتی به موضوعی سیاسی در فرانسه تبدیل نشده است، نشان از آمادگی فرانسه برای
همکاری در این زمینه دارد و افکار عمومی فرانسه تا وقتی که آزادی های فردی
عمومی خدشه دارد نشود، آمادگی هر نوع همکاری برای منع تهدیدات تروریستی را از
خود نشان داده است.(۲۱)
همکاری دو کشور از مبارزه با تروریسم نیز فراتر رفته است.
فرانسه گاه با موضع خود در برابر برنامه هسته ای ایران، واشنگتن را غافلگیر
کرده است، هر چند این موضع گیری با موضع مخالفت فرانسه با هر نوع گسترش تطابق
دارد. سه کشور اروپایی معروف به اروپا ۳ که به نمایندگی از سوی اتحادیه اروپا
پرونده هسته ای ایران را دنبال می کنند، از مواضع امریکا در قبال ایران از زمان
شروع دوره دوم ریاست جمهوری بوش حمایت کرده اند.(۲۲) فرانسه و ایالات متحده در
تابستان ۲۰۰۴ و در تصویب قطعنامه ۱۵۵۳ علیه سوریه و نیز تخلیه نیروهای سوری از
لبنان و اجرای موفقیت آمیز این قطعنامه همکاری خوبی داشتند. مذاکره کنندگان
فرانسوی و امریکایی در تهیه پیش نویس قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت، که به جنگ
لبنان در تابستان ۲۰۰۴ خاتمه داد هم نقش اساسی ایفا کردند.(۲۳) فرانسه و امریکا
همچنین در طول ۳ سال گذشته و حتی بیشتر، مواضعی عملگرا در مقابل مسائل ناتو
داشته اند؛زیرا فرانسه در سال ۲۰۰۳ قصد خود را برای تأمین بخش عمده ای از نیروی
عکس العمل ناتو (NRF) اعلام کرد و این اعلام در زمانی صورت گرفت که مناقشه بر
سر عراق در شورای امنیت تازه فروکش کرده بود. اگر چه فرانسه به شکل
موفقیت آمیزی توانسته تا در مقابل تلاش های امریکا برای دخالت ناتو در ایجاد
ثبات در عراق از سال ۲۰۰۴ تا کنون بایستند، اما در عوض در دسامبر ۲۰۰۵ با گسترش
نقش ناتو در افغانستان موافقت کرده است.
نتیجه اینکه، فرانسه و ایالات متحده نشان داده اند که
حاضرند در کنار تفاوت های عقیدتی خود، همکاری خوبی در زمینه مسائل ناتو با
یکدیگر داشته باشند و این امر را می توان به آسانی از نوع روابط هیئت های دو
کشور در مقر ناتو در بروکسل فهمید.(۲۴)
بنا به گفته یک مقام عالی رتبه امریکایی «هر نوع تفاهم بین
فرانسه و ایالات متحده عین تفاهم بین همه نیروهای ناتو می باشد».(۲۵)
مشکلات پیش رو
فرانسه و ایالات متحده، به همکاری خود به شکل مؤثر ادامه
خواهند داد؛ زیرا نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه، تأکید کرده که خواهان
همکاری نزدیک با ایالات متحده است.(۲۶) او حتی از سیاست خصمانه فرانسه در
سال های اخیر در قبال ایالات متحده انتقاد کرده و خاطر نشان ساخته که فرانسه در
ضدیت با امریکا به جایی نمی رسد.(۲۷) حتی سگولن رویال، نامزد ریاست جمهوری و
رقیب سارکوزی در انتخابات، هم گفته بود، که مخالف رویکرد ضد امریکایی است.
به نظر می رسد که نسل جدید رهبران فرانسه در دیدگاهشان به
دیگر رهبران اروپایی اختلاف کمتری دارند و حتی میانجی گری انگلستان در دیپلماسی
معاصر را پذیرفته اند، چون بیشتر به ایالات متحده سفر می
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 