پاورپوینت کامل هدایت جلال ; جستاری در مقایسه صادق هدایت و جلال آل احمد ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هدایت جلال ; جستاری در مقایسه صادق هدایت و جلال آل احمد ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هدایت جلال ; جستاری در مقایسه صادق هدایت و جلال آل احمد ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل هدایت جلال ; جستاری در مقایسه صادق هدایت و جلال آل احمد ۱۱۱ اسلاید در PowerPoint :

۲۱

مقدمه

بار دیگر سالگرد سفر ابدی جلال آل احمد، این مرد اهل قلم
فرا رسیده است. زمانه نو می شود و هر بار نو شدگی اش، پرسشی تازه در برابر
هستی های گسترش دار به وجود می آید تا آنها را بیازماید و با چالش های نو، محک
بزند. انسان بزرگ از پس چالش های زمان ـ که به قصد ویرانی و به فراموشی سپردن
قد علم می کند ـ به خوبی بر می آید.

جلال آل احمد از جمله نویسندگان فراموش نشدنی ماست. او از
دل مذهب رویید و بزرگ شد، اما یک بار تحت تأثیر زمان، مدرنیت و ایدئولوژی های
رادیکال چپ مذهب را به کنار نهاد، ولی وقتی که دوباره به دامن آن بازگشت از سر
عادت نبود، بلکه او مثل یک انسان فهیم و بزرگ، در بلوغ و آزادی و بر اساس پژوهش
و اراده معقول، دین اسلام را انتخاب کرد، لذا کم هستند کسانی که چنین اند و
البته هدایت نشدن جلال به صراط حق و خداوند متعال، هدایتی الهی بود که منجر به
گزینش عقلانی اسلام گردید و از آن پس او چشمی تازه و نگاهی نو یافت. امروز
براساس رشد گرایشات لیبرالی در بعضی از روشنفکران، جلال آل احمد متهم به
نویسنده ای است که جهان بسته ای داشت و روحی اقتدار جو و متأثر از فرا
روایت های دوران خود بود، زیرا او می خواست همواره رهبر باقی بماند و لذا
روحیه ای سرکوبگر، بی قرار، تهاجمی، پرخاشجو و غیر لیبرال وجود او را فرا گرفته
بود. اما در حقیقت جهان لیبرالی روشنفکران از بازگشت او به ایمان و پرسش
بنیادین هستی و پاسخ الهی به آن و آلوده شکنی روایت روشنفکرانه دین و انقلاب
مشروطیت و شیخ شهید منزجر است. برخلاف سرگشتگی روشنفکران مدرن، آل احمد با
بازگشت به دین، اقتدار و استواری نو یافت و از گم گشتگی نجات یافت و عاقبت به
خیر شد.

صادق هدایت که دارای شباهت ها و تمایزاتی با آل احمد است از
یک سو و بنا به معیاری در مقابل اوست. او نیز به عنوان یک روشنفکر، قربانی
شرایط تلخی است که وطن او و جهان برایش شکل می دهد. سرنوشت هدایت در نقطه مقابل
سرنوشت آل احمد قرار دارد؛ زیرا پایان ماجرای او، خودکشی است، خودکشی، یعنی از
دست دادن هر نوع تکیه گاهی برای حیات و تداوم آن، خودکشی یعنی ناامیدی و یأس
کامل. خودکشی، یعنی فقدان باور به ارحم الراحمین و چنین فقدان ایمانی به معنی
آن است که شخص در خلأ و برهوت گام می زند. لذا صادق هدایت در خلأ و برهوت گام
می زد. در نتیجه دلیلی برای زندگی نمی یافت و هیچ افقی نبود که بحران های
اخلاقی، روانی، ذهنی، فکری، ایدئولوژیک فرهنگی ـ هنری، اجتماعی و جهان نگری و
جهانی اش را در دورنمای آن قابل حل ببیند. البته او به عنوان یک روشنفکر که
آگاهی فراوانی از مدرنیته و امیدی بی نهایت به آن و علاقه ای آشکار به ذهنیت
مدرن و آثار آن داشت، از رکود و خرافه و عقب ماندگی وطن خود، از استبداد، فقر،
جهل و رذایل داخلی نفرت داشت. مدتی می اندیشید که با باستان گرایی می تواند
هوای تازه و هویتی نو بیافریند، اما باستان گرایی او خودداری ارتجاعی و
بازمانده و میراث اشرافیت ورشکسته قجری اش بود که با ایدئولوژی قلدرانه و بی
عمق رضا شاهی می آمیخت و تصویری خیالی از عصر ساسانی می ساخت که نه امکان
بازگشت به آن بود و نه اگر هم به فرض محال این رجعت ممکن می بود، عصری ارجمند
بود هدایت کودکانه و سطحی، مثل روشنفکران سطحی ناسیونالیست، فلاکت و بدبختی
نظام معاصر خود را محصول حمله اعراب و اسلام می پنداشت، بنابراین نوعی نگرش و
نیستی فکر او را تهدید می کرد و در محاق و ناعقلانیت فرو می برد، که در نهایت
نیز چنین شد. او با همه آشنایی اش به علم مدرن در این مورد تفکری بی بنیاد
داشت. چگونه می شد که او از نژاد پرستی آلمانی و کشتار نژادی در آن سر دنیا
متنفر بود، ولی خود گرفتار نگرش نژاد گرایانه باقی ماند و ضد سامی گری جا زد؟
هدایت این چنین بود. او مدتی نیز با مارکسیست ها محشور شد، اما آنان را نیز
تحمل نکرد، زیرا در آنها فساد و نا صداقتی می دید. زبان هتاک او می توانست بیان
روح زخمی و مسموم اش باشد، اما از سوی دیگر نشان از لبریز شدن آن همه رفتارها
از نهان روشی و کذب بود البته در مقابل این همه نقص ها، هدایت به دموکراسی غربی
دل بست و عقل مدرن را پذیرفت، اما وقتی جنگ جهانی شروع شد، و جهان در ظلمت جهل
و جنایت مدرن فرو رفت او به طور کامل ناامید شد. این است که او با همه روحیه
متافیزیکی که داشت، به فیزیک دل باخت و با همه داعیه مخالفت با نژاد پرستی به
نژاد گرایی درغلتید و بالاخره ایمان باخته، بی پناه و تنها نومید، بی تکیه گاه،
به نمونه انسان مدرن پیرامونی و روشنفکر سرگشته بدل شده که طوق ملعنت به گردن
داشت. پس برای او جز خودکشی راهی نمانده بود. اما در این نوشته مایلم با نگاهی
نو، مروری بر ادبیات مدرن ایران و رابطه بین صادق هدایت و جلال آل احمد بپردازم
بخش نخست مقاله به هدایت و بخش دوم به آل احمد اختصاص دارد.

در خلاف آمد عادت

۱. هدایت (۱۲۸۱ـ۱۳۳۰ هـ.ش)

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من

کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

هر مروری بر ادبیات جدید ایران، بدون تردید ما را متوجه دو
نام درخشان می کند: صادق هدایت و جلال آل احمد. اما کنار هم نشاندن صادق هدایت
و جلال آل احمد، ظاهرا رفتاری نامعمول، مغایر با عادت بررسی های ادبی و بیانگر
نوعی پریشا نگویی است. اکنون سؤال این است که هدایت و آل احمد چه نسبتی با هم
دارند؟ در وهله اول می توان گفت که هیچ، ولی در گام بعدی حتی به نظر می رسد که
آن دو دارای اختلاف های فاحش اند و کمی بعد گویی که آنها در برابر هم قرار
دارند. پس چگونه به طور مشترک ما به آشنایی با آنها نائل می آییم؟ چگونه در یک
متن، این دو شخصیت دور از هم را گرد می آوریم و اصلا چه اصراری به چنین ترکیبی
است؟ و چه فایده ای بر این همنشینی مترتب است؟

و اگر مقایسه آنان، مقایسه دو پدیده بی ربط به هم است، چه
نتیجه ای در بر خواهد داشت؟ به خصوص برای خوانندگان غیر ایرانی که مایلند در
نوشته ای جامع و مانع به زبانی روشن با مهم ترین مشخصه ای افراد و جریان های
ادبی تأثیر گذار ایرانی آشنا شوند.

هر اندازه که در نگاه اول گفت و گوی مشترک از هدایت و آل
احمد عجیب است، وقتی اندکی تأمل کنیم، آرام آرام منطقی نیرومند از اعماق اسلوب
و اندیشه ای تطبیقی فرا می روید و بال و شاخ می گسترد. من نخست می کوشم تا این
عناصر توجیه کننده را مورد اشاره قرار دهم:

۱. هدایت و آل احمد؛ دو قله تأثیر گذار بر جریان های ادبی
جدید ایران هستند. هدایت در دهه اول و دوم و سوم قرن چهاردهم هجری شمسی
(۱۳۰۰ـ۱۳۲۰ش، ۱۹۲۱ـ۱۹۵۱م) و آل احمد در دهه سوم و چهارم و پنجم (۱۳۲۰ـ۱۳۵۰ هـ.ش
= ۱۹۴۱ـ۱۹۷۱م) یعنی دهه پایانی نیمه اول همین قرن در اوج بوده اند و نقش رهبری
ادبی را داشته و گفتمان های آنان هنوز هم زنده و جاری است.

۲. هدایت و آل احمد روی هم کل جریان بنیادین ادبیات مدرن
ایران را نمایندگی می کنند. هدایت، نشان گریز از سنت به طرف مدرنیته و آل احمد،
نشان نقد مدرنیته (پس از غوطه ور شدن در نگاه مدرن) و منادی بازگشت به هویت
اسلامی و میراث است. هدایت نویسنده ای لائیک است و آل احمد روشنفکری چپ گرا بود
که از لائیسیته و سکولاریسم رنج می برد. و دوباره به اسلام رو می کند.

۳. هدایت و آل احمد هر دو، نسل روشنفکران جدید ایرانی هستند
که عمیقا با ادبیات مدرن غربی آشنا بوده اند. اما هدایت ستاینده جان غرب و سرکش
علیه میراث اسلامی و علاقمند به تاریخ ایران پیش از اسلام است، در حالی که آل
احمد بالاخره رهبر ضدیت با غربزدگی و بازگشت به خویشتن و رهبر گفتمان هویت
اسلامی ـ ایرانی در حوزه ادبیات به شمار می آید و این نگره حتی آرای سیاسی ـ
اجتماعی و ایدئولوژیک او را سخت تحت تأثیر قرار داده است.

۴. هدایت برجسته ترین رمان نویس سوررئالیست ایران است. جلال
آل احمد در داستان نویسی یک نویسنده رئالیست به شمار می آید. هدایت هیچ انگار و
آل احمد غایت اندیش است. هر چند هدایت هم آثاری واقع گرا دارد، اما تلخ اندیشی
و اندوه زدگی ویژگی مهم اوست.

۵. ظاهرا امروز صفحه ای تازه از چالش های روشنفکری ایران
ورق خورده است. انقلاب اسلامی، به دنبال خود، گفت و گوهای وسیع و جدی، بزرگ و
عمیق و تازه ای، چون سنت و مدرنیته سکولاریته و حکومت دینی، دموکراسی و ولایت
فقیه، جهانی شدن و میراث اسلامی و مدرنیسم و پسا مدرنیسم و… به ضمیمه ده ها
گفتمان نوی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و هنری را مطرح کرده است که با این وصف
هدایت و آل احمد، همچنان در ریشه چالش های کنونی حضور دارند. هدایت دستاویز
روشنفکران نسل جدیدی است که در جدال با میراث در جستجوی چرخش نویی به سوی فرد
گرایی سنت ستیز مدرن اند. و آل احمد نماد روشنفکر اجتماعی، مدافع میراث در
تجربه اسلامی و غرب ستیزی است، که به ویژه با آرمان گرایی سنتی اجتماعی و جامعه
گرای خود، روشنفکران استقلال طلب و مدافع جمهوری اسلامی را تغذیه می نماید.

بدین ترتیب روش تطبیقی در مطالعه این دو نویسنده درجه یک،
ممتاز و تأثیر گذار ایرانی، می تواند ما را با مهم ترین گرایشات صد سال اخیر
داستان نویسی مدرن آشنا کند.

***

صادق هدایت، یک نویسنده جهانی و مشهورترین داستان نویس
ایران است. در آثار مختلف، از صبا تا نیما، ادبیات نوین ایران و صد سال داستان
نویسی ایران و نیز زندگی نامه های گوناگون، شرح حال زندگی و آثار او ثبت شده
است.

در یکی از این آثار می خوانیم: زندگی و آثار صادق هدایت
(۱۲۸۱ـ۱۳۳۰هـ. ش، ۱۹۰۳ـ۱۹۵۱م)، چکیده احوال روشن بین ترین افراد جامعه ایران در
سال های پس از شکست مشروطیت و تحقق نیافتن عدالت و آزادی، و ناکامی تجدد در
مقابله با سنت است. هدایت در خانواده ای صاحب منصب و اشرافی به دنیا آمد. از
نوجوانی درون گرا و سودایی مزاج بود. به گیاهخواری، علوم خفیه، احضار ارواح و
بودائیسم علاقه زیادی داشت. و نخستین مقاله اش را درباره «جادوگری در ایران»
نوشت و به کاوش در اسرار باطنی امور گرایش یافت. در اولین کتاب هایش رباعیات
خیام و انسان و حیوان (منتشر شده در سال ۱۳۰۳) با نومیدی و شک به هستی و وضع
بشری نگریست. این دیدگاه را در فواید گیاهخواری (۱۳۰۶) و ترانه های خیام (۱۳۱۳)
گسترش داد. در سال ۱۳۰۵ همراه با دانشجویان اعزامی به اروپا به آنجا رفت، اما
تحصیلات را جدی نگرفت و به داستان نویسی روی آورد. در پاریس ماجرای عاشقانه
نافرجامی را از سرگذراند که بر زندگی و آثار او تأثیری بی چون و چرا نهاد. به
تدریج درون گراتر شد و وسواس مرگ بیش از پیش وجودش را فرا گرفت. آنچه در ستایش
از «مرگ» به عنوان رهایی بخش انسان از رنج هستی در مجله ایرانشهر (۱۳۰۵) نوشت،
بعدها یکی از مهم ترین درونمایه های داستان هایش را تشکیل داد.

در پی افسردگی هایی که روز به روز عمیق تر می شد، در سال
۱۳۰۷ نخستین اقدام به خودکشی را انجام داد و چون نجات یافت شرح واقعه را در
«زنده به گور» نوشت. و آن را «یادداشت های یک دیوانه» نام نهاد. هدایت که
لحظه های مواجهه با مرگ را تجربه کرده و تا آخر عمر با آن درگیر بود، شخصیت های
آثارش را نیز وا می داشت تا به این تجربه بپردازند، او نتوانسته بود خودش را
بکشد، اما با نوعی بدبینی و جبر اندیشی، سرنوشت قهرمانانش را رقم می زد. آنان
خودکشی می کنند تا بر بی معنا بودن هستی گواهی دهند. در سال ۱۳۰۹ به ایران
بازگشت و آثارش را یکی پس از دیگری منتشر کرد؛ زنده به گور (۱۳۰۹)؛ پروین دختر
ساسان (۱۳۰۹) ؛ سه قطره خون (۱۳۱۱)؛ سایه روشن (۱۳۱۲)؛ علویه خانم (۱۳۱۲)؛ وغ
وغ ساهاب (۱۳۱۳)؛ و نوشته های متعدد دیگر در زمینه نقد ادبی گردآوری فولکور،
سفر نامه و ترجمه آثار نویسندگان اروپایی در سال ۱۳۱۵ به هند رفت و بوف کور را
در تیراژی محدود منتشر کرد. سال بعد به ایران بازگشت و روزگار خود را با
کارمندی در بانک ملی و اداره موسیقی و دانشکده هنرهای زیبا گذراند… .

روشنفکر نومید آقای هدایت در دهه سوم قرن چهاردهم
(۱۳۲۰ـ۱۳۳۰) از انزوای خود در آمده، حساسیت گوشه گیرانه دوران سیاه بیست ساله
دیکتاتوری رضا شاه را فرو هشته و در پی امیدی مبهم بر آمده، که برداشت های
زیبایی شناسی او تغییر می کند. هدایت که در دهه قبل «بوف کور» را نوشته بود در
این سال ها آثاری، چون «حاجی آقا» را بر ضد اقتدار پدر سالاری و جهل و خرافه
پرستی مردم می نویسد. اما عوامل نومید کننده فردی، روحی و اجتماعی و احساس
بیهودگی برای هدایت عمیق تر از آن است که چیزی منزلت از دست رفته او را جبران
کند. حس مطرود بودن، بالاخره او را به خودکشی وا می دارد و هدایت در پاریس با
گاز به زندگی اش پایان می دهد و در قبرستان پرلاشز برای ابد می آرمد. پس از مرگ
او روز به روز به شهرتش در جهان افزوده می شود.

***

«در ادبیات نوین ایران» نیز به جنبه دیگری از سرگشتگی های
هدایت پس از تحصیل در بلژیک و فرانسه و رها کردن دندانپزشکی اشاره شده که
می خوانیم: هدایت علاقه زیادی به نویسندگان بزرگ فرانسه به هم زد. نیزاستیفن،
تسوایک، چخوف، و داستایوسکی نظرش را جلب کردند. ولی نویسندگان محبوب او ادگار
آلن پو و موپاسان و کافکا(جویس و ویرجیناوولف) بودند. در آثار آنها خیلی از
چیزها را یاد گرفت که برای هنرش ارزشمند بود و حتی الهام اثر مهمش را از آنها
گرفت. هرگز روش تقلید سهل الوصولی را پیش نگرفت. خود او چند تا از قصه های
کوتاه کافا را به فارسی ترجمه کرد و به ترجمه خود از «داستان گروه محکومین»
مقدمه جامعی نگاشت تحت عنوان پیام کافکا که در آن نظرش را راجع به نقش فرانتس
کافکا در ادبیات نوین جهان ابراز داشت (۱۳۲۷ شمسی)… هدایت در اوایل دهه
(۱۹۳۰) پس از بازگشت از اروپا در تهران اقامت گزید و در جرگه یاران شاعرش
کاملاً بر خلق آثار ادبی و فعالیت های فرهنگی پرداخت (مع هذا، ادبیات نیز
نتوانست او را کاملا ارضا کند، لذا وی مواضع مختلف بی اهمیتی را اتخاذ کرد). وی
در گروه ربعه ادبی معروف شرکت کرد. که سه پایه گذار دیگر آن مسعود فرزاد، مجتبی
مینوی و بزرگ علوی بودند، که بعدها افراد دیگری نیز ـ از نویسندگان، هنرمندان
نمایشنامه نویسان و نظریه پردازان هنر و ادبیات ـ به آنها پیوستند که از جمله
آنهامی توان به پرویز ناتل خانلری که بعدها سردبیر نشریه سخن شد و در ایجاد
گروه ربعه تأثیر زیادی داشت اشاره کرد. (این گروه نقش مهمی در جنبش ادبی زمان
خود داشت)

هدایت در مطالعات کاملش از تاریخ ایران، مفهوم نوینی از ملی
گرایی را ارائه داد. عصر ساسانیان برای او جذابیت خاصی داشت، از این رو زبان
پهلوی را با مهارت خاصی یاد گرفت و آثاری از آن زبان را به فارسی ترجمه کرد.
(دانش او از تاریخ، نهادها، حیات و زبان این عصر منبعی بود که مثلا قصه بخت ابو
ابو نصر، آتش پرست و دیگر قصه های خود را بر اساس آنها تحریر کرد) در سال های
(۱۹۳۷ ـ ۱۹۳۶م) در خلال اقامتش بین پارسیان بمبئی مطالعات خود را در زمینه زبان
پهلوی و آیین زرتشت تکمیل کرد. دو داستان وی که در این زمان نوشت کاملا الهام
گرفته از محیط هند و حتی از فلسفه هند است که دلیل جالبی است بر اینکه در هدایت
این هنرمند حساس و دقیق، وطن پرستی و مفاهیم تحقیقی هرگز ریشه کن نمی شد.

یکی دیگر از کارهای هدایت که در آن شهرت عظیمی یافت،
علاقه اش به فولکلور بود که دارای جنبه علمی و نظری بود. وی ترانه های محلی را
جمع آوری کرد. مقالاتی راجع به آداب و رسوم عامه، سحر و جادوگری ایرانی و به
طور کلی فولکلور نوشت. نوآوری های او در زمینه زبان نیز تا حد زیادی با دانش
وسیع اش در این موضوع رابطه داشت او استاد زبان فارسی نوین بود و آثار او
گنجینه ای از مفاهیم، اصطلاحات گفته ها و چم و خم های زبان محاوره ای بود که از
واژه های عامه مایه گرفته بود. واقعیت این دست که این عناصر غیر عادی زبانی
اغلب خواندن آثار هدایت را مشکل کرده اند. مع الوصف این خصیصه برای غنای نثر
نوین فارسی از اهمیت برجسته ای برخور دار بود. و نیز اهمیت شایان هدایت در
تأثیری بود که در نسل جدید نثرنویسان به جا گذاشت .

هدایت در انتخاب مضامین نیز جریان نوینی را در پیش گرفت. او
به خاطر کسب سواد اجتماعی به درون قشرهای پایین و ساده ترین مردم جامعه رفت؛
یعنی کارگران بی ارزش و غیره.

«کاکارستم لاف زن»، «حیله باز تو خالی»، «آبجی خانم مؤمن»،
که از مال دنیا فقط یک چشم داشت و «داش آکل قهرمان مردمی»، زرین کلاه ساده که
آرزویش مردمی بود که عشقش را با کتک به او بفهماند، و «گل ببوی قاطرچی» همه و
همه نمایشگاهی هستند پر از تابلوها که نشانگر استادی هدایت است.

***

هدایت به طور وسیع با فرهنگ غرب عمیقا آشنا بود و تحت تأثیر
آن قرار داشت. ویرجیناوولف، جیمز جویس و پروست و فاکز را به خوبی می شناخت و از
باخ چاپلوفسکی و دوورژاک لذت می برد. او از «سگ ولگرد تا حاجی آقا» و «ولنگاری
و توپ مرواری» کوشید تا فضای تازه ای را تجربه کند و علیه افکار ما قبل تاریخی
و روحیات کهنه و سالوس کاری، موهوم پرستی، کوته بینی و نوکر اجنبی بودن به شدت
انتقاد می کرد. در این سال ها یک نوع گرایش جامعه گرایانه او را جذب کرده بود،
اما این مسئولیت گرایی متعهدانه هم سرگشتگی اش را درمان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.