پاورپوینت کامل از ایدئولوژی به فرهنگ و زبان ۹۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از ایدئولوژی به فرهنگ و زبان ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از ایدئولوژی به فرهنگ و زبان ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از ایدئولوژی به فرهنگ و زبان ۹۶ اسلاید در PowerPoint :
۲۲
ایدئولوژی از دو واژه لاتین «ایده» و «لوگوس» با ریشه
یونانی و به معنای «اندیشه شناسی» پدید آمده است. «ایده» در اصل، یونانی و از
لفظِ «ایدن» مشتق شده، که به معنای «دیدن» است. این واژه در یونانی هم به معنای
«حیثیت دیداری» و هم صورت ظاهری شی ء به کار رفته است.
افلاطون شکل ظاهری یا مشهود زمین را «ایده زمین» می نامید.
و این که بعضی ها ایده را به معنای «نوع» و یا طباع «TyPe» گرفته اند، از همین
جا نشأت می گیرد؛ زیرا شکل ظاهری یا مشهود هر چیزی آن را از باقی اشیاء متمایز
می سازد و به صورت نوع یا طبیعت مخصوص جلوه می دهد.
در فلسفه اسلامی، لفظ ایده را به «مثال» ترجمه کرده اند، که
از مُثُل افلاطون اخذ شده است. بنابراین واژه ایده به معانی مختلف از جمله نوع،
طباع یا طبیعت، مثال، عین خارجی، معنی، مفهوم، صورت ذهنی و صورت عقلی به کار
رفته است.(۱)
اصطلاح «ایدئولوژی» نخستین بار توسط فیلسوف فرانسوی، دستوت
دوتراسی (Destutt de Tracy A.L.C) در سال ۱۷۹۵ میلادی به معنای «دانش آرا و
عقاید» یا «تحقیق و بررسی در منشأ تحول و تکاملِ اندیشه ها» مورد استفاده قرار
گرفت. اما ایدئولوژی به زودی دستخوش تغییراتی از لحاظ معنا شد و به صورت «آرا،
عقاید و اندیشه هایی درباره انسان و جامعه» پدیدار گردید. ایدئولوژی در مفهوم
اخیر به دو صورت به کار برده می شود:
۱. معنایِ محدودِ واژه ایدئولوژی (Restrictive Sense of
Ideology) که این معنا به مفعوم اصلی که تراسی به کار برده، نزدیک تر است و این
معنا شامل ایدئولوژی یا به عبارت دیگر آرا و عقاید و اندیشه های افراطی راست؛
یعنی ناسیونال سوسیالیسم، فاشیسم، و آرا، عقاید و اندیشه های افراطی چپ، یعنی
کمونیسم می شود.
۲. معنای وسیع و گسترده واژه ایدئولوژی (Loose Sense of
Ideology) که شامل هر نوع نظریه جهت دار و یا هر نوع تلاش برای نزدیک کردن علم
سیاست به نظامی از عقاید است. به عبارتی، این معنا هرگونه مکتب سیاسی؛ اعم از
افراطی و میانه رو را در بر می گیرد.(۲)
هری جانسون (Harry Johnson) ایدئولوژی به معنای نخست را
واجد پنج ویژگی ذیل می داند که عبارتند از:
۱. نظریه توصیفیِ کم و بیش گسترده در مورد تجربه انسان و
جهان خارج؛
۲. ایجاد یک برنامه سازمان سیاسی و اجتماعی تحت عبارات عام
و خاص؛
۳. درک این برنامه مستلزم تلاش و کوشش است؛
۴. ایدئولوژی نه تنها در پی اقناع نیست، بلکه خواهان جمع
کردن پیروانی با وفا و صادق است، که به اصول ایدئولوژیک متعهد باشند؛
۵. خطاب آن متوجه همگان است، اما این احتمال وجود دارد که
بخواهد بعضی از نقش های مخصوص رهبری را به روشنفکران اعطا کند.(۳)
براساس این پنج ویژگی، فرد می تواند نظام های ایدئولوژیکی؛
همانند دانش آرا و عقاید تراسی، پوزیتیویسم فیلسوف فرانسوی آگوست کنت، کمونیسم
و انواع دیگر سوسیالیسم، فاشیسم، نازیسم و انواع مشخصی از ناسیونالیسم را مشخص
سازد. تمامی این «ایسم ها» که به سده های نوزدهم و بیستم میلادی باز می گردند،
نشان می دهند که ایدئولوژی ها قدیمی تر از خود واژه ایدئولوژی نیستند، بلکه
آنها متعلق به دوره هایی هستند که ایمان مادی جانشین ایمان مذهبی شان
می گردد.(۴)
اما ایدئولوژی در بین فلسفه های قدیمی و در فلسفه «هگل و
مارکس» به معنای توهین آمیز کاربرد یافته است، به طوری که آنها از آن به عنوان
«وجدان کاذب» یا «آگاهی ناراستین» (False Consicionsness) تعبیر کرده اند.
«وجدان یا ایدئولوژی کاذب» به مفهوم سرایت ایدئولوژی طبقه حاکم به طبقات تحت
سلطه است. این ایدئولوژی پس از نابود شدن پایگاه اقتصادی اش از بین نمی رود،
ولی دیگر ایدئولوژی حاکم نیست، بلکه از ایدئولوژی های رو به افول خواهد بود.
هگل معتقد بود که مردم ابزار تاریخ اند و عهده دار نقش هایی
می شوند که به زور به آنها تحمیل شده است، به گونه ای که از درک آن عاجزند، لذا
در این میان فقط فلاسفه اند که قادر به فهم مسائل اند. اقدام مهم هگل برای
تفسیر واقعیت و وفق دادن جهان با آن، به تلاش برای خلق ایدئولوژی برای حفظ وضع
موجود تعبیر و محکوم شده است. بنابراین اگر افراد را اعداد صفر در نظر بگیریم
که اعمالشان به وسیله نیروهای خارجی تعیین شده، در این صورت سعی چندانی برای
تغییر یا اصلاح سیاسی یا سایر اوضاع و احوال صورت نخواهد گرفت.
اما «مارکس» در انتقاد از هگل معتقد است: ایدئولوژی نوعی
جبر ایجاد می کند و صرفاً بر باورهای فریبنده استوار است؛ زیرا ایدئولوژی در
این مفهوم عبارت است از مجموعه ای از عقاید همراه با آنچه که مردم قابلیت درک
آن را دارند. به عبارت دیگر، نظریه ای که در مخالفت با آنچه که صحیح است، آنچه
را که آنها بدان فکر می کنند، شرح می دهد و این خود نوعی وجدان کاذب است.(۵)
از این منظر، عملکرد ایدئولوژی حفظ وضع موجود است و شرایط
اجتماعی خاصی را که مورد تأکید قرار می دهد به عنوان خصلت های پابرجای ایشان
معرفی می کند.(۶) لذا از ایدئولوژی از طبقه حاکم حمایت می کند و این حمایت از
طریق اقناع طبقات دیگر به این صورت که تجویزهای طبقه حاکم را پذیرا باشند و به
طور طبیعی از فرامین این طبقه تبعیت نمایند، صورت می گیرد.
هانتینگتون تعریفی نزدیک به این تعریف را ارائه داده و
معتقد است: ایدئولوژی عبارت از دستگاهی از عقیده ها است که به توزیع ارزش هایی
سیاسی و اجتماعی پرداخته و یک گروه اجتماعی مهم آن را به خود اختصاص می دهد.(۷)
از همین رو ایدئولوژی برآمده از این دیدگاه، دارای سه
عملکرد اساسی است: مشروعیت بخشیدن، اسطوره سازی و ایجاد وحدت.(۸)
«بنتون» می گوید: یکی از مشکلات چنین نظریه ای چگونگی تمایز
و تفاوت قائل شدن میان عقاید ایدئولوژیک و عقاید غیر ایدئولوژیک است. او
می پرسد که اگر نتوانیم بین این دو تمییز قائل شویم، چگونه خواهیم دانست که ما
در اعتقادات اجتماعی مان قربانی وجدان کاذب نشده ایم؟(۹)
«اسکراتن» یکی از کسانی است که به این پرسش، ذیل عنوان
دکترین «پراکسیس» (Praxis) پاسخ گفته است. این واژه، در اصل یونانی است که
ارسطو آن را برای حکمت عملی در مقابل حکمت نظری به کار برده است. استفاده هگل و
مارکس از این واژه، مفهوم آن را به چیزی تبدیل کرد که از آن قابلیت عمومی برای
انجام اعمالی که در چارچوب آن، طرح ها و اعتقادات فردی با تجلیات جهانی هماهنگ
می شود، فهمیده می شود.(۱۰)
مارکس معتقد بود که عضویت فرد در یک طبقه خاص، موجد تصویری
برای او است که رنگ تعصب آلود آن طبقه را به خود گرفته است. لذا از اعضای یک
طبقه در عمل قادر نیستند که دید صحیح و درک عینی درستی از جهانِ پیرامون خود
داشته باشند.(۱۱)
مارکس و انگلس در «ایدئولوژی آلمانی» از معنای
جامعه شناسانه واژه ایدئولوژی بهره بردند و به گونه ای نظام یافته نظریه ای را
پدید آوردند که با روابط سیاسی، مذهبی، فکری و معلومات حقیقی ملازم با
ساختارهای اجتماعی ارتباط می یابد. اما «کارل مانهایم» در کتاب «ایدئولوژی و
آرمان شهر» اصول نقد ایدئولوژی مارکس و انگلس را تصحیح کرده و بین دو دسته از
اندیشه ها؛ یعنی ایدئولوژی ها و عقاید آرمان شهری تمایز قائل می شود. دسته نخست
شامل عقایدی است که در جهت حفظ نظام اجتماعی موجود عمل می کنند، اما دسته دیگر
شامل نظرات مختلف در باب نظم اجتماعی و نقد نظم موجود می باشد.
به عقیده او، تفکرات دسته نخست طبقه حاکم را محدود
نمی سازند، اما تمامی طبقات دارای یک نوع هستی و یک نوع پرسپکتیو اجتماعی و
مجموعه خاصی از منافع هستند. بنابراین عقایدی که بوسیله تمام طبقات بوجود
می آیند، ضرورتاً ایدئولوژیک هستند.(۱۲)
به هر حال، یکی از نخستین تلاش ها در ایجاد مقوله ای غیر
مارکسیستی از ایدئولوژی توسط کارل مانهایم مطرح شد. او در کتاب «ایدئولوژی و
آرمانشهر» بین دو مفهوم جداگانه واژه ایدئولوژی تمییز قائل می شود.
الف: مفهوم کلی؛ و ب: مفهوم جزیی یا ویژه.
مفهوم جزیی ایدئولوژی دال بر آن است که ما نسبت به عقاید و
تفسیرهایی که از سوی رقیب اقامه می شود، مشکوک بوده و آنها را کم و بیش در حکم
وارونه ساختن آگاهانه ماهیت واقعی مسائلی تلقی کنیم که تعبیر واقعی آنها به صرف
و صلاح او نباشد.
مفهوم کلی یا همگانی ایدئولوژی نیز زمانی مورد نظر است که
ایدئولوژی به یک مورد ویژه یا گروه اجتماعی مشخص؛ یعنی یک طبقه مربوط شود و
بررسی مشخصات و ترکیبات ساختمان کلّی اندیشه این گروه مورد نظر باشد.
نویسنده «چرخش های ایدئولوژی» که ثقل بهره مندی این نوشتار
نیز بر آن استوار است، یادآور می شود که امروزه کاربرد ایدئولوژی انقلابی به
عنوان آرمانشهر بسیار شایع شده است، ولی اصطلاح آرمانشهر در علوم اجتماعی
کاربرد چندانی ندارد.(۱۳)
«کارل مانهایم» جامعه شناس آلمانی، همانند مارکس معتقد بود
که ایده ها بر اثر شرایط اجتماعی شکل می گیرند، ولی برخلاف مارکس سعی کرد تا
ایدئولوژی را از قید مفاهیم منفی اش بیرون بیاورد. او ایدئولوژی ها را به مثابه
نظام های فکری مخصوصی ترسیم کرد که در خدمت دفاع از یک نظم اجتماعی مخصوص بوده
و در سطح وسیع، بیانگر منافع گروه حاکم و سلطه گر می باشند. در مقابل،
آرمانشهرها در قالب نمادهای آرمانی تجسم یافته ای از آینده هستند که نیاز به
تغییر ریشه ای اجتماعی را ایجاب می نمایند و بدون شک در خدمت منافع گروه های
مظلوم و زیر دستان می باشند.(۱۴)
اساساً نظریه پردازان جامعه شناسی معرفت و به ویژه «کارل
مانهایم» اصرار داشتند، که این شرایط زندگی است که ایدئولوژی ها را می آفریند،
لذا علم اقتصاد «آدام اسمیت» به عنوان یک ساختار فکری مستقل قابل فهم نبود،
بلکه به عنوان قسمتی از ایدئولوژی سرمایه داری، تجلّی منافع بوژوازی به شمار
می رفت.
از این رو، از آدام اسمیت به عنوان قهرمان عادات و رسوم
بورژوازی و سخنگوی ناآگاه سرمایه داری یاد می کنند. آنها همچنین از روش
روانکاوی «فروید» به عنوان تکنیکی برای وفق دادن افکار سرکش و متمرّد با
خواست ها و فشارهای جامعه بورژوازی یاد می کنند.
پیش از آنکه به تشریح نسبت بین ایدئولوژی و تعبیر کارل
مانهایم از «شرایط زندگی» با آنچه که می توان آن را در قالب و چارچوب» سیاست و
«فرهنگ» توضیح داد، بپردازیم، به تفاوت و تمایز بین ایدئولوژی ها و نظریات
اشاره ای می شود تا ابعاد بیشتری از بحث روشن شود.
«ادوارد شیلز» معتقد است که ایدئولوژی ها دارای دستورات
صریح و موضوعات گسترده ای هستند که برای پیروان خود، حکم قواعد و دستورات
آمرانه را دارند. ایدئولوژی ها در مقام مقایسه با دیگر الگوهای اعتقادی نظام
مندانه، یکپارچه و منجسم راجع به یک یا چند ارزش والای اجتماعی؛ چون رستگاری،
مساوات یا خلوص نژادی تمرکز یافته اند. آنها به وجود تفاوت های بارز بین
باورهای خود با نظریات، اعتقادات و دیگر ایدئولوژی های رایج در جامعه قویا
اصرار داشته اند. افزون بر این، آنها در قبال هر گونه نوآوری در عقاید خود
شدیدا ایستادگی کرده و حتی وجود و اهمیت چنین رخدادهایی را تکذیب کرده اند.
قبول و پذیرش یک ایدئولوژی نیز دارای تأثیرات عمیقی است؛ زیرا کسانی که
ایدئولوژی خاصی را قبول داشته و رفتارشان کاملا تحت تأثیر دستورات آمرانه آن
بوده است، مساعدت های لازم به ایدئولوژی را کرده اند، لذا تمامی پیروان
ایدئولوژی خواهان توافق و ارتباط کامل با یکدیگر هستند.
اما نظریات، فاقد منشوری لازم الاتباع و صریح اند. آنها از
لحاظ ساختار درونی، دارای ساختاری کثرت گرا و به همین جهت فاقد انسجام نظام مند
هستند و لذا بیش از ایدئولوژی ها و اعتقادات مذهبی، آمادگی پذیرش و آمیزش با
عناصری از نظریات دیگر و حتی اصول اعتقادی بیگانه را دارند.
نظریات در درون خود دارای مجموعه ای از اعتقادات ضمن پذیرش
نظریه فراگیر، غالب و مسلط در جامعه مربوط، درباره برخی مسائل خاص در تضاد دائم
با یکدیگر به سر می برند. ابهام و عدم انسجام به همراه پراکندگی در نظریات و
اعتقادات، آنها را در عمل با فشارهای نابرابر (جهت رعایت اصول مربوطه) مواجه
کرده است از لحاظ تبیین، نظریات تقریبا غیر مؤثر هستند و بر خلاف ایدئولوژی،
اجماع کم تری از پیروان خود را می طلبند.(۱۵)
«شیلز» همچنین معتقد است: ایدئولوژی ها به لحاظ شدت
تأثیراتی که با اختلافات عقیدتی و میزان محدودیت های فکری همراه است و نیز از
آن رو که مدعی شمول تمامی اهداف و حوادث قابل دسترسی هستند، با نظام های فکری
غیر احساسی و برنامه های فرق می کنند.
به اعتقاد وی، در حالی که نظریه ها و اعتقادات با تقاضای
نظام نهاد مرکزی، در قواعد و دستورات از قبل تعیین شده و تغییرات مقطعی در
ارتباط هستند، ایدئولوژی ها پیروان خود را وا می دارند تا در خلال تغییرات کلی
جامعه بر آرمان مقدس خود پافشاری کنند. ایدئولوژی ها چه از طریق غلبه کلی و چه
از طریق نا دیده انگاشتن دیگر ارزش ها به دنبال تمامیت اند؛ به طوری که شکل
خالص تر و ایده آل ارزشی جدای از تأثیر آلوده محیط اطراف، می تواند رشد پیدا
کند.
«شیلز» ضرورت ایدئولوژی را در نیاز انسان برای تحمیل نظام
عقلانی بر جهان می داند و آن را محصول چنین نیازی تلقی و از آن به عنوان یکی از
تمایلات اساسی انسان ها یاد می کند، او می گوید: ایدئولوژی ها در شرایط بحران و
در بخش هایی از جامعه که پیش از این تسلط نظریات، پذیرش آن را غیر قابل قبول
کرده بود، ظهور یافتند. ایدئولوژی ها برای ارضای نیازهای احساسی تری که به
وسیله نظریات غالب نتوانسته بودند آنها را ارضا کنند، و نیز برای توصیف تجارب
مهم به تثبیت الگوهای رفتاری و دفاعی اساسی یا مشروعیت ارزش و شأن اشخاصی که
چنین نیازهایی را احساس می کردند، به وجود آمدند. برای پیدایی یک ایدئولوژی،
وجود دیدگاهی به همراه آلترنایتوی مثبت در جهت الگوی پذیرفته شده جامعه و فرهنگ
آن جامعه و قابلیت عقلایی برای تفصیل آن دیدگاه، به مثابه قسمتی از نظم جهانی
ضرورت دارد.
برخی از ایدئولوژی ها مخلوق شخصیت های کاریزماتیک اند،
کسانی که قدرتمند و توسعه طلب اند، دیدگاه های ساده ای از جهان دارند و
قدرت های بزرگ فکری به شمار می روند، ایدئولوژی ها اعتقاداتی هستند که افراد
آنها را همچون یک حقیقت و واقعیت همیشگی می پذیرند.(۱۶)
برخی شخصیت ها اساسا ایدئولوگ هستند. چنین افرادی دائما
نیازی شدید به ارائه تصویری منظم و آشکار از جهان و مکانی که در آن زندگی
می کنند، احساس می نمایند. آنها نیازمند معیارهای واضح و مشخص اند. همانند این
که در هر وضعیتی چه چیز درست و چه چیز غلط است، آنان باید قادر باشند تا هر آن
چه را که اتفاق می افتد با پیشنهادهای صریح، آماده و قابل اجرا که از پیش فرضی
اصولی نشأت می گیرد، توضیح دهند. اشخاص دیگر تحت شرایط بحران های عمومی و خصوصی
که مؤید نیاز برای جهت دادن به نظم ادراکی و اخلاقی است، ایدئولوگ گردیده اند و
زمانی که بحران ها فروکش نماید، چنین افرادی نیز خصیصه ایدئولوژیک خود را از
دست می دهند.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 