پاورپوینت کامل استاد مطهری و اندیشه سیاسی ۹۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل استاد مطهری و اندیشه سیاسی ۹۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل استاد مطهری و اندیشه سیاسی ۹۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل استاد مطهری و اندیشه سیاسی ۹۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۶

شهید مطهری از شخصیت های ماندگار جهان اسلام است. توان علمی قدرت تفکر،توجه به نیازهای زمان، احساس مسولیت و اخلاص و در نهایت شهادت افتخارآفرین او سبب شد که از خود چهره ای جاودانه بجا گذارد و میراث ارزشمندش مورد توجه افراد مختلف جامعه قرار گیرد. نقش ممتاز وی در تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی نیم قرن اخیر ایران را نمی توان انکار کرد.استاد مطهری از تبار نادر عالمان برجسته و صاحب نظر معاصر در مسائل اسلامی است که دیدگاه وی به عنوان یک متخصص و نظریه پرداز انقلاب اسلامی، از جایگاه و اعتبار خاصی برخوردار است. گرچه آن شهید فرصت آن را نیافت تا به طور مبسوط درباره اندیشه سیاسی اسلام سخن بگوید،اما در لابه لای آثار و گفتارهای خویش، مباحثی را طرح نموده که بخشی از اندیشه سیاسی وی را آشکار می کند.

دین و سیاست

مسئله ارتباط میان دیانت و سیاست، گر چه ریشه در مباحث کلامی دارد، اما ارتباط تنگاتنگی با فلسفه سیاست دارد. ازصدر اسلام تاکنون، اعتقاد مسلمان برآن بوده و هست که اسلام، ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان است و چون از جامعیت و جاودانگی برخودار است، پاسخ گوی همه نیازهای جامعه خواهد بود.

روشنگری درباره ارتباط میان دنیا و آخرت، در رسالت پیامبران)ع( کمک شایانی به تبیین مسئله رابطه دین و سیاست خواهد کرد. علاوه برآن،ارزیابی جهت گیری دعوت و شئون رسالت پیامبر مکرم اسلام)ص( زیر بنای بررسی مسائلی شمرده می شود که امروزه بدان کلام جدید اطلاق می گردد. مسئله علم و دین، دین و توسعه، آزادی، دین و دموکراسی و ایجاد حکومت بر مبنای دین، بر فراگیری جهت گیری بعثت پیامبران به سوی سعادت دنیا و آخرت استوار است. شهید مطهری و عالمان بزرگ اسلامی، نگرشی جامع نگر مبنی بر اشتمال دین بر مصالح دنیا و آخرت داشته و نگرش افراطی و تفریطی به آن را طرد می کنند. در این دیدگاه، دنیا به مثابه راهی برای رسیدن به آخرت است. و در عرض آخرت قرار ندارد تا گمان تعارض و دو گانگی بین آن ها برود، بلکه هم شئون مادی و هم معنوی، مورد اهتمام پیامبران بوده است. براین مبنا استاد مطهری از وابستگی دین و سیاست حمایت کرده و در تبیین آن می نویسد: این وابستگی به این معنی است که توده مسلمان، دخالت در سرنوشت سیاسی خود را یک وظیفه و مسولیت مهم دینی بشمارد. همبستگی دین و سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست، بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است(۱).

از نظر وی، اسلام آیینی جامع است که شامل تمامی شئون زندگی بشر اعم از ظاهری و باطنی می شود و در عین حال که مکتبی اخلاقی است، سیستمی اجتماعی و سیاسی نیز به شمار می رود. اسلام معنا را در ماده، باطن را در ظاهر،آخرت را در دنیا، مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری می کند(۲)

اسلام هرگز به شمایل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلامی، هم متوجه روح و معنا و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی و ارائه طریقه رسیدن به آن هدف ها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیراین امر آزاد گذاشته است و به این وسیله، از هر گونه تصادمی با توسعه تمدن و فرهنگ پرهیز کرده است(۳).

وی در جای دیگر می نویسد: اسلام از طرفی دعوی جاودانگی دارد… و از طرف دیگر در همه شئون زندگی، مداخله کرده است؛ از رابطه فرد با خدا گرفته تا روابط اجتماعی افراد، روابط خانوادگی، روابط فردی و اجتماعی، روابط انسان و جهان. اگر اسلام مانند برخی ادیان دیگر به یک سلسله تشریفات عبادی و دستورالعمل های خشک اخلاقی قناعت کرده بود، چندان مشکلی نبود، اما با این همه مقررات و قوانین مدنی، جزایی، قضای، سیاسی، اجتماعی و خانوادگی چه می توان کرد(۴).

از نگاه استاد، بزرگ ترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک گردید. و طرد دین از سیاست به معنای جدا کردن یکی از اعضای پیکر اسلام از اسلام بود. با این حال در جهان تشیع، تفسیر اولی الامر متفاوت با برداشت اهل سنت است و هدف امثال سید جمال نیز مسلماً این نبوده است تا با ندای همبستگی دین و سیاست به استبداد سیاسی قداست دینی دهند، بلکه هدف، بیداری مسلمانان در دخالت در سرنوشت سیاسی و وابسته ساختن به دین بوده است. شهید مطهری در بحث امامت و رهبری با ظرافت خاصی جدایی دین از سیاست را به منزله جدایی روحانیت از سیاست و حکومت به شمار آورده و معتقد است، بزرگ ترین آرزوی دوستداران ترقی اسلام باید توأم شدن سیاست و دیانت باشد:

نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام بر امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف وحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند می بیند و پوسته خاصیتی ندارد، باید سوخته و ریخته بشود… فلسفه روحانیت حفظ مواریث معنوی اسلام و مغز در مقابل پوست است جدایی روحانیت از سیاست از قبیل جدایی مغز از پوست(۵).

علل و عوامل پیدایی سکولاریسم

۱. در تفکّر دین مسیحیت قرون وسطا، مهم ترین خصیصه، جزم گرایی و دگماتیسم است. باورهای دینی از طرف آبای کلیسا تعریف می شوند، و هرگونه تردید یا باز فهمی در خصوص این باورها به معنای ارتداد و کفر است. این باورهای جزمی منحصر به آن چه اصول دین نزد مسلمان خوانده می شود نیست؛ بلکه اندیشه هایی مانند اعتقاد به مرکزیت زمین، دایره ای شکل بودن مسیر ستارگان به دور زمین، نقصان ذاتی عقل آدمی در نیل به حقیقت، گناه آدم، باور به این که هر حرکتی نیاز به حضور دائم محرّک دارد و ده ها باور این چنینی دیگر. به تعبیر استاد مطهری، کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبی، یک سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را که غالباً ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجاً مورد قبول عُلمای بزرگ مذهب مسیح قرارگرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن علوم رسمی را جایز نمی شمرد؛ بلکه به شدّت با مخالفان آن عقاید مبارزه می کرد. خطای عمده کلیسا در دو جهت بود: یکی این که کلیسا پاره ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه پیشین و عُلمای کلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالف با آنها را موجب ارتداد دانست. دیگر این که حاضر نبود صرفاً به ارتداد اکتفا کند و هر کسی که ثابت شد مرتد است، او را از جامعه مسیحیت طرد کند؛ بلکه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جست و جوی عقاید ما فی الضمیر افراد بود(۶).

۲. در سال های ۱۲۶۹ تا ۱۳۵۳ امپریالیسم پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، به حدّ کمال رسید؛ ولی در عین حال، به واسطه الحاق ملل فرانسه به یک دیگر و تشکیل سلطنت فرانسه و تقویت حسّ ملّیت در آن کشور، به این فرضیه، ضربه محکمی وارد شد که پس از آن تاریخ، دیگر نتوانست قوّت گیرد. مساله مخالفت با امپریالیسم پاپ در پایان همین واقعه به تدریج شکل گرفت و هدف و سمت حرکت آن کم کم مشخّص، و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد(۷).

۳. به تعبیر شهید مطهری، در قرون وسطا که مساله خدا به دست کشیش ها افتاد، یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد و طبعاً افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد، بلکه متنفر می ساخت و بر ضد مکتب الاهی بر می انگیخت(۸).

اگر نارسایی مفاهیم دینی و کلامی کلیسا را قرین نارسایی مفاهیم فلسفی مغرب زمین بدانیم، به خوبی روشن خواهد شد که در اروپای قرن هیجدهم، چگونه ماتریالیسم و سکولاریسم متولّد شد. عدم رشد تفکّر فلسفی و بردگی اندیشه در قرون وسطا، فقر فلسفه اروپا، وقوع رنسانس و تحوّل خیره کننده علوم بشری مستقل از اندیشه دینی، تفکّر قرون وسطا را که اندیشه دینی و فلسفی و… را هم سرنوشت کرده بود، فرو ریخت(۹). عوامل دیگری نظیر خشونت کلیسا، راسیونالیسم و عقل بسندگی، نسبیّت گرایی، اُمانیسم، مدرنیسم، علم پرستی و غیره را می توان نام برد که از ذکر آنها خودداری می کنیم.

پیوند دین و سیاست

گرچه سکولاریسم در ابتدا در دنیای مغرب زمین رشد کرد، طولی نکشید که دامنه خود را گسترش داد و به دیگر سرزمین ها و کشورها نفوذ کرد(۱۰). در کشور ما هم برخی روشنفکران غربزده درصدد وارد کردن این اندیشه به داخل کشور برآمدند و در بومی سازی آن کوشیدند. شکل گیری سکولاریسم در ایران به اوایل عصر قاجار باز می گردد که برخی از منوّرالفکران آن را مطرح کردند. بعد از آن شاهد حاکمیت سکولاریسم در زمان رضا خان و محمّدرضا شاه هستیم و سرانجام، انقلاب اسلامی را باید نقطه آغاز افول سکولاریسم برشمرد. انقلاب اسلامی، معلول برخورد دو نوع تفکّر دینی و سکولار بود که در نهایت به غلبه تفکّر دینی با رهبری عالمی دینی انجامید که نتیجه آن عقب نشینی و انفعال سکولاریسم بود؛ امّا چندسالی است که برخی از روشنفکران درصدد معارضه با حکومت دینی برآمده و به جانبداری از سکولاریسم و حکومت غیر دینی برخاسته اند.

برخی از اندیشه وران مسلمان، با ذکر علل و عوامل پیدایی سکولاریسم در اروپای مسیحی و برشمردن وجوه و اختلاف اسلام و مسیحیت و تفاوت عملکرد دولت دینی در اسلام با مسیحیت چنین فتوا می دهند که زمینه بروز و ظهور سکولاریسم در دنیای اسلام وجود ندارد و خطر سکولاریسم، جامعه مسلمانان را تهدید نمی کند و این پدیده اجتماعی مختص به جغرافیای فکری و فرهنگی خاصّ خویش است و قابل تعمیم به دیگر نقاط نیست؛ بنابراین، دعوت به تشکیل دولت دینی اسلامی به معنای بازگشت به مفهوم قرون وسطایی حکومت دینی و در نتیجه، زمینه سازی برای پیدایی سکولاریسم نیست؛ زیرا در اسلام، نهاد واسطه ای میان انسان و خدا وجود ندارد که مانند کلیسا خواهان اقتدار بر کلّیه شؤون دنیایی باشد؛ افزون بر این که در شریعت اسلامی، دین و دولت به گونه ای با هم درآمیخته اند که نه راه فهم شریعت را به روی همگان می بندد )بی واسطه هر کس می تواند به دین معرفت یابد( و نه با دانش و عقل آدمی سرستیز دارد؛ پس سکولاریسم به معنایی که در غرب به وقوع پیوست، در جامعه اسلامی زمینه ندارد(۱۱).

با توجّه به این حقیقت که عامل یا عوامل شیوع سکولاریسم درمغرب زمین به هیچ وجه با مکتب اسلام سازگار نیست، دامن زدن به ترویج این طرز تفکّر، هیچ گونه جنبه علمی و واقع گرایی ندارد و از این رو باید عوامل اصلی این واقعیت را در امور دیگر جستجو کرد(۱۲).

استاد مطهری، با اشاره به پیشینه این اندیشه در جهان اسلام، به دو علّت مهمّ و اساسی ذیل اشاره می کند.

۱. نشناختن درست اسلام و سنجش آن با مسیحیت: برخی از روشنفکران در جهان اسلام، با الگوگیری از متفکّران غربی در مباحث تئوریک دینی، این مباحث را همان گونه که در غرب مطرح است، کپی و ترجمه کرده و میان مسلمانان آورده اند.

این کار از آن جا که در چشم برخی، حرکت نوگرایانه اسلامی شناخته می شود، تشویق خام و دروغین این افراد را در پی داشته است. به عقیده ما، این فاجعه بارترین قیاس در تاریخ روشنفکری در جهان اسلامی به شمار می آید.

استاد شهید در بسیاری از آثار خود، به این افراد هشدار می دهد که فرهنگ دینی اسلام با فرهنگ دینی مسیحیت از بسیاری زوایا ناهمخوانی دارند؛ از جمله: أ. قرآن بی شک، کلام خدا است؛ امّا کتاب مقدّس مسیحیان که از عهد عتیق و جدید تشکیل شده و هر کدام دارای چندین کتاب است، چنین نیست. خود مسیحیان هم چنین ادّعایی ندارند؛ ب. در کتاب های مقدّس مسیحیان، گاه مطالبی آمده که با علم و عقل ناسازگار است و این خود بهترین دلیل برتحریف سخنان خدا است؛ ج. کتاب های موجود مسحیان بیش تر دربردارنده احکام و ارزش های عبادی و اخلاقی است و در آنها رهنمود واصولی برای اداره جامعه دیده نمی شود.

با چنین وضعی، طبیعی است که در فرهنگ دینی مسیحیت موجود، جدایی دین از سیاست حاکم، و شؤون زندگی، به دنیایی و آخرتی بخش، و بخشی به قیصر و بخشی نیز به کلیسا واگذار شود؛ چرا که در این صورت، حتّی اگر دینداران نیز تشکیل حکومت دهند، باید بر اساس عقل و علم جامعه را اداره کنند؛ امّا اسلام، هرگزجدایی دین و سیاست و دوگانگی دنیا و آخرت را نمی پذیرد و آموزش نمی دهد.

۲. افزون بر این، این اندیشه، خاستگاه استعماری نیز دارد. استعمارگران و ایادی آنان القا کرده اند که دین مال مسجد است و باید کار خود را در آن جا انجام دهد و نباید کاری به مسائل سیاسی و اجتماعی داشته باشد. انگیزه آنان از نشر این گونه اندیشه ها، مسخ آموزه های حرکت آفرین اسلام، چون جهاد و مبارزه با ستمگران، استقلال و آزادی خواهی و تشکیل حکومت اسلامی است. آنان با نشر این گونه سخنان سخیف در قالب آرا و اندیشه ها، برآنند که اسلام راستین را از صحنه اجتماعی و مسلمانان، به ویژه عالمان و رهبران آنان را از دخالت در سیاست باز دارند. ایشان در انتقاد ازسکولاریست ها می گویند:

بعضی گفته اند: زندگی یک مسئله است و دین مسئله دیگر. دین را نباید بامسائل زندگی مخلوط کرد. این اشخاص اشتباه اوّلشان این است که مسائل زندگی را مجرّد فرض می کنند. خیر، زندگی یک واحد و همه شؤونش توأم با یک دیگر است. صلاح و فساد هر یک از شؤون زندگی در سایر شؤون مؤثّر است. ممکن نیست اجتماعی، مثلاً فرهنگ یا سیاست یا قضاوت و یا اخلاق و اقتصادش فاسد باشد؛ امّا دینش درست باشد و بالعکس. اگر فرض کنیم دین تنها رفتن به مسجد و کلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است، ممکن است کسی ادّعا کند مسئله دین از سایر مسائل مجزّا است؛ ولی این مطلب فرضاً درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست(۱۳).

اسلام و حکومت، رابطه ای ذاتی یا تاریخی

پاره ای از نویسندگان مدافع سکولاریسم چنین پنداشته اند که رابطه اسلام با حکومت، رابطه ای تاریخی است، نه ذاتی. اینان مسئله را این طور طرح می کنند:

آیا رابطه اسلام و حکومت، رابطه ای مفهومی است یا رابطه ای حداکثر تاریخی و خارجی؟ مقصود از رابطه تاریخی این است که اسلام در ذات خود، هیچ گونه حکومت و سیاستی دربر ندارد و صرفاً به خاطر ظروف خاصّ تاریخی بوده است که پیامبر اسلام ملزم شده اند حکومت دینی تشکیل دهند. این طرف عمدتاً مربوط به تأسیس اسلام و تشکیل دولت برای ترویج دینی بوده است. بنابراین اصل، تأسیس دولت و حکومت اسلامی گرچه به مقتضای عنایت الاهی بوده است، ولی این امر کلّاً نتیجه و شرایط خاصّ زمانی و مکانی بوده و لذا اسلام، با ادیان دیگر چون مسیحیت از این حیث هیچ فرقی ندارند و هر گاه آن شرایط تغییر کند مثل زمان ما دلیلی وجود ندارد که مسلمانان باید دولت و حکومت دینی )اسلامی( تشکیل دهند. مسئله دقیقاً این است که حکومت و سیاست نسبت به اسلام، همچون زکات و حج و نماز نیست.

د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.