پاورپوینت کامل در آینه ی گسست ها و پیوست ها ۶۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در آینه ی گسست ها و پیوست ها ۶۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در آینه ی گسست ها و پیوست ها ۶۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در آینه ی گسست ها و پیوست ها ۶۸ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

شعر احمدرضا احمدی در ورای آرامشِ مبسوط و مدام اش، ریشه در شورش ها و عصیان های بزرگ دارد. شورش گری و عصیان – به خودیِ خود – فضیلتی برای شاعر یا شعر نیست. سمت و سوی عصیان ها و تمردهاست که به آن ها ارزش می بخشد و حُسن و قبح آن ها را رقم می زند. و همین گونه است پیوست ها و وصل ها.

من در این مجال می کوشم تا با تأکید بر تکّه هایی از گفته ها و نوشته های این شاعر تأثیرگذار وجوهی از گسست ها و پیوست های هوشمندانه ی او را بازخوانی کنم، شاعری که بر آستانه ی هفتاد سالگی هنوز بشارت تماشاهای تازه می دهد. پیداست که این سطرهای عابر داعیه دارِ نقد شعر احمدرضا احمدی نیست چه نقد زبان و فرم و برون ساخت و چه نقد اندیشه و مضمون. در این نوشته از رویکردهایی سخن می رود که به مثابه ی حاشیه هایی مهم تر از متن، در ساختن و پرداختن ذهنیت شاعرانه و شکل گیری و قوامِ متن نقشی انکارناشدنی دارند.

۱

شعر احمد رضا احمدی در سال های پر تب و تاب دهه ی چهل رخ می نماید و در دهه ی پنجاه قد می کشد و می بالد (طرح ۱۳۴۱، روزنامه شیشه ای ۱۳۴۳، وقت خوب مصائب ۱۳۴۷، من فقط سپیدی اسب را گریستم ۱۳۵۰، روی زمین هستیم ۱۳۵۲)

ذهن و زبان شاعران و نویسندگان آن سال ها در تصرف و سیطره ی بی چون و چرای انگاره ها و ایسم های وارداتی و در رأس آن ها آموزه های مارکسیستی است که به گونه ی تبی ایدئولوژیک بروز و ظهور می یابند و فراگیر می شوند، بی آن که در پس زمینه ها مبتنی بر دانشی واقعی و شایان اتکا یا دست کم خوانشی قابل اعتنا از متون فلسفی یا حتی شبه فلسفی باشد. فارغ از حسن و قبح و ارزش گذاری های فلسفی، در این ماجرا با آیدین آغداشلو هم سخن ام که بخشی از پیوستگان و گرویدگان به آن انکاره ها و آموزه ها در آن سال های پرفراز و نشیب، شور آرمان و عدالت و آزادی در سر داشته اند و صادقانه در پی ستیزبا استبداد پهلوی ونواستعمارگران بوده و در این راهِ پر خوف و خطرگاه جان بر طبق اخلاص نهاده اند، اما شور و حرارت آرمان خواهی پاکبازانه مانع از آن نیست که پی آمدهای سرنوشت ساز این ماجرا – به ویژه در پهنه ی هنر و ادبیات – مورد تأمل و بازخوانی قرار نگیرد؛ چون پی آمدهایی چون گسست از ریشه های تنفس معنویِ ایرانی، قطع ارتباط با عوامل و ارزش های قدسی، تصلب و تک بعدی نگری فکری، تعبد تشکیلاتی به سانترالیزم در چارچوب سرخ یا زرد و در یک کلام انسداد تفکر و اندیشه ورزی اصیل و در بند کشیدن خلاقیت هنری با تمسک به انگاره هایی چون تقدم عین بر ذهن و پاسخ به سفارش اجتماعی و سرسپردن به دترمینیسم تاریخی و مبارزه ی دیالکتیکی طبقات اجتماعی با بورژوازی که تفصیل داستان و بر شمردن شواهد و طرح و ذکرنام ها و فرجام ها ازحوصله ی این مکتوب بیرون است.

هر چه هست در تاریخ شعر روزگار ما، پس از نیما، بر این قصه شواهدبسیار می توان سراغ گرفت و انگار اکنون زمان آن فرا رسیده که این لایه ها از سرگذشت شعر نوی فارسی به دقت و درنگ بازخوانی و تحلیل شود، البته با اصراری دو چندان بر پیوست عدالت و انصاف به صراحت و ادب،که نه به بت سازی و تقدیس پیشگی های طبق معمول را بر می تابد، نه پرونده سازی و جفاکاری و دشنام را.

تحلیل و واکاوی ریشه ها و دستاوردهای این جریان، بی شک برای شعر امروز ما رهگشاست وگرنه با مغفول گذاشتنِ ماجرا – دیر یا زود – شاهد بازتولید آن در شکل ها و قالب هایی تازه خواهیم بود که جزم اندیشی های اردوگاهی و تصلب ها و تعصب های فضیلت کُش و هنرسوزِ حزبی و شبه حزبی از ریشه های نهان سربرآورده و سرمایه ی عظیم روحی و استعداد نسلی دیگر و نسل هایی دیگررا به باد خواهد داد. بگذریم!

برای پرهیز از کلی گویی به «یادداشت های روزانه ی نیما» اشاره می کنم که سندی بسیار مهم در تحلیل تاریخی شعر امروز ماست و گوشه هایی تلخ و عبرت آموز از این حال و هوا را روایت می کند؛ «لادبن» برادر بزرگ نیماباگرایشی کمونیستی درجنبش جنگل عضویت دارد و روزنامه ای به نام ایران سرخ را منتشر می کند. او پس از شکست نهضت جنگل، در اسفند ۱۳۰۰ همراه جمعی از اعضای حزب کمونیست به شوروی می گریزد.

حلقه ی عاطفی نیما به برادرش «لادبن» بسیار شدید است. همین پس زمینه جوانیِ نیما را به افرادی چون طبری، نوشین، هدایت و علوی ربط می دهد که جملگی سر در اردوگاه سرخ دارند و از پی این خط و ربط، گاه شعری از نیما در نشریات حزبی به چاپ می رسد و بنابرهمین ارتباط ها، نیما در یک – دو محفل مرتبط با حزب نظیر کنگره ی نویسندگان حزب توده شرکت می کند اما این روابط چندان نمی پاید و نیما چابکانه از آن جماعت می گریزد، چون به فراست در می یابد که «آدم آزاده به کسی و فرقه ای سر فرود نمی آورد. او فقط حقایق را تصدیق می کند و بس»۱

جریان حزب – اما – در برابر عنصر متمرد و طغیان گری چون نیما دو طرح موازی را به اجرا می گذارد؛ از یک سو، در همه ی نمودهای بیرونی اش نیما را توده ای معرفی می کند، از دیگر سو با تخریب روحی نیما او را که – ذاتاً فردی درون گراست – ایزوله می کند. این جملات نیما بسیار خواندنی است؛ «من بزرگ تر و منزه تر از این هستم که توده ای باشم… این تهمت دارد مرا می کشد. من دارم دق می کنم از دست مردم… امشب امامی اینجا آمد. حالا دارد برای من مرشدی می کند. می گوید بیشتر از این کتب اجتماعی را بخوانید که کمونیست حسابی بشوید! من کمونیست حسابی نخواهم شد. من کمونیست نیستم… آن ها بسیار نقطه های ضعف دارند و عمده مادیت غلیظ آنهاست.»۲

از این دست سطرها در یادداشت های نیما بسیار است. در هر حال، غرض از حکایت نیما طرح و تصویر فضای فکر و فرهنگ آن سال هاست. با اندکی تحقیق می توان گستره ی این موج و پی آمدهای آن را در گفته ها و نوشته ها و شعر و زندگی بسیاری از شاعران پس از نیما از جمله شاهرودی، اخوان، شاملو، رؤیایی، کسرایی، ابتهاج، میرزازاده، خویی، زهری، براهنی، میرفطروس، سلطان پور، کوش آبادی و چندین و چند شاعر دیگر به تماشا نشست و حکم کلی این که در بده و بستان عمل سیاسی با شخصیت شاعرانه برد با سیاست بازان است و خسران عظیم نواله ی شعر و شاعر.

نمایی دیگر از حکایت نیما، روایت یدالله رؤیایی است که در ترسیم فضای سیاست آلود آن سال ها گویاست. رؤیایی در گفت وگویی به سال ۱۳۷۸ چنین می گوید: «… زندگی این گروه ها و رقابت ایشان جامعه را فاسد می کند، خراب می کند و از سر هم فاسد می کند، فسادِ سر بدتر از فساد تنه و بدنه است و خطرناک تر… مثل ضربت روحی و روانی ای که در حوادث ۲۸ مرداد به من و نسل من وارد آمد. آن جوان ۲۱ ساله کمونیستی که از کویرهای دامغان فرار کرد و در تهران منتظر دستوری از بالا و بشارتی از بالا بود. و در بالا بشارتی نبود. من و نسل من که در قاعده تشکیلات بودیم، قربانی فریب شدیم، من داغ و مارک آن خیانت را از آن زمان تاکنون از آن سرِ عمر هنوز با خودم به این سر عمر آورده ام.»۳

روایت های دیگری از این سنخ را می توان در بسیاری از شاعران و نویسندگان معاصر سراغ گرفت. پیوسته به همین جریان می توان دامچاله ی دیگری را به تماشا نشست که بازیگران و بازی سازان آنان افرادی چون خانلری و قطبی بودند که با طلسم ثروت و قدرت سودای پیوند زدن ادیبان و شاعران و هنرمندان به رژیم پهلوی را در سر می پروراندند و البته به شهادت تاریخ در این راه کم توفیق نبودند.

۲

اکنون اشاره می کنم به این نکته که از تمردهای بزرگ «احمدرضا احمدی« گریز هوشمندانه ی او از ورود در این جریانِ فراگیر زمانه بود که بسیاری از استعدادها و سرمایه های شعر معاصر رامرعوب و مجذوب کرد و دست کم بخشی از خوش ترین مجال ها و بهترین برهه های خلاقیت آن ها را تحت تأثیر خود گرفت که کم ترین پی آمد آن امتناعِ آفرینش آزاد هنری بود.

احمد رضا احمدی در واویلای آن دو دهه ی شگفت از این موهبت برخوردار بود که از دایره ی شعبده و افسون این جریان عام البلوی بگریزد، بی آن که به تباهی، تخدیر و افیون تن دهد، یا به دامچاله ی هنر شاهنشاهی فروغلتد. از قلم او می خوانیم؛ «من موج های بزرگی را از سر گذراندم و در سیلاب ها پدرم درآمد. آن موقع شعر سیاسی و سیروس مشفقی مُد بود. توی سر من می زدند. هیچ کس من را تحویل نمی گرفت. جلو تئاتر ۲۵ شهریور کمونیست ها من را کتک زدند. جالب است که آن روزها فضا کاملاً سیاسی بود، ولی من نه به سمت تئاتر و شعر پوچی غلتیدم و نه به آن سمت.»۴

احمدرضا احمدی در مجموعه ی کارها و آثار از جمله کارهای کودکان اش به همین منش و روش وفادار می ماند و اگرچه آرمان گرایی و تأثیرپذیری از جامعه و توجه به سرنوشت انسان و جامعه ی پیرامون اش را نفی نمی کند، پرهیز از سیاست زدگی و فاصله گرفتن از فرقه های سیاسی را به عنوان اصلی اصیل در شعر و زندگی اش به خاطر می سپارد. او می گوید: «من در شعر و قصه بچه ها هیچ وقت سیاست زده نبوده ام. ولی جریانات سیاسی به گونه ای بود که نویسندگانی از این دست خود را پشت ادبیات کودک پنهان می کردند. به خاطر دارم به دلیل انتقاد از صمد بهرنگی جلوی تالارسنگلج مرا کتک زدند. ولی کار خودم را ادامه دادم. اگر آن زمان از صمد بهرنگی و آن نوع ادبیات انتقاد می کردی، تو را ساواکی به حساب می آوردند. در مجموع جو بسیار خطرناک بود.»۵

او می افزاید: «خودمان خلق کردیم. از طرفی هم نسل آرمان گرایی بودیم و آنقدر هوش داشتیم که آلوده مسائل سیاسی نشویم.»۶

فاصله گذاری بین هنر و سیاست امری است که به گونه ی ترجیع بندی در گفت وگوهای احمدرضااحمدی بارها و بارها تکرار می شود،درکنار پرهیز از بیان مستقیم شعارها و دیدگاه های سیاسی در شعر و سپردن این وظیفه به نثر؛ «البته هنرمند از مسایل اجتماعی و اتفاقاتی که اطرافش می افتد به صورت مستقیم تأثیر می پذیرد و این مسایل حتماً ذهن او را درگیر خواهد کرد و در ذهنش رسوب خواهد کرد و جایی در شعری، در تابلوی نقاشی، یا در موسیقی خود را نشان خواهد داد که تأثیرگذاری اش از به عمد وارد کردن این مسایل در هنر به مراتب بیش تر و بهتر خواهد بود.»۷

در گفت وگویی دیگر، به صراحت یکی از نامدارترین شاعران سیاسی معاصر را در اشعار سیاسی اش کامروا نمی داند؛ «به نظر من اگر کسی درباره مسایل سیاسی بخواهد حرف بزند یا شعار بدهد، بهتر است برود در یک مقاله دیدگاه اش را مطرح کند. حتی شاملو که یکی از چهره های مطرح شاعران ایران به شمار می رود، در شعرهای سیاسی اش موفق نیست.»۸

کلام احمدرضا احمدی صراحتی دو چندان می یابد آن گاه که از ناکارآمدی و عدم تأثیر شعر سیاسی بر توده های مردم در روند حرکت ها و جنبش های اجتماعی سخن می گوید: «من حتی اعتقاد به تأثیر شعر شاملو هم ندارم. ما کلاً دو هزار نفر هستیم که هم شعر می گوییم، هم خواننده اش هست

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.