پاورپوینت کامل درباره قیصر ۶۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درباره قیصر ۶۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درباره قیصر ۶۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درباره قیصر ۶۵ اسلاید در PowerPoint :
۱
چه سود اگر دچار باور نباشد؟!
م. موءید
و هستی فراخوان مرگ بود. تا بیابیم مرگ، فراخوان هستی است. واینکه این روزها، همه از قطار گفتند و ازایستگاه و از رفتن و از رفتن ایستگاه، بی انگیزان نبود. شعر قیصر و یکی بودن قیصر با شعر خویش، من برترمان را فراخواند تا به تویه شویم و به آوای وجود گوش بسپاریم و دریابیم: ما همچنان که بودیم و خواهیم بود، در زهدانیم و در زهدان، از آن سو به این سو می آییم و از این سو به آن سو می رویم.
دریابیم شعر، کانون است و به هر سوی گردکان خویش، می تراود و بازوان پرتوهای روشنگر خویش را می یازد و ما را به آن آغازی می خواند که دیالوگ بودیم. محاوره بودیم. گفت و گو بودیم. تا یادمان باشد، ما ز بالاییم و بالامی رویم و الیه راجعون ایم. و چه سود شعر، اگراین نباشد و شبه وجود معمول و بی حس شده ما را نخراشد و به فرانخواند و ازاین پست نراند و به بالا، از جوانی به برانی نکشاند!؟ آن هم با سرعتی شگفت و ناشناخته! چونان دم آفرینش! چونان تیری رها شده از مقدّرات الهی! همان و « مارمیت اذ رمیت. » و چه سود شعر اگر از آن سو نباشد!؟ و مگر می شود شعر باشد و از آن سو نباشد!؟ فرمان نباشد!؟ فرمان پذیر نباشد!؟ خود، مقدر و خود، تیر و خود، رها و خود، خلیده و خود، دل من، گشوده گاه نیکوانگی قیصر …
… و قیصر، شهود داشت. ندیدی چه سان بود و می نمود!؟ گویی دردها، تنعّمات الهی اند!؟ و به گمان، بی دردم که کالانعام ام! و مگر می شود بی درد باشی و به شهود شعر برسی!؟ تنها مست – شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست- مباش! و به هوشیاری دردمند – بی تو مباد جای تو- نیز توجه کن! درد هراس تهی ماندن جای تو از تو! تا بدانی بازتاب فراخوانی چیست؟ دعا چیست؟ خواجه، مولانا و حتی به فراخور خویش، قیصر، اهل درد بودند که درمان شدند و به خبر رسیدند و به باور. و چه سود شاعر اگر دچار باور نباشد!؟ اگر سرچشمه ی شعر محض هم باشد و بی باور بماند، سودی ندارد. شعر، بیاید و ما را به خویش بخواند و شاعر، خود، آوای آن را که آوای وجود است نشنود و هیچ از آن در نیابد!؟
گواهی ام این گونه نبود قیصر. آرامش و بردباری او که برآمده ی دچاری اش به باور بود، نشانِ گوش سپاری او به فراخوانی است. و کسی که آوا را بشنود، بی نیاز نان و نام خواهد بود؛ که خواجه خود روش بنده پروری داند. و قیصر بازتاب آوا را وسیله دستیابی به نان و نام نساخت. از چنین نان و نامی می گریخت. فرمان پذیر آوای وجود.
خوبان در جوانی می میرند
احمدرضا احمدی
در میان این برگ های پاییزی که از درختان سراسیمه بر زمین می ریزد، منظورم بر زمین خیابان های تهران است، در جست وجوی قیصر امین پور هستم که دیگر نیست. از این جمله های کلیشه ای و دروغ بیزارم که به دروغ و ریا بگویم که نه، قیصر زنده است؛ قیصر همیشه هست. این دروغ است.
آنچه حقیقت تلخ است، او دیگر در کنار ما نیست؛ در کنار مردگانی هزارساله خفته است. او دیگر نمی تواند از این پاییز، از این میوه ها، از این خرمالوهای آویخته بر درختان لذت ببرد. من می دانستم که او زندگی را فراوان دوست دارد. او انگور و گیاه و بچه ها را دوست داشت.
راستی حیف نیست آن گیسوان افشان و آن خنده کویری ابدی به زیر خاک برود؟ او جامع اضداد بود. هم دانش ادبی داشت، هم ذوق فراوان که من این دو صفت را در اصحاب دانشکده ادبیات نمی بینم. کاش بود. می دانم در این سال ها از جراحتی که بر تن داشت، رنج فراوان برد، اما هیچ وقت اظهار نمی کرد. هرچه درباره او بگوییم همه حرف است و مقاله ای است که فردا فراموش می شود. حالاما بیاییم بگوییم در شعرش وزن را رعایت می کرد یا نمی کرد. حیف که رفت. کاش بود و مانده بود. سهراب سپهری به کجا رفت، فروغ فرخ زاد به کجا؟ همه ما مبدل به یک سنگ قبر می شویم که اگر سنگ پردوامی هم باشد، بیشتر از ۳۰ سال عمر نمی کند.
روزی در جوانی با عباس کیارستمی در نزدیکی های رستم آباد قلهک از کنار پارکی می گذشتیم. ماشین را متوقف کرد، شیشه را پایین کشید. در انتهای پارک به من نیمکتی را نشان داد، گفت: پدرم در زیر این نیمکت خفته است. تازه پدر او اقبال داشت که بر روی گورش علف ها روییده بودند.
برای سهراب سپهری چه فرق می کند که که«هشت کتاب » به چاپ بیستم رسیده است! با بغض می گویم: خوبان در جوانی می میرند.
ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم
عبدالجبار کاکایی
قیصر بغض شعر انقلاب را شکست. به زمین خوردن این درخت تناور و زخم خورده سرها را به سمت شعری گرداند که رنجنامه سربازان خسته سال ۵۷ است. اگر مرگ قیصر مثل مرگ سیدحسن حسینی در سکوت می گذشت، من به ماندگاری شعر آرمانی دهه ۶۰ شک می کردم، اما قیصر بغض شعر انقلاب را شکست.
اکنون طوفان نگاه های پرسشگر می وزد. قیصر کی بود؟ چه می گفت؟ دغدغه هایش چه بود؟ دردهایش چه؟ مردم از این دریچه شعری را خواهند شناخت که زخمیِ تازیانه سکوت بیرحمانه ی منتقدان مغرض است. مردم در میان کلماتی قدم خواهند زد که از جنس آرمان ها و ایده های آنهاست. سایه قیصر مثل سایه سهراب چندین دهه بر سر نسل ها و فصل ها باقی خواهد ماند.
قیصر را نمی شود تجزیه و تفکیک کرد. راز اراده ی ملی دوست داشتن او در سلول های ۲۵ سال زندگی شاعرانه با مردم نهفته شده است. مردم عاشقانه و شعر صبح را از یک سرباز خسته بیشتر دوست دارند تا از یک انتکلتوئل متجدد. قیصر جنگ و صلح را زیست و این زیست دوگانه او را شناسنامه یک نسل کرد. گرد کشاکش کودکانه دوستی و دشمنی قیصر که بنشینید، به سخن من خواهید رسید. من پیشگویی نمی کنم، این اتفاق افتاده است و در حال وقوع است. دکتر شفیعی کدکنی به قیصر گفت: « قیصر همین جا که رسیده ای بمان، شعر درست همین جاست. همین جا که تو ایستاده ای.»
این سخن راز صادقانه ماندگاری است که نیمی در روح شاعر و نیمی در اثر او نهفته است. قیصر مرد. طوفان چشم ها به کتاب ها و شعرهای او وزید. جست وجوگران قانع بازگشتند با کلماتی از قیصر در انبان روح خویش. قیصر مسیح شد و در کالبد شعر انقلاب روح دمید. مهربانی قیصر، نوشداروی تن زخم خورده شعر می شد که تازیانه انکار و تخریب را تجربه می کرد. ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم.
فخیم اما در دسترس
سیدعلی موسوی گرمارودی
نظامی گنجوی در سوگ خاقانی شروانی می گوید:
همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانی
روانشاد دکتر قیصر امین پور، در آغاز شکوفایی هنری خود بود و همه اسباب پیشرفت و رسیدن به چکادهای بلندتر شعر و ادب را در خود جمع داشت؛ یعنی قریحه سرشار و هوشمندی و ممارست در « بیرون شعر » از مضایق سخن و مهمتر از همه صمیمیت در احساس.
از دلایل موفقیت وی در شعر هم در نزد خواص و هم در ذائقه عموم، این است که در انتخاب فرم و در هندسه بیرونی و درونی شعر، نه آنقدر« ممتنع » بود که تنها خواص با شعر وی ارتباط برقرار کنند و نه چندان « سهل»، که به زبان و بیان فخیم او لطمه ای وارد شود. مثل شاخه های بارور و پرمیوه، نه چنان بود که فقط در سرشاخه های بلند، میوه را پنهان دارد و نه چندان برای چیده شدن خم می شد که شاخه ها، بشکند.
در این راه با هوشمندی از حافظ الگو می گرفت. جادویی در شعر حافظ نهفته است که هرکس آن را می شنود، در حدِّ خود از آن بهره مند می شود و هرکس به اندازه ظرفیت خود از آن پر می شود.
در میان آثار شعری وی، مجموعه «آینه های ناگهان» و نیز « دستور زبان عشق » برجسته تر و دلچسب تر است. در حوزه پژوهش نیز هم کتاب « سنت و نوآوری در شعر معاصر » و هم کتاب «شعر و کودکی » وی، دو اثر علمی و جدی و بسیار پر بار و بدیع اند.
دریغ از آن همه توانایی و دانایی.
خاک بر او خوش باد.
رفت اما خیل دل ها را با خود برد
حسام الدین سراج
در آسمان ابری دلم خاطرات او مرور می شوند. خاطرات قیصر و سلمان و سید … و آن شب های شور و شعر و درد و داغ و گلچین زمانه که گل های باغ را یکی پس از دیگری چید و داغ فراق بر دلها نشاند.
باری،هر کدام نمونه صفا و زلالی در کلام بودند و این بار نوبت بر قیصر رسید.
بردبار و خوش خلق که برای همه معاشران اش مظهر متانت و وقار بود.
«قیصر» خوش لحن مبدع زلال که اشعارش صفا و معصومیت کودکی داشت. گرچه به لحاظ صنعت شعر قوی و استوار بود از عهد آدم و از آغاز عالم عاشق بود و با آسمان همراز
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم تو را دوست دارم
از کلام اش بوی معرفت استشمام می شد. معرفتی که به زبان امروز بیان می شد. راز و نیازش عاری از تکلف و تصنع و ریا بود.
زدل برلبم تا دعایی برآید
اجابت زهر یاربم می تراود
ز دین ریا بی نیازم، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
از کوته نظری های دیگران بزرگوانه در می گذشت و همه را عین لطف حضرت حق می دید.
به چشم بد مردمان عین خوبی است
که من هر چه دیدم ،زچشم تو دیدم
دهانم شد از بوی نام تو لبریز
به هر کس که گل گفتم و گل شنیدم
با دل اش رو راست بود و آنچه را دل اش نمی پذیرفت ،نمی گفت تا آنجا که صفای روح و زلالی باطن را فرا تر از بازی واژه ها می دانست.
تو را با تپش های قلبم سرودم
به این واژه ها احتیاجی ندارم
اهل حکمت و بصیرت بود. همچون همه بزرگان قبیله عشق و سخن وصف زیبایی و بصیرت را در این دو بیت چه حکیمانه بیان می کند.
زاییده چشم ماست زیبایی؟
یعنی که جمال در نظر این است؟
یا چشم خود از جمال می زاید
معنای بصیریت و بصر این است؟
…
اسرار بلاغت و مطول را
خواندیم تمام، مختصر این است:
زیبایی راز، راز زیبایی است
آن راز نهفته در هنر این است
در عین حکمیانه سروردن شور و شوق دلنشین عارفانه نیز در سخن اش موج می زد:
دو زلفونت شب و روی تو ماهه
از این شب روزگار مو سیاه
دلم شد راهی دریای چشمت
از این پس کار چشمم رو براهه
….
سماع یاد تو در سینه برپاست
تموم خانه اول خانقاهه
<
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 