پاورپوینت کامل مکالمه با جلال ۷۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مکالمه با جلال ۷۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مکالمه با جلال ۷۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مکالمه با جلال ۷۳ اسلاید در PowerPoint :

۲۴

درآمد:

«پاورپوینت کامل مکالمه با جلال ۷۳ اسلاید در PowerPoint» بهانه ای است برای بازخوانیِ «جلال» در مجالی محدود و در قالب پرسش و پاسخ، به تماشای گوشه هایی از زندگی و اندیشه ی پرماجرای مردی که آینه و آینه دار یک نسل بود، جلال؛ جلالی که به برج عاج نشینی و هم پرستانه ی روشنفکران روزگار تن نداد و حضوری درخشان در زمان داشت با فراستی کم نظیر در طرح حرف هایی از جنس زمان، و به همین صفت از زنده ترین نویسندگان معاصر ماست، گرچه به سال ۱۳۴۸ درگذشته باشد و گرچه سن و سال این کلمات برگردد به چهل و اندی سال قبل.

در چه سالی به دنیا آمده ای، رئیس؟

نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال ۱۳۰۲، بی اغراق سر هفت تا دختر آمده ام، که البته هیچ کدام شان کور نبودند، اما جز چهارتاشان زنده نمانده اند.

خانواده تان؟

در خانواده ای روحانی (مسلمان – شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهرخواهرم در مسند روحانیت مردند و حالا برادرزاده ای و یک شوهرخواهر دیگر روحانی اند، و این تازه اول عشق است که الباقی خانواده همه مذهبی اند، با تک و توک استثنایی.

آیا وضع خانوادگی تان در آثارتان بازتابی داشته؟

برگردان این محیط مذهبی را در «دید و بازدید» می شود دید و در «سه تار» گله به گله در پرت و پلاهای دیگر.

اولین قصه تان کجا چاپ شد؟

اولین قصه ام در «سخن» درآمد. شماره نوروز ۲۴. که آن وقت ها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همین سال «دید و بازدید» را منتشر کردم.

چه شد که راه پدر را ادامه ندادید؟

آنکه صاحب این قلم است، فکر کرده بود که هرچه پدرش از راه کلام خدا نان خورد، بس است. و دیگر او نباید از راه کلام نان بخورد، چرا که سروکار او با کلام خلق است و شاید به همین دلیل معلم شد، در سال ۱۳۲۶.

شما غیر از این که معلم هستید – و این را هم خودتان می گویید – دیگر چه هستید؟

قلم هم می زنم. صدتا یک غاز.

شما اینجا و آنجا در حرف های تان یکی را فاشیست می خوانید، یکی باهوش، شما خودتان چه؟

نمی دانم. تو اسم بگذار!.

خودتان بگذارید؟

نه. ببینید، این نشد، اسم گذاری، یکی از آن مسائل مربوط به مسؤولیت است؛ مسؤولیت در قبال قضایا، وقتی نیما می گوید «هست شب»، دارد با یک اسم گذاری، یک واقعیت را خلاصه می کند. من هم در سرکار یک واقعیت را خلاصه می کنم تا شما را راحت تر درک کنم. این لیاقت را شاید دارم که شما را بشناسم. اسم روتان بگذارم و تکلیف خودم را روشن کنم و پرت و پلا نگویم و مشوّش نشوم. توهم اگر لیاقت داری، روی من اسم بگذار! بگو یک آدم شلوغ – یک آخوند – یک دیوانه، من که نمی توانم روی خودم اسم بگذارم. اسم من جلال است، فامیل ام هم آل احمد، این اسم را هم بابام روی ام گذاشته است.

الان کاری که می کنید، یک مقدار چیز نوشتن است، اما من می خواهم بگویم که به جای این که این حرف ها را بزنید، دوستان تان را به فعالیت وادار کنید، حرف شما را قبول می کنند. نه که در خانه هاتان بنشینید و فقط مقاله بنویسید. شور زندگی، بیش تر از مقاله نوشتن است؟

دوست عزیز من! تو فکر می کنی که فعالیت، فقط یعنی وسط خیابان مُرده باد – زنده باد کشیدن؟ فعالیت این است که الان ما داریم می کنیم. این بزرگ ترین فعالیت فکری است که ما داریم می کنیم. من و شما اهل بیل زدن که نیستیم. ما مثلاً روشنفکریم دیگر. کارِ سرکار و کارِ من یکی، کار ساده روزمره زندگی مان است، بعد هم این کارهای اجتماعی.

در جایی از قلم شما خوانده ایم که «در دنیای سیاست و اجتماع فراوان شده است که این قلم نردبانی شده باشد تا فلان نطربوق از آن به جایی برسد» حکایت تلخی است، نه؟

این سرنوشت صاحب قلمی است که در این ولایت بخواهد شریف بماند و لباس عاریه مبارزه سیاسی را هم بپوشد. اما یک نردبان همیشه یک نردبان است و تو که آن را به سینه دیواری نهاده ای، می توانی پایش را بکشی و آنرا که سوار است به زمین بکوبی. و دست بر قضا این کار هم مختصری از این قلم برآمده است.

قضیه توده ای شدن تان و بیرون آمدن از آن حزب؟

در قضیه حزب توده اشتباه اصلی تر همه ما و حتی خلیل ملکی این بود که گرچه هم اهل حکومت و هم مردم عادی عامی می دانستند که یک توده ای یعنی کسی که سیاست استالین پشت سرش ایستاده. ما مدام می کوشیدیم که این واقعیت افواهی ساده را تکذیب کنیم. کوشش مدام ما این بود که بگوییم یک توده ای یعنی یک ایده آلیست پرجوش و خروش و یک کتاب خوانده مصلح و انقلابی و آن حزب ابزار کارش، و اگر روسیه شوروی از آن دفاعکی می کند به این علت است که ما در سوسیالیسم است و ستاد زحمتکشان و همدرد همه ملل استعمار زده.

چه شد که از حزب توده انشعاب کردید؟

بعد ما خود دیدیم که آن حزب ابزار کار بود و نوعی جهان بینی وارداتی دست دوم را تبلیغ می کرد و این ما بودیم که آب در هاون می کوفتیم. ما هرگز نمی خواستیم ابزار کار کسی یا دستگاهی باشیم و انشعاب برای ما از نو رسیدن به همین بدیهی اول بود که به صورت افواهی پدر و مادر و اهل محل و همکلاسی و بازاری – همه – می دانستند و به ریش ما می خندیدند و رسیدن به همین بدیهی اول چنان وحشت آور بود که حتی در انصراف نامه به آن اعتراف نکردیم.

راز ارادت تان به خلیل ملکی چیست؟ چرا این همه از او یاد می کنید؟

نمی دانم چرا؛ اما می دانم که در من نسبت به ملکی کششی هست. آیا چون مدام چوب خورده؟ یا به علت قُدّی و یک دندگی اش؟ او البته در این حد هست که پدر من باشد. هم از نظر سن و هم از نظر شخصیت. و شاید من از او جانشینی برای پدر تنی ام ساخته ام که در جوانی ازش گریختم.

اما تعبیر خود ملکی از این قضیه چیست؟

خود ملکی این قضیه را جور دیگری دیده. گمان می کند که من در او قهرمانی می جویم. و مدام کوشیده تا مرا از این اشتباه درآورد. من ملکی را نه که به عنوان پدری یا قهرمانی بلکه – در این برهوت بریدگی نسل ها از یکدیگر – او را نمونه روشنفکری می بینم بازمانده از نسل پیش که نه تن به رذالت شرکت در حکومت ها داده و نه به تسلیم از مقابل صف غارتگران به سکوت گریخته. ملکی می گوید که این سرنوشت دوگانه لایق روشنفکران نیست و من در این زمینه هرچه دارم و می گویم از او آموخته ام.

آدم های سیاسی چه اوصافی دارند؟

به گمان من آدم هایی که وارد سیاست می شوند یا باید خیلی ایده آلیست باشند، یا خیلی واقع بین. یا خیلی دور از حساب و کتاب زمانه، یا بسیار حساب دان و اهل روزگار.

خودتان با کدام یک از این اوصاف سازگار بودید؟

من که وارد سیاست شدم، ایده آلیست بودم، یعنی حالا که فکرش را می کنم، می بینم این طوری بوده. چون حتی واقع بینی نتوانست ازم آدمی حساب دان و اهل روزگار بسازد، این بود که سیاست را رها کردم. شاید هم به این علت که می دیدم یا خیال برم داشته بود که از این قلم به تنهایی کاری ساخته است.

بعد از بوسیدن سیاست چه کار کردید؟

رفتم دنبال بنایی… اوایل بهار ۳۲ بود و من داشتم خانه می ساختم و احساس می کردم که آجر روی آجر گذاشتن و درخت کاشتن و به عمله – بناها – مزد دادن و با میرآب دعوا کردن و کلاه سر مأمور شهرداری تپاندن هم لذتی دارد… همه وقتم صرف بنایی می شد. شاید تعجب کنی که حتی اتفاقات روز ۲۹ مرداد آن سال را من صبح ۳۰ خرداد فهمیدم.

… من آنقدر آجر روی آجر گذاشتم تا دیوارها آمد سر دو متر و نیمی. و همه دنیا را پشت اش رها کردم و زیر سقف خانه – حتی – از آسمان گریختم… و همان روزها زن ام هم از سفر برگشت و دو نفری شروع کردیم به ادای محفوظ ماندن از شر زمانه را درآوردن، و هنوز هم همین ادا را درمی آوریم.

اما مثل این که در دنیای سیاست نباید دنبال پیغمبر و امام معصوم بگردیم؟

اما من از همان اول دنبال معصوم می گشته ام. آخر این عصمت تنها چیزی بوده که همیشه کم اش داشته ام. من از همان سال ۳۲ فهمیدم که در این دنیای سیاست دنبال هرچه بگردی عیبی ندارد؛ اما اگر قرار باشد در چنین دنیایی دنبال این عصمت بگردی، بسیار احمقی. به این علت بوده است که سیاست را رها کردم… .

با همه این اوصاف اگر الان برگردیم به آن سال ها، انتخاب تان چه خواهد بود؟

شاید اگر مرا باز به صورت جوان بیست ساله ای توی اجتماعی با همان اوضاع ول کنند، عین همان کارهایی را بکنم که یک بار کرده ام و حتماً چنین است.

یک پرسش دیگر از سیاست، چه شد که هرگز در قدرت شرکت نکردید، حتی آن جریان همراهی تان با اعضای حزب زحمتکشان تا درِ خانه دکتر مصدق و در رفتن از آن جمع بر سر زبان هاست؟

برای من نزدیک شدن به قدرت هرگز لطفی نداشته است. گرچه قدرتی که تو خود در ساختن اش شرکت کرده باشی و به خاطرش روز نهم اسفند ۱۳۳۱ را دیده باشی با آن خطرها… که بماند. همیشه ملاقات با خودم را پای یک فنجان قهوه… ترجیح داده ام به ملاقات بزرگان.

آقای آل احمد! آیا می پذیرید که گاهی در تحلیل های تان به بیراهه رفته باشید؟

به هر حال من ام آدمی هستم جایزالخطا. امضام رو زیر هر چیزی نمی ذارم. اشتباهاتی هم ممکنه پیش بیاید. نه پیغمبریم، نه امام… .

برویم، سراغ ادبیات و از سیاست بگذریم، اول راجع به این «رساله ی پولس رسول…» که در ابتدای کتاب «زن زیادی» آمده…؟

این یک وصیت نامه است. مثلاً فرض بفرمایید وصیت نامه ی بنده که قبل از حج چاپ شده. رسمیه. یک مقدار توصیه است دیگر. تعیین تکلیف که نیست.

نثر شما مقداری عربی داره و این عربی بازی در دیگران هم تأثیر کرده. آیا شما فکر نمی کنید این هم یک نوع «زدگی» یه، سه تا نقطه… یک زدگی؟

«شرق زدگی» یا «آخوندزدگی» بگید، چرا می ترسید؟ والله، فکر می کنم توی این زمینه خالی از هر نوع ملاک، این ملاک مذهب که زبان فارسی را غنی کرد، یک جاپاست. من حرف کسروی را پرت می دونم یا حتی حرف تمام آدم هایی را که می خواهد زبان را پاک کنند از تأثیر لغات بیگانه. در زمانه ای که «کلاج» و «پیستون» را به ضرب دگنگ ماشین، در عرض دو سال تو مغز هر عمله ای فرو می کنند، من چرا لغتی را که با هزار و سیصد سال مذهب و سنت و فرهنگ آمده رد کنم…؟ من کلمه ی «عشق» را چه جوری رها کنم…؟ نمی شه، می دونید، نمی تونم… جای «لاهوت» من چی بذارم…؟ این استفاده کردن از یک گنجه.

ولی فکر خواننده را نمی کنید اصلاً؟ یک خواننده ی جدید که می خواد کار شما را بخواند، غریبگی…

غریبه گیر نمی یاره. می دونید. حکایت نسل بعد از ما حکایت نسلی است که خیلی بی اطلاعه از زمینه ی سنت. زمینه ی سنت من به هر حال اسلامه. قبل از اسلام من نمی بینم یک نوع دنیایی بودن یا یک نوع تمدنی. مسئله ی تخرخُر و تفاخر و اینا نیست. ولی مسئله این است که یک چیزی را من به عنوان زمینه ی کار دارم. حالا جوونا نمی فهمند.

به قولی جون شون در، برن بخونند…

نه، دیگه. این وظیفه ی آقا معلمه. باور کنید من الآن به همین دلیل توی کلاس پنج و شش دبیرستان «عم جزء» درس می دم، عم جزء: «اَلْهیکُمْ التَّکاثُر * حتّی زُرْتُم الْمَقابِر…» چون نمی شناسه. نمی دونه. تا حدودی فرهنگ البته مقصره. خوب البته معلم کمه و فلان و بهمان… و بعد غرب زدگی. تعارف نداریم قربون – غرب زدگی. همینه که ما «غرب زدگی» رو نوشتیم.

سؤال بعد اینه که تا چه حدی انتقاد روی کارهای بعدی تون تأثیر می کنه؟

می تونم بگم که به اندازه ی یک اپسیلون بیش تر نیست. یعنی نبوده. یعنی ما مشت توی تاریکی می زدیم، رییس!

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.